
مرد جوان که خیلی از اسب آن مرد خوشش آمده بود، گفت: «چه اسب قشنگی! کاش من هم اسبی مثل این داشتم!»
مرد اسبسوار گفت: «کجا میروی؟»
مرد جوان گفت: «به خانه میروم. یک تکه نقره هم دارم که مزد هفت سال کارم است و باید با خودم ببرم؛ ولی آنقدر سنگین است که فکر نمیکنم بتوانم آن را تا خانه ببرم.»
مرد اسبسوار گفت: «اگر بخواهی، حاضرم اسبم را به تو بدهم و در عوض تکهی نقرهات را بگیرم.»
مرد جوان با خوشحالی گفت: «معلوم است که میخواهم.» و کیسهی نقره را به مرد داد و خودش سوار اسب شد.
مرد گفت: «هر وقت خواستی تند برود، فریاد بزن: هی! تندتر!»
Õ نام کشتی: کانستی چوئن
Õ کشور سازنده: آمریکا
Õ نوع: ناو محافظ قدیمی
Õ تعداد خدمه: 375 نفر
Õ طول و عرض: 53 در 113 متر
Õ سلاح اصلی: 28 توپ کناری
مجلات دوست کودکانمجله کودک 453صفحه 34