مجله نوجوان 85 صفحه 25

رها . . . بی حوصله ، کلافه ، پکر ، مثل جمعه ها دلواپس « هنوز » و « اگر »مثل جمعه ها من ابتدا و آخر دلتنگی ام هنوز مثل غروب ، مثل سحر ، مثل جمعه ها پیش از کدام شنبه تو از راه می رسی پیش از کدام شنبه ؟ مگر مثل جمعه ها تقویم های خط زده را دوره می کنم پشت چراغ های خطر ، مثل جمعه ها روزی تو در « ردیف » خودت سبز می وزی از بند هر چه قافیه ، در جمله ای رها . . . سید وحید سمنانی یار می آید پرنده ها که بیایند ، یار می آید شکوفه پوش ، ز جاده ، بهار می آید هزار باغ پس غنچة لبش پیداست بهار با کلمات قصار می آید و پیش از این که درختان سیاهپوش شوند در آخرین لحظات از غبار می آید بهار با کلماتی سپید و عطر آمیز به متن اَبری این انتظار می آید بیا بهار من! از بی تو بودن است اگر جهان به چشم من این گونه تار می آید پرنده ها که بیایند می رسی از راه و باغ سیب قدیمی به بار می آید حسن صادقی پناه

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 85صفحه 25