اخلاق اسلامی

اخلاق اجتماعی

□ سخنرانی آیت الله توسلی

بسم الله الرحمن الرحیم

رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احْلُلْ عقدةً من لسانی...، والصلاة والسلام علی سیّدنا و نبیّنا ابوالقاسم محمّد و آله عن النبی(ص) ان اکمل المؤمنین ایماناً احسنهم و خیرکم، خیرکم للنساء. 

‏در آستانه ارتحال جانگداز بنیانگذار جمهوری اسلامی، احیا کنندۀ مجدد مذهب اسلام ناب، آشکار کنندۀ حقایق اسلام از ظلمات جهل و تاریکی، به عزت رسانندۀ محرومین جامعه، و به خاک مذلت نشانندۀ استکبار جهانی. ضمن تشکر از جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران که چنین مجلس و محفلی را بعد از رحلت امام پایه گذاری کردند و ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 179
‏باید سمینارهای بیشتری برای مردم گذاشته شود تا مردم دنیا به سیرۀ عملی و نظری امام آشنا گردند. بحثی که برای من انتخاب کردند، اخلاق اجتماعی از نظر و دیدگاه حضرت امام است. بحث اخلاق، بحث مفصلی است. یکی علم اخلاق و یکی اخلاق عملی در حوزه های علمیۀ قم و حوزه های دیگر، نادر افرادی بودند که تخصص علمی آنها در رشته علم اخلاق بوده است و افراد نادرتری پیدا شدند که از علم اخلاق بهره مند شدند. از حیث عمل، چه بسا اشخاصی بودند و باشند که از نظر علم اخلاق قدرت و توانایی کامل علمی را داشته باشند، ولی در مرحله عمل پای آنها سست شود و پای آنها لنگ شود. خلق و خُلق از یک ماده است، خلق آن صورت ظاهری انسان است و خُلق آن صورت باطنی انسان است و انسان حشرش به آن صورت باطنی او است. از رسول خدا هم نقل شده  است که: در مقابل آینه قرار می گرفتند و می فرمودند: ‏«اللهم حسنت خُلقی کما حسن خلقی»‏ خدایا! همانگونه که مرا زیبا آفریدی و خلق و شمایل من نیکوست، خدایا! خلق مرا هم نیکو قرار بده. و این خلق انسان است که شما شاید زیاد از کلمات امام بزرگوارمان شنیده باشید که: انسان در فردای قیامت حشرش با همین ملکات نفسانی خودش است و بلکه در عالم برزخ هم که انسان وارد می شود اعمالش هم در آنجا تجسم دارد. گذشته از اعمال، فردای قیامت آن باطن انسان هم آنجا ظاهر می‎ شود، که اگر به آن کلمات رسول معظم اسلام توجه پیدا کنید که فرمودند: فردای قیامت مردم به صور گوناگون در حشر ظاهر می شوند، بسیاری از مردم به صورت حیوانات درنده هستند و این مَلِکاتِ نفسانی انسان است. یک صورت مُلکی دارد اعمال انسان و باطن انسان و یک صورت ملکوتی دارد. مُلکیش همین است که در همین عالم است صورت ملکوتیش: همان سجایای واقعی انسان است که باید پناه به خدا برد؛ اگر انسان در فردای قیامت حَشرش با آن صُور باشد، من یادم هست امام در هر سالی که ایّام تعطیلی درسها می شد، طلاب را موعظه می کردند، در یکی از سخنرانیها که الآن یادم هست که در مسجد سلماس بود، می فرمودند: «خدا نکند تجسم اعمال باشد و هست»، بعد فرمود: ‏«احکم الایات فی القرآن»‏ محکمترین آیات قرآن این آیه مبارک است‏ «فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً یره و من یعمل مثقال ذرةٍ شراً یره»‏ که می فرمود: این ضمیر به خود عمل برمی گردد و حاکی از این است که این اعمال ما، چه اعمال ظاهری و چه اعمال باطنی مان که کاشف از آن سجایای اخلاقی انسان است، انسان در همانجا می بیند‏ «وَ وَجدَ و عَملُ حاضرها»‏ اعمال را انسان، حاضر می بیند؛ خوب حالا این یک بحث  ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 180
‏مفصلی است که در ابتدای آشنایی مان با این روح بزرگ در یک درس اخلاق بود. در سالی که امام در محلات تشریف آوردند، ابتدای دروس من بود که یادم هست در مسجد جامع محلات درس اخلاق می گفتند؛ اولین جلسه ای که من وارد آن محفل شدم، درس اخلاق امام بود که راجع به اخلاقیات بحث می کردند و وارد قم هم که شدم گرچه من لیاقت اینکه در درسهای دیگر امام شرکت پیدا کنم، نداشتم؛ اما روزهای پنجشنبه که امام درس اخلاق می گفتند، من در آن شرکت می کردم و یادم هست در درسی که امام در مدرسه فیضیه به عنوان درس اخلاق می گفتند، انسان را به یک عالم دیگری می برد. مرحوم شهید مطهری می فرماید: من در روز پنجشنبه که به درس اخلاق امام می آمدم تا سه شنبه آینده سرمست بودم و سر از پا نمی شناختم و این کلمات و درس امام چنان بر روح من اثر گذاشته بود، که من می خواستم به یک عالم دیگری پرواز کنم. و این درس اخلاق از زمان رضاخان قُلدر که عمامه ها را برداشت، زبانها را قطع کرد، لباسها را از تن روحانیان بیرون آورد، برقرار بود. امام از همان وقت می دانستند پایۀ همه چیز تهذیب اخلاق است. انقلاب امام هم با مهذب بودن امام به پیروزی رسید و بنابراین در همانجا امام یک کلامی دارند که به فرزند عزیزشان می گویند: «خدا نیاورد آن روزها و دورانی که بر روحانیت گذشت پسرم، روزی ظاهراً در گذر «جدا» ؛ کنار دکان نانوایی ایستاده بودم، شیخ نسبتاً وارسته ای را دیدم تکۀ نانی به دست گرفته است و دارد با خودش زمزمه می کند، می گوید: «عمامه از سرم برداشتند، عمامه را برداشتم و به دو تا فقیر دادم، پیراهنی درست کردند، خدایا! من امروز سیر شدم تا شب هم تو بزرگی» پسرم و اللهِ قسم، ارزش این حالت شیخ از تمام مقامات معنوی بیشتر است». ‏

‏خوب، شما نگاه کن یک امام از نظر اخلاق به جایی رسیده اند که می گویند، تمام این مقامات دنیا به حالت این شیخ وارسته ای که اینقدر شاکر خداست نمی رسد. که لباس را از تنش بیرون کردند؛ امّا می گوید: خدایا! سیر شدم شب هم تو بزرگی. مگر انسانیت انسان به لباس انسان است؟ انسان به این مرحله برسد. این دوران درس امام بود و بسیاری از افراد درس  گو بودند و عالم به علم اخلاق. مهم این است که انسان بتواند از علومی که دارد، آن علوم در او اثر بگذارد؛ یعنی عالم با عمل باشد. علم اخلاق اگر یاد گرفته است، اخلاقش هم اخلاق اسلامی باشد. حالا اگر من بخواهم امام را از نظر اخلاق وصف کنم، مگر با یک جلسه، ده جلسه، صد جلسه، انسان می تواند معرف اخلاق امام باشد؟ به چند نکته از ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 181
‏اخلاق امام برای بانوان محترم و این مجلس و محفل اشاره می کنم. یکی از اخلاقیات امام مسألۀ سعۀ صدر امام بود. تنگ نظر نبودند. ما در روایات اسلامی و تاریخ اسلام می خوانیم که: گاهی افرادی از اصحاب امام صادق ـ علیه السلام ـ بودند که اگر یک مطلب خلاف دین یا قرآن می شنیدند، بر می آشفتند، تشر می زدند، فریاد می زدند، ناسزا می گفتند، فحاشی می کردند؛ اما، امام صادق ـ علیه السلام ـ این چنین نبود. مفضل بن عمر یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السلام ـ در خانه خدا می آید و می بیند یکی از ملحدین، ابن ابوالعوجا سخنان کفرآمیز می گوید و افرادی را دور خودش جمع کرده است، «مفضل بن عمر» در مقابل او قرار می گیرد و فریاد می زند، فحاشی می کند. روایت این است که : ابن ابوالعوجا گفت که: مفضل اگر اهل کلامی، اگر اهل منطقی، بیا بنشین خوب، با هم صحبت می کنیم؛ اگر حجت تو بر ما غالب شد خوب ما تسلیم تو می شویم، اما اگر که حجت نداشتی چرا برآشفتی؟ و چرا فحاشی می کنی؟ و اگر از اصحاب جعفر بن محمد بن صادق هستی او اینجور رفتار نمی کرد. امام صادق هم می نشست و حرفهای ما را می شنید. شیوۀ امام، شیوۀ ائمۀ معصومین ـ علیهم السلام ـ است. در مسائل علمی در مسائل فرهنگی، سعۀ نظر داشت. تنگ نظر نبود، در چهارچوب اسلام و قانون اسلام نظرها آزاد بود و ارائه نظر موجب شکوفایی فرهنگ اسلامی است، اما اگر انسان تنگ نظر باشد یک مطلبی را به نظر خودش به گمان خودش که اسلام این است و اونی که من می گویم حق است، در این صورت ملت هیچ گاه رشد پیدا نمی کند. شاید این کار را اگر کسی انجام می دهد، طبق نظر مجتهدین بزرگ باشد. در باب امر به معروف و نهی از منکر در کتاب تحریرالوسیله، امام می فرمایند: «اگر می بینید یک کسی کاری انجام می دهد، به نظر تو خلاف شرع است؛ اگر احتمال می دهید که او از یک مجتهد یا مرجعی که نظرش خلاف این است تقلید می کند؛ اگر احتمال دادید که به نظر او دارد عمل می کند تو آنجا حق امر به معروف و نهی از منکر نداری به خاطر اینکه احتمال می دهید که او از یک مجتهدی تقلید می کند که این را معروف می داند و این را منکر نمی داند. و می گوید: اینجا دیگر جای امر به معروف نیست؛ چرا؟ برای خاطر اینکه فوراً انگ نزنید و نگویید بی دین، نگویید کافر، تکفیر نکنید که امام فرمودند: «که یکی از چیزهایی که انسان را از قرب به حق باز می دارد، انکار است. انکار اولین مرحله ای است که انسان را از خدا دور می‎کند.» شما در کلمات امام شنیدید که فرمودند: فرزند خردسال من آب از کوزه ای نوشید، این را زمانی که  ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 182
‏با مرحوم حاج آقا مصطفی بودیم و تصادفاً داشتیم با هم راه می رفتیم، مرحوم حاج آقا مصطفی، استاد شهید، فرزند بزرگ امام هنوز معمم نبود، و یادم هست که چه پالتوی بلندی پوشیده بود. وقتی از توی مدرسه فیضیه به دارالشفا، وسط مدرسه رسیدیم، در اوایل تابستان بود، ایشان در یک اتاقی که کوزۀ آبی بود، رفت و از کوزه آب خورد و بیرون آمد، الآن هم می شناسمش کی بود، بیرون آمد و یک تشری به ایشان زد، وی فوراً آمد و به من گفت: فلانی فهمیدی این چه گفت؟ گفتم: نه، گفت: او گفت: الآن کوزه را می برم و آب می کشم؛ برای خاطر اینکه تو پسر حاج آقا روح الله هستی، حوزۀ علمیۀ قم، دیدگاهش این بود. اگر کسی فلسفه می گفت، تکفیر می شد، اگر کسی در علم عرفان قدم برمی داشت، می گفتند: صوفی شده است. امام بودند که آمدند آن هم در اواخر عمر مبارکشان آنهم در سال آخر، که اگر مانده بودند می دیدند که چقدر از پرده های ظلمات و جهل و خرافات را از اسلام واقعی زدوده اند شما بیاد دارید، آن روزی که امام از پاریس برگشتند یک درس تفسیر را شروع کردند، که اگر آن درس تفسیر امام ادامه پیدا کرده بود حقایقی از قرآن برای ما روشن شده بود. من نمی فهمم گاهی اوقات مرحوم حاج آقا مصطفی می گفت: امام عقیده اش این است که هنوز تفسیر قرآن نوشته نشده است. من به یاد آن کلام در آن روزی که امام تفسیر سورۀ مبارکه حمد را در آن اتاق محقّر کوچک شروع کردند، افتادم. ما چهار، پنج نفر بودیم، می نشستیم و امام می فرمودند: «هر کسی یک پرده از پرده های قرآن را بهش اشاره کرده است، آن کسی که عارف است، از نظر عرفان قرآن رفته جلو، آن کسی که فقیه است، فقه قرآن را تفسیر کرده است، کسی که ادیب است، ادبیات قرآن را گرفته است، هر کسی یک پرده ای را گرفته است؛ مگر برای ما امکان دارد فهم قرآن «انما یعرف القرآن انما.... آن وقت فهمیدم امام نظرشان این بود که درس را شروع کنند؛ اما هی پیغام آمد، و شروع کردند به اینکه آقا این درس را نگوید، این درش عرفان است. امام هنوز نقطۀ بای بسم الله را تمام نکرده بودند که نگذاشتند این تفسیر ادامه پیدا کند و حقایقی از قرآن که امام می فرمودند: این نازلۀ هفتم قرآن است که به ما رسیده است، ما کجا و خود حقیقت قرآن کجا؛ ما این نازلۀ هفتم را برای شما می خواهیم بیان بکنیم. و اگر این تنگ نظریها نبود، خیلی از حقایق را امام برای ما روشن کرده بودند. این امام بودند که این سعۀ نظر و این وسعت نظر را داشتند. و این تنگ نظریها را نداشتند. و اگر این تنگ نظریها نبود، خیلی از حقایق، زودتر برای مردم روشن می شد. همین تنگ نظریها بود که اسلام را به این  ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 183
‏روز رسانید. این جمله ای که من به آن اشاره کردم یکی از جهاتی است که در امام بارز و آشکار بود. و این یکی از اخلاقیات امام بود. و یکی دیگر اینکه، امام برای مردم خیلی حق قائل بودند، حقوق مردم را خیلی مراعات می کردند. برای همۀ افراد ارزش قائل بودند. این امام بودند که به ملت رشد دادند و در کلماتشان هم هیچ وقت نگفتند که، من این کار را کردم. دائماً می فرمودند که: عنایت خدا و شما مردم. و به مسئولان می گفتند: اینها بودند، که ما را به اینجا رساندند، کسی که به این ملت و مستضعفان و محرومان جامعه اینقدر بها و ارزش دادند می گویند: «یک موی آن کوخ نشینان از همۀ کاخ نشینان ارزشش بالاتر است. این امام بودند که آمدند و این مسأله را برای مردم بیان کردند. اینقدر برای مردم ارزش قائل بودند. برای اینکه حقوق مردم از بین نرود، بسیاری از ما هستیم که، توجه به این مسائل اخلاقی نداریم و خودمان می گوییم مردم هیچ کاره هستند، مردم کاره ای نیستند؛ اما امام این حق را برای همه قائل بودند، که مردم باید به حقشان برسند و این حق برای همه هست. شما می دیدید امام حتی برای اقلیتهای مذهبی حق قائل بودند، نه از مسلمانها و نه از انقلابیها، البته هر کس به حد خودش، اما آن حقوق که حق واقعی هر کسی هست، باید مراعات بشود و این امام عزیز بودند که به این مسأله پایبند بوده و حق مردم را مراعات می کردند، و گاهی اوقات می فرمودند: اینها بندگان خدا هستند. در یکی از تعبیرهای ایشان هست که: اگر کسی به یک بندۀ مؤمن خدا بخصوص اگر عالم باشد، اهانتی بکند حقش را از بین برده و حق آن مؤمن را ضایع کرده است. و این ضایع شدن حق مؤمنی به دست انسان، موجب سلب عدالت انسان می شود، و می گویند: از بالاترین گناهان است که حق مردم از بین برود و حق هر چی بالاتر باشد، اگر عالم باشد، حقش زیادتر از بین می رود. من یک جمله ای از امام که به فرزند عزیزشان نوشته اند، بخوانم. و خواندن خود کلمات امام به نظر می رسد، اثرش زیادتر از این است که من سخنی بگویم: پسرم سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی، که کار بسیار مشکل می شود. سر و کار انسان با خدای تعالی، که ‏ارحم الراحمین‏ است، بسیار سخت تر است تا سر و کار با انسانها. به خدای تعالی پناه می برم از گرفتاری خود و تو و مؤمنین در حقوق مردم. و این نه به معنای این است که در حق الله و در معاصی سهل انگاری کنی؛ اگر آنچه از ظاهر بعضی از آیات کریم استفاده می شود در نظر گرفته شود، مصیبت بسیار افزون می شود و نجات اهل معصیت به وسیله شفاعت به گذشت مرحله های طولانی انجام می گیرد. مواظب حقِ مردم  ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 184
‏باش. بعد که در حق مردم وصیت و سفارش می کند، می فهمیم امام چقدر در حق مردم توجه دارد. و مطلب دیگری که من به طور اجمالی و فهرست وار با این وقت کم باید بگویم، حسن خلق امام هست. یک روزی یادم هست به این برادرهایی که نامه های امام را می بردند، امام فرمودند: «خوب همش این نامه هایی که برای من می آید، همش تعریف است؛ آخر مگر می شود که این همه نامه بیاید یک نامه توش فحش نباشد.» گفتند: چرا آقا، نامه هست؛ ولی ما خجالت می کشیم برای شما بیاوریم، امام فرمودند: «نه آنها را هم بیاورید.» فکر می کردند که امام می خواهد بگوید به پیغمبر هم فحش می دادند. آیت الله موسوی اردبیلی آمدند و به امام عرض کردند: آقا، فلان کس به شما بد گفته است اجازه می دهید ایشان را بگیریم. امام فرمودند: «مگر من اصول دین مردمم، خوب بد بگویند.» یا چند نفر بودند که ادعا می کردند ما خدمت امام زمان می رسیم؛ دو نفر مرد و یک زن بودند؛ سردار سازندگی رئیس جمهور محترم، به حضرت امام خیلی اصرار کردند که امام اجازه بدهند این خانم و این دو نفر آقا پیش ایشان بیایند. امام فرمودند که: «من در این مسائل، کور باطنم. من اعتقاد ندارم به این حرفها». اصرار کردند، وقتی به محضر امام آمدند، نشستند امام به آنها گفتند: «خوب چی، گفتند: «بله ما خدمت آقا رسیدیم و آمدیم؛ اگر شما چیزی یا مسأله ای دارید بین شما و امام زمان ـ سلام الله علیه ـ واسطه بشویم. که گاهی از اوقات هر چند صباحی این مسائل اوج می گیرد و در قبل از پیروزی انقلاب این حرفها بود. الآن هم توی بعضی از مجالس، خانمهایی که جلسات مذهبی را به دست یک عده از افراد می دهند آنها از احساسات خانمها سوء استفاده می کنند. خانم «فاطمه زهرا» کجا نشسته بودند این طوری بودند، این امام زمان بودند که ما خدمتشان می رسیدیم و از همین، یک شیادیهایی درست می کنند. امامی که عالم باشد، آگاه باشد، دانشمند باشد، انسان با خواب یا حرفهای این و آن پایۀ مذهب را این قرار نمی دهد که با جلسات فلان خانم جلسه ای که اصلاً انقلاب را بو نکرده است، امام را نشناخته است، بیاید بگوید من با امام زمان ارتباط دارم. غرض اینکه امام فرمودند: «خوب من در چند مسأله، مشکل دارم؛ اگر جواب این را برای من آوردید، آن وقت باهاتون صحبت می کنم. یک مشکل من هنوز ربط حادث به قدیم برایم حل نشده است این را از آقا، از امام سؤال کنید که این مسألۀ ربط حادث به قدیم یک مسألۀ فلسفی است؟ » و یکی هم راجع به دیوان غزل خود امام بود و یکی راجع به عکس رسول الله بود که گفتند: «اینها را جوابش را بیاورید.» اینها رفتند و ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 185
‏ برگشتند و سر سه راه بیت امام که رسیدند یک جمله ای گفتند، مرحوم حاج احمد آقا ـ که خدایش رحمت کند ـ آمد به اطلاع امام رساند که چه جمله ای گفته اند؛ امام به ایشان فرمودند: «بروید بهشان بگویید، بروید شیادها، بعد هم رفتند و یک نامه فحشی به امام نوشتند. نامه به دست آقای موسوی اردبیلی که آن وقت رئیس دیوان عالی کشور بود، رسید. از امام اجازه گرفتند و به امام عرض کردند: اجازه می دهید ما اینها را بازداشت کنیم؟ امام فرمودند: «خیر در هر صورت که باشند به من فحش می دهند.» همه اینها انسان را به یاد اخلاق پیغمبر می اندازد. در مقابل پیغمبر می آمدند فحاشی می کردند، آب دهان به صورت رسول الله می انداختند، می فرمودند: ‏«اللهم اهد قومی»‏. بعد از جنگ احد آمدند و گفتند: یا رسول الله حالا بیا، به این کسانی که شما را اینقدر اذیت کردند نفرین بکن، رسول خدا فرمودند: خدا مرا مبعوث نکرده است که من لعن گو باشم. خدا مرا مبعوث کرده است و مبعوث شده ام به رحمت.» قرآن خودش می گوید برای همین لنت و آرامش تو بود. «ولو کنت غلیظ...» این امام است که با دشمنانش هم، با مخالفانش هم اینچنین عمل می کند و وقتی از دنیا می رود، ده میلیون جمعیت پای جنازۀ امام اشک می ریزند و هشتاد نفر جان می دهند، چرا؟ در اخلاق عملی امام، امام عملاً اخلاق اسلامی را یاد گرفته بودند. وقت من دارد سپری می شود. من فقط دو تا شعر از یکی از سرایندگان که اهل علم هستند، می خوانم و به عرایضم خاتمه می دهم. بسیاری از مطالب را که در نظر گرفته بودم، موفق نشدم برای شما بخوانم: ‏

‏ ‏

خُلق او یادآور خُلق عظیم

راستی او یادگار مصطفی ست

درس اخلاص از علی آموخت او

عقل و حلمش چون امام مجتبی ست

از حسین آموخت درس انقلاب

نهضت او جلوه ای از کربلاست

هم به زندان رفت هم تبعید شد

شیوۀ کاظم، هم آیین رضاست

قائد اعظم، امام المسلمین

نایب بر حق ختم اوصیاست

لحظه ای در مرگ او اندیشه کن

اینچنین مرگی حیاتش از قفاست

گرچه در مرقدش خوش آرمید

عاشقان را رفته خواب از دیده هاست

با دلی آرام و پر امید رفت

و امید او به جمع اولیاست

هیچ می دانی چه شد؟ کو زود رفت

در پس این حادثه صد نکته هاست

‏ ‏


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 186
آه مظل ـ وم ـ ان دلش را می گ ـ داخت

درد محرومان مر او را رنجهاست

مه ـ ر و لطفش ش ـ امل ب ـ رن ـ ا و پی ـ ر

پیر و برنا مهر او بر دل سزاست

ع ـ ـ اقبت قلبش ب ـ ـ ایستاد از تپش

آری این تاوان آن اندوههاست

دیده ها در راز مرگش خون گریست

جمله محرومان عالم در عزاست

در وصیّت نی ـ ز همچ ـ ون مصطفی

کن وصیّت جلوه از بحر خداست

گفت از ق ـ رآن و عت ـ ـ رت سخن

کین دو راه رستگاری و هُداست

از تف ـ اهم و صف ـ ا بسی ـ ار گفت

زین که این دو عامل امر و بقاست

‏ ‏

‏در شب فوت امام خدا می‎داند وقتی این جنازه را روی آن تخت می گذاشتیم و فرزند عزیزش مرحوم حاج احمد آقا این لبها را روی صورت امام گذاشت امام، مثل انسانی بود که فقط خواب رفته است. چهرۀ نورانی امام وقتی غسل داده شد، تربت مقدس ابی عبدالله را آوردیم روی سینۀ امام قرار دادیم و با بُرد یمانی بدن امام به خاک سپرده شد. و با چشمهایی گریان، یادم هست آن مجروحان و معلولان انقلاب روی ویلچر نشسته بودند. آن شب سر سه راه بیت این دستها را بلند کرده بودند و هی می گفتند: خدایا! امام را شفا بده. ‏

والسلام


کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 187

‎ ‎

کتابمجموعه مقالات هشتمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 188