فرهنگ اصیل اسلام از دیدگاه امام خمینی (ره)

فرهنگ اصیل اسلام از دیدگاه حضرت امام(ره) 

 حضرت آیت الله محمدی گیلانی

بسم الله الرحمن الرحیم

‏بدیهی است استخراج مبانی و اصول مربوط به مسائل فکری و نظری از دیدگاه هر متفکر و صاحب نظری، منوط به اشراف و اطلاع کامل از مجموعه آثار علمی و گفتارهای مختلف وی است که در شکلهای گوناگون نظم و نثر به جا مانده است. ‏

‏تحقیق در چنین مقصدی، می طلبد که محقق، تمام آثار علمی و گفتاری مربوط به مورد تحقیق مقصد خویش را که از دانشمند مورد نظر به جا مانده، مورد نظر خود قرار دهد و با تدبّر و امعان و تکرار دقت در مضامین و مدلولات آنها، مقصد خویش را از آن مجموعه استخراج کند. ‏

‏به عبارتی: بر محقق است که تمام فرازهای آثار علمی و گفتاری متفکر منظور را برای حل مسأله خویش که لازم یا مفید و معین می داند جمع آوری کند و تحت اشراف خویش واقع سازد، و همچون مستنطقی آنها را نسبت به مقصد خویش استنطاق و پرس و جو نماید و پس از جمع بندی مدالیل محصول استنطاق، می تواند این یافته خویش را اعلام کند و بگوید: طبق مدارک و منابع در دست، دیدگاه دانشمند و متفکر منظور، در مسأله کذائی چنین است. ‏

‏مثلاً اگر تحقیق در مسأله «عدم ازلی» از مبحث استصحاب علم اصول الفقه را از دیدگاه حضرت امام راحل(ره) به این جانب ارجاع می دادند ناگزیر همه آثار مربوط به این مسأله را که از آن حضرت به جا مانده تحت اشراف می گرفتم و دیدگاه آن بزرگوار را با براهین عقلی که اقامه فرموده اند اعلام می نمودم. ‏


کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 9
اصول اعتقادی در فرهنگ اقوام

‏ولی خوشبختانه مسأله ارجاعی هیئت محترم علمی به اینجانب، چنین پی جویی دشوار و استغراغ و سعی را نمی طلبد، زیرا شیوه تحقیق بدانگونه که اشاره کردم در مسائل عویصه ای است که نظرات ارباب نظر در آنها مختلف و متعارض است – مانند مسألۀ «عدم ازلی» مذکور - و محقق ناگزیر است، رنج تتبّع دشوار را بپذیرد و بذل و سعی و طاقت کرده و با روش معقولانه ای به تحقیق پردازد، تا مقصد خویش را یافته و اعلام کند، ولی سخن ما فیه چنان نیست. زیرا مورد تألم است که فرهنگ هر قومی، جلوه مبانی فکری و اصول اعتقادی و ذوق و تجارب پیاپی آنها در مظاهر مختلف است که راه و رسم زندگی آنها بدان استوار است: از قبیل آداب و عادات و رسوم و اوضاع  اندیشه های مشترک که از نسلی به نسل دیگری به وراثت یا تعلیم و تعلّم منتقل می گردد، و فرهنگ به این معنا با تمدّن که مظهر وسایل مادی و بهتر زیستن است، خویشاوندی دارد و همین که قومی در تمدّن پیشرفت کرد، اقوام ضعیف را به صبغه فرهنگ خویش رنگ آمیزی می کند، در آن روزگاری که ملّت شرق از حیث تمدّن، تقدّم داشتند، مردم غرب دنباله رو ملّت شرق در فرهنگ و کثیری از آداب و رسوم و ذوقیات بودند که اکنون وضع معکوس است. ‏

‏باید یادآور شوم که ملل موجود جهان، مخصوصاً آنها که فرهنگشان قدمت تاریخی دارد، صاحب سجایا و خصالی هستند که بعضی از آن سجایا و خصال مرتبط به اوضاع مادی و اقتصادی آنها است که طبعاً با دگرگونی اوضاع مذکور آن خصال و سلیقه ها نیز تغییر می پذیرند. مثلاً: ایرانیان در دوره شبانی و پهلوانی، دلباختگی خاصی به اسب داشتند و داشتن اسبهای زیبا و ممتاز را مایه ارزشمندی و افتخار و مباهات می پنداشتند و تا آنجا این علاقه عمیق نافذ بود که در تسمیه و تلقّب خویش، نام و لقبی را بر می گزیدند که بر این افتخار و کرامت دلالت می کرد، مثل گشتاسب یعنی گشتا اسب که به معنای صاحب اسب بهشتی است، و یا سهراب و گرشاسب و جاماسب و طهماسب و ‏

کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 10
‏امثال این نامها که جزء متمم آنها لفظ اسب بوده است ولی با تغییر تمدّن و اوضاع معیشت و اقتصاد، قرنها است که این گونه نامگذاری به انگیزه دلالت برشان و افتخار، مهجور و متروک مانده است. این نمونه از فرهنگ و خصال، تغییر پذیر و قابل نسخ است. ‏

‏ولی بعضی از سجایا و خصلتها است که جنبه ثبات و دوام دارد و در ابعاد مختلف امور ذهنی و معنوی هر ملتی لازال در تجلّی است، مثلاً چگونگی لذّت گرفتن از زیباییهای طبیعت و ذوق در ترسیم و بیان زیبائیها، طرز تلقی حوادثی که بوی تهاجم می دهند، شیوه ای که در دفع یا رفع آنها به کار می بندند و نظایر این ها که غالباً رنگ ثابتی دارند و به هم مرتبطند، ویژگیهایی است که ممیز و معرف آن امّت می باشند، و ناچار خصایص هر ملتی با خصایص ملتی دیگر فرق و امتیاز دارند و حاصل کلام آنکه، فرهنگ هر قومی تجلّی مبانی فکری و اصول اعتقادی آن قوم است. ‏

‏ ‏

فرهنگ اصیل و فطری

‏ولی فرهنگ اصیل و فطری عبارتست از مظاهر مختلف تجلّی مبانی اعتقادی و پیروزی انسان بر جهان پیدا و جهان ناپیدای درون خویش. ‏

‏یعنی همانطور که انسان دارای بُعد ظاهر و بُعد باطن است، ناگزیر فرهنگ اصیل و ملایم با فطرت انسان، مظاهر گوناگون تجلّی اصول فکری و اعتقادی وی در هر دو بُعد است. ‏

‏مبانی و اصول چنین فرهنگ اصیل و فطری از دیدگاه امام قدس سره الشریف توحید و دیگر اصول اعتقادی اسلام است. آن راحل عظیم در وصیتنامه سیاسی - الهی خویش می فرماید: ‏

«اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است ... و مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی، دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که 

کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 11
در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فرو گذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است.» ص 8

«و با کمال جد و عجز از ملتهای مسلمان می خواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی این بزرگ راهنمایان عالم بشریت به طور شایسته و به جان و دل و جان فشانی و نثار عزیزان پیروی کنند از آن جمله از فقه سنتی که بیان‏ ‏گر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است چه احکام اولیه و چه ثانویه که هر دو مکتب فقه‏ ‏اسلامی است ذره ای منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمی انحرافی مقدمه سقوط مذهب و احکام اسلامی و حکومت عدل الهی است.» ص 5

‏چنانکه ملاحظه می کنید آن وارث علوم سیّدالمرسلین صلوات الله علیه و علیهم در این دو قطعه که نقل کردم به دو اصل و مبنای فرهنگ اسلامی تصریح می فرمایند: ‏

«اصل اول، اصل توحید است که مظاهر مختلف آن، تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی و همه راه و رسم زندگی است. و اصل دوم، اصل امامت است که ائمه اطهار علیهم السلام قائم به آن منصب و راهنمایان بشریتند و توحید را در همه شئون فردی و اجتماعی تفصیلش می دهند که اگر این امور صعود داده شوند، توحید، چهره می نماید»‏ ‏بدین بیان:‏ ‏

‏تشریع قوانین و احکام در اسلام، در واقع مقدمه ای برای تکالیف عبادی است، و در حقیقت غرض و غایت احکام و قوانین در ابعاد گوناگون فرد و اجتماع، تکالیف عبادیه است و تکالیف عبادیه، مقدمه از برای معرفت خدای تعالی و توحید حضرت او است. اخلال یا تحریف و تغییر در احکام و قوانین اسلام، مستلزم فساد در امر عبادت است و فساد در امر عبادت، موجب اختلال در توحید و معرفت خداوند متعال است. قال الله تعالی: ‏


کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 12
«ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم ولیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون» المائده 6

یعنی‏: ‏«خدای تعالی در تشریع احکام نمی خواهد شما را در حرج و تعب افکند بلکه می خواهد شما را تطهیر نماید و نعمت خویش- ولایة الله - را بر شما تمام کند، باشد که سپاسگزارید.»

‏ ‏

غایت تشریع، حصول تطهیر الهی

‏پس غایت تشریع احکام و قوانین، حصول تطهیر الهی است که مفتاح ورود در خلوتگاه کتاب مکنون است: ‏«فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون» الواقعه 78 و 79.‏ ‏

‏تدبّر و دقت نظر در آیه کریمه:«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» الفاطره 10.‏ روشن می کند که تفاصیل عقاید و اعمال صالحه، به سوی خداوند واحد صعود می کنند و کثرات به وحدت، رجوع می نمایند، همانگونه که توحید در مظاهر اعتقادات و اعمال کثیر و مفصل تجلّی می نماید. ‏

‏ملاک سریان، توحید در اجتماع است که اسلام به شئون اجتماع اهتمام دارد و این را در هیچیک از ادیان دیگر و روشهای ملل متمدّن نیافته و نخواهیم یافت و اهم احکام و تشریعاتش مانند نماز و حج و جهاد و به یک کلام: تقوای دینی را بر اساس اجتماع بنا نهاده است و برای محافظت این اساس، به ملزم کردن حکومت اسلامی در حفظ شعائر و به فریضه دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر، عموم افراد مسلمین را مسئول فرموده است. همین ملاک در فرهنگ اسلام، حتی در تحیّت به هنگام ملاقات کاملاً مشهود است. امم و اقوام جهان با همه اختلافی که در تمدّن و توحش و رقاء و انحطاط دارند بدون استثناء تحیتی در مجتمعات آنان دائر است که در هنگام ملاقات، با آن تحیت با همدیگر تعارف می کنند، بعضی با اشاره سر، بعضی با دست، بعضی با بلند کردن کلاه خود از سر و برای بعضی با تعظیم و به خاک افتادن و نظیر اینها، رسم تحیّت و تعارف را ‏

کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 13
‏انجام می دهند، و با تأمل در تحیات و تعارفات، روشن می شود که همه آنها در اشکال مختلف، به نوعی خضوع و احیاناً به گونه ای از تذلل و تملّق اشارت دارند که دانی به عالی ابراز می کند و از رسم استعبادی که همواره در اعصار میان امم رایج بود حکایت می کند و این آداب بت پرستی است که از پستان استعباد شیر می مکد. ‏

‏ ‏

فرهنگ توحیدی دین اسلام

‏دین حنیف اسلام بزرگترین اهتمامش، محو ثنیت و آثار مربوط به آن است و فرهنگ این دین حنیف فرهنگ توحیدی و تکریم انسانی است، هر خضوعی که بدون تحلیل در ضمیر و موطن ‏«الهمها فجورها و تقویها»‏ صادر شود، ممنوع اعلام فرموده، و مایه انحطاط مقام بشریت و الحاق آن به زمره حیوانهای بی ضمیر می داند که بدون هیچ مقاومتی از نیعق صاحبانشان فرمان می برند: ‏«مثل الّذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لا یسمع الّا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لا یعقلون» البقره 171.‏ ‏

‏یعنی: «شأن و حال کفار و پیروان غیر مکتب توحیدی همانا شأن و حال چوپانی است که به گوسفندی بی ضمیر با صوت مهمل بانگ می زند، چه آنکه گوسفندان بی ضمیر منقاد بانگ مهمل چوپانند، همچنان کفار، منقاد عادات و آداب و رسومی مهمل شد که همانند نعیق راعی نسبت به حیوانهای بی ضمیر است، کران، لالان، کورانند آنان تعقل نمی کنند.»‏

‏هوا و گرایش بی دلیل و انقیاد کورکورانه در فرهنگ توحیدی راه ندارد و متکرراً مورد نکوهش قرار گرفته اند، و این مکتب توحیدی چنانکه در وصیتنامه راحل عظیم خواندیم: «از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فرو گذار ننموده است» و از آن جمله شأن تحیت در ملاقات است. ‏

‏ ‏

تحیّت و تعارف در اسلام 

‏دین حنیف اسلام برای تحیت و تعارف هنگام ملاقات، سنتی مقابل سنت و ثنیت ‏

کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 14
‏ اتخاذ فرموده و ان القاء «سلام» است که در واقع اعلان امنیت به مخاطب است. ‏

‏یعنی با سلام علیکم اعلان می کند: موقعیت شما در مقابل من سلام کننده، سلامت مطلق است: حریت فطری شما به همه ابعادش در آن است، جان، عرض و مال و هر چیزی که به این ها منتهی می شود در آن است. همه اینها مندرج در صیغه «سلامٌ علیکم» است که القاء آن در وقت ملاقات مسنون است: ‏

‏قال سبحانه: ‏

«فاذا دخلتم بیوتاً فسلموا علی انفسکم تحیه من عند الله مبارکه طیبه» النور 61 

‏«چون به خانه های همدیگر داخل می شوید بر یکدیگر سلام کنید. این تحیّتی است مبارک و پاکیزه از جانب خدا» و به حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله امر می کند که به مومنین، هنگام تشرف به خدمت آن بزرگوار سلام کند با آنکه آن حضرت سید و مقتدای آنان است: ‏

«و اذا جائک الّذین یؤمنون بایاتنا فقل سلام علیکم کتب ربکم علی نفسه الرحمه» الانعام 57

‏«چون کسانی که به آیات ما ایمان می آورند نزد تو می آیند بگو: سلام بر شما. خدای تعالی بر خویشتن مقرر فرموده رحمت را» و نیز امر فرموده که به غیر مؤمن نیز سلام کند: ‏«فاصفح عنهم و قل سلامٌ» زخرف 89

‏می توان از قصص ابراهیم علیه السلام در قرآن کریم استظهار کرد که این تحیت مبارک از بقایای شریعت ابراهیمی است که قرآن کریم از آن حضرت حکایت می کند که این تحیت را به پدر خویش القاء فرمودند: ‏

«قال سلامٌ علیک ساستغفرلک ربی» مریم 47

‏و مهمتر آن که خدای تعالی صیغه «سلام» را تحیت از جانب خویش بر جمعی از انبیاء قرار داده است: ‏

«سلام علی نوح» و «سلامٌ علی ابراهیم» و «سلام علی موسی و هارون»


کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 15
‏و خبر داده که آن تحیت ملائکه مکرمین است: ‏

«الذین تتوفّاهم الملائکه طیّبین یقولون سلام علیکم» النور 32

‏و نهایت آن را تحیت اهل جنّت اعلام فرموده است: ‏

«تحیتهم فیها سلام» یونس 10

‏این نمونه ای است کوچک و مستحب از تجلّی توحید در آینه فرهنگ اسلام که هنگام ملاقات مشهود است. ‏

‏در فرهنگ توحیدی، خود باختگی در مقابل مال، بی احترامی به شرافت انسانی و نوعی عبودیت اعلام شده است، از صحیح بخاری از رسول الله صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمودند: ‏

«تعس عبدالدینار، تعس عبدالدرهم، تعس عبد بخمیصة، تعس و انتکس»

‏«نابود باد عبد دینار، نابود باد عبد درهم، هلاک باد عبد جامه، هلاک و سرنگون باد» فرهنگ توحیدی، انقیاد کورکورانه از رجال روحانی را شرک دانسته است. کلینی رضوان الله تعالی علیه در اصول کافی از ابی بصیر نقل می کند که گفت: ‏

«سألت ابا عبدالله علیه السلام عن قول الله عز و جل: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله»؟ فقال: اما و الله ما دعوهم الی عبادة انفسهم و لو دعوهم الی عبادة انفسهم لما اجابوهم، و لکن احلوالهم حراماً و حرموا علیهم حلالاً فعبدوهم من حیث لا یشعرون» ج 2 ص 398

‏«از امام صادق علیه السلام از این آیه پرسیدم: «اهل کتاب، علماء و پارسایانشان را پروردگارهایی غیر خدای تعالی اتخاذ کردند؟» فرمودند: ‏

«هان به خدا سوگند که علماء و پارسایان، آنها را به عبادت خویش نخواندند و بر فرض دعوت، آنان اجابت نمی کردند، بلکه مراد به ربوبیّت اخذ کردن آنها، این است که آنها اموری را برای آنان حلال و اموری را برای آنان حرام کردند و اهل کتاب کورکورانه از آنها اطاعت نموده و ناخود‏ ‏آگاه آنها را می پرستیدند.»


کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 16
‏و به همین مضمون از طریق اهل سنّت از عدّی بن حاتم نقل شده که گفته است: ‏

«هنگامی که برای تشرّف به اسلام خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله رسیدم آن حضرت تعریضاً این آیه را تلاوت فرمودند:‏ ‏«اتخذوا حبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله»‏ ‏من عرض کردم که ما آنان را پرستش نمی کردیم فرمودند: «ألیس یحرمون ما احل الله فتحرمونه و یحلون ما حرم الله فتحلّونه؟ قلت: بلی قال فتلک عبادتهم.»

«آیا این طور نبود که علماء و پارسایان شما حلال خدا را تحریم می نمودند شماـ کورکورانه از آنها پیروی می کردید»ـ و حرام می دانستید، و حرام می دانستید و حرام خدا را حلال می کردند شماـ کورکورانه متابعت کرده- حلال می دانستید؟ عرض کردم: بلی، فرمودند: همین- انقیاد کورکورانه- پرستش آنها است «گفتیم: فرهنگ دین حنیف، برخاسته از توحید و تکریم مقام انسانی است و در عالم امکان، اصالت را از آن انسان اعلام فرموده است و او را حامل امانت که ولایة الله تعالی است دانسته:‏ ‏«انّا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان» الاحزاب 72

‏«ما این امانت «ولایة الله» را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس آنها از تحمل آن سرباز زدند و ترسیدند، و انسان آن را بر دوش گرفت.»‏

‏مقصود از امانت، ولایت الهیّه است که غایت نهایی از تشریع شرایع حقّه الهی است که انسان با اعتناق آن علماً و عملاً از حضیض ماده به اوج ملکوت اعلی و احیاناً به فناء فی الله فائز می شود و خدای تعالی ولی امور وی می گردد، و دست وسوسه ابلیس به او نمی رسد. ‏

‏بیانی از امام راحل رضوان الله علیه نقل می کنم که تدبّر عمیق در آن، ممکن است فتحی در تفسیر این امانت و ولایت باشد و از بهترین کشف کرامت انسانی است:‏

«از برای انسان مقامات و مدارجی است که به اعتباری او را دارای دو مقام دانند: یکی مقام دنیا و شهادت، و دیگر مقام آخرت و غیب، که یکی ظلّ رحمن و دیگر ظلّ

کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 17
رحیم است، و به حسب این اعتبار در ظلّ و مربوب جمیع اسماء ذی ظلّ، و ربّ در حیطۀ دو اسم: رحمن و رحیم واقع است، چنانکه جمع فرموده و در آیۀ شریفه:‏ ‏«بسم الله الرحمن الرحیم»

‏و عرفا گویند: ‏ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحیم

‏ ‏

دو مقام انسان کامل

‏و این دو مقام در انسان کامل از ظهور مشیّت مطلقه از مکامن غیب احدی تا مقبض هیولی یا مقبض ارض سابع که حجاب انسانیت است به طریق عرفای شامخین- و این یکی از دو قوس وجود است- و از مقبض تراکم فیض تا منتهی نهایت غیب مشیّت و اطلاق وجودـ و این قوس دوم است- می باشد، پس انسان کامل به حسب این دو مقام، یعنی مقام شهادت و ظهور به رحمانیت، و مقام غیب و ظهور به رحیمیت، تمام دایره وجود است: ‏

«ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»‏ ‏و یکی از این دو حقیقت لیلة القدر و سرّ آن است، که شمس حقیقت در حجاب تعیّنات است، و دیگر حقیقت یوم القیامة است چه که بروز و طلوع آن است از حجاب آنها و این شبانه روز الوهی است» سر الصلوة ص 3 و 4

‏ ‏

مبانی فرهنگ اصیل اسلام

‏همین است رکن اهمّ فرهنگ اصیل اسلام، فرهنگ توحیدی، فرهنگ اصالت و کرامت انسانی در دایره هستی، امکانی که شرافت جوهر آدمیّت را بدین گونه تبیین می کند. ‏

‏رکود این بُعد است که انسان را به حضیض حیوانی درنده ساقط کرده و به رشد ناموزون مبتلایش ساخته است که فسادش همه مظاهر زندگی را مسموم نموده و پهنه برّ و بحر را فرا گرفته است، صدق الله العلی العظیم: ‏


کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 18
«ظهر الفساد فی البر و البحر»

‏فرهنگ مادی یک بعدی و مبتلا به «غدّه بلاخیز و فساد» انسان را در کره ماه فرود آورده و این همه اعجاز در تکنولوژی و غیره پدید آورده است، سوگمندانه سبب از خود بیگانگی و اراده باختگی گردیده و بشریت را به پرتگاه نابودی و هلاکت کشانده، و انقراض نوع آدمی را انذار کرده است که زنهار ماشینهای الکترونیک مؤسسه «ماسا چوست» درباره نابودی بشر نمونه آن است، و ارجاف و غوغای نازک شدن «لایه ازن» نیز نمونه دیگر. ‏

‏فرهنگ مادی روز، راقی ترین مظهر غلبه انسان بر طبیعت آشکار و ظاهر آفرینش است و میزان غلبه آن از ترقیات شگرف سطح تکنولوژی و وسایل رفاه و آسایش جسمانی معلوم است ولی متأسفانه سبب مغلوبیت انسان در بُعد باطن خویش گردیده است، و کمترین تسلّطی بر غرایز حیوانی خویش از قبیل غریزه جنگ و خونریزی و خشونت و افزون طلبی ندارد، و زیر سیطره این غرایز جهنمی با پلیدترین خوی درندگی و خون آشامی از ادامه زندگی بنی نوع خود جلوگیری می کنند. ‏

‏بلی، فرهنگ یک بعدی مادی، بهشتی ساخته به ظاهر مزیّن و آراسته به ادوات حیات و رفاه زندگی، ولی باطن آن دوزخی است از اخگر سوزان سلاحهای اتمی و بیولوژی و شیمیایی که حیات را در سیارۀ زمین به پرتگاه نابودی کشانده و همۀ خصال و حقوق انسانی را پایمال کرده است، سردمداران این فرهنگ به هیچ عهد و میثاقی احترام نمی گذارند، هنوز جوهر میثاق و عهد خشک نگردیده است آن را لگدمال می کنند و کمترین بهایی به وفای به عهد، که از درخشنده ترین مظهر شرافت انسانی است، نمی دهند. ‏

‏ ‏

نقض میثاق، از معاصی کبیره

‏در فرهنگ توحیدی، عهد و میثاق در بدیع ترین شکل مورد احترام واقع شده است. ‏

کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 19
‏نقض آن از معاصی کبیره شمرده شده و عهدشکن مورد لعن قرار گرفته است و استقامت بر عهد را اگر چه به ضرر مسلمین باشد، لازم شمرده است، و اگر آثار خیانت از طرف مقابل آشکار شود، با چنین حال قبل از ردّ عهد به مقابل معاهد، اجازه یورش به او را ندارد: ‏

«و امّا تخافنّ من قوم خیانة فانبد الیهم علی سواء انّ الله لا یحبّ الخائنین» الانفال / 85

«اگر هم دارید از قومی که با تو عهد بسته اند و خیانت کنند به عهدشان. به آنها ردّ کرده و اعلان کن که میثاق فیمابین ملغی است تا با هم برابر شوید ـ قال نا برابرـ خیانت است خدای تعالی خائنان را دوست نمی دارد.»

‏همین فرهنگ توحیدی بوده است که امام راحل را به احیاء سنّت «برائت از مشرکین» برانگیخت که موسم حج فریاد بر سر عهدشکنان و ستمگران کشیده شود و از مراسم عزاداری سرور شهیدان غفلت نکنند «فجایع و ستمگریهای ستمگران هر عصر و مصر یادآوری شود و در این عصر مظلومیت جهان اسلام به دست امریکا و شوروی و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود این خائنین به حرم بزرگ الهی لعنت الله و ملائکته و رسله، علیهم است به طور کوبنده یادآوری و لعن و نفرین شود» وصیتنامه ص 6‏

 

کتابمجموعه مقالات پنجمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 20