خدا را درنگی

خدا را درنگی

‏ ‏

taz5

خدا را درنگی!کجا می روی

که با ما و از ما جدا می روی

 

بر این امتداد نهایت گریز

کجا تا کجا تا کجا می روی

 

چو اشگی و از دیده ها می چکی

چو آهی و از سینه ها می روی

 

چنان عطر سبز علفزارها

به بال نسیم صبا می روی

 

افق در افق رقص آیینه هاست

تو بر خطی از روشنا می روی

 

چنان زورقی در هیاهوی موج 

بر این بحر بی انتها می روی

 

مگر موسئی و به گهواره ای 

که بر نیلی از اشگها می روی

 

دمادم به ژرفای خیزابها

فرو می شوی و فرا می روی

 

دل از روزن دیده سر می کشد

که می مانی از راه یا می روی


حضورج. 76صفحه 196

 

 

برو با خدا می سپارم ترا


taz2

وگر چند بی ناخدا می روی

 

خدا را چه گویم ای وای من

نبینم که از دست ما می روی

 

به خود آمدم جمله تا آمدی

زخود می روم جمله تا می روی

 

هنوز  این تویی کز خم کوچه ها

به کف بر گرفته عصا می روی

 

هنوز این تویی مست و هوهوزنان

قلندروش از کوچه ها می روی

 

شبانگاه بگشوده بال عروج

به خلوتسرای خدا می روی

‏ ‏

محمد رضا روزبه

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

حضورج. 76صفحه 197