مجله کودک 439 صفحه 36

مامان: «این رنگ­ها پاک میشن. بعضی­ها راحت، بعضی­ها هم سخت. ولی به هر حال پاک میشن. اما اون چیزی که یا پاک نمیشه یا خیلی خیلی سخت پاک میشه رنگیه که با حرف­ها و رفتارهای بدمان به خودمان می­زنیم. رنگی که باعث می­شه در نظر دیگران بدرنگ جلوه کنیم.» نیکا: «مامان خیلی جورواجور حرف می­زنی. گیج شدم. بالاخره اون رنگ­ها پاک میشن یا نه؟» -: «ببین این رنگ چه راحت با آب شسته میشه اما هیچ ماده­ای نمی­تونه اون رنگ­ها رو پا کنه. ولی خب، هر رنگی پاک کننده خودش رو داره. حرفم سخته؟ برو فکر کن. خودت باید بفهمی.» نقاش: «ببخشید دختر خانم. نمی­خوام مزاحمتان بشم. اما شب شده و می­خوام کار رو تعطیل کنم. فقط همین قسمت دیوار مانده که باید بتونه­اش کنم تا برای فردا آماده باشه. گوشه لباس عروسکت رو هم با تینر پاک کردم. لباسش الان تمیز تمیزه. غصه نخور. فردا هم که آمدم اتاقت رو دوباره رنگ می­زنم. جلوی خودت رنگ رو درست می­کنم تا بفهمم چه جور صورتی­ای دوست داری. من هم یه دختر دارم قدِقدِ تو. اونم خیلی رنگ صورتی رو دوست داره.» نیکا: «اسمش چیه؟ اتاقش چه رنگیه؟» نقاش: «اسمش زهراست. اتاق که چه عرض کنم. زیر راه پله رو یه پرده زده برای خودش یه اتاق درست کرده. چند ساله که قراره براش رنگش کنم اما فرصت که نمیشه...» نیکا: «مامان ببین لباس ملیکا پاک شده و دیگه رنگی نیست. مثل روز اولشه. مامان، اگه بخوام یه کاری بکنم اجازه میدی؟» نیکا: «سلام. خسته نباشید.» نقاش: «علیک سلام. خیلی ممنون. البته الان وقت خداحافظیه. این­جا نشین. این رنگ­ها بهت می­پاشه و دوباره ناراحت میشی.» نیکا: «می­خواستم بگم که، بگم که، هیچی، ولش کن.» آلبوم تصویری گربه کورنیش گربه کورنیش دودی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 439صفحه 36