بی تو

بی تو

‏پیش روی تو آفتاب خجل‏

‏شب ز چشمت حریر خواب خجل‏

‏با کلام روان و روشن تو ‏

‏آب و آئینه، آفتاب خجل‏

‏قد سروت قصیده ای والا‏

‏در بیانش من و کتاب خجل‏


208E


عارفا پیش بادۀ سخنت‏

‏تاک شرمنده و شراب خجل‏

‏نزد قطرات اشک نیم شبت‏

‏در صدف گشته درّ ناب خجل‏

‏در حضورت خطیب نام آور‏

‏شده هنگامۀ خطاب خجل‏

‏هرشبی دیده چهره ات تا مه‏

‏زده بر چهر خود نقاب خجل‏

‏نور شبها ز نورروی تو بود‏

‏بی وجود تو ماهتاب خجل‏

‏ای امام ای دلت شقایق سرخ‏

‏پیش داغ دلت کباب خجل‏

‏داغ دردی به دل سفر کردی‏

‏لیک من مانده بی حساب خجل‏

‏کودکم پرسد از کی آمدنت‏

‏وای بر من که در جواب خجل‏

‏عکس تو در اتاق کوچک من‏

‏بی تو، از عکس توست قاب خجل‏

‏«مهر» هرچند بی تو خون گرید‏

‏پیش دریاست این حباب خجل‏

                                                 ‏‏فرهاد پرویز‏

‎ ‎

حضورج. 101صفحه 192