مجله کودک 136 صفحه 6

پروانه ها در سوگ خورشید امیر قمیشی «جماران» یکی از محله های قدیمی تهران است. محله ای با صفا که سال ها پیش در همسایگی حسینیه ساده اما آسمانی اش خورشید خانه کرده بود اما حالا از آن روز های خاطره انگیز سال ها می گذرد و جماران هر صبح با حسرت به جای خالی آفتاب خیره می شود و خاطره های قشنگ با او بودن را مرور می کند. امروز چهاردهم خرداد است روزی که تلخ ترین خاطره جماران در آن رقم خورده است. امروز یاسمن و زهرا، زینب و سارا و حدود دویست کودک دیگر خود را به جماران رسانده اند، تا داغ فراموش نشدنی جماران را تسلی بدهد. آنچه می خواید گزارشی است از اولین سوگواره «پروانه ها در سوگ خورشید» که با تلاش فرهنگسرای کودک و همکاری مجله دوست کودکان سال گذشته در سالروز رحت خورشید انقلاب در حسینیه جماران برگزار شد. «لیلا صفایی» ده ساله است. او مانند سایر دوستانش چادر آبی همراه با شال سیاه به سر کرده و در حال سوار شدن به خودرویی است که قرار است بچه ها را به جماران برساند. لیلا می گوید: «آبی رنگ مهربانی است و ما امروز چادر آبی به سر انداخته ایم تا یاد مهربان ترین پدر تاریخمان را دوباره زندگی کنیم». همراه با لیلا و سایر بچه ها سوار خودرو می شوم. دور تا دور اتوبوس با حلقه های گل و روبان های سیاه پوشیده شده و عکس زیبایی از امام خمینی نیز در میان گل ها و روبان های سیاه به چشم می خورد. داخل ماشین بچه ها یکصدا فریاد می زنند: «عزا عزاست امروز ادواردو (مهدی) چندین نوبت به ایران سفر کرده بود و با امام خمینی آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی دیدار کرده بود. او به زیارت حضرت رضا (ع) هم مشرف شده بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 136صفحه 6