تجلی ظهور

 دلنوشته ای از منوچهر اکبری برای امام خمینی

 

تجلی ظهور

 

 

الهی مردا:

 آمدنت یعنی

  حذف همه واحه های فقر و جهل

     از جغرافیای دلهــا

***

تو

 یگانه معیار عدالت بودی

   از پیشوایانِ دیدنی

حتی

  شب و روز را در تجلّی

   عادلانه تقسیم می کردی.

***

تا تو بودی

 در هیچ قاموسی

  واژه سراب، اصالت نداشت

   دریایی که 

    خشکی را از کرانه عالم

      برگرفته بود

***


حضورج. 71صفحه 184

آفتاب

  هر روز

   به سلام صحبگاهی بارگاهت

      می آمد.

***

ما به اعتبار تو

  «راست قامتان جاودانه تاریخِ بودیم»

      بودیم.

با تو آسمان کتاب روشن زندگی بود.

***

در بلندایِ طارمِ عشق تو

    کلاه از سر عقل می افتاد

سپید ه ای که تو بودی

   تیرگی از همسایگی ما رخت بر بسته بود.

***

بی تو بی خورشید

  با تو با خورشید

با تو همزمان دو سوی عالم

   روشن می شد

    از آن سبب که

     در جوهره ذاتِ تو

      تاریکی اصالت نداشت.

***

تو 

 تفسیر زلالِ مشربِ آب و آیینه بودی.

***

جماران

  تنها به میمنت قدوم مبارکت 

    معبد عارفان و موّحدان شد.

جماران

  قلب جغرافیای بیداری و دلدادگی بود.


حضورج. 71صفحه 185

   نبضِ جماران حتی پس از غیبت تو

    زنده است و امیدبخش

     از آنکه از نفسِ تو گرم است.

***

بسیاری 

  وام از تو گرفتند

   نام از تو گرفتند

    اما

   تاکنون هیچکس

    نه رنگ تو دارد

     نه هیچ صدایی زنگ کلامِ تو

***

در نگاهِ تو

  مشقِ بیداری و بندگی معناپذیر شد.

تو

 درس فریاد را حتی به خفتگان خاک آموختی.

***

برای همه منتظران و تشنگان آزادی

  چه ارمغانی شیرین تر از آزادی

     آزادیِ بی دریغ

      بدانان بخشیدی.

بزرگا مردا

 در سایة تو

  آدابِ عشق و عقل در یک بیت جمع شد

     همه عارفان در راه مانده را

       شیوه یقین آموختی.

***

عرفانی که از اشارات نگاه تو نشأت می گرفت

    برای شیدایان دلباخته ات

     در این خاکدان دلمردگی

      شهادت را گواراتر از عسل می کرد.


حضورج. 71صفحه 186

***

شهادت 

  دست یافتنی شد

   برای پیر و جوان 

    بدان سبب که تو

     حکم می راندی.

***

در عصر غیبت

  ذوالفقار

   تنها

   برازنده دستان تو بود

***

تو ادامه حقیقت محّمدی بود

   حقیقتی که تنها انسان کامل بدان می رسد.

***

دُردی که از کلام تو می جوشید

  خنکای چشمه ای از زمزم بود

   و لهیب عطش دلسوختگان وادی معرفت را

       فرو می نشاند.

***

دری که تو به روی ما از قرآن گشودی

    اگرچه نیمه باز ماند

     اما از همان دریچه

      می شد همه کائنات را دید.

***

 

دریغا دریغ

  که تحّجر 

   امتی را مجبور کرد 

    استعلام حجر ناکرده

     حج را در فصل اول تفسیر نورانی تو


حضورج. 71صفحه 187

        نیمه تمام گذارد.

***

ما شرمگینان شوخ چشمی بودیم

   که قدر تمامت عظمت تو را ندانستیم

  گرچه با همه وجود

   در لبیک به قد قامتت قیام کردیم.

***

تبارنامه 

 بی نام تو ناشناخته است و مجهول

   تو شجره نامه پیوسته ما بودی

     از هر جویبار خرد تا گستره اقیانوس های آزاد.

***

تو بسیاری را در همسایگی خدا جای دادی

    امتی به اعتبار تو

      قد کشید.

 دیگر

  هیچ در راه مانده ای خوفِ از راه ماندن نداشت

      از آنکه مقتدایی چون داشت.

***

تو سمت قبله بودی

  تجسم اسلام بودی

   اسلام ناب محمدی 

    معیار و میزان حق از باطل

     هر که در خم زلف گره گیر تو گرفتار آمد.

آزاد شد 

  از هر آنچه رنگ تعلق داشت.

***

اینک 

 هر صاحب اعتباری

  وامدار نام و نگاه توست

    هنوز و هماره راهگشایی و حجت


حضورج. 71صفحه 188

      آنگونه که رسولان تا پایان عالم.

امامت تو در مرزهای محدود ایران منحصر نمی شد.

   آنی که تو داشتی

     بندگان طلعتت را جهانی کرده بود.

***

حماسه 

  بی فرماندهی تو

    جاوید نمی شد

     تو رسم بندگی را به کمال آموخته بودی.

  آزادگی سایه نشین سیره تو بود.

***

از خیل فقیهان سترگ 

   کربلا،

    عاشورا،

     حسین و حماسه

       تنها در تو جازی بود.

***

حُرّ قبل از تو یکی بود.

   تو حرّ را تکثیر کردی

     حُر را صرف کردی.

***

حُرّ پیش از تو

  در کربلا خلاصه می شد

    و در رکاب تو

     از نیمه تاریک زندگی

       شرمسار نبود.

***

حُرّ در کربلا،

  بعد از ظهر طلوع کرد

   و پس از تو با خورشید.

تو دانشنامه 


حضورج. 71صفحه 189

  همه واژه های پاک و آفتابی بودی.

***

تو یگانه فقیهی بودی که

  در آستانة هشتاد سالگی به جوانان آموختی

    «در قاموس شهادت واژه وحشت نیست».

***

 

تو یگانه امیری بودی 

   که بیش از همه، جوانان را در خط فرمان داشتی.

***

تو به تنهایی مصداق عینی

   «امت واحده» بودی.

***

در سالهای تبعید

  مبارزان به اسلحه مباهات می کردند

    در ایام حضور خورشیدی ات

     انقلابیون را به ایمان و قرآن مسلّح کردی.

***

فقیهان بسیار بوده اند

   تنها از آن میانه

    تو حسینی بودی.

***

تو نماز را بلندترین فریاد می دانستی

   تنها فقیه فرماندهی بودی که 

    آرزو داشت روزی همه سلاحها

      

      به قلم تبدیل شوند.

***

تجلی تو

  تمرین موفق ظهور بود

آمدنت


حضورج. 71صفحه 190

  پایان دوره جهالت جدید را نوید می داد.

تو تنها خورشیدی بودی که

   «خلاف آمد عادت»

    از مغرب طلوع کرد.

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

توضیحات:

‏ـ تعبیر «راست قامتان جاودانه تاریخ» از شهید دکتر بهشتی است.‏

‏ـ امام وقتی به تفسیر سوره حمد پرداخت، متحجران شرایطی را فراهم کردند که آن عزیز، علیرغم میل باطنی و شوق و نیاز امت، درسهای تفسیر را قطع کرد.‏

‏ـ مضمون این عبارت برگرفته از این بیت حافظ است:‏

‏شاهد آن نیست کرمویی و میانی دارد‏‎ ‎

‏ ‏

‏بنده طلعت آن باش که آنی دارد‏‎ ‎

‏ـ تعبیر بلند «در قاموس شهادت واژه وحشت نیست» از سخنان گهربار حضرت امام خمینی (ره) است.‏

‏ـ تعبیر «نماز بخوانید که بلندترین فریادهاست» از سخنان عرفانی امام خمینی (ره) است.‏

‏ـ تعبیر «به امید روزی که سلاح ها به قلم تبدیل شود» قریب به همین مضمون و عبارت از آن حضرت امام خمینی است.‏

‏ـ تعبیر «خلاف آمد عادت» را از حافظ وام گرفته ام‏

‏ـ تعبیر «خورشید مغرب» نام کتابی است اثر استاد محمدرضا حکیمی این تعبیر را ایشان برای حضرت امام بکار برد. شاید تحت تأثیر بازگشت تاریخی امام از آخرین مرحله از سفر تبعید (برگشت از پاریس) به تهران بوده است. ‏

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

حضورج. 71صفحه 191