مجله کودک 440 صفحه 32

دوستم میخواست که مادرِ عروسکم باشد؛ ولی عروسکم بیشتر از یک مادر، لازم نداشت. من میگذاشتم که دوستم، عروسکم را بغل کند و لپهایش را ببوسد. میگذاشتم که عروسکم را روی پاهایش بگذارد و تکان تکان بدهد. میگذاشتم به عروسکم بگوید: «چه دختر خوشگلی!» ولی نمیگذاشتم که دوستم، مادرِ عروسکم باشد. نمیگذاشتم موهای عروسکم را شانه کند. نمیگذاشتم عروسکم را برای «دستشویی» کردن، بیرون ببرد. نمیگذاشتم به عروسکم شیر بده. نمیگذاشتم عروسکم را نصیحت کند. چون، فقط من مادرِ عروسکم بودم. الماس با ظاهر شکری و دانه دانه

مجلات دوست کودکانمجله کودک 440صفحه 32