
آش مادر جعفر ابراهیمی
سفره را انداختم من،
مادرم هم،آش آورد!
بوی گرم آش مادر،
خانه را از عطر پر کرد
کاسهها را با محبت،
مادرم پر کرد، از آش!
با خودم آرام گفتم:
«مثل مادر بودم ای کاش!»
«او چه میریزد در آشم،
که خوشم میآید از آن؟
میشود خوش طعم و شیرین،
مثل لبخند پدر جان!»
«میزند بر آش، شاید،
دو ـ سه حبه قند شیرین!
چند قطره مهربانی،
چند تا لبخند شیرین!»
دست پخت مادرم را،
هرچه باشد، دوست دارم!
بوسهای را روی دستش،
با تشکر میگذارم!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 125صفحه 10