سخنرانی آیت الله موسوی بجنوردی

سخنرانی آیت الله موسوی بجنوردی 

‏سلام علیکم جمیعاً و رحمة الله و برکاته. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. نهمین سالگرد عروج ملکوتی معلّم امت، بنیانگذار جمهوری اسلامی و مرشد کبیر، امام امت«رضوان الله» را به همۀ حضار گرامی و همۀ خواهران و برادران عزیز خودم تسلیت عرض می کنم. در مورد انسان می توان گفت، انسان مدنیّت دارد، به طبیعت، انسان قانونمند است؛ به طبیعت، انسان قانونگراست؛ به طبیعت، انسان می خواهد همیشه در جمع باشد زندگی انفرادی نداشته باشد. و ما از نظر افعال انسانها دایر به حسن و قبح افعال هستیم بدین معنی که یک فعل نیکو یا فعل ناپسندید حکم قانونگذار یا ادیان نیست و معنایش این نیست که یک فعلی عنوان حسن یا نیکو به خودش می گیرد چون قانونگذار گفته است نیکوست یا اینکه ادیان گفته اند این نیکوست و باید انجام بشود، بلکه حسن و نیکو بودن افعال و ناپسند کردن افعال حاصل ریشه هایی است که در خود افعال است و آن ریشه که در خود فعل است سبب اندیشه انسان می شود که این امر نیکوست یا امر ناپسند است. ارسطو تقریباً پانصد سال قبل از  تولد حضرت مسیح این نظریه را داد و بعد، حکمای یونان و بعد، مسیحیت همه پذیرفتند. در اسلام هم جمع ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 235
‏کثیری از مسلمانان این نظریه را پذیرفتند غیر از اشاعره که شاید 95% جهان اهل تسنن را تشکیل می دهند. آنها قائل به حسن و قبح افعال نیستند؛ آنها می گویند امر نیکو آن است که قانونگذار بگوید: بکن. امر ناپسند آن است که قانونگذار بگوید: نکن. چه بسا ممکن است یک امری نیکو باشد بعد از آنکه قانونگذار گفت نکن، این امر نیکو ناپسند بشود و یک امر ناپسندی را که قانونگذار بگوید بکن، آن امر ناپسند، نیکو شود، حسن و قبح، پدیدۀ حکم قانونگذار و دین است نه اینکه ریشه در خود فعل دارد؛ لاکن عدلیه که مذهب تشیع باشد  این حرف را قبول ندارد. اعتقاد تشیع اینست که احکام، تابع مصالح و مفاسد است و نیکو بودن هر فعلی ریشه در خودش دارد؛ و پدیدۀ مصالح و مفاسد یا حسن و قبح، علت هستند از برای جعل وجوب و جعل حرمت؛ به همین جهت گفته می شود که الاحکام شرعیه الطاف بالا حکام عقلیه، یعنی احکام شرع مقدّس؛ و اساساً  انبیا و پیامبران و کتابهای قانون که برای بشر آمده همه از باب قاعدۀ لطف است؛ از باب لطف است که خداوند تبارک و تعالی ارسال رسل می کند و امضای کتب می کند و الا عقل انسان این استعداد درش هست که حسن و قبح را درک بکند و هر آنچه امر نیکوست عقل عملی می گوید «باید» و آنچه ناپسند است عقل عملی می گوید «نباید»؛ اما از باب لطف از آنجایی که انسان دل مشغولیهایی دارد، و آن عقل ناب همیشه بر انسانها وجود ندارد؛ زیرا عقل انسان آلایش پیدا می کند به یک سری مسائل جنبی. خداوند تبارک و تعالی از باب لطف ارسال رسل کرده و کتاب آسمانی فرستاده که هشدار بدهند به انسانها و آنچه عقل ناب حکم می کند. بنابراین انسان به همان طبیعت و به فطرت و غریزه اش همیشه گرایش دارد و عشق فعلی دارد به کمال مطلق و به جمال مطلق، همۀ انسانها بدون استثنا، حالا به غیر از افرادی که فطرتشان آلایش پیدا کرده است. طبیعت انسان اینست که آنچه با نفسش ملایمت دارد به او می گوید «باید»، و چیزی را که نفس از آن تنفر دارد می گوید «نباید»؛ و ممکن است یک وقت از راه نفس، از حیث ملایم بودن، و غیر ملایم بودن این اندیشه و تفکر به وجود بیاید که انسان تصور کند چیزی را که من می بینم دلنشین است و ملایم است با طبع و نفس انسان، این یک امر نیکوست و چیزی را که من اندیشه می کنم و تفکر ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 236
‏می کنم دلنشین نیست، نفس از آن تنفر دارد، این یک امر ناپسند است؛ و لهذا بر اساس اندیشه، و تنفر یا دلنشین بودن مسأله، باید و نبایدی اینجا پدید می آید. یک وقت از راه مبصرات است، یعنی با چشم یک چیزهایی را می بینم؛ یک وقت از راه شنیدن است، یعنی چیزهایی را می شنوم که می دانم سازگار با نفس است یا منفوز نفس است. خلاصه انسان این قابلیت را دارد اضافه بر این عشق فعلی که به کمال مطلق و جمال مطلق دارد می شود از راه ادراک یا از راه بصر یا از راه شنیدن به مظاهر و تجلیات کمال مطلق و جمال مطلق برسد. مقدمۀ دیگر هم اینست که اصل حکومت یک امر عقلایی است یعنی یک چیزی نیست که بگوییم ادیان آن را اختراع کرده اند. اساساً از روزیکه بشر و جامعه و جمع و اجتماع بوجود آمده است عقل انسان باز حکم کرده که حکومت یک امر نیکوست چون جامعه ای که قانون می خواهد، جامعه ای که بر اساس نظم و مقررات اداره می شود بدون حکومت غیر ممکن است و منتهی به هرج و مرج می شود؛ ما اگر بخواهیم جلوی هرج و مرج را بگیریم و نظم و قانون در جامعه داشته باشیم، بدون حکومت غیر ممکن است. پس اصل لزوم حکومت و اینکه کسی باید اداره حکومت مملکت را در دست بگیرد و حافظ اجرای قوانین و مقررات باشد، یک امر عقلایی است تمام عقلا و عقل ناب در اینجا «باید» می گوید، لذا در حکمت عملی وقتی که ارسطو می آید تفسیر می کند می گوید یک قسمتش عبارت از سیاست و تدوین منزلت و اخلاق است. حالا چیزیی که به درد ما می خورد مسأله سیاست مدام است. مسأله سیاست مدام را جز شعاع حکمت عملی یا بقول بعضیها جزء عقل عملی می دانند، بنابراین اصل مسأله حکومت یک امر عقلایی است. حالا بیاییم سر حکومت اسلامی از دیدگاه امام «رضوان الله» و به تعبیری ولایت فقیه از دیدگاه امام، دو نظریه در اینجا هست که امام به هر دو نظریه در دو، دور از تاریخ معتقد ماند، یک نظریه اینست که هر فقیه جامع الشرایطی، مجتهد مطلق جامع الشرایطی که اشراف به مسائل فقه دارد با آن شرایط دیگر یعنی عاقل باشد، با تقوا باشد، آگاه به امور زمان باشد، و مدیر مدبر باشد، آن شخص ولی فقیه است؛ و آن مجتهد جامع الشرایطی که دارای این شرایط هست و امت با او بیعت کنند و او را بعنوان امام مسلمین قبول داشته ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 237
‏باشند او می شود حاکم مبسوط الید، و بر بقیۀ فقها اطاعت از اوامر حکومتی او واجب است، و حق ندارند با او مخالفت بکنند، امام در نجف در درسشان این نظریه را و این تعبیر را می فرمودند که در کل ما کان، رسول الله بعنوان امام مسلمین صلاحیتی که دارد آن صلاحیت برای فقیه جامع الشرایط هم در عصر غیبت هست – چون آنطوری که امام می فرمودند پیغمبر اکرم سه حیثیت دارد یک حیثیت رسول اکرم اینست که ایشان یعنی رسول الله یعنی هر امر و نهی که داشتند امر و نهی خدا بود، احکام خدا را تبلیغ می کردند و بر همه واجب بود که اطاعت کنند و اطاعت از ایشان اطاعت از خدا بود. حیثیت دوم اینکه ایشان اضافه بر اینکه رسول الله بودند، امام المسلمین و زعیم المسلمین هم بودند، یعنی رهبر جامعه هم بودند و در رأس مخروط حکومت اسلامی قرار داشتند و ما می بینیم که انبیای اوّلوالعزم را، اینطور نیست که هر کس که رسول الله باشد، امام هم باشد، این مقام خیلی رفیعی است. حضرت عیسی امام نبود، رسول ا... بود اما حکومت تشکیل نداد ولی حضرت موسی، یا حضرت ابراهیم امام بودند، خود پیغمبر ما علاوه بر اینکه رسول الله بود امام المسلمین و زعیم المسلمین هم بود. در این رابطه آیه شریفه می گوید که «اطیعوا ا... و اطیعوا الرسول و اوّلی الامر منکم» اطاعت از اوّلی الامر در این مرحلۀ امامت و زعامت؛ و لهذا هر امر و نهی در این مرحله امر و نهی رسول است نه امر و نهی خدا. اطاعت در این مرحله اطاعت از رسول است. این مسأله ولایت فقیه و حکومت  اسلامی که امام می فرمود مربوط به این مرحله است مرحله حیثیت دوم پیغمبر اکرم است و ما عَنیٰ امام المُسلمین و زعیم المسلمین؛ و مرحله سوم اینکه ایشان اضافه بر اینها قاضی القضات هم بود و در مرحله قضاوت در رأس قضا بود؛ و لذا می فرماید که: انما ادری بینکم بالبینات و الایمان؛ یعنی خیال نکنید قضاوتی که من می کنم بر اساس علم غیب و این حرفهاست نه، اکثر قضاوتی که برای شما می کنم بر اساس بینه و یقین است. اگر مدعی بود برود بینه بیاورد اگر منکر است سوگند می خورد «‏انما ادری بینکم بالبینات و الایمان‏» اینجاست که رسو ل  الله قاضی القضات هم بود، اضافه بر اینکه امام المسلمین و زعیم المسلمین بود. بنابراین، این حیثیت دوم رسول الله را فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت دارد، پس اینجا ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 238
‏می بینید بیعت ملّت و امت جزء متمم ولایت نیست بلکه قدرت ولی فقیه پدیدۀ بیعت مردم است چون اساساً قدرت از چه می آید؟ قدرت از بیعت مردم می آید والاّ اگر کسی می خواهد حاکم باشد و بگوید من حکومت دارم امّا مردم او را قبول نداشته باشند این غیر عقلایی است این چه حکومتی است؟ حکومت باشد و بیعت مردم نباشد. من با اجازه شما مطلبی را بگویم: روز عاشورا در شوشتر شبیه درست می کنند خطاب می کنند به سیدالشهداء می گویند تو که لشگرت نبید، جنگت چی بید؟ حالا آنها شوخی می کنند، اساساً اگر کسی اینطور بجنگد، باید لشگر داشته باشد، تنها نمی شود، کسی هم که حکومت می خواهد بکند تا ملّت دنبال او نباشد و پشتیبان آن نباشد اصلاً حکومت در اینجا غلط است. حکومت وقتی درست است که ملّت بیاید با آن بیعت بکند و آن را قبول داشته باشد. پس بنابراین، در این نظریه، قدرت پدیده بیعت مردم و رأی ملّت است.‏

‏نظریه دوم این است که ولی فقیه، آن مجتهد جامع الشرایطی است که اضافه بر این شرایط، که مجتهد باشد، عاقل باشد، آگاه به امور زمان باشد. مدیر باشد، مدبر باشد، جزء متمّمش چه چیز است؟ رأی مردم است! فقیهی که با این شرایط باشد و ملّت با او بیعت بکند ولی فقیه است. اینجا ببینید رأی مردم و بیعت ملّت جزء متمم خود ولایت است. در قانون اساسی ما هم تقریباً  این نظریه دوم پذیرفته شده و امام هم از باب اینکه به قانون اساسی رأی داد و نمی خواهم بگویم امام صراحتاً این رأی دوم را، اما آن که رأی اوّل که در نجف در درس پذیرفت و از باب اینکه قانون اساسی ما بر اساس نظر دوم تبیین شده، بنده احتمال می دهم این نظر دوم مورد قبول ایشان گرفته است. حالا من نمی خواهم به طور قطع به ایشان نسبت بدهم، اینجا رأی ملّت و بیعت ملّت جزء اخیر و متمم خود ولایت است؛ یعنی ولی فقیه آن کسی است که ملّت با او بیعت کرده باشد. این نتیجه اش اینست که فقها با آن شرایطی که ما داریم «بَلدّ ما بَلَد» ولی فقیه نیستند آنها مجتهد هستند مرجع تقلید هستند بزرگوار هستند صاحب فتوا هستند؛ اما ولی فقیه نمی توانند باشند چون ملّت با آنها بعنوان حاکم المسلمین و زعیم المسلمین و امام المسلمین بیعت نکرده است، در اینجا مسأله ولی فقیه و حکومت اسلامی مشخص شد. اینجا یک مبنایی امام دارد که ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 239
‏متأسفانه می بینیم کم مطرح می شود، یا مطرح نمی شود. امام اضافه بر مسأله ولایت فقیه و عبارت حکومت اسلامی، عقیده اش این بود که اسلام سیستم حکومتی دارد ممکن است ما بگوییم حکومت اسلامی می خواهد قوانین اسلامی پیاده کند حالا در هر مدلی که می خواهد باشد. مرحوم میرزای نائینی در مدل مشروطه این را آورده است، می گوید سلطنتی باشد که مجلس در آن باشد، ولو اینکه پادشاه باشد. امّا امام می فرمود که سیستم حکومت در اسلام نه مشروطه است، نه جمهوریت؛ اینها هیچ کدام نیست؛ بلکه عبارت است از حکومت قانون بر مردم، اصلاً خود اسلام سیستم حکومتی دارد و جزء احکام اوّلیه هم است؛ یعنی نفس حکومت، و سیستمی که الآن برای شما عرض کردم جزء احکام اوّلیۀ اسلام است؛ جزء احکامی نیست که بگوییم اسلام اصلاً نظری در اینجا ندارد، اسلام فقط نظرش اینست که قوانین اسلام پیاده بشود حکومت قانون بر مردم؛ حالا شما این حکومت قانون بر مردم را می خواهید در هر مدلی که می خواهید پیاده اش بکنید که آن را در قانون اساسی و در مدل جمهوریت پیاده اش کرده اند با آن شرایطی که تعیین شده است. پس حکومت اسلامی بر مبنای نظر امام یعنی حکومت قانون بر مردم، و ولی فقیه حاکم نیست، حاکم خداست زیرا قانونگذار خداست. ‏

‏و یگانه مرجعی که می تواند قانون بگذارد از نظر ما خداست؛ یعنی اگر پیغمبر اکرم چیزی بگوید، از خودش که چیزی نمی گوید صریح قرآن است. اگر از قرآن می گوید قرآن وحی است. اگر از غیر از احکام قرآن بگوید آن هم بر اساس وحی است. باز اینجا قانونگذار خداست. اگر سنت به معنای ائمه اطهار باشد باز اعتقاد ما اینست که نفس علوی اتصال پیدا می کند به مبدأ اعلی و نفس علوی اراده تشریعی خدا که می شود الهام، و فرق بین وحی و الهام اینست که در وحی مشاهدۀ ملک می شود، در الهام نمی شود. ملک در اینجا به معنای مدل فعال است به قول بعضی از مناطق شمال ایران ما وارد این بحث نمی شویم چون نه من مرد میدانش هستم نه شما حوصله شنیدن این صحبتها را دارید. بنابراین سنت به معنای ائمه اطهار از خصوصیات انسان کامل است که می تواند نفسش متصل بشود به مبدأ اعلی، ما حتّی این مسأله را نسبت به حضرت زهرا(س) نیز معتقدیم و ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 240
‏این صلاحیت برای حضرت زهرا هم هست؛ چون ما در این مرحله حضرت زهرا را انسان کامل می دانیم و غیر از امیر مؤمنان البتّه چون او نفس رسول الله است صریح قرآن است. معمول نیست ائمه افضل از حضرت زهرا باشند  اگر جرأت نکنم بگویم حضرت زهرا افضل است اما راجع به حضرت علی نمی توانم بگویم راجع به او مسلّم افضل است، او چون نفس رسول الله است بنابراین، احکامی را که بیان می کنند اینها هیچ کدام مال خودشان نیست، احکام خداست، قانونگذار هم خداست. قانونگذار وقتی خدا باشد، قانون حکومت بکند، بالطبع حاکم در حکومت اسلامی خداست، افراد، از شخص رسول الله بگیرید به پایین همه مجری قانونند، هیچ کس حاکم نیست حاکم حقیقی ذات باری تعالی است، ادلۀ حاکم حقیقی است این نظریۀ امام است. ‏

‏امّا جامعه مدنی! این مرغی که همه می خواهند سرش را ببرند در عروسی و عزا این طرف و آن طرف و احیاناً برای کوبیدن یک فرد یا دو فرد حاضرند این اصطلاح زیبا و این امر نیکو را بد جلوه بدهند. جامعه مدنی، جامعه ای است که قانون در متن جامعه حاکم باشد جامعه مدنی یعنی جامعه ای که عدالت اجتماعی در آن حکمفرما باشد. جامعه مدنی یعنی جامعه ای که ملّت مشارکت سیاسی در امر خود آن داشته باشد.جامعه مدنی یک جامعه ای است که قانونمدار باشد، اگر جامعه مدنی حاکم است انسان نیز به طبیعت قانونمند، و عشق فعلی دارد و قانون را امری نیکو می پندارد، پس قانون و قانونمداری و قانونمندی سیستم حکومت در اسلام هم حکومت قانون بر مردم است آیا فرقی بین جامعه اسلامی و حکومت اسلامی و جامعه مدنی است؟ شما می توانید یک فرق بگذارید خوب این جامعه مدنی نمی گوید کدام قانون، می گوید جامعه ای که قانونمند است، جامعه ای که قانون آن حاکم است جامعه ای که عدالت اجتماعی آن حکمفرما باشد، این معنای جامعه مدنی است. آیا جامعه اسلامی و حکومت اسلامی از دیدگاه امام غیر از این است؟ امکان دارد غیر از این باشد، امکان دارد که بگوییم حکومت اسلامی از دیدگاه امام(ره) و جامعه مدنی جدای از هم نیستند، جامعه مدنی عین جامعه اسلامی است. جامعه اسلامی عین جامعه مدنی است در اینجا یک پرانتز باز می کنم امام عقیده اش این بود که بهترین ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 241
‏نحو دموکراسی، حکومت اسلامی است و انواع دموکراسیهایی که بیان می کنند حکومت مردم بر مردم است، حکومت حزبی، حکومت پارلمان، حکومت رئیس جمهور منتخب و مانند اینها. اینطور نیست که کل ملّت آن را قبول داشته باشند؛ اما بهترین نحوۀ دموکراسی، سیستم حکومت اسلامی است. حکومت اسلامی در جامعه چیست؟ بنابر اعتقادات ما، دین اسلام، مجموعه احکام و قوانین و مقررات است. اگر شما آمدید گفتید سیستم حکومت در اسلام عبارت از حکومت قانون بر مردم، یعنی چه؟ حکومت بر مردم یعنی همان که در حکومت داری و دین ماست، همانی که مکتب و ایدئولوژی ماست آن بر ما حکومت می کند. آیا این بهترین نحو دموکراسی نیست همه جا این را قبول دارند ولی ممکن است در انتخاب افراد کارگزار اشتباهی پیش بیاید که نباید آن را به عنوان حکومت بگیرید، اینها افرادی هستند که مجری قانون و این مجریان را قانون تعیین می کند مثلاً  نماینده مجلس، رئیس جمهور، سایر افراد دولت چه شکلی انتخاب شوند، آن در مرحله اجراست نه در سیستم حکومتی اسلام. حکومت اسلامی عبارت است از: حکومت قانون بر مردم؛ کدام قانون؟ قانونی که همۀ مسلمین بعنوان دین و بعنوان مکتب و به عنوان ایدئولوژی آن را قبول دارند و اعتقاد دارند این بهترین نحو است؛ اینجاست که ما باید پاسخ بدهیم که آیا حکومت اسلامی حکومت استبدادی و یا دیکتاتوری و یا حکومت فرد است، که این اشتباه است اگر ما تئوری امام را در باب حکومت اسلامی بیان بکنیم اصلاً امکان ندارد این حکومت دیکتاتوری و استبدادی باشد. برای اینکه فرد حکومت نمی کند تا او مستبد یا دیکتاتور باشد، مردم انتخابش می کنند بعد هم عزلش می کنند اما آن چیزی که حکومت می کند دین من و شماست؛ عقیدۀ من و شماست. حالا اینجا ممکن است یک سؤال پیش بیاید که آیا در سیستم حکومتی اسلام رای ملّت جزء متمم و یا مبنای و یا قدرت پدیدۀ رأی ملّت است؟ گفتیم باز نتیجه اش فرق نمی کند حکومت اگر قدرتی داشته باشد جزء متممش رای ملّت و بیعت مردم است. و بدون رأی ملّت حکومت غیرممکن است. شما ببینید امیرالمؤمنین در خطبۀ شقشقیه وقتی قضایا را بیان می کند در مورد حوادثی که بعد از فوت پیغمبر اکرم(ص) به وجود آمد، می گوید من نشستم و هیچ ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 242
‏کسی نبود کسی نیامد طرف من، مردم اگر می آمدند طرف من، آن وقت من وظیفه پیدا می کردم، قیام می کردم، مردم رفتند جای دیگر بیعت کردند؛ و طرف من نیامدند. به این ترتیب حضرت در خانه نشست و کاری نکرد تا آن روزی که عثمان کشته شد و مردم برای بیعت کردن به سوی او آمدند؛ حتی ... به قدری جمعیّت زیاد بود که نزدیک بود امام حسن و امام حسین زیر پاها لگدمال بشوند و پیراهن حضرت بر اثر کثرت جمعیّت پاره شد.‏

‏حکومت را بدست گرفتم. بنابراین مسأله رهبری ملّت اینطور است، مثلاً ما می بینیم که در سال 42 چون کل ملّت نبودند، امام اعلام حکومت نکرد، ایشان چه وقت اعلام حکومت کرد؟ وقتی کل ایران از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، روستایی شهرنشین همه می گفتند حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله، ایشان آمد دولت موقت را تشکیل داد و بختیار در مقابلش گفت دو تا دولت در اینجا نمی شود و امام فرمود خوب دولت  تو بیخود است. دولت قانونی این است و ایشان که رهبر جامعه بود در آن روز حکومت تعیین کرد؛ و لذا دیدیم که امام در بهشت زهرا گفت: به پشتیبانی این ملّت دولت تعیین می کنم؛ من توی دهن این دولت می زنم. چه وقتی گفت من توی دهن این دولت می زنم و دولت تعیین می کنم؟ به پشتیبانی این ملّت! چون  کل ملّت امروز مرا قبول دارد، من دولت تعیین می کنم پس کسی می تواند دولت تعیین بکند کسی که همۀ ملّت دنبال او باشند. پس بنابراین حکومت اسلامی و ولایت فقیه عین جامعه مدنی است. ‏

والسلام

‎ ‎

کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 243