قسمت اول
چرخها، گاهی پنچر میشوند
امیرمحمد لاجورد
محمد: «بله، کیه؟»
امیر: «منم، فقط یه دقیقه
بیا دم در، کارت دارم.»
محمد: «بازم تو؟ کارت
میدونم چیه، من با تو
دیگه کاری ندارم. دست
از سرم بردار.»
امیر: «تو حالا یه دقیقه بیا.»
محمد: «چند بار باید بگم که دیگه
نیا دنبال من؟ اصلا دیگه نمیخوام
باهت دوست باشم. مگه زوره؟»
امیر: «زوری نیست، اما من دلم
میخواد بازم با هم دوست باشیم.
محمدجان من که چند بار ازت
معذرت خواهی کردم. ببخش
دیگه، در رو نبند محمد...
آدم هیچوقت در رو روی دوستش نمیبنده.»
امیر: «تو دیگه دوست من نیستی، حالا هم برو
و دیگه هم اینقدر نیا اینجا و زنگمون رو نزن.»
محمد و امیر با هم دوستاند. یا به عبارت دیگر
دوست بودند. اما برای حفظ دوستی، لازم است
حواسمان به خیلی از چیزها باشد. گاهی، در
مسیر دوستی ممکن است اتفاقاتی بیفتد که
چرخهای رفاقت پنچر شوند.
محمد: «هیچی بابا، امیر بود، ول کن که نیست، هی میخواد دوباره
با من دوست بشه. همش میخواد کاری کنه که از دلم بیاد بیرون.»
مامان: «تو هنوز از اون قصه دلخوری؟ کار خوبی نمیکنیها محمد.
حالا یه اتفاقی افتاده تموم شده، فراموشش کن. خیلی از چیزها رو آدم
باید فراموش کنه، همینطور که خیلی از چیزها رو هیچوقت نباید فراموش
کرد. امیر که نمیخواسته تورو ناراحت کنه، محمد، دیگه نبینم امیررو
پشت در نگهداریها، دوست دارم این دفعه که اومد باهاش مهربون
باشی، بیارش تو، با هم دوست باشین، مثل قبلا، بارکالله پسر.»
نام کشتی: فولانگ
Õ کشور سازنده: چین
Õ نوع: کشتی اژدرافکن
Õ تعداد خدمه: 25 نفر
Õ طول و عرض: 44 در 5 متر
Õ سلاح اصلی: دو اژدرافکن 356 میلیمتری
مجلات دوست کودکانمجله کودک 455صفحه 38