تربیت یاران امام در دوران مبارزه

تربیت یاران امام در دوران مبارزه 

سخنرانی آیت الله توسلی 

بسم الله الرحمن الرحیم و ربّ الشرح لی صدری و یسّرلی امری و ... و الصّلوة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابوالقاسم محمّد(ص) عَن امیرالمؤمنین(ع) اَنَابالامسِ صاحبکم والیوم عبرةُ لکم وَ غداً مُفٰارِقَکُم غفرالله لی و لکم ...‏ ضمن تشکر از برگزارکنندگان این محفل و مجلس به مناسبت نهمین سالگرد ارتحال جانگداز حضرت امام(س) که امسال در این استان برگزار می شود، به همت جمعیّت زنان جمهوری اسلامی و استانداری کرمانشاه و به همت والای امام جمعه محترم استان. موضوع سخنی که برای من معین کرده اند که در اطراف آن صحبت بشود، مسأله تربیت یاران امام در دوران مبارزه است چه در داخل و چه در خارج، یک بحث راجع به تربیت از نظر روشهای مختلف ، و یکی هم مقاطع مختلف امام در سه مقطع این وظیفه سنگین را انجام دادند: یکی دوران قبل از نهضت و شروع نهضت، یکی دوران شروع نهضت تا دوران تثبیت نظام جمهوری اسلامی و مقطع سوم بعد از پیروزی انقلاب تا زمان ارتحال، روشهای تربیتی امام، مختلف بوده است. روش اوّل امام آگاهی دادن بود و این آگاهی دادن آن هم در ابعاد مختلف، یکی تربیت یاران و کسانی که در محضر امام تربیت شدند و در اثر همین تربیتهای اسلامی امام بود که این انقلاب به پیروزی رسید مسألۀ دوّم تهذیب اخلاق خود امام و مهذب کردن افرادی که یا به سخنان امام ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 19
‏گوش فرا می دادند و یا از نوشته های امام استفاده می کردند. می دانیم امام در آن دوران خفقان رضاخان قلدر که هیچ کس جرأت نمی کرد سخنی بگوید و منبرها ممنوع شده بود، و سخنرانیها بکلی از بین رفته بود. در یکی از نامه های حضرت امام به مرحوم حجت الاسلام والمسلمین یادگار عزیز امام این جمله هست: پسرم، خدا نیاورد آن روزهایی را در زمان رضاخان که چه گرفتاریها روحانیت داشت؛ امام در آنجا یک تذکری به فرزند عزیزش می دهد که نبودید در آن دوران چه دورانی؛ دورانی بود که عمامه ها را برداشته بودند کسی جرأت پوشیدن لباس روحانیت نداشت، امام در آنجا دارد، پسرم در گذر جدّا بودم نزدیک دکان نانوایی، یک شیخ نسبتاً وارسته ای را دیدم که عمامه از سرش برداشته بودند تکّۀ نانی را گرفته، به دست می خورد و می گفت خدایا، ناهار و روزی روزم را خوردم و شکر خدا را می کنم. شب هم تو هستی. متوجّه شدم با خود زمزمه می کند خدایا، عمامه از سر من برداشتند، آنها فکر کردند که انسانیت انسان با عمامه هست، آن عمامه را دادم و دو پیراهن برای دو فقیر تهیّه کردم. حضرت امام می فرماید: پسرم، به خدا قسم تمام مقامات دنیوی را حاضرم با این حالی که این شیخ عارف داشت معاوضه کنم به  این مضمون. با آنکه دوران رضاخان قلدر همه نفسها حبس شده بود؛ امّا امام یک درسی شروع کرده بود به عنوان درس اخلاق و درس تهذیب، تا تربیت کند افراد را که مهذب بشوند، که اوّل مرحله ای که برای انسان لازم است این است که خودش را مهذب کند. امام اوّل این کار را کرد و اوّل خودش را مهذب کرد، در آن دوران امام به وسیله همین درس گفتن، درس علم اخلاق بود و افرادی بودند که پای این درس می نشستند آن هم در دوران رضا خان قلدر، به عنوان درس بود، و کسی جرأت نمی کرد منبر برود؛ اما امام بعنوان درس اخلاق در همین مدرسه فیضیه و زمانی هم در مدرسه حاج ملا صادق قم این درس را ادامه دادند و من یادم هست در زمانی که ما وارد قم شدیم در سال 25 این درس اخلاق امام در روز پنج شنبه و جمعه و در همین مدرسه فیضیه ادامه داشت که تعطیلی آن مطالبی دارد، و امام خون دلی داشت که این درس را هم نگذاشتند بگوید. مرحوم شهید مطهری می گوید وقتی من وارد قم شدم ابتدای تحصیلم که بود حضرت امام در همین مدرسه فیضیه درس اخلاق می گفتند، ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 20
‏من در هر روزی که به درس اخلاق امام می آمدم تا یک هفته در حال وجد بودم و سر از پا نمی شناختم که حدود یک ساعت پای درس اخلاق امام نشسته ام و امام مرا به وجد می آورد و در بعضی از تعبیراتشان، من سرمست می شدم از نشستن در پای درس امام و همین مسائل اخلاقی امام را تکرار می کردند. من یادم هست زمانی چند جلسه ای در آن درس شرکت کردم بازاریها بودند روحانیت و علما بودند، امام به اندازه ای شنوندگان را تحت تأثیر قرار می داد که با اینکه مجلس روضه و مصیبت نبود اشکهای روحانیون و بازاریها همین طور سرازیر بود و گریه می کردند از سخنانی که امام برایشان بیان می کرد. امام یک نحوه تربیتش این بود که اوّل افرادی را از نظر علم اخلاق تربیت کند و تربیت بشوند به تربیت اسلامی تا این تربیت اسلامی در همه جا باشد و ادامه پیدا کند و امام این روش را تا اواخر حیاتشان هم ادامه می دادند. و در تمام این دوران همیشه و در هر سخنرانی یک نکته اخلاقی را بیان می کردند تا آن کسانی که پای سخنان امام نشستند بلند بشوند تکانی بخورند، مهذب بشوند، اخلاق زشت از بین برود متأسفانه آن کلمات امام در بسیاری از ما اثرش را از بین برده است، نمی دانم چه شده است. کلمات امامی که وقتی سخن می گفت پای سخنانش زار زار می گریستیم، و می گریستند آن دیگر از بین رفته است. و از هنرهای امام تأثیر بی حد کلام او در شنوندگان بود بخصوص در روحانیت و علما برای اینکه وقتی تهذیب اخلاق آمد اصلاً خوف نیست، ترس نیست، قبل از سخنرانی بنده شنیدید کیفیت اعمال عبادی امام و سیره عملی ایشان را که آن یک مسأله خاصی است، امام اوّل خودش را ساخته بود و خودش را مهذب کرده بود و تهذیب هم شده بود همه همّ امام این بود که کارها برای خدا انجام گیرد شروعش نیز از همان جا بود. آن موقعی که وارد کتابخانۀ مرحوم وزیری می شود در یزد در سال 22 امام آنجا انقلابش را شروع کرد «‏قل انما اعظکم بواحدة اَن تقوموا لله‏» آنجایی که امام می فرماید وقتی خدا، می خواهد موعظه کند بهترین موعظه خدا قیام برای خداست. آن وقت آنجا می گوید که ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار رسانید؛ بعد هم خطاب به علما به روحانیون، علمای ربانی، دانشمندان دیندار، ای دانشمندان دیندار، ای گویندگان آیین دوست، ای دینداران خداخواه، ای خداخواهان حق ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 21
‏پرست و... امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته، و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید فردا مشتی هرزه گرد شهوتران بر شما چیره می شوند وقتی انسان این نامۀ آن زمان را مطالعه می کند به یاد خطبه امام حسین می افتد زمانی که وارد مکۀ معظمه شد و سران ملّتهای اسلامی را جمع کرد و فرمود: و سکوت کردید و نشستید تا حق خودتان را از شما گرفتند و این سلب حق نبود، مگر اینکه شماها نشستید و حرکت نکردید و این نامه حضرت امام، زمانی است که رضاخان قلدر از بین رفته، و بجای او پسرش محمّدرضا آمده است و ملاحظه می کند که هنوز افکار و اندیشه های او گذشته از آنکه از بین نرفته، عدّه ای در صدد رواج آن هستند و قلم بدستان دارند علیه اسلام سخنرانی و کتاب می نویسند و با قلم خودشان با عقاید مردم بازی می کنند؛ اینجا بود که حضرت  امام قیامش را بوسیله قلم هم شروع کرد، وقتی یک فرد که از خانواده روحانی سرشناس هم بود کتابی به اسم اسرار هزارساله نوشت؛ امام درس و بحث را کنار گذاشت و در رد آن کتاب کشف اسرار را به رشته تحریر در آورد. باز از مطالبی که یادم هست و در تهذیب اخلاق می فرمود، در پایان یکی از سالهای درس اصول داستان مرحوم شیخ بهاء را بیان کردند که ایشان روزی در قبرستان تخته فولاد اصفهان می رود و به یک نفر اهل حالی که ساکن قبرستان بودن برخورد می کند، و از او سؤال می کند اگر چیزی در این ایام مشاهده کردی بگو، جواب می گوید روزی در اینجا میِتّی را برای دفن کردن آوردند، در آن حال خودم که بودم، دیدم بعد از دفن آن میت، جوانی با صورت زیبا وارد قبر همین میت شد، زمانی بعد حیوان سیاه درنده وارد قبر شد مدتی نگذشت که آن جوان زیبا با صورت خون آلود از قبر بیرون آمد، من جلوی او را گرفتم و داستان را سؤال کردم، گفت من اعمال صالح این میت بودم و آن حیوان اعمال زشت او بود، هر کدام بر یکدیگر غالب شویم باید تا قیامت با او باشیم، و او بر من غالب شد؛ و با او ماند مرحوم شیخ تعجب می کند از یک فرد عادی که چنین حالت مکاشفه ای برای او پیدا شود؛ و در روایات معصومین (علیهم السلام) به این نحو حالات برزخ اشاراتی هست، در این رابطه و چنین حالت مشاهده، مرحوم حاج احمد(ره) نقل ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 22
‏می کردند به امام عرض کردم اگر چیزهایی دیدید برای من بفرمایید با اینکه امام کمتر دربارۀ حالات خودشان چیزی بیان می کردند. امام فرمود شب عاشورایی بود در خانه یخچال قاضی (منزل شخصی امام) در منزل استراحت کرده بودم، متوجّه صدایی از جمعیّت در صحن مطهر حضرت معصومه(ع) شدم که صدای یا حسین می آید متوجّه شدم سگی که در باغ مشهدی جواد «باغبان باغ انار است» از  او هم این صدا می آید، فکر کردم اشتباه می کنم از اطاق بیرون آمدم روی پله ها قرار گرفتم و گوش به صدای جمعیّت کردم باز متوجّه شدم که سگ باغ، همصدا و همراه با جمعیّت است حاج آقا احمد گفت: امام یکباره متوجّه شد که نکند این مطلب را من نقل کنم، فرمود: نروی بیرون برای من چیزی درست کنی شاید من خیال کرده باشم. ‏

‏بلی افرادی هستند که در این عالمند ولی روحشان در عالم دیگر است در روایات اسلامی آمده است که جوانی به محضر حضرت رسول(ص) آمد پیغمبر دید این جوان دارای رنگ زرد و لاغر است، فرمود، در چه حال هستی. گفت: در حال یقینم. فرمود: ادعای بزرگی نمودی علامت یقینت چیست؟ گفت: در این دنیا هستم و آتش جهنم را می بینم و الآن عالم بهشت را مشاهده می کنم! پس، انسان می تواند به وسیله تهذیب اخلاق به اینجا برسد که برای او مسائلی کشف شود حجاب مال این عالم ماده است و هرچه با این مادیات سروکار داشته باشیم، حجابهایمان بیشتر است؛ افرادی در این عالم هستند که قسمتی از این حجابها را برطرف می کنند. باز داستان دیگری از یادگار حضرت امام که بسیاری از مطالب ناگفته نزد او بوده، نقل می کنم. ایشان مشغول خواندن دعاهای مفاتیح الجنان مرحوم حاج شیخ عباس(ره) بودم از روی تعجب سؤال کردم این مفاتیح راست است، حضرت امام با تندی رو به من کرد، فرمود: حاج شیخ عباس و دروغ، ایشان گفته در تمام عمرم یک دروغ نگفتم؛ بعد امام فرمود: از خود حاج شیخ عباس شنیدم که گفت آمدم به قبرستان وادی السلام نجف، نزدیک قبرستان که رسیدم صدا نعرۀ شتری که داغش می کنند شنیدم، دنبال صدا آمدم، رسیدم به محلی که مرده ای را دفن می کردند و اطرافیان گریه می کردند؛ ولی من این صدای شتر را با آن حال می شنیدم؛ این آثار تهذیب ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 23
‏اخلاق و مقید بودن یا رب السلام. ‏

‏ولی الآن که زمان حکومت جمهوری اسلامی است با خلاقیات اسلامی توجّه نمی شود شما ببینید چه دروغهایی گفته و نوشته می شود، بر می دارند در همین ایام می نویسند چهل هزار طلاب قم علیه دانشجویان راهپیمایی کردند؛ امامی که آمد و وحدتی ایجاد کرد بین دانشگاه و حوزه، و کاری کرد که این نفاقها و اختلافات از بین برود، حال افرادی زحمات امام را به وسیله نوشته ها از بین می برند؛ بکوشیم کاری کنیم آن وحدتی که امام سالیان زیاد زحمت کشید که توسط اعلامیه و یا سخنرانی و ارسال آن به خارج و داخل پیامهای خود را برساند؛ و این تربیتهای امام چه در حوزه قم و چه در حوزه نجف همیشه تداوم داشت. در جایی فرمود بدانید عدّه ای هستند، می خواهند روحانیت را از دانشگاه جدا کنند مواظب باشید نگذارید اینکار عملی شود؛ و اما تربیتهای امام در شروع نهضت، ببینید امام چه افرادی را تربیت کرده بود چه روحانی و چه دانشجو که برای آنها مرگ مسأله ای نبود و عاشق مرگ در راه خدا بودند؛ اینها آثار تربیتها و آگاهی دادن های امام به وسیله اعلامیه ها و نامه ها و سخنرانیها بود که در مدت کوتاه ملّتی را اینگونه تربیت کند، نه فقط تربیت دینی بلکه تربیت سیاسی و ملی، و سالیان دراز گفته بودند: دین از سیاست جداست! به تعبیر امام بزرگوارمان اگر یک امام جماعتی سیاست می گفت، می گفتند: پشت سر این امام جماعت نمی شود نماز خواند من خودم یادم هست مرحوم آیت الله کاشانی یک مجتهدی مسلم بود و امام هم به او علاقه مند بود در این تهران نماز جماعت داشت حدود پانزده نفر جمعیّت، در همان وقت افرادی بودند از نظر علمی خیلی در سطح پایین و آنقدر تبلیغات سوء کردند که هرکس در سیاست وارد بشود از عدالت خارج می شود؛ و عادل نیست. این بست را فقط امام شکست به وسیله نامه ها و به وسیله سخنرانیهایی که کرد و  این ملّت را تربیت کرد و فهماند که این دست  استعمار و استکبار بوده است که بگوید اسلام سیاست ندارد، روحانیت سیاست ندارد، روحانیت از سیاست جداست و این یکی از کارهای مهم امام در  این دورانی که نهضت را شروع کرد، مسأله همین بود تربیت و آگاهی به ملّت ایران و ملّتهای مسلمان که دیانت ما عین سیاست  ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 24
‏ماست و ملّت را چنان آگاه کرد که الآن در روستاها مسائل سیاسی مطرح است، در بخش شهرستانها بروید مسائل سیاسی وجود دارد. کجا بانوان و زنان ما اینچنین بودند که امروز هستند این رشد و آگاهی را امام داده است؛ این عظمت و عزت را امام به بانوان داده است، این تربیتهای صحیح امام بوده است؛ و اینچنین تربیت کرده است. امام ملّتی اینچنین بار آورده است. تازه بعد از آنکه انقلابش به ثمر رسیده  است مگر امام دست برمی دارد شما این صحیفۀ امام را بردارید، ببینید همه اش تربیت است، همه اش آگاهی دادن است، همه اش این بود که با مردم سخن بگوید، سخنانش را به مردم برساند، و مردم را نسبت به این انقلاب آگاه کند آن کلمات زیبایی که امام داشته است و این تربیت در یکی از سخنان امام این جمله است که آنقدر که انسان غیر تربیت شده مضر است به جوامع، هیچ شیطانی و هیچ حیوانی و هیچ موجودی آنقدر مضر نیست. می گوید انسان غیرِ تربیت شده از حیوان پست تر  است و آنقدر که انسان تربیت شده مفید است؛ برای جوامع، هیچ ملائکه ای و هیچ موجودی آنقدر مفید نیست این امام است و سخنانش راجع به تربیت، آن وقت آن کلامی که من ذکر کردم از امیرالمؤمنان بود در آن روزی که در بستر شهادت افتاده است وقتی به دیدن امام امیرالمؤمنان آمدند،  حضرت فرمود: «‏اَنَا بالامِس صاحبکم‏» دیروز من صاحب شما بودم «‏و الیوم عبرة لکم‏» امروز عبرت هستم؛ یعنی بدانید دنیا این است دیروز خلیفۀ مسلمین، امیرمؤمنان، قدرتمند اسلام به حسب ظاهر، اما امروز در بستر مرگ خوابیده ام «الیوم عبرة لکم» یعنی بدانید مرگ برای همه انسانها هست؛ من روز گذشته امیر شما بودم، امروز اما در بستر شهادت هستم و «‏غدا مُفارقکم‏» فردا هم از شما جدا می شوم «‏غفرالله لکم‏» خدا من و شما را بیامرزد «‏غداً ترون اَیامی‏» روزگار من را بعداً می فهمید «‏و یکشف لَکُم عن سرائری‏» نهان من بعد برای شما آشکار می شود. «‏و تفعهونی بَعْدَ خلو مکانی‏» امروز علی را نشناختید فردا می شناسید علی را، نشناختید علی را بعد آنکه جای مرا خالی دیدید آن وقت می فهمید علی کی بود. امروز یک عدّه ای نه مسلمانها، غیر مسلمانها هم دنبال این هستند که  امام را بشناسند، من یادم هست یک روزی از کشور نیکاراگوئه وزیر آموزش و پرورش که بعنوان یک کشیش هم بود ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 25
‏آمده بود و دنبال کرده بود. که می خواهم امام انقلاب ایران را ببینم، بعد از آن که آمد امام را دید و امام یک جمله ای به او گفته بود بعد یک نامه ای نوشته بود، نوشته بود وقتی من در کوچه های پیچ در پیچ و پرخم جماران می رفتم فکر نمی کردم رهبر انقلاب اسلامی ایران در یک همچنین روستایی زندگی کند آن هم توی این کوچه های پرپیچ و خم، و هنگامی که وارد خانۀ امام شدم، تعجّبم زیادتر شد، و  نزدیک امام که رسیدم گفتم که اهل کجا هستم و چی هستم و در زیر ستم استکبار امریکا بوده ایم امام یک جمله به من فرمود. فرمود: ما طرفدار همه مظلومین عالم هستیم. این جمله امام به قدری به من نیرو داد که وقتی از ایران برگشتم به واتیکان رفتم، می خواستم پاپ را ببینم. وارد واتیکان که شدم دلم می خواست یک بودجه ای بگیرم وقتی که تقاضایم را مطرح کردم، و فهمیدند که من یک فرد انقلابی هستم. پاپ به من گفت اگر بخواهی وارد سیاست بشوی، نمی شود؛ اگر بخواهی از ما بودجه ای بگیری نباید دخالت در سیاست بکنی؛ یعنی کشیش کاری به این مسائل نباید داشته باشد. باید مردم را نگه دارید، و آرامش بدهید که مردم قیام نکنند. من وقتی این جملات را شنیدم به پاپ گفتم: می دانی امروز رهبر من کیست؟ امروز رهبر من تو نیستی. امروز رهبر من امام خمینی است! یک جملۀ امام یک کشیش مسیحی را در مقابل پاپ وادار می کند که بگوید رهبر من امام است، ما چقدر باید شاکر خدا باشیم، چقدر شکر خدا کنیم که زمان امام و رهبریت امام را درک کردیم آن امامی که نسبت به رهبریت اینقدر حساس بوده است و  دیدید شما بعد از رحلت و ارتحال امام همان طوری که امیرمؤمنان در یکی از کلماتش هست که بر امت مسلمان است که اگر رهبرش از دنیا رفت یا کشته شد بلافاصله باید رهبر تعیین کند. این ملّت بزرگوار ایران بود که گوش به فرمان امام داد، و بلافاصله در همان روز ارتحال باید جانشین امام را خبرگان ملّت انتخاب بکنند؛ که یک آنی ملّت بدون رهبر نباشد. اینها از پیش بینیهای امام بزرگوار بود و خیلیها می آیند می گویند ما آرزو داشتیم امام را ببینیم و ندیدیم؛ زمان امام را درک کردیم و امام افرادی را تربیت کرد و یارانی داشت. امّا طبق گفته امام صادق(ع) که به یکی از نزدیکانش می فرماید که می خواهی بدانی بشناسی یاران من را: ‏اذا اَردَت اَن تعرف اصحابی فانظُر الی من إشْتَدَّ وَرَعُه‏ اگر می خواستی یاران و ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 26
‏اصحاب مرا بشناسی که چه کسانی هستند باید بدانی که زمان پیغمبر هم خیلی ها خود را صحابه می خواندند، عامه می گویند هرکس پیغمبر را دیده، اصحاب پیغمبر است، یا هر کسی که از او روایت کرده، یا هر کسی زمان او را درک کرده است و ما می گوییم هر صحابه، صحابه ای نیست که مورد احترام باشد. امام صادق هم «اذ تعرف... نگاه بکن ببین کی ورعش زیادتر است، کی از خدا می ترسد و کی مواظب زبانش است، زبان و «درجا ثوابُ..» وقتی یک همچون فردی را درک کردی بدان که اینها اصحاب من هستند. سالگرد ارتحال جانگداز حضرت امام(ره) است، در هر سالی اشتیاق مردم برای بزرگداشت این انسان کامل عصر ما افزون می گردد؛ چه در شهرهای مختلف ایران و چه در کشورهای خارج. در چنین ایامی بوده است که ملّت ایران به عزا نشست؛ من خودم یادم هست و خانم طباطبایی نیز تشریف دارند در آن روز آخر و ساعت آخری که در بیمارستان بودیم. ایشان به من فرمود: فلانی، دعای عدلیه را بالا سر امام بخوان، حدود سه ماه قبل، امام از من یک مفاتیح که خط درشت باشد؛ خواست و من یک مفاتیح داشتم، آوردم خدمت امام تقدیم کردم، دیدم همان مفاتیح در بیمارستان بالای سر امام در و بالای تختشان هست، در آن حالت هم دعاها را فراموش نکرده است مفاتیح بالای سرش بود. طبق دستور ایشان من باز کردم دعای عدلیه را و شروع کردم بالا سر امام خواندن. آن آخرین لحظات امام بود که همه زار زار گریه می کردند همه توی اتاق بیمارستان بودند یک عدّه بچه های جانباز انقلاب سر سه راه بیت، دست به دعای توسل بلند کرده بودند و همین جوری داشتند دعای توسل می خواندند، ما چند نفری بیشتر در اتاق امام نبودیم، من دعای عدلیه را خواندم، بعد متوجّه شدم یک جایی را امام نشانه گذاشته است تحریک شدم ببینم امام کدام دعا را نشانه گذاشته وقتی باز کردم متوجّه شدم صفحه دعای عهد حضرت امام زمان روحی له الفداء است و روی همان تکه کاغذ امام نوشته  است شروع روز 13 شوال 7 تا 8 روز امام دعای عهد را خوانده بودند چون مستحب  است چهل روز خوانده شود و آن شب چه شبی بود که فراموش نمی شود. ‏

‏به قول شاعر فاضل حوزه علمیه: ‏


کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 27
لحظه ای در مرگ او اندیشه کن 

این چنین مرگی حیاتش از فقاست 

نه همی کرد او قیام اندر حیات 

انقلاب دیگر از مرگش بپاست

با دلی آرام و پرامید رفت 

واصل اینک او به جمع اوّلیاست 

هیچ میدانی چه شد کو زود رفت 

در پس این حادثه صد نکته هاست

آه مظلومان دلش را می گداخت

درد محرومان مر او را رنجهاست

عاقبت قلبش بایستاد از طپش 

آری این تاوان اندوه هاست 

دیده ها در روز مرگش خون گریست 

جمله محرومان عالم در عزاست 

در وصیت نیز همچون مصطفی است 

کان وصیت جلوۀ وحی خداست 

گفت از قرآن و از عترت سخن 

کاین دو راه رستگاری و هداست 

از تفاهم وزصفا بسیار گفت 

زانکه این دو عامل نصر و بقاست 

‎ ‎

کتابمجموعه مقالات نهمین سمینار بررسی سیره نظری و عملی حضرت امام خمینی(س)صفحه 28