مجله نوجوان 155 صفحه 26

آسمانی ها قربان ولیئی در کوچه باغ حکایت حکایت درخت تنها درخت در تنهایی بود. پرنده­ای بر شاخه­هایش آشیانه­ای ساخت. اما درخت، باز تنها بود. درخت، شاخه­هایش را به سوی آسمان کشید و تکانی خورد و دعا کرد: خدایا، تنهایم؛ کاری کن . ابر، آسمان را فرا گرفت. باران بارید. بعد، آسمان آفتابی شد. در پای درخت، برکه­ای زلال تشکیل شده بود. درخت در آینۀ برکه، خود را دید. درخت دیگر، تنها نبود. درخت، خود را دریافت.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 155صفحه 26