قانونمندی حاکم بر سیره عملی و نظری امام خمینی

قانونمندی حاکم بر سیره عملی و نظری امام خمینی

 مهندس باقریان

‏بسم الله الرحمن الرحیم. به لحاظ ضیق وقت من عرض ادبم را خلاصه می کنم با یک فاتحه برای روح پرفتوح حضرت امام و جمیع شهدا. ضمن تشکر از برگزار کنندگان سمینار و وقتی که در اختیار من قرار دادند، و سعی می کنم به اجمال نظریه ای و بحثی را تحت عنوان قانونمندی حاکم بر سیرۀ عملی و نظری حضرت امام خدمت جلسه تقدیم کنم؛ این همه حاصل تأملات در واقع کنکاش های ده – دوازده ساله ای است که در فضای اجرایی کشور دنبال می کردم، و به نظرم رسید اگر بشود به گونه ای این قانونمندی را تبیین کنیم؛ یک الگوی عملی برای پیروی از شیوه تصمیم گیری حضرت امام را می توانیم ارائه و از آن بهره برداری کنیم. طبیعی است که  افکار بلند و اندیشه های متعالی حضرت امام و عملکرد ایشان به گونه ای است که هر چه ما تلاش کنیم بالاخره هم، نقص و خلل در برداشت است و هم بیان ناقص؛ من نمی توانم آن گونه که هست آن قانونمندی را تبیین کنم؛ ولی مع الوصف با عرض پوزش سعی می کنم خیلی مجمل مطالب را خدمتتان تقدیم کنم. عرایضم را در یک مقدمه و در پنج بخش خیلی فشرده عرض خواهم کرد بحث اوّلم اینگونه ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 33
‏است که: اصولاً بحث ارتباط مدیریّت را با تصمیم گیری خیلی کلی تبیین کنم، اصولاً مدیریّت، انباشتی از تجربه های بشری است که به تصمیم سازی و تصمیم گیری مدیران، برای تدبیر امور کمک می کند به یک تعبیری می شود مدیریّت را مترادف با تصمیم گیری دانست که هر لحظه مدیر اعلام موضع می کند و در هدف گذاری و سازماندهی و برنامه ریزی و نظارت و هماهنگی و همۀ فعالیتهایی که مدیران به آن دست می زنند، نوعی تصمیم گیری است و تلاش بر آن است که این تصمیم گیریهای مدون و منضبط و مضبوط در اختیار جامعه بشری قرار بگیرد و امروزه از مدیریّت بعنوان تکنولوژی طلایی روز یاد می کنند؛ یعنی بالاترین نوع توانمندی که در اختیار بشر قرار گرفته است، توانمندی تدبیر امور هست که به طور مطلق در  اختیار رب العالمین است و همۀ جوامع صنعتی یا پیشرفتۀ امروز به این مهم رسیده اند که راز توسعه مطابق با ارزشهای خودشان را در ارتقاء توانمندیهای مدیریّت جستجو کنند. با این تعبیر تلاشهایی که صورت گرفته، در این جهت بوده که آیا به شیوۀ تصمیم گیری امام(ره) قانونمندی خاصی حاکم بوده است؟ و تصمیماتی مثل برپایی قانون اساسی، مثل توقف جنگ، مثل نام نظام جمهوری اسلامی، اینهایی که نزد همه مشهود است تا تصمیمات ریز و درشتی که گرفته شده؛ و در حوزۀ شخصی بخصوص، اینها یا از یک قانومندی خاص پیروی می کند یا نمی کند و در توضیحاتی که ارائه خواهم کرد تلاشم بر این است که برای اینها به نوعی، با زبان مدیریّت و با ادبیات مدیریّت، قانونمندی خاصی را جستجو و آن قانونمندی را تحت عنوان یک نظریه و یک تئوری مطرح نمایم و نام بحثمان را تئوری بر مبنای اصول گذارم. در این بررسی ها که انجام شد مثلاً اصرار بر تنظیم تدوین و تصویب قانون اساسی از دید ادبیات مدیریّت. یعنی اینکه اوّلین کاری که برای یک نظام می کنند نظام را هدفمند کنند. کاملاً منطبق با چهارچوبهای نظری مدیریّت یا استقرار ارکان نظام با آن سرعتی که محقق شد؛ یعنی به یک تعبیری سازماندهی، تقسیم کار بین ارکان نظام و اصرار به اینکه این ارکان حتماً فعالیت کنند و در یک ارتباط منسجم عمل کنند. این نوع جرقه ها که در بررسی های تصمیمات حضرت امام دنبال می شد نهایتاً یک تفاوتهایی را هم باید شیوه های تصمیم گیری رایج در ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 34
‏مدیریّت نمایان می کرد که در ادبیات رایج مدیریّت این شیوه ها را تحت عنوان نظامات تصمیم سازی به آن رجوع می کنند، و این تفاوتها جای به جای دیده می شوَد و نهایتاً  در این تلاش این نظریه آرام آرام شکل گرفت که آیا در قالب ادبیات رایج مدیریّت می شود این قانونمندی را تعریف و عرضه کرد یا خیر؟ من برای همین منظور آنچه که در این ده – دوازده سال جمع و جور، و به یک کیفیتی سعی شده است، که ارتباطش با یکدیگر سنجیده شود را در قالب بیان مدیریّتی امروز عرضه می کنم و معمولاً نظریات مدیریّت را در قالب عناصر اساسی این نظریه، خود نظریه و فروضی که به آن حاکم هست و استنتاج قضایا از این نظریه ارائه خواهم کرد و به همین کیفیت سعی می کنم این مطالب را دسته بندی کرده، خدمت عزیزان تقدیم کنم. عناصر اساسی که در این نظریه مورد توجّه و عنایت واقع شده، عناصری چهارگانه است و به این کیفیت خدمتتان اشاره خواهم کرد.1- اصول و مبانی ارزشی که در ادبیات مدیریّت کمتر به این نکته اشاره می شود؛ ولی یکی از عناصر اصلی که حضرت امام به اتکای آن تصمیم گیریهایش را اعلام می کرد، اصول و مبانی ارزشی حاکم به اسلام و وجود ایشان بود.2- شناخت موضوع؛ یعنی اصولاً از پدیده های خارجی درکی مطابق با واقعیت و شناختی بسیار دقیق و عمیق تر از آنچه که در موردش تصمیم می گیرند. 3- علم مدیریّت، یعنی مجموعۀ دانش مدیریّتی که انباشته و تبدیل شده به مدیریّت علوم رایج؛ این یکی دیگر از عناصری است که در تصمیمسازی و تصمیم گیری بشدت مورد استفاده قرار می گیرد و بعد هنر مدیریّت؛ به مفهوم توان به کارگیری علم مدیریّت. معمولاً  اینگونه تعریف می کنند که هنر مدیریّت یعنی توان مدیر در به کارگیری دانش مدیریّت در صحنۀ عمل، و به یک تعبیری اصول و مبانی و ارزشها و مفاهیم مجرد به کمک توان مدیریّت یا هنر مدیریّت است که جنبۀ اجرایی پیدا می کند، و تبدیل به قانون و سازمان و مقررات و رویه می شود. و ترکیب این چهار عامل فی  الواقع تصمیم گیری را محقق و ممکن می کند. که تصمیم گیری هم فی  الواقع نوعی ماحصل انتزاج و جمع و جور کردن و به هم بستن این عوامل چهارگانه است که به صورت یک تصمیم خودش را نمایان می کند. برای اینکه نگاهمان را به این عوامل روشن کنیم، نگرش حاکم به این نوع عوامل را روشن ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 35
‏می کنیم، نگرش حاکم به این نوع عوامل را در این نظریه خدمتتان ارائه خواهم کرد. ‏

‏اصول را معمولاً با نگاهی که ما به آن برخورد کردیم، باید نبایدها، جهت گیریها و محکمات دین مبین اسلام قرار دادیم. یعنی اصولی که منبعث و برخاسته از نظام ارزشی حاکم بر جمهوری اسلامی است؛ و به تعبیری این بایدها و نبایدها و اصول ارزشی جوهرۀ تصمیمات مدیریّتی است که ما اسمش را مدیریّت بر مبنای اصول تام می گذاریم. در باب خود مدیریّت مشهود است که می گویند جوهرۀ مدیریّت: برنامه ریزی، جوهرۀ برنامه ریزی: هدف گذاری: و جوهرۀ هدفگذاری شناخت است. یعنی شما از مجموعه ای که بر آن حکومت یا تصدی می کنید یا حاکمیتی را اعمال می کنید، اگر شناخت دقیق نداشته باشید اهداف معین و قابل وصولی را نمی توانید تعبیه کنید؛ و تا هدف معین نشود، راه رسیدن به هدف روشن نمی شود. پس، اگر شناخت ایجاد شد سایر عوامل مدیریّت به خدمت تحقق گرفته می شود. اگر ما مدیریّت و جوهره اش را در شناخت مدیر از مجموعۀ تحت امرش بدانیم، و ببینیم جوهرۀ شناخت چیست که به شناخت، هویت می دهد. ‏

‏در شناختِ عواملی که در یک پدیده مطرح هست نظام ارزشیِ آن است که در آن شناخت می توان متوجّه شد که به انسان چگونه وزن می دهد. به عوامل اقتصادی چگونه وزن می دهد. چه عنصری را به خدمت چه عنصری در می آورد و به تعبیری وزن و اهمیت عوامل در یک شناختی که انسان پیدا می کند بستگی به این دارد که پشت ذهنش جهان بینی و شاکلۀ ارزشی اش چگونه حکم می کند. بنابراین، خود شناخت هم بدون نظام ارزشی هویت ندارد و نمی تواند ما را به سوی تصمیم گیریهای خردمندانه و حکیمانه راهنمایی کند. ‏

‏جایگاه علم مدیریّت و نسبتش با اصول ارزشی چنین است که بالاخره مدیر به استناد نظام ارزشی که برای خودش قائل است، مقررات و قوانین و سازمان و وزن عواملی که برایش مطرح است اینها را تعبیه و طراحی می کند و نهایتاً جایگاه علم مدیریّت اینگونه تعبیر می شود که اصولاً برای تحقق اهداف، اصول، ارزشها، بالاخره ابزار اصلی تحقق اینها، علم مدیریّت است. آن علمی که می تواند هدف و راهبرد مناسب اتخاذ کند و چگونگی ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 36
‏وضعیت سازمان، روشها و مقررات را معلوم کند تا بتواند به هماهنگی و تصمیم گیری و ایجاد انگیزش و تمام وظایفی که معمولاً یک مدیر انجام می دهد، برسد. به این ترتیب نسبت خود مدیران با علم مدیریّت اینگونه است که برای تولید شیوه های تصمیم گیری و نظم و نسخ و مقرراتی که محتاجش است باید علی القاعدّه به طراحی روشها و شیوه ها دست بزند. در ورای این طراحیها نظام ارزشی نهفته است و معلوم می کند که در داخل این تصمیم گیریها به انسان چگونه نگاه می کند؟ نقش مدیر را چه می بیند؟ نقش مردم را چه می بیند؟ و قس علی هذا. ‏

‏به این ترتیب از دید ما، علم مدیریّت ابزار اصلی تحقق ارزشها، اصول و اهداف و سیاستهای یک نظام است و خود منبعث از نظام ارزشی مدیر قرار می گیرد، و هنر مدیریّت توان بکارگیری این علم برای تحقق اصول و مبانی ارزشهاست و تصمیم گیری و تجلی هنر مدیریّت در تلفیق اصول و مبانی با واقعیتهای عینی روبرو است و استفاده از علوم مدیریّت و هنر مدیریّت، که اینها در تلفیق با یکدیگر می توانند این تحقق و موضوعات را در صحنۀ عمل به اجرا برسانند. با توجّه به این عواملی که من در خدمتتان برشمردم با یک نگاه اجمالی نگرش حاکم به این عوامل را مطرح کردن، آثار اینگونه نگرش را معمولاً در قضایای مدیریّت باید با یک کیفیت تبیین کنند که اگر این نگاه را بپذیریم که جوهرۀ مدیریّت تصمیم گیری است و تصمیمات مبتنی با نظام ارزش و یک نظام ارزشی باید و نبایدی که جهتگیریها و سمت و سوها را مشخص می کند که چگونه در بطن تار و پود تکنولوژی مدیریّت که چهار عامل انسان، سخت افزار، نرم افزار، و نیروی انسانی است تجلی می کند، به این کیفیت می شود گفت با یک چنین نگاهی، این آثار را در بحث مدیریّت داشته باشیم، آن هم با تعبیری که اشاره کردم و این نظریه که مدیریّت بر مبنای اصولی که می خواهیم تعریف کنیم و با این کیفیت، هر تصمیمی و تدبیری به یک گونه ای عبادت تلقی می شود، زیرا بشر در موضعگیری نسبت به مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی مرتب باید موضع بگیرد و فرد مسلمان به استناد نظام ارزشی و در تقابل با واقعیتها باید تشخیص بدهد که آیا واقعیتها را حاکم کند به این نظام ارزشی، یا نظام ارزشی را مبنا  ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 37
‏بگیرد و تصمیمش را اعلام کند که اینگونه شود یا آنگونه. با این تعبیر هر تصمیم و تدبیری با این پایه ای که برای اصول و مبانی ارزشی قائل شدیم نوعی عبادت تلقی می شود و دوم اینکه حصول اطمینان از شناخت موضوع امر اساسی می شود؛ یعنی نمی توان به اصول و مبانی اتکا کرد بدون اینکه از پدیده ها و واقعیات خارجی دریافت دقیق و صحیحی داشت؛ به همین لحاظ است که شناخت پدیده ها و اعلام اصول و مبانی و مواضعی که مدیر اعلام می کند یک امر بسیار بسیار اساسی می شود. سوم اینکه تصمیم گیری، امری علمی محسوب می شود؛ یعنی به این مفهوم که تجربیات تصمیم گیری را باید تدوین و تنظیم کرد و قابل اشاعه و استفاده بقیۀ نیازمندان گذاشت؛ به این ترتیب تصمیم گیری را امری علمی می دانیم؛ یعنی علاوه بر آن دو رکن اینگونه می شود که اگر می خواهید اصول و مبانی بدرستی محقق بشود، هم باید به واقعیتها توجّه کنید، و هم اینکه از علوم مدیریّت برای تحقق آنها استفاده کنید و نهایتاً احراز توانمندی در مدیریّت امری پیچیده و خطیر می شود؛ یعنی کفایت نمی کند که ما از علم مدیریّت فقط آگاهی داشته باشیم؛ بلکه باید توان بکارگیری این علوم و تجربیات را در صحنه عمل نشان بدهیم که می گویند هنر مدیریّت، از آن زمانی که استفاده می شود، تدوین می شود، تنظیم می شود، باید بتواند در صحنه عمل استفاده مؤثر بکند و نهایتاً اصول و ارزشها جان مایۀ مدیریّت و مدیریّت علت العلل تحقق ارزشها و اصول است؛ با این تعریفی که از علم مدیریّت داریم خودش ضمن اینکه از ناحیه ارزشها متأثر شده و تنظیم شده، و تدوین شده، و تبدیل به روشها و مقررّات و آیین نامه ها و تکنیکهایی در مدیریّت شده، خودش وسیله ای است برای تحقق ارزشهای مدنظر مدیر یا نظام مدیریّت که در آن قرار گرفته. با عنایت به این آثار و تبعاتی که این نگرش دارد من نظریه ای که تبیین شد، را در چهار فراز خدمتتان تقدیم می کنم؛ اوّل اینکه این نظریه اعلام می کند که تصمیمات و مدیریّت هر فرد مسلمان متأثر از چهار عامل زیر می باشد: ‏

‏1- اصول و مبانی اعتقادی؛ ‏

‏2- شناخت موضوع؛ ‏

‏3- علوم مدیریّت؛‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 38
‏4- هنر و تجربۀ مدیریّت. ‏

‏دوم اینکه فرد مسلمان همواره بر مبنای اصول و در جهت تحقق آنها از یک طرف و با توجّه به شرایط و مقتضیات حاکم از سوی دیگر با کمک دانش و تجربۀ مدیریّت، اتخاذ تصمیم می نماید؛ این ادعای دوم این نظریه می شود. سوم اینکه هر اندازه درک از اصول و پایبندی به آنها قویتر، شناخت شرایط و مقتضیات واقعیتر و بهره گیری از علم و تجربۀ مدیریّت افزونتر باشد، تصمیمات حکیمانه تر، کم هزینه تر و آثار و برکات آن ماندگارتر است در بحثهای ارائه نظریه های مدیریّتی، باید این نوع آثار و این ادعاها را با بررسی تصمیمات اثبات کرد که چون فضا و وقت اجازه نمی دهد، ما در واقع آن را در مطالعات انجام دادیم و فقط نتایج را خدمت جلسه عرض می کنیم و نهایتاً فرد مسلمان بر این اساس، مستمر تلاش می نماید. با تجهیز درونی؛ یعنی تهذیب و تزکیه و تعلیم و تربیت و تغییر و فراهم سازی شرایط بیرونی؛ یعنی اسیر محیط نیست و در جهت پیاده شدن اصول و مبانی اش با محیط کلنجار می رود چالش می کند که محیط را برای تحقق اصولش آماده کند، تصمیمات حکیمانه تری را اتخاذ می نماید، یک تلاش مستمر، هم برای تغییر درون، هم برای تغییر برون. چند توضیح راجع به این فرازها: می گویم و آدرسهایی می دهم برای بعضی از تصمیماتی که حضرت امام(س) اتخاذ کردند؛ و با این نظریه می خواهیم توجیه و تبیین کنیم، خود شما با این مدل می توانید بروید تصمیمات ایشان را چه در بُعد فردی و شخصی چه در بعد اجتماعی تبیین و تفسیر کنید. مثلاً چهار عاملی که اشاره کردم؛ یعنی عامل تجربۀ مدیریّت، و هنر مدیریّت، عامل علم مدیریّت، عامل اصول و مبانی و عامل در واقع شناخت از موضوع را در چند تصمیم ایشان در نظر بگیرید. اشاره کردم؛ فشار و اصرار بر تنظیم و تبیین و جاری شدن قانون اساسی، نشان دهندۀ اشراف و آگاهی نظام، به هدفمند کردن نظام بوده است. یعنی اوّلین کاری که باید در این مدیریّت صورت بگیرد، این است که نظام را هدفمند کند. قانون اساسی از این سنخ بوده است. ‏

‏اسم نظام: وقتی بحث اسم نظام پیش آمد نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد «جمهوری  اسلامی» یعنی هم جمهوریت و هم بر پایه اسلامیت نظام، با اینکه تمام  ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 39
‏ گروههای سیاسی جور دیگر تجزیه و تفسیر می کردند و توقع داشتند، ولی ایشان به استناد شناختی که از مردم داشت و استنباطی که از خواست و نگرش مردم داشت با آن شناخت عمیق آن تکیه بر اصول و مبانی بدون ذره ای تردید و با آرامش کامل جمهوری اسلامی. این نشان می دهد باز در اینجا از آن عوامل امام بخوبی بهره می گرفت، و اتخاذ تصمیم می کرد. شناخت از موضوع اتکا به علم مدیریّت در منظر رهبری سبب می شود اوّلین کاری که می کنند نظام را هدفمند کنند؛ از آن طرف تکیه به اصول و مبانی و توان بکارگیری، هدف! چگونه با مجموع خودتان به تفاهم بنشینید هر موقع ایشان اعلام موضع و تصمیم می کرد نه از مردم عقب بود نه از مردم جلو بود دقیقاً در کنار مردم دریافت دقیق و عمیق از خواست مردم، به این ترتیب می بینید هر چهار رکن عرضی که من کردم در تصمیم ایشان در این موضوع متجلی است. یا توضیح اصول گرای در بعضی از تصمیمات امام را ملاحظه می کنیم، می بینیم که یک جاهایی اصولاً به ظاهر می آید به مقتضیات زمان توجّه نداشتند. حکم اعدام سلمان رشدی شاید از این مسائل جلوه کند که تا بحث توهین به پیامبر(ص) پیش می آید بلافاصله ایشان چه می کند، تنفیذ می کند که باید حتماً ایشان اعدام شود، دیگر نگاه نمی کند که این هزینه سیاسی دارد یا ندارد به تعبیر در ذهن ما تصمیمات امام در بُعد زمان معنا پیدا می کند، بعد تصمیم و عمق تصمیم ممکن است پنجاه سال باشد یک قرن باشد، چند نسل باشد. ذهن در واقع محدود ما و دور بودن از آن نگاه و از آن منظر این به ذهن می آید که شاید، ایشان به مقتضیات و شرایط توجّه نکرده، و تصمیم گرفته است. نه همه را نگاه کرده، منتها بُعد تصمیم بُعد بلندی است که هنوز که هنوز است از آن تصمیم سالها می گذرد، هنوز از نظر ادبیات مدیریّت درک این تصمیم نشده است و اگر زمان را یک مقداری طولانیتر بکنیم متوجّه می شویم به مقتضیات هم توجّه کرده است، و در واقع بر مبنای اصولش و به اتکای مقتضیاتش تصمیم گیری نموده است. یا توضیح شرایط و مقتضیات در برخی از تصمیمات امام مثل پذیرش قطعنامه، آنهایی که در جریان تصمیم گیری حضرت امام بودند خوب می دانند در بحث قطعنامه فی  الواقع مدیریّت اجرایی کشور تصمیم می گرفت و جلو می رفت؛ روزی که آمد گفت به  ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 40
‏این دلیل نمی شود، امام تشخیص مصلحت داد که با حفظ اصول اینجا توقف کند؛ یعنی از اصول دست برداشته نمی شود در این مدل و در این تئوری مدیریّت بر مبنای اصول، همیشه حاکم است، منتها اگر مقتضیات خوب شناسایی نکنید هزینۀ تصمیم بالاست، و آنجا اگر آن توان، اجازه نمی دهد و مقتضیات فراهم نیست، فی واقع تشخیص مصلحت می کنیم، یا اگر درک از اصول و مبانی شفاف نیست، یا درک از واقعیات آنچنان که باید شفاف نبوده، در این مواقع مدیر به تصمیم گیری می نشیند – ولی تشخیص مصلحت می دهد کما اینکه این مکانیزم در نظام اداری کشور بعد از چند سالی تعبیه شد. توضیح استمرار و تلاش درونی و بیرونی در امام زبانزد همه است و – علی رغم قرار گرفتن در یک چنین منظری، رهبری  انقلاب اسلامی در جهان امروز، و برپایی جمهوری اسلامی، ایشان هیچ موقع از تزکیه درون بعنوان یک امر اساسی واجب مقدم بر هر کاری غفلت نکرده و بیت مکرم حضرت امام و ادبیاتی که در این زمینه تولید شده نشان می دهد که امر اساسی بوده؛ یعنی عبادت و تزکیه و تهذیب آن هم در آن مقام جزء لاینفک خودسازی و تجهیز درون بوده، و مطالعۀ مستمر و اطلاع روز به روز از مردم دنیا و رادیوها و روزنامه ها همواره یکی از اصول اساسی حضرت امام بوده، و از آنطرف نگاه به بیرون که در کشور و در جهان امروز چه می گذرد. و حضرت  امام(ره) مرتب برای این کار آماده بود و برخی از تصمیمات را علیرغم اعتقاد به صحتش اعلام نکردند و گذاشتند که شرایط فراهم بشود. عزیزان بروند اینها را بررسی کنند متوجّه می شوند خیلی از تصمیمات شاید سال 58 شاید سال 59 در ذهن امام بوده؛ ولی اعلام نمی شود، می گذارد شرایط و مقتضیات فراهم بشود آن تصمیم را در موقع و مختصات جغرافیایی زمانی و مکانی خودش اعلام کند. یعنی همیشه اصرار دارد شرایط را فراهم کند، و صحبت کند و زمینه سازی کند تا اینکه آن تصمیم جاری بشود. این توضیح در واقع تبعیت تصمیمات ایشان از یک چنین مدلی است که در حقیقت ادعا شده، و در داخل این نظریه دو فرض اساسی وجود دارد که معمولاً در هر نظریه ای باید آن را اعلام کنیم؛ فرض اوّل اعتقاد ما به دین مبین اسلام بعنوان کاملّترین دین، فطریترین دین که دستورات و  اصول ثابتش برای انتخاب زندگی صحیح و صحیح زندگی کردن ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 41
‏فردی و اجتماعی؛ است، و فرض دوم، مدیریّت و تدبیر امور فردی و اجتماعی. من در اینجا باید اشاره کنم به مدیریّت فردی، که امروزه در دنیای غرب از آن به «خود مدیریّتی» که همان جهاد اکبر ماست و اوّل حدیثِ حضرت امام راجع به همین قضیه است که چند مرحله را باید طی کنید: تفکّر و عزم و مشارطه و مراقبه و محاسبه و تذکر: در واقع اگر شما این را بعنوان مدل برای تهذیب و تزکیه شخصی هر روز و هر هفته به کار ببرید می شود مدیریّت فردی، کسی که خودش را نمی تواند مدیریّت کند؛ جامعه را نیز نمی تواند مدیریّت کند این نشان می دهد که جهاد اکبر بودنش در بحث مدیریّت به این دلیل است. به این ترتیب مدیریّت و تدبیر امور فردی و اجتماعی عین دینورزی و عبادت حق تعالی است. تدبیر در امور به  این کیفیت و با این نگاه که یک نگاه اعتقادی است فرضِ دوم  اساسیِ این نظریه است، من دیگر از توضیح و حواشی قضیه پرهیز می کنم و استنتاج هایی که از این قضیه می توان کرد را خدمتتان اشاره می کنم که چگونه است. فقط فراز فراز می خوانم و از آن رد می شوم. فراز اوّل، استنتاج اوّل: اصول مبانی اعتقادی پایه و چهارچوب اصلی و شکل دهندۀ سمت و سوی حرکت و جوهر تصمیمات هر فرد مسلمان است، یعنی اساس اصول و مبانی، معین کننده سمت و سو می باشد 2 –اصول و مبانی اعتقادی، تعیین کننده وضع عوامل در شناخت پدیده است و به شناخت از پدیده هویت می بخشد؛ یعنی شناختهایی که امروزه در علوم مدیریّت هست فارغ از هویتهای ارزشی، عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تعبیه می کند؛ و اگر یک چهارچوب نظری پشتش نباشد این شناخت هویت ندارد. 3- اصول و مبانی اعتقادی، آفریننده علوم و فنون مدیریّت برای تدبیر امور فردی و اجتماعی است. 4- شناخت از موضوع و واقعیتها در سرعت و شتاب حرکت به سمت تحقق اصول و مبانی اعتقادی و شدت رعایت آنها تأثیر می گذارد. یعنی اینکه با چه سرعتی ما به سمت تحقق اصول برویم این مقتضیات و شرایط عینی جامعه است. از اصول دست بر نمی داریم؛ ولی اگر شرایط فراهم نیست، بُعد زمانی تحقق اصول و مبانی طولانی تر می شود و این مقتضیات اعم از پول و سرمایه و امکانات اجتماعی و نگرش مردم و انواع و اقسام عوامل در واقع سرعت را تنظیم می کند. یعنی مهم این است که در راه ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 42
‏باشیم و بالاخره توی یک همچنین نظامی حتماً این اعتقاد و این نوع نظریه می گوید حتماً ما می رسیم. سرعت از مقتضیات، سمت و سو از اصول و مبانی. 5- درک و دریافت عمیق از اصول و پایبندی به آنها مقدم بر هر عامل دیگر در تصمیمات اثر می گذارد و به تصمیمات و اعلام مواضع شفافیت می بخشد. هر تصمیمِ مدیر، یک حرکت اعتقادی است. به این ترتیب اصل تقدّم اصول است؛ نه تقدّم واقعیتها، که همیشه از آن به عمل گرایی پراگماتیسمی یاد می کنند، و توجیه می کنند چون مقتضیات فراهم نبود پس، میشود اصول و مبانی را تعطیل کرد. 6- نتیجه تصمیمات و سرعت رسیدن به دستاوردها فرع بر قضیه و در واقع فرد مسلمان عمل به تکلیف می نماید فرازی که مکرر از طرف حضرت امام تأکید می شد این بود که ما عمل به تکلیف می کنیم. 7- به لحاظ ورود خطا در برداشت از اصول و درک واقعیتها آنچنان که هستند مجاهدۀ مستمر فرد برای ارزیابی تصمیمات و چگونگی عملکرد عوامل چهارگانه را می طلبد؛ یعنی مدیر مسلمان در یک همچنین نظریه ای هیچ موقع از عواقب تصمیمات غفلت نمی کند و مرتب با آثاری که از این تصمیمات به او منعکس می شود، عملش را از واقعیتها بالاتر می برد، یا علوم مدیریّت را ارتقا می دهد، یا اصول و  مبانی اش را شفافتر می کند و با تهذیب فردی و برداشت صحیح تر به تجربیات مدیریّتی خودش که آن هنر مدیریّت است جلا و غنا می بخشد که بتواند در مرحلۀ بعدی تصمیم، با توانمندی بالاتری بر اساس این نظریه اقدام بکند. 8- جلا بخشیدن و کارآمد کردن الگوی تصمیم گیری، تجهیز فردی برای درک اصول و مبانی اعتقادی، فراگیری علوم مدیریّت و ارتقای تجربه و هنر مدیریّت و اشراف به زمان و مکان و در رأس همه تزکیۀ نفس، ضامن موّفقیت روز افزون فرد مسلمان می باشد؛ یعنی همۀ آن چهار عامل جای خودش، این نظریه می گوید مقدم بر همه چیز این است که هرچه شفافتر هرچه خالصتر از آن اصول و مبانی درک روشن داشته باشد که در معارف قرآنی ما فراوان به آن اشاره شده است. 9- استفاده مکرر از این الگو توسط مدیران به استحکام مدیریّت فردی، یعنی تقوای خود فرد را، با ادبیات مدیریّت اینگونه می توان تعبیر کرد که ساختارهای حاکم به یک نظام در مقیاس فردی، می گوید: اگر «شاکله» عملکرد هر فرد  ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 43
‏مثبت باشد، خوب باشد می گویند اگر فرد متقی کاری می کند، با صداقت تجارت می کند، به این ترتیب تقوا فی واقع رفتارهای فردی یک فرد را تبیین می کند؛ و استفاده مکرر از این الگو توسط مدیران به استحکام مدیریّت فردی و مدیریّت اجتماعی روز افزون می افزاید و الگوی خود اصلاح می باشد؛ یعنی یک چنین سیستمی خودش، خودش را تصحیح می کند. ‏

‏10- شفافیت اندازه گیری عوامل موّثر در الگو، همان علوم هنر مدیریّت و اصول و مبانی و شناخت و واقعیتها موجب تمیز دادن سریع مدیران عامل به این الگو را فراهم می سازد در یک چنین الگویی کسی نمی تواند از ویژگیهای الگو فرار کند؛ اگر مدعی باشد آن را دنبال می کند و بلافاصله در عملکرد اجتماعی و فردی اش می شود صحت و سقم ادعایش را پیدا کرد؛ و برای نظام اجتماعی، فوق العاده ابزار قدرتمندی است. 11- راه توسعه علوم مدیریّت با ویژگیهای اسلامی با به کارگیری این الگو و بصورت تدریجی حاصل می گردد. 12- بهره گیری از این الگو هزینه های مدیریّت را در بلند مدّت کاهش و بهره وری نظام را افزون می کند. این نظریه در قالب پیش فرضها و عوامل اساسی ذی مدخل، و آثارش و نگرش حاکم به این عوامل و نهایتاً استنتاج های دوازده گانه ای که اشاره کردم؛ و ما اسمش را می گذاریم الگوی مدیریّت بر مبنای اصول که بر اساس ادبیات مدیریّت رایج تبیین شده است که بتوان در فضای اداری کشور به آن تمسک پیدا کرده و اجرا کنیم. برای همین من در انتهای این قضیه به لحاظ ابتلایی که پیدا کردم و مسئولیت اداری کشور به هر کیفیت به گردن ما گذاشته شده، چند نتیجه گیری برای نظام اداری کشور، از این مطالب استخراج می کنم که اگر نظام به آنها اهتمام کند اینکار تحقق پذیر و شدنی است: 1- هدف توسعه و تحقق اصول ارزشهای اسلامی است و لذا سیرۀ عملی و نظری حضرت امام و قانونمندی حاکم بر آن ضامن موّفقیتهاست. 2- برنامه ریزی برای تربیت و تعلیم هدفمند مدیران در تمام عرصه های مدیریّت، که در این هجده سال این کار را نکردیم. 3- تبیین کاربردی روشهای تصمیم گیری برای مدیریّت فردی و اجتماعی تمام عرصه ها، همکاری سامان یافته دانشگاه و حوزه، مدیریّت اجرایی را می طلبد. 4- لازمۀ بهره وری و شایسته سالاری در نظام اداری نهادمند شدن. 5- عامل تعهد، تخصص، دانش و هنر  ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 44
‏مدیریّت و اشراف به موضوع در فرآیند مسئولیتهاست. اصل و اساس قضیه بر می گردد به اینکه به هر کیفیت اگر اعتقاد ما در نظام اسلامی الگو قرار دادن حضرت امام(ره) هست، و از آنطرف هم مدبرالامور جهان خلقت و هستی، حق تعالی است، و از آنطرف دنیا عملاً ثابت کرده که توسعه منابع انسانی، محور توسعه است و مدیران به هنجار برای چنین نظامی اصل و اساس قضیه هستند، یک نگاه به این حدود بیست سال بعد از انقلاب نشان می دهد یکی از غفلتهای اساسی و تاریخی ما، غفلت از بحث توسعه مدیریّت، بر مبنای اصول  ارزشهای اسلامی است که انشاء الله با دعای شما و همتی که دولت و نظام می کند یک آغازی برای تحوّل چنین آرزوها و آرمانهایی باشد. ‏

ان شاءالله 


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 45

کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 46