در سوگ امام خمینی

در سوگ امام خمینی

‏ ‏

بگذار عاشقانه بگریم برای دوست


taz6

بال پری بهم بزنم در هوای دوست

 

دردا که یار رفت و ندیدم جمال او

واحسرتا نشد که بیفتم به پای دوست

 

ای دیده خون ببار که دیگر نمی رسد

برگوش جان ما سخن جان فزای دوست

 

باور کنید کار شگفتی نباشدم

گر جای اشک گریه کنم خون برای دوست

 

فریاد شوق مرد و بدل شد به بغض غم

ماتمسراست خانۀ ما در عزای دوست

 

تنها نه ما که خیل ملک خون گریستند

وقتی که اوج عرش فلک شد سرای دوست

 

هرچند خون دلیم ولی جای شکوه نیست

چون بود در فراق و جدایی رضای دوست

 

بیگانه گشت خانه ما از قدوم غیر،

تا ما شدیم از دل و جان آشنای دوست

 

برشانه های خستۀ دل چون نهاده شد

سنگینی مصیبت محنت فزای دوست


حضورج. 76صفحه 198

 

 

با لابه گفت حیف،دریغا که یار رفت

بسرود غمگنانه چنین در قفای دوست

 

taz1

هنگام فرقت است جدایی فرا رسید

روح خدا به محضر قرب خدا رسید

  احمد رضا زارعی

‎ ‎

حضورج. 76صفحه 199