مجله کودک 439 صفحه 15

میشد. پغورقاطی خوب که نگاه کرد، متوجه شد کلید شلوارش را نیاورده. ماند چی کار کند. بدجوری دستشویی داشت. هی این پا و آن پا کرد؛ شاید دستشوییاش برود؛ فایده نداشت. یک پا داشت و یک پای دیگر هم قرض کرد و بدون مرخصی دوید طرف خانه. به درِ خانه که رسید، خیلی خوشحال شد. انگار دنیا را بهش داده بودند؛ دو تا لنگهی درِ روی هم دکمه بود و پغورقاطی مجبور نبود یک ساعت دنبال کلید بگردد. پغورقاطی دکمهی در را باز کرد و دوید توی خانه. پغورقاطی همان طور که این پا و آن پا میکرد و بالا و پایین میپرید، کلید قفل را از روی سنگ آشپزخانه برداشت و قفل شلوارش را باز کرد و دوید توی دستشویی. روی سنگ توالت نشست. آرامش عجیبی سرتا پایش را فراگرفت. کارش که تمام شد، نفس عمیقی کشید و گفت: «آخیش! راحت شدم!» دلش نمیآمد بلند شود. مدتی همان جا نشست تا لذت بیشتری ببرد. حالش که جا آمد، بلند شد تا به اداره برگردد. با خیال راحت شلوارش را قفل کرد. از در دستشویی که بیرون آمد، ناگهان چشمش افتاد به وسایل خانه که نبودند. هیچ چیز توی خانه نبود. نه تلویزیون، نه یخچال، نه لباسشویی، نه پنکه، نه تلفن، نه دوچرخه، نه جاکفشی، نه کابینت، نه حشرهکش، نه اسپری، نه قوطی شامپو، نه قوطی رنگ، نه شیر آب، نه جاروبرقی، نه ساعت، نه تلفن... دزد آمده بود و هر چی بود و نبود را برده بود. (پایان) گربه خارجی روشن، از دیگر گربههای موکوتاه است که اصل آن به آمریکای جنوبی برمیگردد. این گربه در 6 رنگ روشن دیده میشود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 439صفحه 15