مجله کودک 497 صفحه 19

آخر آن در میان مردم فقیر و بینوا تقسیم شد. حاکمان ستمکارِ شهرها و مأمورانِ زورگو، که به مردم ظلم میکردند و حاصل کار آنها را به زور از دستشان میگرفتند، همه از کار برکنار شدند. وقتی همهی این کارها انجام شد و خبرِ آن را برای پادشاه آوردند، پادشاه نفسِ راحتی کشید و خدا را شکر کرد. در این موقع، مرد پارسا به بالین پادشاه رفت و با لبخند به او گفت: «حالا بلند شو و بدن خودت را در آب پاک شستشو بده! بعد نماز بخوان و خدا را نیایش کن!» پادشاه با تعجب گفت: «اما من بیمارم، نمیتوانم!» درویش گفت: «چرا، میتوانی! خداوند مهربان کارهای خوب تو را پسندید و دعای من را اجابت کرد. تو شفا یافتهای و الآن خوب و سالم هستی! برخیز! خدا منتظر توست تا با او حرف بزنی!» پادشاه، تکانی به خودش داد و به راحتی از جا بلند شد و در بستر نشست. درویش راست میگفت. او هیچ درد و رنجی را احساس نمیکرد. سلامتیاش را دوباره به دست آورده بود! دوباره حرکتی به خودش داد و از جا بلند شد و سر پا ایستاد. حالا دیگر پادشاه از خوشحالی سر از پا نمیشناخت. هر دو دستش را به آسمان بلند کرد و فریاد زد: «خدایا، شکرت! خدایا شکر!» گریه امانش نداد و اشک شوق مثل باران از چشمهایش سرازیر شد. غاز غاز گونهای از پرندگان است که به خانواده مرغابیسانان تعلق دارد. این خانواده شامل قوها نیز میشوند که تیرهتر از غازها هستند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 497صفحه 19