مجله خردسال 372 صفحه 21

ریشههایش پس این ... مال من است و همهیسیبهایش هم مال من است!" ... گفت:" من هر روز برای ... آب آوردهام و از آن مراقبت کردهام." ... گفت:" من هر روز برایش آواز خواندهام و او را خوشحال کردهام." ... گفت:" و من همیشه مراقب ریشههایش بودم." ... گفت و ... گفت و ... گفت و هیچ کدام هم به حرف دیگری گوش نمیکرد. چیزی نمانده بود دعوا بشود که گفت:" ساکت باشید! با هم دعوا نکنید. من ... هیچ کدام شما نیستم! من و شما با هم دوست هستیم. ... دوست خوش آواز من است و ... و ... هم دوستان مهربان من هستند. سیبهایم را بین خودتان تقسیم کنید و با هم دوست باشید. ... و ... و ... از این که بیخودی با هم دعوا کردند خیلی خجالت کشیدند. ... آن قدر سیب داشت که آنها می توانستند تمام تابستان را سیب بخورند! ... و ... و ... با خوشحالی سیبهای ... را چیدند و خوردند و خندیدند!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 372صفحه 21