مبانی اعتقادی و زمینه های اجتماعی- سیاسی پیام عاشورا؛ اهداف و دستاوردها

مبانی اعتقادی و زمینه های اجتماعی- سیاسی 

پیام عاشورا؛ اهداف و دستاوردها

 دکتر احمدعلی افتخاری

بسمه تعالی

مقدمه:‏ ‏

یک قصّه بیش نیست، غم عشق و این عجب

                                       کز هر زبان که می شنوم نامکرّر است

‏حدیث عاشورا، حدیث عشق است. حدیث راه پر خونی که در آن هزاران هزار مجنون بی نام و نشان، قصّه اشتیاق و لهیب مجمر پر آتش قلوب خود را حکایت کرده اند. راه پرخونی که از آغاز تا به انجام بشریت، در دشت پهناور تاریخ مبارزات، خط سرخ کشیده است. حدیثی که با کلمۀ «نه» به همه ذلّت و ضلالت در سایه زلات و عثرات تحمیلی حکام جور پشت پا می زند و عزّت و سعادت را در ظلّ پذیرش ‏فنآء فی الله‏ هدیۀ احرار عالم می کند. حدیثی که هر جا به میان آید دلهای پاک را غرقه به خون می سازد. آری:‏

راست گفتی عشق خوبان آتش است 

                                          سخت می سوزاند امّا دلکش است

از خدا خواهم که افزونش کند     

                                         دل اگر دم زد پر از خونش کند

‏با فرا رسیدن عاشورا، میقات پاکباختۀ جمال و جلال معبود پاک، این قصّۀ عشق که یادآور شکوه و عظمت روح بزرگوار و حماسه‏‏ ‏‏ساز رادمرد عرصه پیکار و ستم ستیز ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 226
‏بشریّت است، در خاطر عاشقان سرور شهیدان، تجلّی آتش عشق، در درخت طور سینا را تداعی می کند. ‏

‏داستان عشق حسین(علیه‏‏ ‏‏السلام) را در قالب هزاران داستان به شورانگیزترین الحان خوش، روایت کرده و غزل ها سروده اند. ‏

‏ما نیز به این بهانه، و تجدید خاطره و میثاق با این پاکترین عشق اهورایی، سر بر آستان تغزّلات معلّم شهید استاد مطهری(رضوان الله تعالی علیه) داستانسرای صدیق حدیث راه پرخون عاشقان لقاءالله می گذاریم، و از گلزار پر طراوت و شکوفه های افکار بلند و حدیث شیوای او که عشق به حسین را با شهادت حماسی خود حکایت کرد، دسته گلی نثار صاحبدلان خلوت انس عُشاق می کنیم. دسته گلی با عطر روح پرور عشق، با عطر حیاتبخش شهادت، تا شاید از این ارمغان مشعلهای فروزان، و قلبهای عشاق بی امان و با ایمان، رو به سوی حرکت ظلم‏‏ ‏‏زدایی و ستم براندازی قهرمان عظیم مکتب عاشورا نهند، و تمهیدی بر تحقق و استقرار حکومت عدل الهی در زمین، به زعامت آخرین سفیر انقلاب انسان ساز الهی، مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که همانا وعدۀ محتوم الهی است قرار بگیرد ... و زمین از آن صالحان گردد. ‏

‏ ‏

اسلام، مکتبی که عاشورا را آفرید

‏قبل از پرداختن به ظهور اسلام و تربیت یافتگان مکتب وحی، سزاوار است جهت شناخت بیشتر، نگاهی گذرا به زندگی عرب جاهلی و جهان قبل از نزول وحی بی افکنیم و با الهام از ارزش های جاودانۀ اسلام و رهنمودهای اهل بیت عصمت و طهارت، آوای پر طنین رهایی انسان از قیود و اغلال نفسانی و رذایل اخلاقی حاکم بر جهان متمدن امروز را صلا دهیم. ‏


کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 227
الف: اوضاع عرب جاهلی

‏در جامعۀ آن روز عرب به استثنایِ گروهی که به نام «حنیف» از آیین حضرت ابراهیم (علیه‏‏ ‏‏السلام) پیروی می کردند، همه در جهالت، تاریکی و ظلمت، زندگی را سپری می کردند. از زمان اسماعیل تا آن روز پیامبری مبعوث نشده بود. با مطالعه اجمالی می بینیم که اوضاع در آیینۀ زمان چنین بود:، جهل و گمراهی، ظلم و تعدی به حقوق دیگران، برده‏‏ ‏‏داری، زنده به گور کردن دختران، شرک و بت‏‏ ‏‏پرستی، سحر و جادوگری، قمار و میگساری، جنگها و ستیزهای پی در پی قبیله ای، اضطرابهای روحی، اختلافات طبقاتی، تبعیضات نژادی، غرور، تعصبات ناروای قومی و قبیله ای، جاه‏‏ ‏‏طلبی و استیلاجویی، عدم آزادی فکری و اجتماعی، شیوع انواع فسادهای اخلاقی، و اقتصادی، عدم وجود معیارهای ارزشی منطبق بر فطرت پاک انسانی، عدم زمینه رشد و تعالی، نبودن مأمنی مطمئن در تزلزلات روحی و روانی، عدم برخورداری از مساوات و برادری، فقر فرهنگی و عدم پیشرفت علم و دانش- به شهادت تاریخ بیش از هفده نفر باسواد در جزیرةالعرب وجود نداشت- خرافات رایج و مرسوم در اجتماع جاهلی، دلیلی گویا بر عدم رشد فکری و عقلی و انحطاط عقیدتی است. مثلاً:‏

‏اگر شتری بیمار می شد شتر سالمی را داغ می زدند تا شتر مریض سالم و معالجه شود. برای این که مردان در قیامت پیاده نباشند، شتر زنده ای را در کنارشان دفن می کردند. با شیوع هر نوع بیماری در شهر به هنگام ورود به شهر، دم دروازه شهر ده مرتبه صدای الاغ را سر می دادند. و ... ‏

‏آری هرچه بود، جهالت و ظلمت و غفلت بود. از احترام به حقوق دیگران، رحم به ضعفا و رشد و تکامل و فرهنگ و تمدّن خبری به گوش نمی رسید. ‏

‏ ‏

ب: اوضاع جهان قبل از اسلام

‏با نگرش به آداب و رسوم حاکم بر اقوام و ملل مختلف جهان قبل از بعثت، خط مشی های فکری و عملی جهان، از نظر عدم اعتدال، طغیان و تجاوز، نبودن صلح و ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 228
‏امنیّت، انحطاط اخلاقی و انحرافات عقیدتی و ... کاملاً محسوس است. حاکمیت این روح عمومی بر جوامع جهان در گفتار و نوشته های دانشمندان و مورّخان صاحبنظر خودشان ثبت است. مثلاً:‏

‏اقوام آریایی در جنوب فرانسه با «کلوویز» شاه فرانسه و ابنای کاتولیک او سرگرم جدال بودند. و فرزندان کلوویز با یکدیگر دست به خونریزی می زدند، جنگهای سختی میان دو ملکۀ آن دیار جریان داشت و صفحات سیاهی را در تاریخ به خود اختصاص داده است. ‏

‏در انگلستان قوم «انگلو» با اقوام «ساکسون» بر سر استثمار قوم «کیمیوس» در سرزمین خود درگیر جنگ و خونریزی بودند. ‏

‏در ایتالیا که به «روم» معروف بود، با از دست دادن مجد و عظمت گذشته، اضطراب و نابسامانی حاکم بود و نبرد میان امپراتور و «لومباردها» که مدتی بر این سرزمین حاکم بودند، فتنه و آشوب دامنه‏‏ ‏‏داری حاکم بود. ‏

‏شرق اروپا از ابتدای مصب رود راین تا منتهی الیه آن (دانوب) کانون جنگ و ستیز و اضطراب بود. ‏

‏مردم نروژ، دانمارک و ... در همان راهی که «هِنها» و اقوام سلف دیگر در نوردیده بودند، مشغول نزاع و جدال طولانی با یکدیگر بودند. ‏

‏آسیا نیز از امنیت و رفاه برخوردار نبود. تبت و هند و چین، جملگی دستخوش جنگهای داخلی بودند و مجادلات مذهبی و دینی این خصومتها را شدت بخشیده و مضاعف می ساخت. ‏

‏ایران نیز شبیه حالات غرب، سالیان متمادی با یونانیان که در قسطنطنیه به سر می بردند و آسیای صغیر را در تصرّف خود داشتند دچار جنگ و کشتار بود. ‏

‏آفریقا در سلطۀ مردم یونان - که گروهی به نام تجارت و عدّه ای به نام جنگاور گردهم آمده بودند و زالو وار خون این ملت مظلوم را می مکیدند- قرار داشت و جنایات و بیرحمیهای زیادی در آنجا اعمال می شد. ‏


کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 229
‏فضای جهان بشریّت از ابرهای تیره جنگ و اضطراب و وحشت و خونریزیهای مکرّر پوشیده بود. حالات و روحیات مردم در جهت گرایش به سبعیّت و ددمنشی قرار داشت و از عطوفت و رأفت سخنی به میان نمی آمد. فتنه و فساد بیش از هر چیز چهره نمایان کرده بود. بهترین زمامدار کسی بود که نایره جنگ را بهتر برافروزد و در دامن زدن به آتش جنگ و آشوب و تباهی از همه سر آمدتر و متبحّرتر باشد. اهتمام ملل، مصروف جنگ، جمع‏‏ ‏‏آوری غنایم، غارت اموال، توسعه‏‏ ‏‏طلبی و کشتار می شد. از لحاظ اخلاقی، حیات معنوی، نوعدوستی و آزادی عقیده و عمل در جهان سقوط کرده بود. هرچه بود ذلّت و تباهی و انحطاط و لغزش و پیروی از تمایلات و هواهای نفسانی بود. «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل». ‏

‏در چنین شرایط نامساعد حاکم بر اوضاع اجتماعی جهان، «مُنذِر»ی از سوی حق تعالی با منشور جاوید هدایت و تربیت به سوی بشر مبعوث می شود و رسالت عظمای خویش را در احیا و اتمام کرامتهای اخلاقی و ارزشهای اسلامی آغاز می کند و خود، چون اسوه ای کامل به تبلیغ عملی می پردازد. به جامعه شخصیت می دهد و از این ملّت و ملّیت، انسانهای والایی را به عرصه گیتی معرّفی می کند. بر سنتهای غلط خطّ ابطال می کشد، سایه های جهل و خرافه را با فروغ بصیرت و بینش محو می سازد و در کوتاه زمان، شاگردان مکتب توحید چون اخترانی تابناک بر تارک اعصار می درخشند. در این رهگذر، وجود راز ناشناخته جهان هستی امام علی، علیه السلام، شایان ذکر است. و نیز پاک باخته ای از خاندان وحی، پرچمدار حریّت و ایثار که از ثمرات ارزشمند مکتب پویای تشیّع، و مظهر تجلّی آرمانهای متعالی، رادمرد تاریخ بشریّت و خصایص منحصر به فرد، وصف ناپذیر ابوتراب است: نامش «حسین» (علیه‏‏ ‏‏السلام) است. در مقام جانبازی و سردادن است برای قوام دین جدّ بزرگوارش. ‏

‏او عاشق پاکباخته حقّ است. در این میدان سزاوارتر از حسین(علیه‏‏ ‏‏السلام) کیست؟ اوست که با خلوص، نماز عشق را با وضوی خون، برای تحصیل مقام قرب و رضای الهی، سر در بالای نیزه می خواند. چرا چنین شد؟ نهضت کربلا چگونه پدید ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 230
‏آمد؟ و؟! زیرا ...! «بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق». ما در این مبحث ریشه های اصلی و موجبات نهضت خونین عاشورا را به اختصار بررسی می کنیم:‏

‏ ‏

الف: حکومتهای قبل از امامت حسین بن علی(علیه السلام) 

‏بعد از رحلت پیامبر عظیم الشّأن اسلام و تشکیل سقیفه به هر ترتیب شیخین بر مسند قدرت تکیه می زنند و موجبات جدایی «قرآن» و «عترت» فراهم می آید. این روال چندان می پاید که در زمان حکومت عثمان رفتار مغایر با اصول اسلام راستین او و اطرافیانش، مورد خشم و اعتراض مردم قرار می کیرد. مسلمین برای خاتمه دادن به حیات پر از ذلّت و ضلالت او در سایه زلاّت و لغزشهای تعمّدی او، خانۀ او را محاصره می کنند و به دست قهر انتقام خویش گرفتار می سازند. بخشی از موجبات قیام کربلا در عصر خلافت عثمان پی‏‏ ‏‏ریزی می شود. بعد از خلافت عثمان، دوران حکومت سراسر عدل امام علی(علیه‏‏ ‏‏السلام) این راز ناشناخته جهان هستی شروع می شود. برنامه های عدالت گستر او با طبع ددمنشان و دنیاپرستان سازگار نمی شود و امام همام توفیق کامل را در اصلاح امور و احیای سنّت پیامبر و کشف حقایق شریعت، با مخالفت و توطئه ناکثین و مارقین و قاسطین به دست نمی آورد. ‏

‏او در پایان مجاهدت اصلاح گرانۀ خود شهید عظمت خویش می گردد. بعد از شهادت این رادمرد توحید، دوران امامت سبط اکبر پیامبر امام حسن مجتبیٰ (علیه‏‏ ‏‏ السلام) فرا می رسد. و او با همۀ رشادتهایی که به کار می بندد، با سست پیمانی مردم مواجه می شود و به ناچار از در صلح وارد می شود و برای حفظ اسلام تن به مصالحه می دهد و به هر حال به طور عملی موفق به اصلاح و پیرایش انحرافات رایج در جامعه نمی شود، و زنگار جهالت مردم نسبت به وضع حکّام و واقعیّات احکام اسلام و قرآن همچنان باقی می ماند. امام حسن(ع) سرانجام با دست نفاق به شهادت می رسد. آنگاه معاویّة بن ابی سفیان، بدون رقیب یکّه تاز میدان خلافت مسلمین می شود و در قدم اوّل همّت می گمارد تا نام پیامبر را از افواه و السنه و اذهان و قلوب مردم محو ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 231
‏سازد. مغیرة بن شعبه می گوید: «روزی معاویه به من گفت: با زنده بودن نام این مرد (محمّد) کدام عمل باقی است، به خدا قسم چاره ای نیست مگر این که نام او دفن شود». ‏

‏معاویه در اوّلین اقدام خود نقل گفتار پیامبر اسلام را ممنوع کرد. سخنان پیامبر را به استهزا گرفت زیرا معاویه، اسلام را به اختیار قبول نکرده بود، بلکه از ترس شمشیر بود و مصداق بارز شجرۀ ملعونه در قرآن است. او اکنون با عداوت دیرینه با چهره تزویر، تیشه به ریشه اسلام می زدند و در پی تحقق اهداف پلید خود دست به کشتن مردان خدا و پیروان راستین پیامبر و شیعیان علی می زند. حُجربن عدی و یاران او را به شهادت می رساند، به مبارزه با علی و امام حسن برمی‏‏ ‏‏خیزد و با اجیر کردن سپاه، امام را به صلح مصلحتی وادار می سازد. فرهنگ استعماری خویش را در جعل احادیث در مدح بنی امیّه و ذمّ آل علی به اجرای در می آورد، سبّ علی را در تعقیبات نمازهای یومیّه رواج می‏‏ ‏‏دهد و اسلام معاویه پسند، حاکم می شود. با تبلیغات شوم خود اهلبیت عصمت و طهارت را معاند با اسلام و صدّعن سبیل الله معرّفی می کند. نماز جمعه در روز چهارشنبه خوانده می شود. علی رغم مواد صلح امام حسن برای یزید بیعت می گیرد. ولیعهد معرّفی می کند و حکومت اسلامی را موروثی قرار می دهد. ‏

‏امام حسین(علیه‏‏ ‏‏السلام) در همین زمان در خطبه ای که در مِنیٰ می خواند به شرایط حاکم بر جامعه اشاره می کند و می فرماید: «می‏‏ ‏‏ترسم که دین خدا محو گردد و نابود شود». اما شرایط حاکم بر جامعه در دوران خلافت سراسر نیرنگ معاویه آن چنان حادّ است که اجازه یک قیام علنی را به امام حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) نمی دهد. علاوه بر این که به صلح برادر با دیده احترام می نگرد. بعد از این که زادۀ معاویه (یزید) روی کار می آید شرایط و موجبات نهضت به درجه کمال خود می رسد. یزید برخلاف اسلاف خود، علی رغم عداوتی که با اسلام و قرآن داشت، در حفظ ظاهر نیز موفق نبود، و آشکارا مرتکب قبایح می شد، حاصل همۀ عمر یزید در وجود زن، شعر و شراب و ستایش آنها خلاصه می شد. او در جوانی علاقه‏‏ ‏‏مند دختری به نام «اُرینب» می شود. ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 232
‏این دختر در کوفه از نظر زیبایی ظاهر و لطافت، شهرت بسزایی داشت، زیبایی او عشقهایی را پیرامون خود داشت. اشعار مختلف، غزلها، داستانها ورد زبانها شده بود. از جمله یزید در ایّام جوانی خویش برای او شعر می گفت: «او صدای داوود، زیبایی یوسف و حکمت لقمان و پاکدامنی مریم را دارد. و من حُزن یعقوب و اندوه یوسف و رنجهای ایّوب و بیم آدم را دارم. او اگر دامان پیراهنش به زمین نمی سایید تیمّم با خاک برایم جایز نمی شد و ...»‏

‏علاقۀ برخاسته از هوای نفسانی او به این دختر تا حدّی است که بعد از شنیدن خبر ازدواج او با پسرعمویش بی اختیار گریه می کند و تا صبح به میگساری مشغول می شود. می گوید: اگر به آیین محمّدی شرب خمر حرام شده، شراب را به آیین مسیح به من بدهید. شور و شیدایی یزید نسبت به ارینب به گوش معاویه می رسد و برای جامۀ عمل پوشاندن به هواهای نفسانی یزید با حیله و نیرنگ شوهر او (عبدالله) را به کارهای حکومتی می گمارد تا پس از مسمومیّت آن با نقشه ها و دسیسه های شیطانی، همسر او را به چنگ فرزند ناخلف خود درآورد. بدین ترتیب پس از مدّتی او را وادار به طلاق می کند. گرچه با دخالت امام حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) این خدعۀ شوم نافرجام می ماند و هر دو به زندگی خویش مراجعت می کنند. ‏

‏یزید کسی است که هرگز به مصالح عمومی نمی اندیشد. سرلوحۀ همۀ فعالیّتهای او همانا عشقبازی، سگبازی و رقصانیدن میمون است. شعر، میگساری و ... هنر اوست. شبهای قُبّه خضراء نقطه سیاهی است در تاریخ حکومتی بنی امیّه به عنوان خلفای اسلام. یزید در اشعارش الحاد می ورزد و تکفیر می شود. اعمال زشت او در جامعه سرمشق می شود. و صریحاً می گوید: «به محمّد وحی نازل نشد بلکه می خواست با ادّعای دروغ پیامبری، به قدرت برسد.» یزید برخلاف خلفای ماقبل خود با چهرۀ تزویر و تحت نقاب کفر و نفاق عمل نمی کند، بلکه پرده از اهداف و اعمال ناپاک نیاکان خود مبنی بر محو اسلام و نام و یاد پیامبر و عترت آن برمی‏‏ ‏‏دارد. جنایات بیشمار او در مدّت کوتاه خلافت، نشانۀ روح پلید اوست. فاجعۀ کشتار مدینه و غارت اموال و نوامیس ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 233
‏مردم، مباح کردن آنچه در مدینه است برای سپاهیان خود، به آتش کشیدن خانه کعبه و سنگ باران آن از جمله اعمال زشت این حاکم ددمنش است. در چهره خلیفۀ مسلمین در این زمان، علل و انگیزه نهضت عاشورا مهیّا می شود. علاوه بر شرایط مساعد به یادگار مانده از دوران خلفای گذشته، جنایات و فسق و فجور آشکار یزید، شعله قیام را فروزانتر کرد و خشم امّت را شدّت بخشید. او با کنار نهادن چهرۀ نفاق و تزویر، بهانه ای جدّی برای مبارزه ایجاد کرد. امام در این موقعیّت حساس به محض اطلاع از خلافت یزید فرمود: ‏انا لله و انا الیه راجعون ... و علی الاسلام و السلام‏ در جایی که یزید حاکم جامعه شود. فاتحه اسلام خوانده است. پس به این نتیجه می رسیم که قیام امام از دوران خلافت شیخین و با پایه‏‏ ‏‏ریزی انحرافات اساسی آنها و ترویج آنها در زمان عثمان و اشاعه فرهنگ استعماری معاویه در جعل احادیث و بدعتهای ناروا و تحریف اسلام راستین ریشه دوانید. و همچنان با روی کار آمدن یزید این جرثومه فساد و تباهی و متظاهر به گناه و زندگی سراسر ذلّتبار او، شجرۀ انقلاب تنومند شد و به بار نشست، تا در سایه آن، گرمای تبلیغات مسموم بنی امیّه بر پیکر جامعه اسلامی کارگر نیفتد. ‏

‏ ‏

خصوصیّات رهبری و نهضت عاشورا 

‏حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) کیست؟ او تنها مولودی‏‏ ‏‏ست که با ولادتش تهنیت و تعزیت را به همراه دارد، پیشوایی است که شهادت او پی در پی جهت آمادگی افکار عمومی گوشزد می شود! سبط پیامبر و پارۀ تن اوست. فوز و فلاح در دوستی و حبّ او خلاصه می شود. از ناحیۀ پروردگار در آیۀ تطهیر به مقام عصمت معرّفی می شود. خون او خون خداست. مظهر آزادگی، شرف و عزّت و عظمت است. کشتی نجات است. حسین‏‏ ‏‏(علیه‏‏ ‏‏السّلام) روح حماسه است، بزرگترین شخصیّت حماسی همۀ ادوار تاریخ است. امّا نه چون شخصیّتهای دیگر جهان. او در حصار جنبه نژادی، قومی و ... نیست. شخصیّت او در قالب ملّت و قوم و نژاد نمی گنجد. ‏


کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 234
‏شخصیّت حماسی امام، شخصیّتی است بشری و انسانی. ‏

‏همه چیز امام هیجان است و عشق است و القای نیرو است. حماسه ای مانند حماسه حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) چه از نظر قدرت، چه از نظر قوت، چه علّو و چه شور و چه عشق و چه جذبه، در تمام تاریخ نظیر ندارد. ‏

‏او عاشق پیکار و جهاد است. در برابر هیچ تجاوزی ساکت نمی نشیند. در عنفوان جوانی به خلیفۀ ثانی اعتراض می کند. در جنگ طبرستان وارد معرکه می شود. در جنگ عظیم طرابلس شرکت می جوید و ... کلید شخصیّت حسین‏‏ ‏‏(علیه‏‏ ‏‏السّلام) حماسه و شور و عشق و عظمت و صلابت و ایستادگی و حق‏‏ ‏‏پرستی است. شعر زیبای او در جوانی معروف است: «در ایمان و عقیده بیباک باش و در این راه رزمکنان پیش برو». ‏

‏خطابه ها و وصایای او، عمل او، بیانات او، همگی حکایت از روح بزرگوار و حماسی او دارد. قهرمان حماسی می گوید: «جمیع آنچه خورشید بر آن طلوع می کند (دنیا و مافیها) دریا و خشکی آن، کوه و دشت آن، نزد کسی که با خدای خود آشنایی دارد و عظمت الهی را درک کرده و در پیشگاه آن سرسپرده، مانند یک سایه است. ای مردم! بجز خدا چیزی یافت نمی شود که این ارزش را داشته باشد که شما جان و مال خود را به او بفروشید. آزاد مرد باشید.»‏

‏این امام همام با این عظمت روح و ... حماسۀ جاویدان کربلا را که رازی در دل پنهان دارد- آن تجسّم و تحقّق اسلام در همه ابعاد است- برپا می دارد، به صورت یک قیام زنده و با روح. و سرّ اینکه ائمه اطهار(علیهم‏‏ ‏‏السّلام) فرمودند: «حادثۀ کربلا فراموش نشود.»، همین است که اسلام فراموش نشود. از خصایص این حماسه این است که زن و مرد و کودک و شیرخوار و سیاه و سفید، عرب و غیر عرب در آن نقش دارند. محدود به قشر خاص، نژاد و ملیّت ویژه و سایر انحصارات نیست. ‏

‏حماسۀ عاشورا صیقل روح است که روح سلحشوری و مقاومت و دفاع از عقیده را در انسان ایجاد می کند. شخصیّت ممتاز حماسی امام(علیه‏‏ ‏‏السّلام) در آدمی روحیّۀ متّموجی از عظمت و غیرت و حمیّت و شجاعت و عدالت و ... بیدار می کند. ‏


کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 235
‏حماسۀ عاشورا سراسر فعالیّت است و جنبش، نمایشگاه علّو است و سربلندی و مکارم اخلاق، که قهرمانش حسین بن علی(علیه‏‏ ‏‏السّلام) اسوۀ جوانمردی ها و مردانگی هاست. قهرمان دیگرش حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) شیرزنی که مظهر صبر و استقامت و رشادت است. و قهرمانان پاکباخته و آزاده دیگر از کوچک و بزرگ، هر یک در افقهای اعلای شجاعت و رشادت و ایثار و اخلاص درخشیده اند. ‏

‏اگر منشور این نهضت مقدّس را بگشاییم، به اذعان در می یابیم که دو صفحه دارد: یکی سفید و نورانی و دیگری سیاه و ظلمانی، که هر دو در نوع خود بی نظیر یا کم نظیرند. آنچه که این حادثه عظیم را در دنیا بی نظیر می کند کیفیت حادثه است. فجایع در تاریخ بسیار رخ داده است و می دهد. ولی با گذشت بی بازگشت زمان، از شکوه و عظمت آن کاسته و از یادها محو می شود. ‏

‏اما کیفیّت جنایتهای حادثۀ عاشورا شبیه و نظیر ندارد. و برای همین بعد از قرون متمادی بر شکوه و بر صلابت آن افزوده می شود. و در خاطره ها زنده‏‏ ‏‏تر می شود، چون صفحۀ جنایی این حادثه، کشتن بی گناه از پیر و جوان تا طفل شیرخوار، اسب بر بدن شهدا تاختن، آب به روی انسان بستن، شلاق بر بدنهای نحیف زنان و کودکان نواختن، نشان دادن سر بریدۀ پدر به دخترک خردسالش است، که از مفارقت پدر بهانه می گرفت و با گریۀ خود راه خواب بر دیدگان جانیان این حادثه بسته بود. قهرمانان بدسیما، سیاهدل و منفی این صفحه، یزید، عبیدالله زیاد، عمرسعد، شمربن ذی الجوشن و خولی هستند. ‏

‏اما صفحۀ دیگر این حادثه، حماسه است. تراژدی نیست. هرچه هست افتخار است و نورانیّت و تجلّی انسانیّت و حق‏‏ ‏‏پرستی است. فرشتگانی که در مورد خلقت آدم اعتراض داشتند، صفحۀ سیاه بشریّت را می شناختند و خداوند فرمود: «من از حقایق امور آگاهم که شما را به آن آگاهی نیست.» این صفحه، نمایشگر حماسۀ حسینی است، که برای رضای خدا، خود و خانواده‏‏ ‏‏اش را فدا می‏‏ ‏‏کند، بر خلاف مردان حماسی تاریخ که دارای یک بُعد حماسی هستند ولی بُعد دیگرشان جنایت است. در این همه ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 236
‏لشکرکشی هایی که غدّاره‏‏ ‏‏بندان و تهی مغزان نامدار تاریخ انجام داده اند، هدفی جز خودپرستی و نفع‏‏ ‏‏طلبی نداشته اند، اما در حماسه ای مقدّس چون حماسۀ حسین(ع) روح حماسه‏‏ ‏‏آفرین در پی «خود» و «ملّت» و «کشور» نیست، هدف در حماسۀ مقدس، پاک کردن است، همچنان که خورشید پاک کننده است، جهت دیگر تقدس این حماسه، انفجار ناگهانی آن همچون انفجار نور  در ظلمت ظلم و بیداد بود. ‏

‏شرایط خفقان‏‏ ‏‏آور آن زمان به گونه ای بود که راویان اهل بیت، روایات را در صندوقخانه ها برای هم نقل می کردند و یکدیگر را سوگند می دادند تنها برای کسانی بازگو کنند که از جهت اطمینان و اعتماد مانند خود به آنها مطمئن باشند. ‏

‏بُعد دیگر عظمت این حماسه، رشد فکری و بینش فوق العاده رهبر آن بود. مرد حماسی اموری را به صورت عین الیقین مشاهده می کند که دیگران از این بصیرت برخوردار نیستند. برخی از یاران با خلوص، امام را از حرکت تاریخی به کربلا منع می کردند و از نظر منطقی که خود می انگاشتند نیز ناحق نمی گفتند. در عین حالی که نه به اندازۀ امام، علیه‏‏ ‏‏السّلام، خطر را احساس می کردند و نه به ابعاد فاجعه آگاهی داشتند. و طبیعتاً از ابعاد جهانشمول اثرات آن در طول تاریخ نیز به هیچ وجه اطلاعی نداشتند. ‏

‏بارها امام، علیه‏‏ ‏‏السّلام، فرمود: «به خدا قسم اینها مرا خواهند کشت و به خدا قسم با کشته شدن من اوضاع اینها زیر و رو خواهد شد.» امام می خواهد این حماسه به صورت حماسه باقی بماند که از آن بتوان نمایشنامه های جاوید ساخت. ‏

‏امام بعد از ردّ تقاضای بیعت یزید، کاروان بیست و یک نفره اهل بیت خویش را به عنوان اعتراض عازم مکّه می کند و در وصیّتنامۀ خویش هدف مقدّس خود را چنین بیان می فرماید: «هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته‏‏ ‏‏ام از این حرکت، چیزی جز اصلاح مفاسد و زنده کردن سنّت جدّم رسول خدا، صلی الله علیه و آله، نیست.» حرکت تاریخی امام به سوی مکّه، خود ایجاد شور و هیجان در جامعه و تبلیغی مؤثر بود. زیرا بیعت نکردن امام همه جاگیر شد. ‏


کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 237
‏امام علیه‏‏ ‏‏السّلام با حرکت دادن اهل بیت خویش به اسلوب تبلیغی بی نظیری می پردازد. امام اهل بیت را به عنوان نیروهای فرهنگی و تبلیغی دلسوخته و صدیق، طوری به کار می گمارد که پس از شهادت تا قلب دشمن نفوذ کنند و در کاخ ظلم یزید، رسالت خویش را انجام دهند. امام در این حماسه به نسل خود و نسلهای آینده تاریخ تعلیم می دهد که؛ انسانی شایسته است که در هیچ حال از مروّت خودداری نکند. امام در برخورد با لشکریان حُر، آب ذخیرۀ خود را در اختیار سپاه تشنه و اسبان آنها قرار می دهد. و این اقدام امام اوج عظیم دیگری از پروازهای بلند روح انسانی است. وقتی روح بزرگ شد، تن به زحمت می افتد زیرا باید به دنبال روح حرکت کند. روح که کوچک شد در اختیار آسایش بدن قرار می گیرد. روح عظیم، شب زنده‏‏ ‏‏داری می کند و آرزوی شهادت دارد، فرق سرش که بشکافد خدا را شکر می گوید، قهرمان حماسۀ عاشورا سیصد زخم می بیند و بدن مبارکش زیر سم اسبان لگدمال می شود. و او رضایت به رضای الهی می دهد. ‏

‏امام روز سوّم شعبان یعنی روز میلاد خویش وارد مکه می شود و تولّدی دیگر می یابد. چهار ماه تمام در حریم حرم شور و هیجان می آفریند، خطبه می خواند، توطئه یزید را برملا می کند و مردم را از وضعیّت حکومت و سرنوشت اسلام آگاه می سازد. امام تحوّلی عمیق در قلوب مردم پدید می آورد و سیاست موفقی را برای بهره‏‏ ‏‏گیری از شدّت انقلابات درونی مردم پس از شهادت خویش اعمال می دارد. ‏

‏تا هشتم ذی الحجّه در مکّه اقامت می گزیند و تمام دورۀ عمرۀ مستحب را که مردم از هر دیار به کعبه روی می آوردند، در خانۀ خدا می گذراند تا همه اینها اعتراض امام را بشنوند. امام ناگهان، قبل از پایان مراسم حج، با اطلاع از توطئه شوم یزید و غداره بندان زیر لباس احرام حکومت، حرکت حسابگرانۀ خویش به سوی کوفه را آغاز می کند. همۀ عقلا این عمل امام را غیر منطقی تلقی می کنند. امام در پاسخ می فرماید: «من از شهادت خود آگاهم، اما اگر بنی امیّه مرا در مکّه به قتل برسانند حرمت الهی شهر و ماه حرام نقض خواهد شد». ‏


کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 238
‏امام در پاسخ محمّد حنفیّه که بی وفایی و پیمان‏‏ ‏‏شکنی مردم کوفه را نسبت به امام علی(علیه‏‏ ‏‏السّلام) و امام حسن مجتبیٰ(علیه‏‏ ‏‏السّلام) یادآور شد و فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به من دستور دادند که از مکه خارج شو یا حسین، ‏فانّ الله تعالی شاء ان یراک قتیلا»‏. ‏

‏امام در برپایی این نهضت ابعادی چون: عدم تسلیم در مقابل قدرت جابر بنی امیّه، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح و پیرایش دین و سنت پیامبر اسلام از بدعتها و خرافات ابداعی حکومت های قبل از امام علی(علیه‏‏ ‏‏السلام) و امامت حسن‏‏ ‏‏(علیه‏‏ ‏‏ السلام) و طول دوران خلافت معاویه و یزید، و اتمام حجت بر همگان را تعقیب می کند. ‏

‏او در پی جامۀ عمل پوشاندن به این مهم و پاسخ به هجده هزار نفری که با سفیر عظیم الشأن وی در کوفه بیعت کرده بودند، راهی سرزمین خدعه و نیرنگ می شود، تا حجت را بر مردم تمام کرده و قضاوت تاریخ را عوض کند. در بین راه از «فرزدق» و «بشیربن غالب» اوضاع کوفه و عراق را جویا می شود. اظهار می دارند: قلوب مردم با شما و شمشیرهایشان با بنی امیه است. همچنین خبر شهادت «مسلم ابن عقیل» و «هانی ابن عروه» را در میان راه می شنود، اشک در دیدگان مبارکش جمع می شود، استرجاع جاری می کند و می فرماید: ‏من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله‏ ... (احزاب- 23) و خللی در اراده اش حاصل نمی شود. دختر خردسال مسلم را روی زانو می نشاند و می فرماید: «من جای پدرت را می گیرم» و سپس به خیمه ها رو کرده می فرماید: «در خانواده عقیل یک مسلم کافی است شما اگر می خواهید برگردید» عرض می کنند: تا حال که مسلمی شهید نداده بودیم در رکاب تو بودیم، حال که طلبکار خون مسلم هستیم تو را رها کنیم؟! ما در خدمت شما هستیم تا سرنوشت مسلم نصیب ما نیز بشود! امام وارد کوفه می شود و کوفیان با ورود پسر زیاد از بیم جان خود می گریزند و پیمان‏‏ ‏‏شکنی می کنند. ‏

‏امام با وجودی که پایان کار را می دیدند، ماندن یاران را تحریم نکردند و حبیب بن ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 239
‏مظاهر را به میان بنی اسد اعزام می کنند تا جمعی از سپاه فریب خورده را جذب کند. در اینجا نیز به یکی از ابعاد عظیم روح پاک و ملکوتی امام معصوم برمی‏‏ ‏‏خوریم. آیا امام نمی دانست که پایان کار قطعی است و حضور چندتن بیشتر در صف مؤمنان تغییری در نهایت کار نمی دهد؟ اما هدف امام از این روش این بود که حتی الامکان دستهای کمتری علیه حق به کار افتد. در ضمن هرچه خون شهید بیشتر ریخته شود ندای این حماسه در جهان پر طنین‏‏ ‏‏تر خواهد بود. و تعهّد امام بر این بود که پیام و رسالت خود را با رنگ زوال‏‏ ‏‏ناپذیر خون در تاریخ بشر به ثبت رساند همچنان که امام مانند مکتبش بعد از شهادت، جاودانه و زنده‏‏ ‏‏تر شد. ‏

‏همۀ اعمال و بیانات و حرکات و سکنات امام در طول نهضت تا آخرین لحظه، حق خواهی و حق‏‏ ‏‏پرستی و موجی از حماسه است. افسوس و هزار افسوس که کارپذیری و حالت انفعالی، از امام و خاندان جلیل وحی، چهره هایی صرفاً مظلوم و لایق همدردی و اشک و آه ساخته است. چرا امام در این واقعۀ بزرگ و جاوید، فقط باید از لحاظ مظلومیت و مورد جنایت جانیان واقع شدن، مطرح می شود؟ چرا از کربلا و نهضت خونین حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) برداشت ما تنها از صفحه تاریک و سیاه آن باشد؟ در حالی که قدر مطلق نورانیت و حماسی بودن عاشورا، صدها برابر بیش از جنایی بودن آن است. رثای به یاد حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) خوب است اما مرثیه باید حماسی باشد، اشک باید در رثای قهرمانی و حماسه‏‏ ‏‏آفرینی امام باشد نه مظلومیت وی. ابتدا باید مقام و منزلت والای این قهرمان حماسه پرخون را که به شرافت و شرف؛ جلالت، شکوه و جلال می بخشد، شناخت و بعد در رثایش گریست تا این هیجان روحی و اشک، شیعۀ امام را در جهت قهرمانی و عدالتخواهی ... سوق دهد و عزّت و کرامت نفس را به ارمغان آورد. و گرنه اگر «تا قیامت زاری کنی»، قادر نخواهی شد تا «رفته را به زاری باز آری». اگرچه در احادیث، گریه کردن در رثای حسین(علیه‏‏ ‏‏السلام) را وعده، بهشت است، اما مگر ائمۀ اطهار که در جوار رحمت حق اند، در انتظار اشک و آه مفلوکی چند هستند که با تحریفهای خرافه ای خود آن همه شجاعت و فخر و ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 240
‏کرامت را در پستوهای آبدار خانه عزاداران مظلومیت در بند آورند؟ یا هدف چیز دیگری است؟ والاتر از آنچه در پندارها بگنجد!‏

‏باور کردنی نیست که امام با چنان روح عظیمی که در همۀ دهور نمی گنجد، با صراحت لهجه و قاطعیت با صدای بلند امیر را نکوهش می کند و از پستیهای او می گوید، در لحظه ای که تیر زهرآلود ستم کاری بر سینه اش اصابت می کند، به خواهش بیفتد و دست تمنّا بردارد، یا تن به ذلّت دهد، یا برای اطفای عطش، استدعای آب کند. بلکه امام در واپسین دقایق حیات سعادتمند و پر برکت خویش داغ تازه ای بر دل بداندیشان می گذارد و به درگاه پروردگار متعال می فرماید: «خدایا راضی به رضای تو و تسلیم امر تو هستم و معبودی جز تو ندارم ای پناه دهنده پناهجویان». ‏

‏این است حماسۀ الهی و این است حماسۀ انسانی. ‏

‏ ‏

شخصیت ملکوتی امام در کلام امام 

‏در این مقال قبل از تمسّک به بیانات گهر بار امام، نکته ای از فضایل آن حضرت را در بعد مروّت و مساوات یادآور می شویم. صبح عاشورا شمر به سوی خیمه‏‏ ‏‏گاه روان می شود و وقتی خندقهای پشت خیمه ها را پر از آتش می بیند لب به فحاشی می گشاید. یکی از اصحاب رخصت می طلبَد تا او را به سزای اعمال زشتش برساند. امام اجازه نمی دهد، چون میل ندارد که اوّلین تیر از اردوگاه حق، رها شود. با این همه جوانمردی امام درس بزرگی به جهان بشریّت می دهد. زنده و جاودانه باد این آرمان. امام در بُعد مساوات نیز شخصیّتی بارز بوده است. نقل است یکی از یاران امام خدمتکار سیاهپوستی بود که تقاضای قتال می کند. امام می فرماید: «تو باید بعد از  ما آزاد باشی» عرض می کند: آری سیاهپوستی چون من با بوی نامطبوع تن کجا و شهادت در رکاب شما کجا؟ امام اجازه پیکار می دهد و در لحظۀ شهادت بر بالین وی می آید، و دعا می کند که خدایا او را با ابرار محشور فرما! امام بر بالین خدمتکار دیگری حاضر ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 241
‏می‏‏ ‏‏شود و با دست مبارک خویش خون از چهره اش می زداید و صورت بر صورتش می نهد- امام تنها دوبار صورت بر چهره شهدا نهاد، یک بار بر چهره فرزندش علی اکبر و بار دیگر بر چهره این خدمتکار غیرعرب- تا جان بر جان‏‏ ‏‏آفرین در دامان حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) تسلیم می کند. غیر این، از روح پرورش یافته به نیایش مستمرّ حسین(علیه‏‏ ‏‏السلام) انتظار نیست. حال بیانات امام را در بُعد عرفانی و حماسی، دستاویز معرفت بیشتر اسوۀ کمال و فضیلت و ... قرار می دهیم. ‏

‏ ‏

الف: کلام امام در چهرۀ حماسی

‏کلام آن حضرت بعد از تصمیم حرکت به مکّه معظّمه که می فرماید: «خروج من نه از برای راحت طلبی و نه از روی ترس و بیم است. بلکه برای مصلحت مردم و امر به معروف و نهی از منکر می باشد، من برای چنین شهادتی بزرگ با جان و مال آماده شده ام»، نشان از درایت خاص و آمادگی کامل روحی است. و در پاسخ به سخنان برادرش محمد حنفیه که پیشنهاد می کند: حال که قصد سفر داری در یک جا رحل اقامت اختیار مکن تا گشایشی شود، می فرماید: ‏یا اخی و الله لو لم یکن فی الدّنیا ملجأ و لا مأوی لمٰا بایعتُ یزید بن معاویه‏ به خدا سوگند اگر در همۀ جهان هیچ پناهگاهی برایم نباشد، با یزید بیعت نمی کنم. این نطق حسین(علیه‏‏ ‏‏السلام) است. ‏

‏بیانات امام در طول مسیر حرکت، توأم با اشکهای تفویض و شوق به خداست که از دیدگانش جاری بود و می فرمود: «اگر دنیا گرانبهاست، پاداش و ثواب او گرانبهاتر است. اگر بدنهای آدمی برای مرگ ساخته شده، پس کشته شدن او با شمشیر در راه خدا با ارج تر است.من می‏‏ ‏‏روم و مرگ برایم عار نیست، چون هدفم بر حق و اندیشه‏‏ ‏‏ام جهاد است. مردان نیک، جان خود را فدا می کنند تا به همکاری با مجرمان و تبهکاران مبتلا نشوند. اگر کشته شوم پشیمان نخواهم شد، و اگر زندگی کنم ملامتی ندارم. زیرا مرگ را برای آدمی سعادت، و بهتر از زندگی با خواری و بندگی می دانم». و یا در خطاب به مردم کوفه می فرماید: «اگر به عهد و پیمان خود وفا کنید خود را ثابت قدم نموده ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 242
‏و به خوشبختی واقعی رسیده‏‏ ‏‏اید. زیرا من حسین بن علی فرزند فاطمه هستم. و اگر بیعت خود را دور افکندید کار تازه ای نکرده اید. شما با پدر، برادر و پسر عمویم این چنین کرده‏‏ ‏‏اید. فریب خورده آن کسی است که به گفتار و رفتار شما مغرور و متّکی شود.»‏

‏یا این که اما بعد از تسلیم‏‏ ‏‏نامه گستاخانۀ ابن زیاد برای بیعت می فرماید: «قومی که رضای مخلوق را با سخط و نارضایی خالق به دست آورد هرگز رستگار نمی شود». در میدان پیکار نیز خطاب به لشکریان سیاه دل می فرماید: ‏ان لم یکن لکم دین و ... فکونوا احراراً فی دنیاکم. ‏ای پیروان خاندان ابوسفیان: اگر دین ندارید و از روز جزا نمی هراسید لااقل در دنیای خود آزاده مرد باشید و شرف انسانی خود را حفظ کنید. ‏الا ترون الحق لا یُعمل به و انّ الباطل لا یتناهی عنه‏ آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود. در این شرایط من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را جز ملامت نمی نگرم‏. لیس شأنی شأن من اخاف الموت ... افبالموت تخوفنی ... 

‏«شأن و مرتبه من شأن کسی نیست که از مرگ بترسد. چقدر مرگ در راه وصل به عزّت و احیای حق سبک و راحت است. مرگ در راه عزّت، جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلّت چیزی جز ملامت و خواری نیست. آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ تیرت به خطا و گمانت واهی است! من کسی نیستم که از مرگ بترسم نفس من از این بزرگتر است و همّت من عالی تر از آن است که از ترس مرگ، بارِِ ستم را بر دوش کشم. آیا شما بیش از کشتن من توانایی دارید؟ مرحبا به کشته شدن در راه خدا! ولیکن شما نمی توانید مجد و کرامت مرا نابود و عزّت و شرف مرا محو کنید، پس در این صورت من باکی از کشته شدن ندارم». ‏

موت فی عزّ خیر من حیاة فی ذُلّ‏ «مرگ در راه عزّت و شرف بهتر از زندگی توأم با ذلّت و خواری است‏. لا والله ...‏ قسم به خدا که چون ذلیلان دست ذلت به شما ندهم و مانند بردگان بار ظلم و ستم شما را به دوش نکشم. ‏هیهات منّا الذّلة‏ ... این نامرد نانجیب، مرا بین دو چیز مخیّر کرده است. یا جنگ و شهادت و یا خواری و ذلت، و چقدر ذلّت از ما دور است. خداوند ذلّت و زبونی را بر ما نمی پسندد. و دامنهای پاک که ما را در خود ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 243
‏پرورش داده نمی پسندند. و سرهای پرحمیّت و نفسهای استواری که ابداً زیر بار ظلم و تعدّی نمی روند، بر ما نمی پسندند که اطاعت فرومایگان و زشت سیرتان را بر قتلگاه کریمان و شرافتمندان ترجیح دهیم». ‏

فیاسیوف خذینی ...‏ اگر دین محمّد (صلی الله علیه و آله) جز با قتل من پایدار نمی ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید. در همۀ این بیانات روح حماسه‏‏ ‏‏ساز امام متبلور است و چون خورشید در آسمان قلوب آزادگان جهان می درخشد، گرما می دهد، نورانیّت می بخشد، رشد و تعالی را به ارمغان می آورد، پاک می کند، حیات را معنا می دهد، طریق ‏سیر الی الله‏ را روشن می کند و ... ‏

‏ ‏

ب - بیان امام در چهرۀ عرفانی آن حضرت

‏در این مجال برای جلوگیری از اطاله کلام، فرازهایی از دعای عرفه امام را که اوج راز و نیاز به درگاه بی‏‏ ‏‏نیاز معبود است جهت تیمّن نقل می کنیم:‏

‏«خدایا به من آن مقام خشیت از جلال و عظمت را عنایت فرما که گویی تو را می بینم ... و قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک گردان تا در مقدّراتت آنچه بر من دیرتر می خواهی زودتر نخواهم. و آنچه زودتر می طلبی دیرتر متمایل نباشم ... تویی که به انوار تجلّی در دل اولیا و خاصّانت اشراق کردی تا به مقام معرفتت نایل شدند و تو را به یکتایی شناختند. تویی که از دل دوستانت و مشتاقان خود توجه به اغیار را محو کردی تا غیر تو را دوست نداشته باشند و جز به درگاهت به جایی پناه نبرند ... تو یاد کنی بندگانت را قبل از آنکه بندگان به یاد تو باشند و تو ابتدا به احسان کنی پیش از آنکه عابدان به تو روی آورند... ‏

‏ای خدا! چگونه نومید باشم در حالی که تو امید و آرزوی منی؟! یا چگونه کسی خوارم تواند کرد؟ با آنکه توکّل و اعتمادم بر تو است ... ای آن که به رحمت واسعه و تجلّی نور جمال، بر همۀ عالم احاطه کردی! ای آن که در سراپرده های نور عرش جلالت، از دیده ها پنهان گشتی! ای آن که به کمال بهاء و نورانیّت ظهور کردی تا به ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 244
‏عظمت و جلال تمام مراتب وجود مرا فرا گرفتی: چگونه پنهانی؟ با وجود اینکه تو تنها پیدایی! یا چگونه غایبی؟ با اینکه تو تنها در همه جا حاضر و همه را نگهبانی! و بر همه چیز توانا و مقتدری! ستایش تنها مخصوص خدای یکتاست. ‏

‏ای خدا! ای مهربانترین! در حوادث بر ما گشایش فرما و در پیش آمدها بر ما خلاص عنایت فرما». ‏السلام علیه یوم وُلد و یوم یموت و یوم یُبعث حیّاً. 

‏ ‏

شهادت امام

‏پس از اینکه مسالمت و مصالحه از میان لشکریان یزید و یاران امام رفت و پند و اندرز امام در روحیۀ سپاه کارگر نیفتاد و بجز تعدادی اندک که دارای فطرتی پاک و ضمیری بی‏‏ ‏‏آلایش بودند کسی به سوی نور هجرت نکرد. اصحاب امام در تدارک جهاد می شوند. شب عاشورا دشمن حمله می کند و امام حضرت ابوالفضل را می فرستد تا کارزار را به فردا موکول کند چون تکالیفی هنوز باقی مانده است. ‏

‏دستور می دهد سلاحها به بهترین نحو آماده شوند. خیمه ها را طوری به هم نزدیک کنند که عبور از میان آنها میسّر نباشد. پشت خیمه ها را گودالی کندند تا سواران دشمن قادر به حمله از پشت سر نباشند. در گودالهای پشت خیمه ها خارها و خاشاکهای زیادی انباشتند و آتش زدند تا امکان هرگونه حمله از پشت سر سلب شود و دشمن فقط امکان حمله از روبرو یا چپ و راست را داشته باشد. ‏

‏آنگاه امام پس از اقامۀ نماز مغرب در شب عاشورا در جمع یاران می فرماید: «خدا را به بهترین وجه ستایش کرده و در شداید و آسایش و رفاه، مقابل نعمتهای او سپاسگزارم. خدایا تو را می ستایم که بر ما خاندان نبوّت، کرامت بخشیدی و قرآن را به ما آموختی و به دین و آیینمان آشنا ساختی و بر ما گوش حق شنو، چشم حق بین و قلب روشن عطا کردی ... من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیده‏‏ ‏‏ام و اهل بیت و خاندانی با وقارتر و با وفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 245
‏خیر عطا فرماید ... اینک وقت شهادت رسیده است، من بیعت خود را از شما برداشتم و به همۀ شما اجازه می دهم از تاریکی شب استفاده کنید و جان خود را نجات دهید». ‏

‏یاران صدیق امام گفتند: اگر ما را هفتاد بار بکُشند و آتش بزنند و خاکسترمان را به باد دهند، دست از تو برنمی‏‏ ‏‏داریم. امام خدا را شکر می کند و مژدۀ شهادت به همه می‏‏ ‏‏دهد. در این بین طفل سیزده ساله ای که در نیل به مقام شهادت خود شک دارد سؤال می کند عموجان من هم شهید خواهم شد؟ امام می پرسند مرگ پیش تو چگونه است؟ نوجوان می گوید: از عسل شیرین‏‏ ‏‏تر! امام می فرماید: «بلی فرزند برادرم، تو هم پس از یک ابتلای بسیار سخت شهید می شوی». و روز عاشورا زره به تن این نوجوان راست نمی آید. نوجوان دست و پای امام را بوسیده و اجازه می خواهد. امام او را در آغوش کشیده و هر دو می گریند. نوجوان، سرانجام بدون چکمه و کلاه خود، به سوی دشمن می تازد. ناگهان فریاد او بلند می شود و امام را می طلبد. امام بر سر بالین او حاضر می شود و حدود دویست نفر سپاه دشمن که او را محاصره کرده بودند می گریزند و فرار را بر قرار ترجیح می دهند. غبار که می نشیند امام را می بینند که سر نوجوان را به دامن گرفته و او از شدّت درد پای بر زمین می کوبد. امام در آن لحظه می فرماید: «پسر برادرم، چه دشوار است بر من که عمویت را به کمک بخوانی و از من کاری ساخته نباشد». و بدین گونه حضرت قاسم شربت شهادت می نوشد و چهره بر افقهای ملکوتی می ساید. برای این است که می گوییم نهضت عاشورا در تمام ابعاد اسلامی اخلاقی و اجتماعی و اندرز و پرخاشگری و توحیدی و عرفانی و حماسی، تجسّم کاملی است. و ایفاکنندگان شهادت طیفی گسترده از شیرخوارگی تا هشتاد سالگی دارند. ‏

‏اگر شخصیّت بارز امام را در شب عاشورا بنگریم خواهیم یافت که او قطعاً می داند خود و یارانش به دست دشمن کشته می شوند و تمام راههای قوّت و غلبه ظاهری بر دشمن بسته است، ولی او هرگز زبان به شکایت نمی گشاید. امام در چنین شرایطی عهد خود را از یاران برمی‏‏ ‏‏دارد و اجازه کناره‏‏ ‏‏گیری از صحنه نبرد را به آنان می دهد. بعد یارانش را به شهادت تشجیع می کند چنانکه گویی روحش بیش از هر شخص موفّقی ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 246
‏که فتح و پیروزی بر خصم را قریب الوقوع می داند، موجود می زند. امام در چنان حالی می فرماید: «خدا را با بهترین ثناها حمد می گویم، خدایا! در رفاه و آسایش و شدت و سختی حمد تو را گویم که ما را با نبوّت کرامت دادی و ...». سخن امام مانند سخن کسی است که همۀ شرایط محیط برایش مساعد باشد. البته شرایط به بهترین وجه مناسب بود چون امام هدف حکومت دنیوی نداشت و همه چیز را برای حق می خواست، برای حق می دید و قدم برمی‏‏ ‏‏داشت. و در این راه پیروزی حق را جز با شهادت خود و اسارت خاندان وحی نمی دید. این چنین محیطی با همۀ شرایط برای امام و هدف مقدّس او به غایت مناسب بود. ‏

‏حقیقت این است که شهادت برای امام کمال پیروزی بود چنان که خود در خطبه ای فرمود: ‏خطّ الموت علی ولد آدم مخط القلادة علی جید الفتاة‏ «مرگ برای آدمیان مانند گردنبندی بر گردن دختران جوان است و اشتیاق من به دیدار نیاکانم مانند اشتیاق یعقوب است به دیدار یوسف. برای من قتلگاهی معیّن است که در آن جا فرود خواهم آمد و گویا با چشم خود می بینم که درندگان بیابانها (لشکریان کوفه) در سرزمین کربلا اعضای مرا قطعه قطعه و شکمهای گرسنه خود را سیر و انبانهای خالی خود را پرمی‏‏ ‏‏کنند. از پیش آمدی که قلم قضا و قدر نوشته است چاره و مفرّی نیست، بر آنچه خدا راضی است ما نیز راضی و خشنودیم و در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت می ورزیم ...». ‏

‏این کلام امام ریشه در بیانات امیرالمؤمنین(علیه‏‏ ‏‏السلام) به هنگام ضربت خوردن دارد که فرمود: «به خدا ضربه و مرگ ناگهانی که بر من وارد شد ذرّه ای مکروه من نیست. مَثَل من مَثَل عاشقی است که به معشوق خود رسیده باشد و مَثَل مردمی است که در شب تاریک، در صحرایی به دنبال آب باشند و به آن برسند». امام مرگ را جز پلی که او را از سختی و رنج عبور داده و به نعمات بهشتی برساند، نمی بیند و دنیا را زندان مؤمن و بهشت کافر می داند و در این مقام سخن رسول خدا(صلّی الله علیه و آله) را گوشزد می کند. ‏


کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 247
‏به هر حال عاشورا فرا می رسد و حماسۀ کربلا با تیر عمر سعد آغاز می شود. او سپاهیان را گواه می گیرد که در حضور امیر شهادت دهند که او اوّلین کسی بود که به سوی امام تیر انداخت. آنگاه آسیاب مرگ و خون به گردش درآمده و سر و دست و پا و بدنها، به دست داس اجل درو می شوند و خرمن دشت کربلا را با خون رنگین می کنند. یاران امام یکی پس از دیگری به میدان رفته و جام شهادت سر می کشند و حضرت بر بالین آنها حاضر شده بر آخرین نجوای آنها گوش فرا می دهد و با قامتی استوار شهادت برادر، فرزند، برادرزاده و همۀ آن دیگران را می بیند و خللی در اراده آهنین او پدید نمی آید تا اینکه فریاد «استنصار» سر می دهد: ‏هل من ناصر ینصرنی ‏کمک برای نجات 72 تن در مقابل هزاران درنده؟! نه! بلکه فریاد امام برای نجات انسانهایی که فریب خورده و مقهور ارادۀ یزید بودند. چون امام سراپا محبّت است، عشق است، تکلیف او هدایت است. فریاد استنصار امام پیامی است برای همه نسلهای پس از حماسه عاشورا؛ که حق در همۀ اعصار مورد تجاوز و تعدّی است. آیا کسی یافت می شود به یاری حق برخیزد؟ با شنیدن پیام امام نالۀ اهل بیت بلند می شود. امام رو به خیمه ها می کند و زینب(سلام الله علیها) طفل شیرخوار و بزرگ سرباز مجاهدان صحنۀ خونین را با لب تشنه برای اتمام حجت ملحدین به آغوش برادر می دهد. تا شاید رأفتی در قلوب ممهور به مهر غشاوت اعدا حاصل آید. اما تیری به گلوی لطیف طفل اصابت می کند. پدر مشت خود را از خون فرزند پرکرده و به آسمان می پاشد که ای آسمان تو شاهد باش و رفعت را از علی اصغرم فراگیر. ‏

‏سپس امام یکّه و تنها بر نیزه خود تکیه داده با صدای حزین می فرماید: «ای مسلم،  ای هانی، ای حبیب بن مظاهر، ای عبّاس، و ای ... (یکی یکی اصحاب را به اسم صدا می‏‏ ‏‏زند) شما کجایید؟ آیا صدای مرا می شنوید؟ و مرا می بینید؟ ای ارواح مقدّسه، شما قیام کنید و ستمگران پست را ببینید ... حیات دنیا همین است. قطعاً زندگی جاودان از آن مردان عقیده و مجاهدان با گذشت است، گذشت از جان فناپذیر و ...» امام مشغول پیکار می شود و در اثر ضربات زیاد روی زمین می افتد، روی زانو حرکت می کند و به ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 248
‏زمین می افتد و ضربتی بر گلوی مبارکش اصابت می کند. دست مبارک را از خون پرکرده و بر سر و صورتش می مالد زیرا می خواهد با چهرۀ به خون خضاب شده، به ملاقات پروردگارش بشتابد. این تحرّکات سرشار از معنی و تأثیر، نام امام را ثبت جاوید و اشک حق‏‏ ‏‏جویان تاریخ را برای همیشه جاری می سازد. ‏

‏در این مقام یکی از راویان قتال می گوید: من در نزدیکی حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) بودم که او جان به جان‏‏ ‏‏آفرین هدیه می داشت، سوگند به خدا که من در تمام عمرم هیچ کشته ای را ندیدم که تمام پیکرش غرق به خون باشد امّا چون حسین سیما و صورتش نیکو و چهره اش نورانی باشد. به خدا قسم لمعات نور چهرۀ او مرا از تفکر در کشتن او باز می داشت. به هرحال لحظات آخر فرا می رسد. در آن حالات سخت و شدید، امام چشمان خود را به آسمان می گشاید و در دعا، به درگاه حضرت ذوالجلال عرضه می دارد: ‏صبرا علی قضائک یا ربّ لا اله سواک ... یا غیاث من لا غیاث له و ...‏ «خدایا، در برابر قضا و قدر تو شکیبا هستم، ای پروردگار من جز تو خدایی نیست، ای فریادرس دادخواهان مرا جز تو معبودی نیست. بر حکم و تقدیر تو صابر و شکیبا هستم و ...» و سپس چهرۀ خون‏‏ ‏‏آلود به خاک نهاده و آخرین کلام را در واپسین دقایق حیات به یاد معبودش مترنم می شود‏: بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملّة رسول الله. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک. و لعن الله امّة ظلمتک و لعن الله امّة قتلتک و لعن الله امّة سمعت بذلک فرضیت به.‏ ‏

‏ ‏

دستاوردهای نهضت کربلا 

‏چون شهادت امام و یارانش به صورت حماسۀ بزرگ الهی و اسلامی جلوه‏‏ ‏‏گر شد، در گام اوّل در روح انسانها موج و هیجانی به وجود آورد. حمیّت و شجاعت و غیرت و آزادگی و صلابت آموخت، رخوت و بی حالی و افسردگی را محو و ترس و بیم اجتماعی و احساس بردگی را نابود کرد. به جامعۀ اسلامی شخصیّت داد و شخصیّت بالاترین ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 249
‏سرمایۀ جامعه است. جامعه باید احساس منش کند و ایده‏‏ ‏‏آل داشته باشد و نسبت به جوامع دیگر احساس استغنا و بی‏‏ ‏‏نیازی کند. به فرهنگ و فلسفه و اقتصاد و آرمان و ... مستقلّ خود ببالد. اگر جامعه شخصیت خود را از دست بدهد بیمار است اگر جامعه منش و فلسفه خود را از دست بدهد و به استقلال و آزادگی خود مؤمن نباشد همه چیز را از دست می دهد. اگر شخصیت و کیان خود را حفظ کند، همه چیز خواهد داشت. اگر ملتی همه چیز داشته باشد ولی شخصیت خود را ببازد، هیچ چیز ندارد و جذب ملّتهای دیگر خواهد شد. خودباختگی بد دردی است. انسان خودباخته دیگر از خود هیچ چیز ندارد. خدا و اعتقادش را نیز دیگران تعیین می کنند. فرهنگش را هم همینطور، نظام اجتماعی و سیاست و اقتصاد و ... را از او می گیرند. ‏

‏حسین(علیه‏‏ ‏‏السّلام) به مردم درس غیرت و تحمّل و بردباری و تحمّل شداید و سختی داد، با دمیدن روحی تازه در کالبد افسردۀ جوامع، امّتهای اسلامی را زنده کرد و خونها را به جوش آورد و غیرت و حمیّت را تحریک کرد. عشق داد، استغنا داد و ناگهان همان مردم ترسو شجاع شدند. مکتبهای حماسی عاشورا یک سوژۀ همیشگی اجتماعی است: می آموزد که آنچه بر شمشیر پیروز می شود، شخصیّت است. در زمان حاضر توپ و تانک جای شمشیر را گرفته است، الجزایر مسلمان پس از یکصد و پنجاه سال مبارزه، فرانسه را از خاک خود بیرون کرد چون صاحب حماسه و منش شد. ‏

‏این درس را امام در مکتب توحیدی پیامبر آموخته است. همان رسول خدا که یتیم و فقیر و مغضوب قبیله بود. امّا به عرب جاهلی شخصیّت داد، چنان شخصیتی که اعلام کرد: «من باید جهان را از اسارت و پرستش غیرخدا نجات دهم، ...». و با شعار ‏لا اله الا الله‏ به همگان آموخت که به همۀ اِله ها و آلهه های زمان پشت کنند و سر بر آستان الله نهند. ‏

‏امویان در سیاست خود از جهت معکوس عمل کردند و بهره جستند. سلب شخصیت کردند و در نتیجه حقارت و بردگی را نصیب جامعه کردند تا در کار خود موفق شوند. در عراق که مرکز ارتش اسلام بود هجده هزار نفر با مسلم بیعت می کنند و ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 250
‏دوازده هزارنامه گسیل می دارند. از امام دعوت می کنند و همه خواهان هجرت ایشان می شوند ولی تا سر و کلّۀ «پسر زیاد» ظاهر می شود، همه ترسیده و فرار می کنند چون زیادبن ابیه که در کوفه حکومت می کرد آنقدر چشمها در آورده بود و دست و پاها بریده بود که مردم بکلی شخصیت خود را از دست داده بودند و به محض ورود ابن زیاد همه عهدها را فراموش کرده و فرار را بر قرار ترجیح دادند. ‏

‏بالاخره آنان ظاهراً همه شیعیان علی (علیه‏‏ ‏‏السلام) بودند و هم آنان امام را به شهادت رساندند. و لذا از همان زمان می گفتند که قلوبشان با اهل بیت و شمشیرهایشان علیه ایشان بود. زیرا شخصیّت آنها بکلی خرد شده بود، و دیگر کسی شخصیّت اسلامی و انسانی نداشت. اما همان کوفۀ غدّار و ترسو سه سال پس از شهادت امام «حماسه‏‏ ‏‏آفرین کربلا» انقلاب کرد و بیش از پنج هزار توابین بر سر مزار آن حضرت گرد آمده عزاداری کرده و گریستند و گفتند انتقام خون حسین را خواهیم گرفت. و قاتلین عاشورا را هم همانها به سزای اعمال خود رساندند. ‏

‏از لحظۀ شهادت، امام (علیه‏‏ ‏‏السلام) به مردم شخصیّت داد یا شخصیّت سلب شده آنان را احیا کرد. امام غبار از روی شخصیّت اسلامی با خون خود زدود، به مردم عشق داد، در بدن بی‏‏ ‏‏روحشان روح دمید، به مردم بی‏‏ ‏‏نیازی و استغنا بخشید و این اوّلین رکن شخصیّت او بود. اما در حرکت از مکّه سخن از شهادت به میان می آورد و مرگ را چون گردنبندی زیبا بر گردن دختر جوان معرفی می کند و اعلام می دارد هرکس آماده جانبازی است و حاضر است خون قلب خود را در راه ما بریزد و تصمیم به ملاقات حق تعالی گرفته است فردا صبح با من حرکت کند. در شب عاشورا یاران و اهل بیت خود را جمع می کند و پس از تمجید و تشکر از آنها می فرماید: «دشمنان با شما کاری ندارند، شما با من بیعت کرده‏‏ ‏‏اید و من بیعت خود را از دوش شما برداشتم، هرکس می خواهد برود آزاد است». به اهل بیت و یارانی که بهتر از آنها سراغ ندارد نیز استغنا نشان می دهد، نمی فرماید مرا تنها نگذارید من غریبم، مظلومم و ... (برعکس آنچه که ما با القای این روحیّه، حماسه او را به دست خود شهید می کنیم و در رثایش به جای ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 251
‏تحریک حس قهرمانی و ... تخدیر و دل ضعفه و غش و اغما را زنده می کنیم). ‏

‏این استغنای امام، «قبل از شهادت»، آن استغنای پیش گفته را در جامعه به وجود می آورد. نتیجۀ مهمّ دیگر حاصله از خون شهدا به عهده کاروان تبلیغی (اسرا) امام است. اینها وارثان به حق و ناظران صدیق و خبرنگاران امین عاشورا هستند. پاسداری از آرمان شهدا تکلیف بزرگ و رسالت عظیم آنهاست. ‏

‏فلسفۀ همراهی اهل بیت، در این رسالت نهفته است. در شام غریبان، تبلور درخشنده‏‏ ‏‏ترین تحمّل و مقاومت بشری در راه عقیده و ایمان، در اسوۀ استقامت، بانوی بزرگ و قهرمان خستگی‏‏ ‏‏ناپذیر کربلا، حضرت زینب (سلام الله علیها) جلوه‏‏ ‏‏گر می شود. ‏

‏حسین(علیه‏‏ ‏‏السلام) حماسه‏‏ ‏‏آفرین عاشورا، به خواهر هم حماسه آموخت. زینب (سلام الله علیها) در دامان زهرای مرضیّه (علیهاالسّلام) و مکتب بلاغت و فصاحت علی (علیه‏‏ ‏‏السّلام) پرورش یافته است. اگر چه زینب بیش از همه مصیبت دیده است. چون رحلت پیامبر، شهادت مادر و فرق شکافته پدر را می بیند، جگر پاره پاره شده امام مجتبی (علیه‏‏ ‏‏السلام) را می بیند، شهادت ابوالفضل و علی اکبر و فرزندان و قاسم و حسین (علیه‏‏ ‏‏السّلام) را در عاشورا می بیند، و بدنهای در گودال قتلگاه را نظاره‏‏ ‏‏گر می شود، حوادث ناگوار، آتش زدن خیمه را با دامنهای سوختۀ کودکان بی‏‏ ‏‏سرپرست می بیند، امّا علی رغم تمامی این مصایب بزرگ، او رسالت عظمای خویش را فراموش نمی کند، دست از تهجّد برنمی‏‏ ‏‏دارد، خلل در اراده اش پدید نمی آید، و در وداع یاران، کلماتی که از اندیشه های ژرف او منشأ یافته بود، بر زبان جاری می کند: «خدایا بر سرنوشتی که برایم معیّن کرده ای راضی ام». ‏

‏این زینب بعد از عاشورا، با زینب قبل از عاشورا تفاوت دارد. زینب(سلام الله علیها) شب عاشورا نتوانست جلوی گریه خود را بگیرد و یک بار روی دامن برادر از فرط گریه بیهوش شد، ولی بعد از حماسه، دیگر احدی در مقابل زینب(علیها سلام) شخصیّت ندارد. امام سجّاد (علیه‏‏ ‏‏السّلام) می فرماید: «ما دوازده نفر بودیم و همه به یک زنجیر بسته بودیم یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی زینب بسته بود». ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 252
‏کاروان اسرا به عنوان خارجی معرفی می شوند، مردم در شهرها آذین می بندند و فتح و نصرت یزید را در جلوی این داغداران جشن گرفته و پایکوبی می کنند. این جای زینب، علیها سلام، رسالت خویش را ایفا می کند و از اجتماعات عظیم مردم بهره می گیرد. خطبه می خواند همچون زبان علی جنایات آل امیّه را برملا می کند، آرمان شهدا را ابلاغ می کند، مردم را به عمل زشتشان نکوهش می کند. او خود را معرّفی و اهل بیت را معرّفی می نماید، پرده از حقایق کربلا برمی‏‏ ‏‏دارد و نگاههای تحقیرآمیز مردم کوفه و شام را به احترام و تکریم مبدّل می سازد، فضایل خاندان نبوّت را بازگو می کند، اشکهای منشأ یافته از ندامت مردم را بر گونه های شرمسارشان جا می سازد، انقلاب به وجود می آورد، و بذر کینه و عداوت را نسبت به عاملین این فاجعه برای همیشه در قلوب مردم کشت می کند. می فرماید: «شما گناهی عظیم مرتکب شدید گناهی که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است. آیا تعجّب می کنید اگر آسمان خون ببارد... بدانید خداوند در کمینگاه است». با این بیان مردم را به جنایتهایشان آگاه ساخت و مردم بهت‏‏ ‏‏زده اشک می ریختند و از شدت غم دستها را بر دهان و انگشت را به دندان گرفته و ضجّه و شیون می زدند. اوضاع سیاسی یزید یکباره متزلزل شد و بعدها مختار با استفاده از همین نفرت و انزجار مردم پرچم قیام خونخواهی را به دست گرفت. ‏

‏کاروان عزادار اسرا را بعد از بیست و دو روز به کاخ سبز معاویه آوردند. یزید روی تخت مرصّع و اعیان و اشراف و اَعاظم و سُفرای خارجی روی کرسیهای طلا نشسته بودند که ناگهان زینب (علیها‏‏ ‏‏سلام) لب به سخن گشوده و خطبه ایراد می کند: «ای یزید، از این که ما را اسیر کردی خیلی سرمستی می کنی و گمان می داری اینکه تمام اقطار زمین را بر ما گرفته ای و ما اسیر نوکران تو هستیم، نعمتی از خداوند به تو است. به خدا قسم در نظر من الان بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی و من برای تو یک ذرّه شخصیّت قایل نیستم. ای یزید، اگر تو کشتن و اسارت ما را غنیمت می شماری، بزودی باید غرامت گران این غنیمت را بپردازی ... ما از بیدادگریهای تو به خدا شکایت می کنیم و او پناهگاه ماست. ای یزید! آنچه می توانی در راه دشمنی با ما ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 253
‏انجام ده ... اما هرگز نمی توانی یاد ما را در دنیا محو کنی و نمی توانی وحی ما را خاموش سازی. آنچه نابود شدنی است تو هستی». ‏

‏انقلاب زینب (علیهاسلام) در کوفه و شام و در کاخ ظلم یزید، تحوّل عظیم فکری را در مردم پدیدار ساخت و زمینۀ سقوط بنی امیّه را آماده کرد، و عبّاسیان با بهره‏‏ ‏‏گیری از همین کینه و عداوت و افکار عمومی مردم، قادر به سرنگونی آل امیه شدند. زینب (سلام الله علیها) طوری سخن می گوید که یزیدِ مغرور به فصاحت و بلاغت، در مقابل آن حضرت لال و مجبور به تبرّی می شود و می گوید: خدا ابن زیاد را لعنت کند من چنین دستوری به او نداده بودم. تأثیر کلام حضرت زینب در مجلس یزید آنچنان است که ابوبرید اسلمی در مجلس علیه یزید زبان اعتراض می گشاید و او را لعنت می کند. ‏

‏ولی ضربۀ مؤثّر را بر پیکر فرسودۀ خلافت سراسر ننگ و جنایت آل امیه امام زین العابدین (علیه‏‏ ‏‏السلام) در مسجد جامع دمشق، در مجلس تدارک یزید طی خطبه ای کوبنده و پرصلابت، وارد می کند. اهل بیت را معرّفی و مردم را از ماهیت کثیف این حکومت آگاه می سازد. پندارهای ناروا را نسبت به آل علی دگرگون می کند. عدم بیعت امام حسین(علیه السلام) را نزدن مُهر تأیید به فسق و فجور او قلمداد می کند. ذهنیتهای غلط را پیرامون تارک‏‏ ‏‏الصّلاة بودن علی (علیه‏‏ ‏‏السّلام) می زداید. ماجرای شهادت پدر و یاران او در کربلا را به عرصۀ نمایش می گذارد، به نحوی که مردم با فریاد بلند شروع به گریه و زاری می کنند. حکومت را بیش از هر زمان متزلزل می سازد. اثرات خطابه امام تا جایی است که ابن جوزی در تذکره می نویسد: به خدا قسم در بین مردم کسی نبود مگر اینکه به خاطر کشته شدن حسین (علیه‏‏ ‏‏السّلام) به یزید ناسزا نگوید و او را تقبیح و توبیخ نکند و از او فاصله نگیرد. یزید برای تسکین خشم و نفرت مردم متوسّل به عاملین آن (اسرای اهل بیت) می شود. او با احساس خطر جدّی قیام عمومی از در رأفت و مهربانی نسبت به اسرا ظاهر می شود. ابن‏‏ ‏‏اثیر از مورّخین اهل سنت می نویسد: هیچ شب و روزی بر یزید نمی گذشت مگر آنکه امام سجاد (علیه‏‏ ‏‏السلام) را نزد خود می خواند و با آن حضرت به سر می برد. یزید دستور استمالت از اسرا را می دهد، آنان را ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 254
‏از خرابه ها بیرون می آورند و مردم مغازه ها را به احترام آنان تعطیل می کنند، به عزاداری می پردازند، به دستور یزید قرآنها جزء جزء شده و برای قرائت و نثار ثواب آن به روح حسین (علیه‏‏ ‏‏السّلام) در بین مردم پخش می شود. در چهار راهها سقّاخانه بنا می شود و مأمور گمارده می شود تا بعد از نوشیدن آب بگوید: خدا لعنت کند قاتلان حسین را (یعنی من یزید او را نکشتم). یزید در مسجد سخنرانی نموده و از امام سجّاد (علیه‏‏ ‏‏ السّلام) عذرخواهی می کند و پیشنهاد می کند، اگر مایلید اینجا بمانید و اگر می خواهید به مدینه بازگردید. ‏

‏امام درخواست سوگواری می کند. یزید برای اعمال نفوذ و کنترل در مجلس، زنان ابی‏‏ ‏‏سفیان را مطرح می کند، اما تأثیر چنان است که کامل بهایی می نویسد: وقتی زنان اسیر برای سوگواری وارد می شدند، زنان ابی‏‏ ‏‏سفیان اشک می ریختند و ضجّه زنان استقبال می کردند و دست آنها را می بوسیدند. در این مجالس نفوذ معنوی حسین (علیه ‏‏ ‏‏السّلام) به حدّی است که قابل تحمّل برای حکومت نیست. اهل بیت بعد از انجام رسالت خود، راهی مدینه می شوند و مردم مدینه استقبال بی نظیری را به عمل می آورند و زنان و کودکان به محض شنیدن صدای بشیر، که: «ای اهل مدینه الان خاندان حسین نزدیک شماست و پشت دیوارهای شهر است». ضجّه زنان از خانه ها به در آمده و رهسپار استقبال می شوند. امام از این شور و هیجان نیز بهره‏‏ ‏‏گیری می کند و پرده از فجایع حکومت برمی دارد. او شیوه خاصّی را در مدت حیات خود در مدینه اعمال می دارد که همه حرکات و سکنات اهل بیت در زنده نگه داشتن خاطره عظیم عاشورا و اهداف مقدس شهدا خلاصه می شود. ‏

‏بعد از چند روز عبدالله بن حنظله برای خونخواهی قیام می کند و حماسۀ حسینی آنچنان در انزوای حکومت مؤثر بود که بعد از مدتی احدی جرئت نداشت نسبت خود را به آل امیّه آشکار نماید. جنبشهای سادات برای دفاع از آرمان نهضت عاشورا و صیانت از کیان اسلام هر یک در زمان خاص خود حایز اهمیّت بودند. نهضتهای خونخواهی توّابین، زید بن علی، عبدالله بن زبیر و قیام ایرانیان و سربداران الهام گرفته از حماسه ‏

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 255
‏عاشورا است. هم چنین بعد از قرنها شیعیان و آزادگان مسلمان با اقتدا به سرور شهیدان، حرکتهای کفرستیز خود را ادامه می دهند و مصداق بارزش نهضت تشیّع که به رهبری مجاهدی کبیر از سلالۀ حسین (علیه‏‏ ‏‏السّلام) بر حکومت اهریمنی زمان غلبه کرد و پیروزی حق‏‏ ‏‏جویانه عالم را بر مستکبرین جهان نوید داد. ‏

‏شعار برخاسته از شعور رهبری قیام این بود: «ما هرچه داریم از عاشوراست». حال که ما وارث شهدا هستیم از خود بپرسیم با این میراث عظیم و الهی چه کرده و می کنیم؟ آیا حق آن همه شهادتهای باشکوه را در نگاهداری و تعظیم آن حفظ می کنیم؟ یا انبان سیری‏‏ ‏‏ناپذیر خود را از آن انباشته می کنیم؟ مسئولیّت و تکلیف ما چیست؟ و ... ؟‏

شرح این هجران و این خون جگر  این زمان بگذار تا وقت دگر‎[1]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

 

کتابمجموعه مقالات ششمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س) خرداد 1375، تهرانصفحه 256

  • پاورقی:  منابع و مآخذ: کتابهای لبخند انتقام، زندگینامه امام حسین (علیه السلام)، چرا حسین قیام کرد؟ وقایع کربلا، شخصیت حسین(ع)، شهر حسین(ع)، درسی که حسین به انسانها آموخت و سلام بر حسین و ...