دیدم که توی آن بود یک کرم کوچک و زرد یک لحظه کلهاش را از توی آن درآورد در خانهی قشنگش خوابیده بود انگار وقتی که کندم آن را از خواب گشت بیدار آن را گذاشتم من آرام بین گلها آن کرم صاحبش بود پس من نخوردم آن را