روح های آسمانی بررسی تطبیقی اندیشه امام خمینی و مولوی درباره شهید

روح های آسمانی

بررسی تطبیقی اندیشه امام خمینی و مولوی درباره شهید

 حسن خلجی

 چکیده مقاله

‏یکی از مهمترین روشهای مانایی و پایایی فرهنگ شهادت و ایثار، هندسه دقیق این مسأله در ذهن جامعه است و تفکر جاری ایثارگری زمانی به صورت رفتارهای اجتماعی نمایان خواهد شد که تصویر روشنی از این مسأله در عمق جان افراد شکل گرفته باشد. ترسیم دقیق مفهوم شهادت سبب پیدایش الگوهای رفتاری در محیط های عینی خواهدشد. در این مقاله با بررسی اندیشه امام خمینی و مولوی درباره شهید مطالب زیبایی از این دو عارف و دانشمند بزرگ اسلامی درباره شهید به دست می آید.‏

‏ ‏

یافته ها

‏امام خمینی و مولوی معتقد هستند شهید به کسی گفته می شود که در راه خدا جان خود را فدا می کند و در نزد خداوند از مقام بالایی برخوردار است. در اندیشه امام خمینی و مولوی شهیدان با نظر به وجه الله توفیق جهاد و شهادت را به دست می آورند و بر اوج قله کمال و سعادت گام می نهند به گونه ای که درک این مقام با کمک عقل امکان پذیر نمی باشد. وجه تمایز نظر امام ‏


حضورج. 71صفحه 196

‏و مولوی درباره شهیدان است بررسی تأثیرات و پیامدهای آثار و برکات شهیدان در جامعه است.‏

‏ ‏

روش تحقیق:‏ روش تحقیق در این پژوهش مقایسه ای و تطبیقی است.‏

‏ ‏

کلید واژه:‏ شهید، شهادت، مرگ، عشق، امام خمینی، مولوی‏

‏ ‏

مقدمه

‏بررسی مسأله شهادت و تبیین جلوه های آن، درک زیبایی از مفهوم واقعی حیات در اندیشه انسان خواهد داشت. تبیین و روشنگری مسأله شهادت با ژرف نگری دقیق در حقایق انسانی، مخصوصاً از نظر رابطه انسان با ماورای طبیعت از مهمترین و تأثیر گذارترین عوامل پیدایش تحول اجتماعی و فردی انسانها است. احیای تفکر شهادت در فضای ذهنی جامعه، باعث بوجود آمدن سرمایه های معنوی در حرکت های فردی و اجتماعی و تبدیل آن به یک فرهنگ خواهد بود.‏

‏یکی از مهمترین روشهای مانایی و پایایی فرهنگ شهادت و ایثار، هندسه دقیق این مسأله در ذهن جامعه است و تفکر جاری ایثارگری زمانی به صورت رفتارهای اجتماعی نمایان خواهد شد که تصویر روشنی از این مسأله در عمق جان افراد شکل گرفته باشد. ترسیم دقیق مفهوم شهادت سبب پیدایش الگوهای رفتاری در محیط های عینی خواهد شد. سیاست گذاری، برنامه ریزی، تعیین محتوای برنامه، اجرا و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت منوط به شناخت دقیق مفهوم شهادت و ابعاد آن می باشد. بنابراین استفاده از خرد اندیشه مندان و صاحب نظران، توفیق ما را در این امر بیشتر خواهد کرد.‏

‏اگر بخواهیم از بین عرفا و دانشمندان اسلامی که به اهمیت موضوع شهید و شهادت اهتمام شایانی داشته اند، نام ببریم می توانیم از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی و جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی نام ببریم. این دو عارف بزرگ با تعابیر زیبا و جذاب به تفسیر موضوع شهادت پرداخته اند که در این مقاله به بررسی تطبیقی این نظرات و تفسیرها می پردازیم.‏


حضورج. 71صفحه 197

بررسی نظر امام خمینی درباره شهید

تعریف شهید

‏امام خمینی در تعریف شهادت و شهید مطالب مرتبط و دقیق ارائه کرده اند که مهمترین آنها را در رساله توضیح المسائل بیان می فرماید: شهیدان در راه خدا کسانی هستند که در میدان جهاد در راه اسلام همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا امام معصوم علیه السلام یا نایب خاص او کشته شده اند. همچنین کسانی که در حال غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) برای دفاع در برابر دشمنان اسلام کشته می شوند خواه مرد باشند یا زن، بزرگ باشند و یا کوچک. (تحریرالوسیله، ترجمه فارسی، ج 1، ص 87)‏

‏ ‏

توصیف شهادت

‏از نظر امام خمینی یکی از فرق های مکتب اسلام با مکتب های انحرافی و الحادی مسأله شهادت است. در مکتب اسلام شهادت حیات و زندگی دوباره بعد از کشته شدن در راه خداوند است و درک این مفهوم با نگاه مادی امکان پذیر نخواهد بود. وی این مطلب را اینگونه بیان می کند:‏

«یکی از فرقهای مکتب اسلام، مکتب توحید، با مکتبهای انحرافی، مکتبهای الحادی، این است که رجال این مکتب، شهادت را برای خودشان فوز عظیم می دانند: یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم فَأفُوزَ فَوزاً عظیماً. از شهادت استقبال می کنند، چون قائل هستند به اینکه ما بعد این عالم طبیعت، عالم های بالاتر و نورانی تر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زندان است و بعد از شهادت از زندان بیرون می رود. این یکی از فرق هایی است که بین مکتب ما، مکتب توحید، با سایر مکتب هاست.»

‏(صحیفه امام، ج 7، ص 182)‏

«حسابگری الهی غیر از حسابگری مادی است. اینها که شما حساب می کنید، حسابهای مادی است، مادی گرایی است. ما شهادت را برای خودمان حیات می دانیم. دوستان ما شهادت را برای خودشان زندگی می دانند. مکتب اسلام اینطور است. این مکتب اسلام است که شهادت را زندگی می داند.»

‏(صحیفه امام، ج 7، ص 191)‏

«برادران من! خواهران من! عزیزان من! مصمم باشید؛ از ترور نترسید، از شهادت نترسید؛ و 


حضورج. 71صفحه 198

نمی ترسید. شهادت عزت ابدی است، حیات ابدی است. آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند که مردن را تمام می دانند و انسان را فانی.»

‏(صحیفه امام، ج 7، ص 241)‏

‏ایشان قائل به این مطلب هستند که شهادت میراث پیامبران الهی است که به واسطه آن انسان با حرکت و جهاد در مسیر خداوند به حیات و عزت جاوید می رسد. بنابر این نگرانی از مرگ در راه خداوند مفهومی نخواهد داشت و این سعادت و شرافت شامل هر کسی نخواهد شد.‏

«مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود از آن پاسداری می کردند به ملت شهیدپرور ما رسیده است؟ مگر عزت و شرف و ارزشهای انسانی، گوهرهای گرانبهایی نیستند که اسلاف صالح این مکتب، عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانی از آن وقف نمودند؟»

‏(صحیفه امام، ج 15، ص 1)‏

«شهادت ارثی است که از اولیای ما به ما می رسد. آنها باید از مردن بترسند که بعد از موت را فنا می دانند. ما که بعد از موت را حیات بالاتر از این حیات می دانیم چه باکی داریم.»

‏(صحیفه امام، ج 9، ص 341)‏

«انسان که باید این راه را برود و مردنی است، چه بهتر که این سعادت را تحصیل کند و امانت را به صاحب امانت بسپرد؛ موت اختیاری؛ شهادت؛ رسیدن به خدا در لباس شهید و با ایده شهدا. در بستر مردن، مردن است و چیز نیست، لکن در راه خدا رفتن شهادت است و سرفرازی و تحصیل شرافت برای انسان و برای انسانها.»

‏(صحیفه امام، ج 14، ص 257)‏

«ما که اگر شهید بشویم، قید و بند دنیا را از روح برداشته ایم و به ملکوت اعلی و به جوار حق تعالی رسیده ایم، چرا نگران باشیم؟ مگر مردن هم نگرانی دارد؟ مگر شهادت هم نگرانی دارد؟ ما دوستانمان که شهید شده اند، در جوار رحمت حق هستند؛ چرا برای اینها دلتنگ باشیم؟ دلتنگ باشیم که از یک قید و بندی خارج شده اند و به یک فضای وسیع و در تحت رحمت حق تعالی واقع شده اند؟»

‏(صحیفه امام، ج 15، ص 8)‏

‏ ‏

ای مرغ چمن، از این قفس بیرون شو طاووسی و از دیار یار آمده ای             

‏   فردوس، تو را می طلبد، مفتون       شو یادآور روی دوست شو، مجنون شو 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 237)‏


حضورج. 71صفحه 199

هدف شهید

‏امام خمینی دیدار خداوند و رسیدن به کوی دوست را یکی از اهداف شهیدان می داند و می گوید:‏

«غایت امر این است که ما در راه خدا شهید می شویم و این غایت آمال جوانهای ماست.»

‏(صحیفه امام، ج 17، ص 402)‏

«تکلیف، بزرگ است و همه باید این تکلیف بزرگ را بپذیریم. آخر مطلب شهادت است و وصول به لقاء الله و حضور در محضر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و امثال او و این غایت آمال اشخاصی است که عشق به خدا دارند.»

‏(صحیفه امام، ج 17، ص 57)‏

‏ ‏

ابروی تو قبله نمازم باشد از هر دو جهان برفکنم روی نیاز 

یاد تو گره گشای رازم باشد گر گوشه چشمت به نیازم باشد 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 207)‏

‏ ‏

‏ایشان هدف دیگر شهیدان را دفاع از اسلام و عزت دین اسلام می داند و در این باره چنین می گوید:‏

«خداوندا! اگر هیچ کس نداند تو خود می دانی که ما برای برپایی پرچم دین تو قیام کرده ایم و برای برپایی عدل و داد در پیروی از رسول تو در مقابل شرق و غرب ایستاده ایم و در پیمودن این راه لحظه ای درنگ نمی کنیم. خداوندا! تو می دانی که فرزندان این سرزمین در کنار پدران و مادران خود برای عزت دین تو به شهادت می رسند و با لبی خندان و دلی پر از شوق و امید به جوار رحمت بی انتهای تو بال و پر می کشند.»

‏(صحیفه امام، ج 20، ص 347-346)‏

‏ ‏

مقام شهید

‏امام خمینی با ذکر آیه 169 از سوره آل عمران مقام شهید را اینگونه بیان می کند:‏

«وَلا تحسبَنَّ الذین قُتلوا فی سبیل الله أمواتاً بَل أحیاءٌ عند رَبِّهم یُرزَقُون» [آل عمران / 169] اگر نبود در شأن و عظمت شهدای معظم فی سبیل الله جز این آیه کریمه، که با قلم قدرت غیب بر قلب 


حضورج. 71صفحه 200

مبارک نورانی سید رسل ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نگاشته و پس از تنزل مراحلی به ما خاکیان صورت کتبی آن رسیده است، کافی بود که قلمهای ملکوتی و مُلکی شکسته شود و قلبهای ماورای اصفیاء الله از جولان در حول آن فروبسته شود. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این «ارتزاق عند رب الشهدا» چی است. چه بسا مقامی باشد که خاص مقربان درگاه او جل و علا و وارستگان از خود و ملک هستی باشد پس مثل من وابسته به علایق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم، که خاموشی بهتر و شکستن قلم اولی است.»

‏(صحیفه امام، ج 20، ص 101)‏

‏ ‏

بشکنم این قلم و پاره کنم این دفتر 

نتوان شرح کنم جلوه والای تو را 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 42)‏

‏ ‏

‏«شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان «عند ربّهم یرزقون» اند؛ ‏‏(بخشی از آیه 169 سوره آل عمران)‏‏ و از «نفوس مطمئنه ای» هستند که مورد خطاب «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی» ‏‏(سوره فجر آیات 29 و 30)‏‏ پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود می شکافد»‏

‏(صحیفه امام، ج 21، ص 147)‏

‏ ‏

عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نیست جز تو در محفل دلسوختگان ذکر ی نیست 

کیست کاین آتش افروخته در جانش نیست این حدیثی است که آغاز و پایانش نیست 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 66)‏

‏ ‏

«ماها و نویسندگان و گویندگان و سخنوران اگر بخواهیم ارزش عمل این شهیدان و جانبازان راه خدا را و فداکاری آنان و حجم پیامد این شهادتها و جان نثاریها را بشماریم، شاید ناچار باشیم به عجز خود اعتراف کنیم، تا چه رسد به مراتب معنوی و مسائل انسانی و الهی آن، که بی شک عاجز و وامانده می باشیم.»

‏(صحیفه امام، ج 17، ص 303)‏


حضورج. 71صفحه 201

‏ ‏

پریشان حالی و درماندگی ما نمی دانی به مستی، کاروان عاشقان رفتند از این منزل

تهی دستی و ظالم پیشگیّ ما نمی بینی برون رفتند از خود تا که دریا بند دلبر را زجا برخیز و بشکن این قفس، بگشای غلها را نبردی حاصلی از عمر، جز دعوای بی حاصل 

 

 

خطاکاری ما را فاش بی پروا نمی دانی برون رفتند از «لا» جانب «الا»، نمی دانی سبکباری عاشق پیشه والا، نمی دانی تو در کنج قفس منزلگه عنقا نمی دانی تو منزلگاه آدم را ورأ «لا» نمی دانی تو گویی آدمیّت را جز این دعوا نمی دانی 

 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 182)‏

‏ ‏

‏از نظر امام خمینی شهادت اوج بندگی است که خداوند آن را به انسانهای لایق سیر و سلوک در عالم معنویت، هدیه می دهد.‏

«شهادت یک هدیه ای است از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن کسانی که لایق هستند و دنبال هر شهادتی باید تصمیم ها قوی تر بشود.»

‏(صحیفه امام، ج 10، ص 440)‏

«مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است.»

‏(صحیفه امام، ج 21، ص 88)‏

‏وی در پیامی به ملت ایران درباره عظمت مقام شهید می گوید:‏

«درباره شهید آنقدر از اسلام و از اولیای اسلام روایات وارد شده است در فضل شهادت که انسان متحیر می شود. من بعضی از یک روایت را برای شما ترجمه می کنم تا بدانید که شما در خدمت چه اشخاصی هستید، و بنیاد شما چه ارزشی دارد. در روایتی از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اولی آن عبارت است از اینکه اول قطره ای که از خون او به زمین بریزد تمام گناهانی که کرده است آمرزیده می شود. و مهم آن، آخرین خصلتی است که می فرماید. می فرمایند که ـ به حسب این روایت ـ که شهید نظر می کند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید.»

‏(صحیفه امام، ج 13، ص 514-513)‏

‏ ‏

آن روز که عاشق جمالت گشتم دیدم نبود در دو جهان جز تو کسی 

دیوانه روی بی مثالت گشتم بی خود شدم و غرق کمالت گشتم 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 220)‏


حضورج. 71صفحه 202

«شهدا مهمان خدا هستند، اگر اینها را ما واقعاً در قلبمان ادراک بکنیم. عید می شود برای کسانی که شهید دارند، عید می شود برای کسانی که مجروح شدند، عید می شود برای کسانی که در راه خدا عزیزان خودشان را از دست دادند، برای اینکه این عزیزان، عزیزان خدا هستند، اینها همه از او هستند.»

‏(صحیفه امام، ج 18، ص 396)‏

«گرامی باد بر ملت بزرگ ایران، و بر پیروان شاهد بزرگ، حضرت محمد مصطفی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ وجود رادمردانی که راه شهادت را برگزیده اند و در هجرت از زندگی عالم ادنی و جهان سفلی به وادی ایمن و ملکوت اعلا رسیده اند، و در جستجوی حیات سرچشمه را یافته اند و سیراب و سرمست از جرعه «ارجعی الی ربّک» (فجر / 28) به رؤیت جمال و کشف رضایت حق نائل آمده اند. «و کفی بهم فخراً» و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند و وصف آن را در سروده ها و حماسه ها و شعرها می جویند و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب تعقل مدد می خواهند. و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد»

‏(صحیفه امام، ج 20، ص 196)‏

‏ ‏

فرزانه شو و ز فرّ خود غافل شو طی کن ره دیوانگی و بیخردی 

از علم و هنر گریز کن، جاهل شو یا دوست بخواه یا برو عاقل شو 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 236)‏


حضورج. 71صفحه 203

‏امام خمینی فنا شدن در راه خدا را ارزشی عظیم و بزرگ می داند و معتقد است که با دیده امکانی نمی توان به مقام شامخ شهیدان نظاره کرد و آن را ترسیم نمود بلکه باید چشم ها را خدایی نمود سپس نظاره گر مقام اسرارآمیز شهیدان شد. و البته این آرزویی است که به مدد عشق حاصل می شود و از دست هنر و فلسفه کاری ساخته نیست.‏

«شهادت در راه خداوند چیزی نیست که بتوان آن را با سنجشهای بشری و انگیزه های عادی ارزیابی کرد. و شهید در راه حق و هدف الهی را نتوان با دیدگاه امکانی به مقام والای آن پی برد؛ که ارزش عظیم آن معیاری الهی و مقام والای این دیدی ربوبی لازم دارد؛ و نه تنها دست ما خاک نشینان از آن و این کوتاه است، که افلاکیان نیز از راه یافتن به کنه آن عاجزند؛ چه که آنها از مختصات انسان کامل است و ملکوتیان با آن مقام اسرار آمیز فاصله ها دارند. قلم اینجا رسید و سر بشکست.»

‏(صحیفه امام، ج 18، ص 74)‏

صوفی، به ره عشق، صفا باید کرد تا خویشتنی، به وصل جانان نرسی 

عهدی که نموده ای، وفا باید کرد خود را به ره دوست، فنا باید کرد 

‏(دیوان امام، 1372، ص 203)‏

‏ ‏

«و ما بازماندگان و عقب افتادگان در آرزوی آن و این باید روزشماری کنیم، و حسرت شهادت و شهید و شهیدپروران این چنانی را، که با ایثار ثمره حیات خود عاشقانه به این شهیدان شاهد افتخار می کنند، به گور بریم؛ و از شجاعتهای بی نظیر شهیدان و دوستان اسیر و مفقودشان و آسیب دیدگان و اشتیاق زایدالوصف اینان برای بازگشت به میدان شهادت احساس خجلت و حقارت کنیم. زنان و مردان و کودکان نمونه ای که در زیر بمبارانها و از بستر بیمارستانها سرود شهادت سر می دهند و با دست و پای قطع شده بازگشت به جبهه های انسان ساز را آرزو می کنند، فوق آنچه ما تصور می کنیم و فلاسفه و عرفا به رشته تحریر درمی آورند و هنرمندان و نقاشان عرضه می کنند، می باشند.

آنچه آنان با قدمهای علمی و استدلالی و عرفانی یافته اند، اینان با قدم عینی به آن رسیده اند و آنچه آنان در لابلای کتابها و صحیفه ها جستجو کرده اند اینان در میدان خون و شهادت در راه حق یافته اند.»

‏(صحیفه امام، ج 18، ص 74)‏


حضورج. 71صفحه 204

‏ ‏

با فلسفه، ره به سوی او نتوان یافت این فلسفه را بهل که بی شهپر عشق 

با چشم علیل، کوی او نتوان یافت اشراق جمیل روی او نتوان یافت 

‏(دیوان امام، 1372، ص 202)‏

‏ ‏

‏ ‏

آثار و برکات خون شهید در جامعه

‏در اندیشه امام خمینی فرهنگ شهادت نشاط و تحرک جهاد در برابر بیگانگان را در بین ملتها افزایش می دهد به گونه ای که با ترویج این فرهنگ ایستادگی در برابر مشکلات، سختی ها و ناملایمات امری الهی و قدسی محسوب می شود. وی معتقد است تفکر شهادت طلبی، وحدت و عزم مسلمانان جهان را در دفاع از جوامع اسلامی بیشتر نموده و خیال دست یازی به جوامع اسلامی را از دشمنان خواهد ربود.‏

«و این ملت بزرگ ایران است که با قامتی استوار بر بام بلند شهادت و ایثار ایستاده است و هر روز نشاط و تحرک و فریاد او برای ادامه راه بیشتر می شود.»

‏(صحیفه امام، ج 20، ص 332)‏

«ما جوانهایمان تاکنون آنقدر شهید داده اند، تاکنون مادرها آنقدر شهید داده اند، پدرها آنقدر شهید داده اند، جوانها آنقدر خون خودشان را داده اند برای اینکه شرّ این قدرتهای بزرگ از سر ایران کم بشود...»

‏(صحیفه امام، ج 17، ص 477)‏

‏امام خمینی کسانی که برای اسلام شهید می شوند را سرمایه عزت و شرف جوامع اسلامی می داند و عزت و افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی را از آثار و برکات خون شهیدان می داند.‏

«از همت بلندشان (شهیدان) جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قله عزت و شرافت مشعلدار هدایت نسلهای تشنه است؛ و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را برپا کرده است و ارکان کاخهای ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است و آنان را در عزا و ماتم از دست دادن یاران و نوکرانی چون محمد رضا خان و «سادات ها» و «نمیری ها» و نیز اقتدارها و افتخارات شیطانی خود سیاهپوش کرده است و هنوز اول ماجرا است و کابوسهای دیگری دارند و باید خود را برای نابودی و مرگ جیره خوارانی چون صدام و دست نشاندگانی چون اسرائیل غاصب آماده کنند؛ که اینها همه از برکات سحر شهیدان ماست. ما در انتظار رؤیت 


حضورج. 71صفحه 205

خورشیدیم و به شهیدان باید گفت: اتیکُمُ الله ما لم یُؤت أحداً من العالمین.»

‏(صحیفه امام، ج 20، ص -197-196)‏

‏امام خمینی در یکی از فرازهایش دلدادگی و اتکال و تمسک به خداوند را یکی از مهمترین دلایل پیروزی امت اسلامی ایران بیان می کند و می گوید:‏

«قوت ایمان در ملت ما طور ی بود که شهادت را سعادت می دانستند و دنبال شهادت بودند و خوف از مرگ نداشتند؛ و لهذا مشتهای اینها بر تانکها غلبه کرد.»

‏(صحیفه امام، ج 6، ص 469)‏

‏بنابراین در نظر امام خمینی توجه به ذات خداوند و توکل به او مهم ترین پیامی است که شهدا به مردم جامعه می دهند.‏

تا دوست بود تو را گزندی نبود بگذار هر آنچه هست و او را بگزین 

تا اوست غبار چون و چندی نبود نیکوتر از این دو حرف پندی نبود 

‏(دیوان امام خمینی، 1372، ص 213)‏

‏استقلال و آزادی یکی دیگر از مهمترین پیامدها و آثار اجتماعی و سیاسی فرهنگ شهادت در اندیشه بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران است.‏

«ما گرچه شهدای گرانمایه و جوانان برومندی را از دست دادیم و برادران و خواهران معلول و ناقص العضو به جای گذاشتیم؛ شهدایی که نور انقلابمان و خواهران و برادران معلولی که سرمایه انقلاب اسلامی ما هستند و از احترام خاصی در میان ملت قدرشناس ما برخوردارند. لکن در عوض، ملتی بزرگ را نجات دادیم و چنگال گرگان آدمخوار ـ وحشیان به صورت آدمی ـ را از شریان حیات امتی عظیم الشأن قطع کردیم و با خواست خداوند و اراده مصمم ملت عزیز تا ابد صحنه میهن اسلامی خود را از لوث وجود جنایتکاران بی فرهنگ و خیانتکاران غارتگر پاک و در تحت لوای پربرکت «الله اکبر» برای هم میهنان خود آزادی و استقلال را تأمین نمودیم.»

‏(صحیفه امام، ج 12، ص 147-146)‏

‏ ‏

بررسی نظر مولوی درباره شهید

1ـ تعریف شهید

‏در اندیشه مولانا شهید به کسی گفته می شود که در راه خدا جان خود را فدا می کند و برای اثبات مدعای خود به این آیه استناد می کند که «مردانی هستند که به عهد خود با خدا درباره جهاد ‏


حضورج. 71صفحه 206

‏وفا کرده اند و در این راه کشته شده اند.» جان دادن در راه خدا و فنای فی الله شدن عین صدق و کمال است، پس بروید و بشتابید و در راه رسیدن به کمال از یکدیگر پیشی بگیرید تا مشمول آیة «من المؤمنین رجالٌ صدقوا» شوید.‏

صدق جان دادن بود هین سابقوا* 

ازنُبی بر خوان رجال صدقوا 

‏* کشته شدن‏      ‏    (مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم)‏

‏شهیدان کسانی هستند که نفس سرکش خود را لگام می زنند و آن را از پای در می آورند و به سوی خدا می شتابند و این مردنها را که می بینید و می شنوید مرگ صوری و ظاهری نیست. این جانفشانی با مردن های دیگر فرق می کند. این نزدیک شدن به خداست؛ از بین رفتن تن وسیله ای برای آزاد شدن روح است.‏

«مردم زیادی هستند که در ظاهر خونشان ریخته می شود ولی چون با نفس اماره خود مبارزه نکرده اند و نیت خود را برای خداوند خالص ننموده اند، تن خود را از بین می برند بدون اینکه هیچ گونه اجر و پاداشی ببرند. چرا که اگر تنها ریخته شدن خون یک انسان دلیل شهید شدن او می گشت، کافری که خونش ریخته شده و کشته شده، او هم به مقام «ابوسعید ابوالخیر» نائل می گشت.»

‏(جعفری، ج دوازدهم، 1368، ص 549)‏

‏ ‏

‏شهید با جانفشانی خود در راه خداوند اندیشة حقیقت خواهی، رشد و تعالی بشر را به دیگران می آموزد و راههای کمال بشریت را رقم می زند و در واقع خود را به دست خلاقیت الهی می سپارد و سبکبال و سبک روح به سوی خداوند حرکت می کند و به این خاطر است که شهیدان جاویدانند.‏

این همه نه مرگ صورت است ای بسا خامی* که ظاهر خونش ریخت گر به هر خونریزی گشتی شهید ای بسا نفس شهید معتمد  

این بدن مر روح را چون آلت است لیک نفس زنده آن جانب گریخت کافری کشته بدی هم بوسعید مرده در دنیا چو زنده می ررود 

‏* کسی که‏      ‏  (مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم)‏

‏ ‏


حضورج. 71صفحه 207

‏شهید مطهری قریب به این مضمون شهید را اینگونه معرفی می کند:‏

«شهید به چه کسی می گویند؟ روزی چقدر آدم کشته می شوند و مثلاً هواپیما سقوط می کند و عده ای کشته می شوند، چرا به آنها شهید نمی گویند؟ چرا دور کل شهید را هاله ای از قداست گرفته است؟ چون شهید کسی است که یک روح بزرگ دارد، روحی که هدف مقدس دارد، کسی است که در راه عقیده کشته شده است، چون شهید کسی است که برای خودش کاری نکرده است، کسی است که در راه حق و حقیقت گام برداشته است. شهید به خون خودش اهمیت می دهد، همانطور که مثلاً یک نفر به ثروت خودش ارزش می دهد به جای آنکه ثروتش را در بانکها ذخیره کند آن را در یک راه خیر مصرف می کند. ثروت خود را به یک مؤسسه عام المنفعه مفید فرهنگی، مذهبی و اخلاقی درمی آورد و با این عمل به آن ارزش می دهد. دیگری به فکر خودش ارزش می دهد، به خودش زحمت می دهد و صنعتی را در اختیار بشر قرار می دهد. دیگری به خون خودش ارزش می دهد در راه رفاه بشریت خون خودش را فدا می کند. کدام یک بیشتر خدمت کرده اند؟ شاید خیال کنید علما یا مخترعین و مکتشفین و ثروتمندان بیشتر به بشر خدمت کرده اند، خیر، هیچ کس به اندازة شهیدان به بشریت خدمت نکرده است. چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز می کنند و برای بشر آزادی به ارمغان می آورند.»

‏(مطهری، 1368، ص 144ـ145)‏

‏ ‏

هر گل سرخی که هست از مدد خون ماست 

هر گل زردی که رُست رسته از صفرای ماست 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏

‏ ‏

مقام شهید

درک مقام شهیدان با عقل میسر نمی باشد

‏مولوی معتقد است ارزش والای شهادت طبیعتی الهی و خدایی دارد، بنابراین باید آن را با بیان دل و زبان عشق تفسیر کرد و زبان عقل به هیچ وجه نخواهد توانست مقام ربوبی شهیدان را به تصویر بکشد و در پاسخ بی خبران مسأله شهادت می گوید:‏

شما مست نگشتید وزان باده نخوردید  

چه دانید؟ چه دانید؟ که ما در چه شکاریم؟ 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏


حضورج. 71صفحه 208

‏ ‏

در نگنجد عشق در گفت و شنید شرح عشق ار من بگویم بر دوام گرچه تفسیر زبان روشنگر است چون قلم اندر نوشتن می شتافت 

عشق دریایی است قعرش ناپدید صد قیامت بگذرد وآن ناتمام لیک، عشق بی زبان روشن تر است چون به عشق آمد، بر خود شکافت 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول)‏

‏ ‏

قطره خون شهید محبوب ترین چیزها نزد خداوند است

‏«پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید: در نزد خداوند چیزی محبوب تر از دو قطره نیست: قطره اشکی که از خوف الهی ریخته شود و قطره خونی که در راه خدا ریخته شود.»‏

«در آن هنگام که بلا بر قوم یونس (علیه السلام) آشکار گشت، ابر آتشینی از آسمان جدا شد و برق تولید می کرد و سنگها را آب می نمود وقتی که ابر بلاخیز غرش کنان به سوی آنان حرکت می کرد رنگ از رخسار آن قوم می پرید. در موقع فرود آمدن آن بلا شب هنگام همه آنان بر بالای بام بودند و اینها را با چشم خود دیدند. یونس (علیه السلام) از میان آن قوم لجوج رفته بود. وقتی آثار بلا را دیدند بنای تضرع و لابه ها گذاشتند و همگی از بامها پایین آمده سربرهنه راه بیابان را پیش گرفتند. مادران کودکان خود را از خود دور نمودند، تا آنان نیز به ناله و نفیر افتادند، آنان از موقع شب تا سحرگاه خاک برسر می ریختند تا آنجا که صداهای آنان گرفته شد، حتی دیگر آهشان صدایی نداشت. در این هنگام رحم الهی به سراغ آن گروه گمراه رسید.

این اصل قطعی است که هر کس با سوز و درد بنالد و تضرع و ناله نماید اثر شایسته ای خواهد بخشید.»

‏(جعفری، ج یازدهم، 1368، ص 513)‏

‏خون شهید هم شایسته درگاه پروردگار است و از فضل و احترام خاصی برخوردار است و باعث می شود جایگاه شهید نزد خداوند در عالیترین مرتبه ها قرار گیرد.‏

‏در اسلام وقتی می خواهند بگویند مقام کسی یا کاری را بزرگ بشمارند می گویند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهید و یا فلان کار اجرش برابر است با اجر شهید. این تعبیر قداست و درجة اعلای مقام شهید را بیان می کند.‏


حضورج. 71صفحه 209

‏ ‏

با تضرغ باش تا شادان شوی که برابر می نهد شاه مجید 

گریه کن تا بی دهان خندان شوی اشک را در فضل با خون شهید 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم)‏

‏ ‏

خون شهید از آب هم پاکتر است

«اسلام دین حکیمانه است. دستوری خالی از مصلحت و راز و رمز مخصوصاً راز و رمز اجتماعی ندارد. یکی از دستورهای اسلامی این است که فرد مسلمان که می میرد، بر دیگران واجب است که بدن او را به ترتیب مخصوصی غسل دهند و شستشو نمایند. ولی این دستور، یک استثنا دارد. آن استثنا شهید است. از این دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهیدان اجرا می شود، اما غسل و شستشو یا کندن لباس های دوران زندگی و پیچیدن در جامة دیگر به ترتیب خاص ابداً. این استثنا خود راز و رمزی دارد. نشانه اش این است که روح و شخصیت شهید یک جسد «متروح» است یعنی جسدی است که احکام روح بر آن جاری شده است، همچنان که جامه شهادت «لباس متجسد»، یعنی روح بر بدن جاری شده و حکم جاری شده بر بدن، بر لباس و جامه جاری شده است. بدن و جامه شهید از ناحیه روح و اندیشه و حق پرستی و پاک باختگی اش کسب شرافت کرده است. بنابراین شهید اگر در میدان معرکه جان به جان آفرین تسلیم کند، بدون غسل و کفن، با همان تن خون آلود دفن می شود.»

‏(مطهری، قیام و انقلاب مهدی علیه السلام)‏

‏ ‏

خون شهیدان را زآب اولی تر است در درون کعبه رسم قبله نیست تو ز سر مستان قلاووزی** مجوی ملت عشق از همه ملتها جداست 

این خطا از صد صواب اولی تر است چه غم، ار غواص را پاچیله* نیست جامه چاکان را چه فرمایی رفو عاشقان را ملت و مذهب خداست 

‏* کفش، پاافزار      ** راهنمایی، راهبری ‏   ‏  (مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم)‏

‏در حکایت موسی و شبان پس از آنکه چوپان بی نوا ملامت حضرت موسی (علیه السلام) را می شنود پشیمان و نادم رو به بیابان می گذارد؛ از طرف خدا به موسی چنین وحی می شود ما با ظواهر و صورتها و گفتارها کاری نداریم، ما به دلها می نگریم و به احوالی که در آن‏‎ ‎


حضورج. 71صفحه 210

rohhaey asemani

‏ ‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏حکم فرماست. اگر قلب انسان در حال خشوع و تسلیم باشد به مطلوبش رسیده است اگرچه الفاظش نارسا و ناصواب باشد زیرا اساس قلب است.‏

ما زبان را ننگریم و قال را ناظر قلبیم اگر خاشع بود چند ازین الفاظ و اضمار مجاز 

ما روان را بنگریم و حال را گرچه گفت لفظ ناخاضع بود سوز خواهم سوز با آن سوز ساز 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم)‏

‏ ‏

«ای موسی مراعات ادب و شعله ور ساختن جان و روان در پیشگاه ربوی از متقدسین حرفه ای ساخته نیست، زیرا که نمی دانند چه می گویند و چه می کنند. هنگامی که یک فرد در مقام شامخ عشق قدم گذاشت قوانین حرفه ای و ساخته ای برای او مفهومی ندارد. اگر در حال عشق خطا می گوید، تو مگو او خطا کرده است.»

‏(جعفری، ج 345، 1368، ص 4)‏


حضورج. 71صفحه 211

‏ ‏

تو به یک خاری گریزانی ز عشق عشق را صد ناز و صد استکبار هست عشق چون وافی است وافی می خرد 

تو به جز نامی چه میدانی ز عشق عشق با صد ناز می آید به دست در حریف بی وفا می ننگرد 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم)‏

‏ ‏

‏آنان که شهید راه حقند جان و روان خود را در مسیر عشق الهی فنا می کنند و مقرب درگاه الهی می شوند به قداست مخصوصی می رسند. بنابراین خونهایی که از رگهای شهیدان کوی حق فوران می کند از آبی که پاک کننده است، پاکتر و شایسته تر است. این خون پلیدنما و خطانما از صدها پاک و صواب شایسته تر است.‏

موسیا آداب دانان دیگرند عاشقان را هر نفس سوزیدنیست گر خطا گوید ورا خاطی مگو 

سوخته جان و روانان دیگرند بر ده ویران خراج و عُشر نیست گر بود پرخون شهید او را مشو 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم)‏

‏ ‏

شهیدان مقربان درگاه الهی هستند

‏خداوند در قرآن کریم می فرماید: «گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند و از فضل و رحمت خداوند شادکامند.» ‏‏(آل عمران / 169 و 170)‏

‏مولوی در بیان این آیه می گوید شهید وقتی که شربت وصل را می نوشد به مقام و جایگاهی می رسد که فرشتگان الهی به آن سجده می کنند. انسانها به واسطه شهادت می توانند به رشد الهی دست یابند و صلاحیت هم نشینی با خداوند را به دست بیاورند و مشمول فضل و رحمت الهی نزد خداوند قرار بگیرند، چرا که رزق الهی غذای خاصگان دولت که همانا اولیای خدایند می باشد.‏

در شهیدان یرزقون فرمود حق دل ز هر یاری غذایی می خورد از لقای هرکسی چیزی خوری 

آن غذا را نه دهان بُد نه طبق* دل زهر علمی صفایی می برد وز قران** هر قرین*** چیزی بری 

‏* ظرفی که در آن غذا می نهند.‏ ‏   ** پیوستن‏ ‏ *** همنشین، یار‏ ‏  (مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم)‏


حضورج. 71صفحه 212

‏پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) هفت روز پیوسته روزه می گرفت، در این باره از او سؤال می شد ایشان در پاسخ می فرمودند من مانند شما نیستم، من در نزد خدای خود به سر می برم و او مرا اطعام می کند و سیراب می نماید.‏

‏«انی اظل عند ربی فیطعمنی و یسقینی» ‏‏(سفینه البحار، جلد اول، ص 85)‏

‏ ‏

بر امید راه بالا کن قیام اشک می بار و همی سوز از طلب لب فرو بند از طعام و از شراب دم به دم بر آسمان می دار امید 

همچو شمعی پیش محراب ای غلام همچو شمعی سربریده جمله شب سوی خوان آسمانی کن شتاب در هوای آسمان رقصان چو بید 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم)‏

‏ ‏

‏حضور بر خوان و سفره الهی مقامی است که خداوند به خاصّگان درگاهش عنایت می فرماید و شهید هم به واسطه شهادتش به مقامی می رسد که همنشین مقرب ترین و عزیزترین موجودات در نزد خداوند می شود و در زمره قدیسان قرار می گیرد.‏

‏از دیدگاه مولوی، گوهر انسان وقتی پای در دولت عشق نهاد، شایستگی تجلّی و تنعّم از صفات الهی را می یابد و شهید کسی است که به واسطه مرگ در راه خدا، صلاحیت این مرتبه را به دست می آورد و قرین با انبیا در پرتو انوار مقدس الهی روزی می خورد.‏

بمیرید، بمیرید، درین عشق بمیرید بمیرید، بمیرید، وزین نفس ببرید بمیرید، بمیرید، وزین مرگ مترسید بمیرید، بمیرید، به پیش شه زیبا بمیرید، بمیرید، وزین ابر برآیید 

درین عشق چو مردید همه روح پذیرید که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید کزین خاک برآیید، سماوات بگیرید بر شاه چون مردید، همه شاه و شهیرید چو زین ابر برآیید، همه بدر منیرید 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏

‏ ‏


حضورج. 71صفحه 213
هدف شهید

شهید نظر می کند به وجه الله

آوازه جمالت از جان خود شنیدیم اندر جمال یوسف گر دستها بریدند 

چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدیم دستی به جان ما بر بنگر چه ها بریدیم 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏

‏ ‏

‏و در جای دیگر می گوید:‏

عشق اگر رخت تو را بر باد داد خوش باش 

پیش آن یوسف زیبا کف ببریده خوش است 

‏(مولوی، کلیات دیوان شمس)‏

‏ ‏

‏پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره شهید می فرماید:‏

«خداوند به شهید هفت خصلت عطا فرموده است: 1ـ شهید با اولین قطره خونش گناهانش آمرزیده می شود 2ـ در وقت جان دادن سرش روی دامان دو فرشته از فرشتگان بهشتی قرار می گیرد و آنها گرد و غبار از صورت شهید پاک می کنند و می گویند آفرین بر تو باد ای شهید

3ـ بدن شهید با لباسهای بهشتی پوشیده می شود 4ـ دربانان بهشت با عطر و گلاب برای استقبال به سوی روح شهید می شتابند و برای گرفتن روحش از یکدیگر سبقت می گیرند 5ـ شهید جایگاه خود را در بهشت می بیند 6ـ شهید نظر می کند به وجه الله و به لقاء الله می پیوندد و روحش از هر رنج و دردی راحت می شود و در جوار رحمت خدا می آساید.»

‏(حر عاملی، وسایل الشیعه، جلد یازدهم، باب اول، حدیث 20)‏

‏ ‏

رقص جولان بر سر میدان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند مطربانشان در درون دف می زنند 

رقص اندر خون خود مردان کنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند بحرها در شورشان کف می زنند 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم)‏

‏ ‏

«حضرت موسی (علیه السلام) پیام خداوند را به فرعون رسانید و او را به سوی حق دعوت نمود. فرعون سخنان حضرت موسی (علیه السلام) را با زنش آسیه در میان نهاد. آسیه وقتی که سخنان موسی را شنید به فرعون گفت: ای سیاه دلف زود باش و در مقابل نوید موسی جان 


حضورج. 71صفحه 214

بیفشان. ای فرعون، ای شوهر نادانم تو در همان مجلس که از موسی آن نویدها را شنیدی چرا نگفتی آری و صد آفرین؟

اگر چنین سخنانی به گوش خورشیدی گفته شود به بوی جان فزای مضامینش از آسمان به زمین فرود می آید. من در شگفتم که با این مطلب و محبت چگونه زهره ات نشکافت تا از دریدن زهره ات در هر دو عالم بهره ور شوی؟ مگر نمی دانی که زهره ای که به وسیله حق و در راه حق بشکافد مانند شهیدان کوی حق از هر دو عالم بهره ها می برد.»

‏(جعفری، ج 465، 1368، ص 10)‏

‏ ‏

چون بدین لطف آن کریمت باز خواند زهره ات ندرید تا زآن زهره ات زهره ای کز بهر حق او بردرد 

ای عجب چون زهره ات بر جای ماند می رسیدی در دو عالم بهره ات چون شهیدان از دو عالم برخورد 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم)‏

‏ ‏

‏این نظر به وجه الله همان کان الله است که عوضش کان الله له می باشد. بدان جهت که این هویت ناچیز هستی را از هویت خداوندی ابدی دریافته است و به قول صدرالمتألهین شیرازی:‏

آنان که ره عشق گزیدند همه در معرکه دو کون فتح از عشق است 

در کوی حق آرمیدند همه هرچند سپاه او شهیدند همه 

‏ ‏

توصیف شهید

شهادت کمال و سعادت است

‏«ما ننسخ من آیه اوننسها نأت بخیر منها أو مثلها ألم تعلم أن الله علی کلی شیئ قدیر» ‏‏(بقره / 106)‏

‏نشانه ای را نسخ یا از یاد نمی بریم مگر اینکه بهتر از آن یا مثل آن را برای مردم می آوریم مگر نمی دانی که خداوند به هر چیز تواناست.‏

چه سماعست که جان رقص کنان می گردد؟ خوشتر از جان چه بود؟ جان برود باک مدار 

چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟ غم رفتن چه خوری چون به از آن می آید 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏


حضورج. 71صفحه 215

‏ ‏

‏و در جای دیگر می فرماید:‏

«گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند نیست و نابود گشته اند، آنان در نزد خدا زندگانند و روزی می خورند. و به آنچه خداوند بر آنها از فضل خود عطا فرموده خوشحالند و به آنان که هنوز به آنان لاحق نشده اند بشارت می دهند که ترس و اندوهی در راه شهادت وجود ندارد.»

‏(آل عمران / 169 ـ 170)‏

‏مولوی در اشعار خود به این مطلب اشاره می کند که برخی چیزها به خاطر رشد و تکامل از بین می روند که نشانه توانایی قادر مطلق است. کارهایی هستند که در نزد عقلا با اساس حکمت ناسازگار است در صورتی که حکمت در همان ناسازگاری است.‏

پس زیادتها درون نقص هاست چون بریده گشت حلق رزق خوار حلق حیوان چون بریده شد به عدل 

مر شهیدان را حیات اندر فناست یرزقون فرحین شد خوش گوار حلق انسان رست و افزون گشت فضل 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول)‏

‏ ‏

«مولانا در این بیت ها به نکته عارفانه ای اشاره می کند و آن تکامل تدریجی انسان است از جمادی تا نباتی و انسانی و سرانجام رسیدن به عالم ملکوت که هر مرحله به ظاهر فنا و از بین رفتن است، در حالی که در حقیقت پیمودن مرتبه ناقص است. برای رسیدن به مرتبه کامل نمونه اعلای آن شهیدانند که تا جسم آنان فنا نشود روح آنان به زندگی جاوید نمی رسد.»

‏(شهیدی، ج 4، 1373، ص 263)‏

‏ ‏

از جمادی مردم و نامی شدم مردم از حیوانی و آدم شدم حملة دیگر بمیرم از بشر از ملک هم بایدم جستن ز جو* بار دیگر از ملک پران شوم پس عدم گردم عدم چون ارغنون** 

وز نما مردم ز حیوان سر زدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم تا بر آرم از ملایک بال و پر کل شیء هالکٌ الا وجهه آنچه در وهم ناید آن شوم گویدم که انا الیه راجعون 

‏* یعنی سپری کردن مرحلة فرشتگی    ** نام سازی است       (مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم)‏


حضورج. 71صفحه 216

‏این ادراک فلسفه آفرینش و سیر تکامل برای موجودات یک سعادتی است که هر کسی نمی تواند از آن حظ و بهره ببرد. مولانا جلال الدین می گوید: لحن و صدای داود برای بعضی قوت جان بود و لیکن بر گوش بعضی اثر نمی کرد، یوسف (علیه السلام) جمال دلربایی داشت ولی در نگاه برادرانش محسوس نبود. آب رود نیل در کام سبطیان (یاران حضرت موسی علیه السلام) خوش گوار بود ولی این آب برای قبطیان (یاران فرعون) به رنگ خون می شد و غیر قابل نوشیدن. شهادت برای مؤمن به حیات و آرامیدن در بارگاه الهی است ولی برای افراد سست ایمان فنا و نابودی است.‏

حسن یوسف عالمی را فایده لحن داودی چنان محبوب بود آب نیل از آب حیوان بد فزون هست بر مؤمن شهیدی زندگی 

گرچه بر اخوان عبث بُد زایده لیک بر محروم بانگ چوب بود لیک بر محروم و منکر بود خون بر منافق مردن است و زندگی 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم)‏

‏ ‏

‏مولوی اوج توجه شهیدان به خداوند را اینگونه بیان می کند:‏

دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کشد زان چنین خندان و خوش، ما جان شیرین می دهیم خویش فربه می نماییم از پی قربان عید نیست عزراییل را دست و رهی بر عاشقان 

غرق دریاییم و ما را موج دریا می کُشد کان ملک ما را به شهد و قند و حلوا می کشد کان ملک ما را به شهد و قند حلوا می کشد عاشقان عشق را هم عشق و سودا می کشد 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏


حضورج. 71صفحه 217

‏و در جای دیگر می گوید:‏

گر بریزد خون من آن دوست رو آزمودم مرگ من در زندگی است اقتلونی اقتلونی یا ثقات یا منیر الخد یا روح البقا 

پای کوبان جان برافشانم بر او چون رهم زین زندگی پایندگی است ان فی قتلی حیاتا فی حیات اجتذب روحی و جد لی با اللقا 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم)‏

‏ ‏

در چه شرایطی انسان سعادت شهادت را به دست می آورد؟

‏در اعتقاد مولوی سعادت شهادت در صورتی به انسان داده می شود که شخص خود را از همة تعلقات و پیوستگی های دنیوی پیراسته سازد و با تمام وجود در پیشگاه حق، اظهار ارادت و اخلاص نماید.‏

‏ ‏

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو، دیوانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی 

وندر دل آتش درآ پروانه شو، پروانه شو وانگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو وانگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو گر سوی مستان می روی مستانه شو، مستانه شو 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏

‏ ‏

‏و در جای دیگر بصیرت، راضی بودن به رضای الهی، قدم نهادن در دولت عشق، بی زاری از دنیا، شجاعت و سرمستی را شرط شهادت و غنودن در جوار ذات اقدس الهی می داند.‏

مرده بُدم زنده شدم، گریه بُدم خنده شدم دیده سیر است مرا، جان دلیر است مرا گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای گفت که سرمست نه ای رو که از این دست نه ای گفت که تو کشته نه ای در طرب آغشته نه ای 

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم رفتم و سرمست شدم وزطرب آکنده شدم پیش رخ زنده کُشش کُشته و افکنده شدم 

‏(مولوی، دیوان شمس)‏


حضورج. 71صفحه 218

asmani

 

 

 

 

 

 

شهیدان پیشگامان جهاد هستند

‏حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:‏

«جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را بر روی دوستان (خاص خود) گشوده است، و آن لباس تقوی، زره محکم و سپر مطمئن اوست. هرکس آن را از روی بی اعتنایی (نه به طور عمد) ترک کند خدا لباس ذلت و خواری بر اندام او می پوشاند و بلا از هر سو او را احاطه می کند.»

‏(نهج البلاغه، خطبه 271)‏

راه جان بازی است در هر عیشه ای* راه دین زان رو پر از شور و شر است در ره این ترس امتحانهای نفوس 

آفتی در دفع هر جان شیشه ای که نه راه هر مخنث گوهر است همچو پرویزن** به تمییز سبوس 

‏* زندگی    ** الک آرد گندم برای جدا کردن آرد از سبوس    (جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، دفتر ششم)‏


حضورج. 71صفحه 219

‏پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) می فرماید:‏

«هیچ کاری بهتر و شایسته تر از کشته شدن در راه خدا نیست. هرگاه انسان مسلمان متعهد در راه خدا پیکار کند و کشته شود خداوند متعال عمل او را بهترین و ارزنده ترین اعمال قرار داده و هیچ کار نیکی را نمی توان با جهاد فی سبیل الله مقایسه و برابری کرد.»

ای خنک آن کاو جهادی می کند تا ز رنج این جهانی وا رهد 

بر بدن زجری و دادی می کند بر خود این رنج عبادت می نهد 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر دوم)‏

‏ ‏

‏همانا جهاد در راه خدا دری از درهای بهشت است که خداوند این در را بر روی اولیا و بندگان شایسته خویش می گشاید و پاکان از بندگان خود را به این در رهنمون می سازد. آنها هستند که لطف و رحمت خدا نصیبشان گشته و به باب فی سبیل الله قدم برداشته و خود را برای جانبازی و فداکاری در راه خدا آماده می کنند. جهاد دری نیست که هر کسی لیاقت آن را داشته باشد و خود را مجاهد و جانباز در راه خدا معرفی کند. این باب مخصوص اولیای خاص خداست که مقام فیض شهادت در راه خدا مخصوص آنهاست. مولوی درباره شهیدان می گوید:‏

زاب شور و مهلکی بیرون شدیم آنچه کردی ای جهان با دیگران بر سرت ریزیم ما بهر جزا تا بدانی که خدای پاک را سبلت*** تزویر دنیا برکنند 

بر رحیق* چشمه کوثر زدیم بی وفایی و فن و ناز گران که شهیدیم آمدیم اندر غزا** بندگان هستند پرحمله مری خیمه را بر بازوی نصرت زنند 

‏* شراب خالص   ** جنگ   *** راه ـ سبیل             (مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم)‏

‏ ‏

مقایسه اندیشه امام خمینی و مولوی درباره شهید

‏در مقایسه اندیشه امام خمینی و مولوی می توان بیان کرد با توجه با اینکه امام خمینی و مولوی بن مایه اندیشه و تفکرشان ملهم از معارف و آموزه های قرآن می باشد و هم چنین مشرب و تفکر هر دو عرفان می باشد بنابراین نظرهای بسیار مشابه و همسانی دارند که با توجه به مطالب ارائه شده همانندی گفتار و اندیشه این دو دانشمند و عارف را در ذیل می آوریم.‏


حضورج. 71صفحه 220

1ـ تعریف شهید

‏امام خمینی در تعریف شهادت در رساله توضیح المسائل بیان می کند: شهیدان در راه خدا کسانی هستند که در میدان جهاد در راه اسلام همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا امام معصوم علیه السلام یا نایب خاص او کشته شده اند. همچنین کسانی که در حال غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) برای دفاع در برابر دشمنان اسلام کشته می شوند خواه مرد باشند یا زن، بزرگ باشند و یا کوچک.‏

‏در اندیشه مولانا شهید به کسی گفته می شود که در راه خدا جان خود را فدا می کند و برای اثبات مدعای خود به این آیه استناد می کند که «مردانی هستند که به عهد خود با خدا درباره جهاد وفا کرده اند و در این راه کشته شده اند.» جان دادن در راه خدا و فنای فی الله شدن عین صدق و کمال است، پس بروید و بشتابید و در راه رسیدن به کمال از یکدیگر پیشی بگیرید تا مشمول آیة «من المؤمنین رجالٌ صدقوا» شوید.‏

صدق جان دادن بود هین سابقوا 

ازنُبی بر خوان رجال صدقوا 

‏ ‏

2ـ هدف شهید

‏از نظر امام خمینی هدف شهید دفاع از دین، رسیدن به سرای دوست و آرام گرفتن در جوار ‏


حضورج. 71صفحه 221

‏حضرت حق می باشد. در اندیشه مولوی نیز هدف شهید لبیک به ندای حق و غنودن در بارگاه خداوند می باشد.‏

آوازه جمالت از جان خود شنیدیم اندر جمال یوسف گردستها بریدند 

چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدیم دستی به جان ما بر بنگر چه ها بریدیم 

‏ ‏

3ـ توصیف شهید

‏امام خمینی شهادت را این گونه توصیف می کند: شهادت میراثی است که از پیامبران الهی به ما رسیده است. شهادت مرگ و پایان راه نیست، بلکه حیات و زندگی دوباره انسان است.‏

‏مولوی نیز قریب به این مضمون می گوید:‏

از جمادی مردم و نامی شدم  

وز نما مردم ز حیوان سر زدم 

‏...‏

‏امام خمینی در شهادت استاد شهید مرتضی مطهری در وصف کسانی که مرگ را فنا و نابودی می دانند این بیت از شعر مولوی قرائت می کند. ‏‏(صحیفه امام، جلد 7، ص 184)‏

آنکه مردن پیش چشمش تهلکه است 

نهی لاتلقوا بگیرد او به دست 

‏(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم)‏

‏ ‏

4ـ مقام شهید

‏امام خمینی شهیدان را انسانهای سعادتمندی می داند که خداوند هدیه شهادت را به آنها ارزانی داشته و توفیق ابدی مقام ضیافت الهی به آنان داده شده است.‏

‏مولوی نیز در این باره می گوید:‏

در شهیدان یرزقون فرمود حق دل ز هر یاری غذایی می خورد از لقای هر کسی چیزی خوری 

آن غذا را نه دهان بُد نه طبق دل زهر علمی صفایی می برد وز قران هر قرین چیزی بری 

‏ ‏


حضورج. 71صفحه 222
‏و در جای دیگر بیان می کند که:‏

بمیرید، بمیرید، درین عشق بمیرید 

درین عشق چو مردید همه روح پذیرید 

‏ ‏

وجه تمایز اندیشه امام خمینی و مولوی

‏وجه تمایز اندیشه امام خمینی و جلال الدین محمد بلخی را می توان در تأثیرات اجتماعی فرهنگ شهادت طلبی بر جامعه مطرح کرد که در این باره امام به پیروزی ملت های مسلمان بر دشمنان اسلام، استقلال و آزادی کشورهای اسلامی، قطع دست بیگانگان، و نشاط و شور اجتماعی مردم اشاره می کند که این موارد در آثار مولوی به صورت صریح و آشکار اشاره نشده است.‏

‏ ‏

نتیجه

‏امام خمینی و مولوی معتقدند شهیدان زیباترین رایحه خوش خداوند بر بشریت هستند؛ زیرا شهیدان پرچم کاروان انسانیت را در مسیر کمال و سعادت به دوش می کشند. آنها شهادت را حیات جاوید می داند. و آن را هدیه ای برای اصحاب راز می دانند و معتقدند کیمیای فضل و کمال در پرتو درخشان فرهنگ شهادت به دست می آید و به انسانها توصیه می کنند که پرهیز از فرهنگ شهادت باعث رسوایی بشر می شود. وجه تمایز اندیشه امام خمینی و جلال الدین محمد بلخی را می توان در تأثیرات اجتماعی فرهنگ شهادت طلبی بر جامعه مطرح کرد که در این باره امام خمینی به تأثیر فرهنگ ایثار و شهادت در حیات و بقای یک جامعه و نقش تعیین کننده آن در ترسیم الگوی رفتاری جوامع اشاره های صریح و آشکاری دارد که در آثار مولانا صراحتی ندارد و این قطعاً به دلایل شرایط زمانی و مکانی این دو عارف بزرگ اسلام است که در هر حال جای بررسی بیشتری دارد.‏

‏ ‏

‏ ‏


حضورج. 71صفحه 223

‏ ‏

فهرست منابع:

‏1. قرآن‏

‏2. نهج البلاغه‏

‏3. حر عاملی، وسایل الشیعه‏

‏4. جعفری، محمد تقی، (1368) تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، تهران: انتشارات اسلامی‏

‏5. خمینی، روح الله (1376)، تحریرالوسیله، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: دارالعلم‏

‏6. خمینی، روح الله (1372)، دیوان امام: مجموعه اشعار امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.‏

‏7. خمینی، روح الله، رساله توضیح المسائل‏

‏8 . خمینی، روح الله (1378)، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی‏

‏9. دشتی، محمد (1379)، ترجمه نهج البلاغه امام علی علیه السلام، قم: مشهور‏

‏10. شهیدی، جعفر (1378)، شرح مثنوی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی‏

‏11. مطهری، مرتضی (1378)، حماسه حسینی، تهران: انتشارات صدرا‏

‏12. مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی به ضمیمه شهید، تهران: انتشارات صدرا‏

‏13. مؤسسه پژوهشی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (1383)، ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی، تنظیم و نشر آثار‏

‏14. مولوی، جلال الدین محمد بلخی (1378)، کلیات دیوان شمس، تهران: نشر پیمان‏

‏15. مولوی، جلال الدین محمد بلخی (1375)، مثنوی معنوی، تهران: توس‏

‏16. همایی، جلال الدین (1385)، مولوی نامه، ج اول و دوم، تهران: هما‏

‎ ‎

‎ ‎

حضورج. 71صفحه 224