مجله خردسال 125 صفحه 10

آش مادر جعفر ابراهیمی سفره را انداختم من، مادرم هم،آش آورد! بوی گرم آش مادر، خانه را از عطر پر کرد کاسهها را با محبت، مادرم پر کرد، از آش! با خودم آرام گفتم: «مثل مادر بودم ای کاش!» «او چه می­ریزد در آشم، که خوشم می­آید از آن؟ می­شود خوش طعم و شیرین، مثل لبخند پدر جان!» «می­زند بر آش، شاید، دو ـ سه حبه قند شیرین! چند قطره مهربانی، چند تا لبخند شیرین!» دست پخت مادرم را، هرچه باشد، دوست دارم! بوسه­ای را روی دستش، با تشکر می­گذارم!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 125صفحه 10