مجله کودک 430 صفحه 15

میزنی و هوایی میخوری.» دوچرخه گفت: «من داغونتر از این حرفام. دیگه حال ندارم به کسی سواری بدم.» پنکه فکری کرد و گفت: «خب... میخوای جاترو با من عوض کنی؟» دوچرخه با فرمانش، میلهاش را خاراند و گفت: «جدی میگی؟!» پنکه گفت: «معلومه که جدی میگم.» دوچرخه گفت: «فکر بدی نیست.» همان موقع پنکه و دوچرخه جایشان را با هم عوض کردند. * * * پغور قاطی از خواب بعد از ظهر که بیدار شد، آمد توی نشیمن نشست. گرمش بود. دگمهی پنکه را زد. دوچرخه که به جای پنکه به سقف چسبیده بود، چرخهایش را قِروقِر چرخاند. سعی کرد کارش را خوب انجام داد تا پغور قاطی از ماجرا بویی نبرد. تند و تند چرخید. طول بال: 15 متر و 62 سانتیمتر اسلحه: سه مسلسل 7/12 میلیمتری ـ حداکثر ظرفیت حمل بمب: 1250 کیلوگرم

مجلات دوست کودکانمجله کودک 430صفحه 15