مجله کودک 449 صفحه 18

راست هم میگفت: «برعکس پیشبینی خواهر بزرگم، فیلم اصلاً طنز بود. اما ننه جون یک ریز گریه میکرد و سرش پایین بود و مدام تو دستمال کاغذیها فین میکرد و یک لحظه به مادرم نگاه کرد و گفت: «یعنی من احمقم، من خنگم؟ نمیدونم فیلم خندهدار و گریهدار چه فرقی دارن؟ الهی کور بشی که نبینی فیلم چه جوریه!» و مادر بیچارهام همان موقع کور شد و ننه جون به گریهاش ادامه داد وکنترلچی، آپاراتچی، مدیر سینما و همه کسانی که آمده بودند یک فیلم کمدی را ببینند تبدیل کرد به سیفون، آفتابه، سنگ پا، دسته جارو و... تا فیلم تمام شد، چراغها که روشن شد فقط ما هنوز آدم بودیم و از ترس بلند شدیم و پشت سر ننه جون رفتیم بیرون. بیرون سینما ننه جون توی آخرین برگه دستمال کاغذی فین بلندی کرد و گفت: «آخیش راحت شدم، عجب فیلم گریهداری بود.» و نفس بلندی کشید و جلوجلو رفت. نمای جلو خودروی مک لارن

مجلات دوست کودکانمجله کودک 449صفحه 18