آیت الله سید تقی موسوی درچه ای

آیت الله سید تقی موسوی درچه‌ای

‏ ‏

 تهیه و تنظیم: حسین روحانی صدر

‎ ‎

‏مرحوم آیت‌ الله سید تقی موسوی درچه‌ای فرزند آیت‌ الله سید نصرالله درچه‌ای از نوادگان سید محمدباقر درچه‌ای عالم برجسته عصر مشروطه اصفهان، در سال 1317 متولد و تحصیلات خود را در مکتب خانه نزد سید جعفر و دبستان درچه با مدیریت آقای رضایی و سپس مقدمات دروس حوزوی را در اصفهان به پایان رساند. وی در اصفهان قسمت هایی از مقدمات و صرف و نحو و شرح لمعه را در مدارس معتبر آن شهر همچون نیم آور، ذوالفقار، صدر، جده  بزرگ، جده  کوچک، ملا عبدالله و... نزد استادانی چون آیت الله حاج سید احمد امامی از شاگردان امام و آقای سید عطاء الله فقیهی، حاج سید نورالله مرتضوی (با اصالت درچه) گذراند و در کنار دروس حوزوی تحصیلات دبیرستان را در مدرسه های سعدی و هراتی به پایان رساند. از فعالیتهای  وی در این دوران برگزاری مجلس ترحیم سید شرف الدین جبل عاملی ‏‏از علمای سرشناس و خوشنام روشن اندیش جبل عامل، با همکاری طلاب مقیم اصفهان به ویژه مرحوم شیخ علی محصل یزدی، ‏‏حاج سید احمد فقیه امامی و اخوی ایشان حاج آقا حسن امامی ‏‏است. در پی شهادت شهید نواب صفوی که او نیز از سادات میر لوحی و با ایشان از نسب خانوادگی مشترکی برخوردار بود، فعالیتهای بسیاری نمودند. وی از سال 34 برای اتمام دوره های فقه و اصول وارد حوزه علمیه قم شد و از بدو ورود به قم به جمع طلاب با نشاط و فعال همچون ‏‏آقای حجت الله کیانی، حاج شیخ ‏


حضورج. 73صفحه 91
‏اسدالله خادمی نجف آبادی ‏‏پیوست و در سفرهای تبلیغی علیه خرافات رایج و اعمال غیر شرعی فعالیت و سخنرانی را آغاز نمود. ایشان همواره مورد تقدیر و تشویق آیت الله بروجردی (از شاگردان درچه ای بزرگ) و از جمله طلاب شرکت‌ کننده در مراسم تشییع آیت‌ الله یثربی به امر آیت‌ الله بروجردی بود. ایشان برای انجام یک سلسله کارهای تبلیغی به تهران وارد و در مدرسه علمیه برهان شهرری نزد استادانی چون ‏‏آقایان غلامرضا رضوانی، محمد آل اسحاق، توسلی خراسانی، محمد امامی کاشانی و لاله زاری‏‏ ‏‏ابراهیم امینی نجف‌ آبادی ‏‏مستقر گردید. در همین دوران از سوی آیت‌ الله کاشانی به آیت‌ الله حجتی معرفی و مأمور تبلیغ در بوشهر گردید. وی پس از فوت آیت الله بروجردی از جمله طلاب فعال در تبلیغ مرجعیت امام خمینی و با شروع نهضت هفت هزار روزه ایشان از جمله مبارزین فعال و تمام وقت در خدمت انقلاب بود. حضور در سخنرانی امام علیه انجمن های ایالتی و ولایتی، رساندن نامه های محرمانه امام به علمای فارس ‏‏آقایان محلاتی، دستغیب، حائری، خداداد و مصباح و ارسنجانی ‏‏در برگزاری جلسات هفتگی، دستگیری در جشن نیمه شعبان 41‏‏، ‏‏فعالیت در ایام دستگیری امام و هجرت علما از جمله مراجع بزرگ و حضرات آیات منتظری ؛ ربانی ؛ هاشمی ؛ محمدی گیلانی؛ نعمت الله صالحی نجف آبادی ؛ حسین نوری ؛ شهید مفتح و یحیی انصاری و امضای طومار های مرجعیت امام خمینی، برگزاری جشن های آزادی امام در قم، فعالیت در سخنرانی امام علیه کاپیتولاسیون 4 آبان 43، انتشار شبنامه با همکاری آیت الله منتظری و آیت الله ربانی علیه حکومت پهلوی، برگزاری دعای توسل در مسجد بالا سر حضرت معصومه(س)، نصب تصویر آیت‌الله خمینی بر سر در فیضیه با همکاری شهید محمد منتظری، تهیه شعارهای انقلابی بر روی بادبزن، امضای نامه های پیگیری سلامت امام به نخست وزیر هویدا با برنامه ریزی و طراحی یکی از مراجع و آقای طاهری اصفهانی، فعالیت در لغو حکم اعدام بخارایی و همراهانش، فعالیت در مراسم شهادت سید کاظم قریشی از همراهان آقای امام جمارانی در خمین، تخریب سنگ قبر پدر قدس نخعی به همراه جمعی از طلاب اصفهانی، چاپ اعلامیه در حجره اش، مأموریت رساندن نامه آیت الله منتظری و آیت الله ربانی به آقای معصومی همدانی ( معروف به آخوند همدانی ) در همدان، آقای سید‏


حضورج. 73صفحه 92

‏نصرالدین بنی صدر پدر ابوالحسن بنی صدر در همدان، آقای سید ابوالحسن رفیعی قزوینی در قزوین، آقای صالحی در کرمان،آقای پورمحمدی در رفسنجان، آیت الله صدوقی و آیت‌ الله خاتمی در یزد و آقای خوانساری در قم،  سفرهای متعدد برای انتقال اعلامیه ها و پیام های امام به عراق و دستگیری و شکنجه در زندان قزل قلعه، حضور در جامعه روحانیت مبارز تهران به همراه استاد مطهری، آقایان بهشتی، باهنر، مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی، شاه آبادی، غفاری و ناطق نوری، فعالیت در تحریم جشن های نیمه شعبان، حضور در مدرسه رفاه همراه با شهید محمد منتظری، شمه‌ای از کارنامه هفت هزار روزه آن روحانی وارسته است. وی پس از پیروزی انقلاب ضمن حضور در جلسات جامعه روحانیت از اموال عمومی در کمیته شهرری و مدرسه رفاه دفاع و شب و روز به دنبال برقراری آرامش پس از پیروزی انقلاب بوده است. با آغاز جنگ تحمیلی ضمن حضور دائم در سنگرهای دفاعی، لطمات زیاد شکنجه های طاقت فرسای کمیته مشترک ضد خراب کاری او را به رنج و تعب انداخت اما او مبارزه در جبهه را ترک ننمود. همچنین بعد از تأیید تشکیل مجمع روحانیون از سوی حضرت امام از اعضای فعال آن گردید. همچنین او در ایام جنگ مدیریت نشریه کودک، نوجوان، جوان و خانواده شاهد را عهده دار بود.‏

‏وی همواره از آثار شکنجه های دوران مبارزه رنجور و ناتوان گردید و بالاخره در بامداد ششم رمضان المبارک سال جاری دعوت حق را لبیک گفت. ‏

‏آن بزرگوار در باره آشنایی با امام خمینی،عشق و علاقه به حضرت امام و فعالیت در جریان ‏


حضورج. 73صفحه 93
‏انقلاب اسلامی چنین می‌ گوید:‏

‏از همان اوان جوانی و ابتدای فعالیت ها و مبارزات، دورادور با امام آشنایی داشتم که بر اثر تأثیر گفتار آیت الله کاشانی بود که عامل اصلی ورود من به صحنه سیاست و مبارزه با رژیم شاه بودند. دیدارهای مکرر با ایشان، ارادت و علاقه مرا نسبت به امام خمینی چندین برابر کرد. ‏

‏در زمان آقای بروجردی دو درس تماشایی و دیدنی بود، یکی درس خود آقای بروجردی که در مسجد بالای سر برگزار و بیشتر جنبه تشریفاتی داشت، چون ایشان به خاطر کهولت سن قادر نبودند کلاس را مرتب بیایند و درس دوم درس امام در مسجد سلماسی بود که بعد از درس آقای بروجردی از لحاظ کیفیت و کمیت حرف اول را می زد. خوب به خاطر دارم که پایان درس ایشان خیابان صفائیه قم از ازدحام شاگردان راه بندان بود. من بعد از فوت آقای بروجردی یکی دوبار به جهت تماشا به کلاس درس امام خمینی رفتم ولی شاگرد ایشان نبودم. بعدها امام خمینی در روزهای تعطیل، درسی با عنوان مسائل مستحدثه گذاشتند که این کلاس غیر از روال همیشگی ایشان بود. حضور من در درس ایشان از همین کلاس شروع شد که در منزل خود ایشان در «یخچال قاضی» بر پا شد که با استقبال طلاب زیادی رو به رو شد، به طوری که روزنامه ها پس از فوت آیت الله بروجردی گزارشهایی را در مورد تعداد شاگردان برخی از علما چاپ کردند که در درس امام 400 طلبه شرکت می کردند که رقم قابل توجهی بود. در همان روزها بنده بعد از بررسی های زیاد، امام خمینی را اعلم و اتقی تشخیص و ایشان را به عنوان مرجع تقلید خود انتخاب کردم.‏

‏بعد از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، امام خمینی تصمیم گرفت در جلسه ای با عده‌ای از علمای بزرگ نظیر آقایان گلپایگانی، زنجانی، مرتضی حائری و نجفی و دیگران مشورت و تبادل نظر نماید. اکثر شهرها هم به پیروی از ایشان شبهای یکشنبه جلسه گذاشتند. در همین راستا در یکی از روزها حجت الاسلام آقای شیخ حسن صانعی به سراغ من فرستاد که به منزل امام بروم. در این ملاقات ایشان گفتند که شما باید به شیراز بروید و در آنجا کاری هست که باید انجام بدهید، البته به اتفاق یکی از دوستان خود، حال هرکدام که خودتان صلاح دانستید. چون امام‏


حضورج. 73صفحه 94
dorchei 2آخرین عکس مرحوم آیت‌ الله درچه‌ای در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)

‏خمینی دستور دادند که روحانیون سراسر کشور در هر شهری- چه کوچک و چه بزرگ- شبهای یکشنبه جلسه داشته باشند و راجع به مسائل روز و وقایع مملکت تبادل نظر کنند. خلاصه آنکه قرار شد من به شیراز بروم. افتخاری بزرگ بودکه امام خمینی کاری را به من محول کند و آن را اجابت کنم. در ضمن آقای صانعی فرمودند: روزی که خواستید راهی شیراز شوید ابتدا به منزل امام خمینی بیایید که ایشان هم مطالبی را به شما بگویند. لذا روزی که عزم شیراز کردم به منزل ایشان رفته و خدمتشان مشرف شدم. امام خمینی با وقار و عظمت مخصوص به خود در گوشه اتاق نشسته و مشغول نوشتن بود. با راهنمایی آقای صانعی وارد اتاق شدم و پس از ادای احترام روبروی ایشان نشستم. سؤال کردند : عازم کدام شهر هستید ؟ من عرضه داشتم: منطقه  شیراز. امام خمینی هم زمان صحبت کردن ؛ تند تند مشغول نوشتن نامه هایی برای علمای شهرها بودند و بدیهی است که هر نامه فراخور شأن و مقام و موقعیت مخاطبشان نوشته شود. با این حال وقفه‌ای در نوشتن نداشتند. هم زمان هم نوشته و هم به من برنامه مسافرت دادند. برای من خیلی عجیب بود که ایشان ‏


حضورج. 73صفحه 95
‏در یک حال، دو کار حساس را انجام می دادند. از یک طرف مرا به مأموریت  مهم و حساسی عازم و با بردن نام تک تک افراد مورد نظرشان در شیراز و دیگر شهرهای اطراف شیراز، اینکه به هر یک از آنها چگونه و چه مطلبی گفته شود، رهنمود داده، از طرف دیگر در همان حال بی وقفه مشغول نوشتن بود، بدون اینکه سر را از کاغذ بردارد یا نوشتن را متوقف کند. نه لحظه‌ای سخن متوقف شد و نه لحظه ای حرکت قلم روی کاغذ قطع. دو کار مهم و حساس در یک زمان. ایشان دستورات لازم را به من داد و گفت که سلامشان را به آقایان علما برسانم و از آنها احوالپرسی کنم و بگویم که شبهای یکشنبه جلسه داشته باشند. چرا که مسائل مملکت در وضعیت حساسی است و ما در شرایط بحرانی هستیم. ‏

‏من و یکی از دوستان به نام آقای سجادی عازم شیراز شدیم که او از آن جا عزم کشور های حاشیه خلیج را داشت. فردای آن روز قبل از آن که از دوستم جدا شوم تصمیم گرفتم حمام بروم. به احتمال این که حمام عمومی چندان اعتباری ندارد محتویات جیبم و همه آن چه را که همراه داشتم از قبیل کاغذ و پول به آقای سجادی سپردم. بعد از مراجعت از حمام چند ساعتی با ایشان در شهر گردش کرده بعد از صرف ناهار تا پای اتوبوس بدرقه اش کردم و او رفت. نزدیکی های غروب پس از زیارت حضرت شاهچراغ تصمیم گرفتم قبل از رفتن به مسافرخانه شام بخورم. ناگهان یکه خوردم. تمام محتویات جیبم را که به دوستم سپردم بودم با خود برده بود. پس از چند روز رنج و مشقت بسیار و تحمل گرسنگی و تشنگی ناگاه یکی از دوستان طلبه،به نام عبد الخالق خسروانی را دیدم که به کمک ایشان به اتفاق یکی از رفقای روحانی به نام آقای سید محمد علی فقیه، ساکن در شیراز، به منزل علما رفتیم و پیام امام خمینی را به آنها دادیم. از جمله آقایانی که به خدمتشان مشرف شدیم، آقایان محلاتی، دستغیب، حائری، خداداد و مصباح (از منبری ها) را به خاطر دارم. ‏

‏ما به همراهی یکی دیگر از آقایان به شهرهای اطراف شیراز از جمله : جهرم و فسا و اردکان رفتیم که در فسا دستگیر و زندانی شدم ولی پس از دو روز ما را آزاد و تحت نظر به شیراز و سپس روانه تهران کردند.‏


حضورج. 73صفحه 96

‏4 آبان 1343، صبح زود، آقای اصغر تهرانی فردی را به دنبالم فرستاد و گفت که سریع برای شرکت در سخنرانی حاج آقا روح الله به منزل ایشان واقع در یخچال قاضی قم بروم. خبر از قبل اعلام نشده و همان روز در عرض چند ساعت سینه به سینه نقل شد که در روز 4 آبان و از اتفاق روز تولد شاه؛ مصادف با 20 جمادی الثانی 1384 سال روز ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و هم چنین سال روز تولد حاج آقا خمینی، آیت الله خمینی قصد دارد در منزل خود سخنرانی کند. ‏

‏برای مهیا کردن مقدمات سخنرانی،آقای اصغر تهرانی و طلاب اصفهانی و آقای کروبی نقش به سزایی داشتند. وظیفه مهم ما در منزل امام نصب چند بلندگو، پیش بینی چند باتری برای مواقع اضطراری و قطع احتمالی برق و جلوگیری از قطع سیمهای بلندگو توسط مأموران امنیتی بود. من و یکی دو نفر دیگر از دوستان نیز مراقب قطع سیمی بودیم که از پشت بام گذشته بود. ‏

‏امام در اتاق میانی با پنجره‌ای مشرف به حیاط، نشسته و سخنرانی مهم خود را علیه کاپیتولاسیون ایراد نمودند. بنده در فاصله 5/1 متری جلوی ایشان در میان جمعیت ایستاده و شاهد حادثه جالب و شگفت انگیز آن روزگار بودم.‏

‏در دوران تبعید امام خمینی در نجف مایل بودم برای دیدن ایشان به عراق بروم. یکی از روزها در کتابخانه مدرسه فیضیه مشغول مطالعه بودم که دوستم جناب آقای سید محمد احسانی از وسط جمعیت مطالعه کننده به طرفم آمد. دست داخل جیبش کرد و دو بلیط قطار در آورد و گفت : این بلیط قطار یکی برای تو و دیگری برای خودم هست. قطار نیم ساعت دیگر عازم نجف است. گفتم: اینکه نشد. من باید مقدمات سفر را فراهم نمایم. گفت فرصت نداریم. عزم بر رفتن و قسمت شده بود باید با عجــــله خـــود را می رساندیم تا از قطار جا نمانیم. با سرعت دویدیم. در دالان مدرسه فیضیه با آقا حسن حبیب اللهی برخورد کردیم که او هم با پرس و جو از ما با ما راهی شد. بی توجه به طرف خیابان دویدیم سوار تاکسی شدیم و به راه آهن رفتیم.‏

‏در قطار داخل کوپه خود نشستیم و قطار به راه افتاد. چهار یا پنج کیلومتری از قم خارج شدیم دیدیم آقای حسن حبیب اللهی در قطار دنبال ما است. این شور عشقی بود که شخصی با وجود زن و زندگی و مشکلات خانواده برای دیدن مرجع تقلید و رهبر خود اینگونه عزم سفر ‏


حضورج. 73صفحه 97
‏کند. او هم به کوپه ما آمده هر سه همسفر شدیم. به آبادان رسیدیم. چون با آقای قائمی آشنا بودیم از طرفی با پسر ایشان آقای مجتبی قائمی در اصفهان هم درس بودیم و رفاقتی داشتیم به مدرسه ایشان رفتیم. در حجره آقا مجتبی ساکن و پذیرایی شدیم تا قاچاق بری پیدا شود ما را به عراق ببرد. در مدتی که در مدرسه منتظر بودیم، آقای شیخ اسدالله روح اللهی هم به آبادان آمده با ما همراه شد.بعد هم آقای حاج رضا قمشه ای به جمع ما پیوست. به این ترتیب جمع ما تکمیل شد. بعد از پنج یا شش روز که در آبادان ماندیم یک شب بعد از مغرب ما را حرکت دادند و آقای قائمی هم لطف و محبت داشته سفارش ما را به قاچاق برها کردند. به وسیله قایق پارویی هر هشت نفر را از آب رد کردند این کار مستلزم هفت یا هشت راه رفت و برگشت بود. نوبت ما شد. جمع دوستان، سوار قایق شدیم. تا نزدیکی اذان صبح در نخلستانها بودیم بعد ما را به باغی محصور که دیوار گلی یا چینه داشت بردند. این باغ چند طویله مخروبه داشت و نهری هم منشعب از اروند رود در آن جاری. ما را به طویله ها برده گفتند یک ساعت سرپایی بنشینید ولی حدود سه روز در این باغ ماندیم. بعد از سه روز نصف شب ما را حرکت داده از نخلستان بیرون آورده سوار اتوبوسی کردند. معلوم بود این اتوبوس از بیراهه خواهد رفت. چون قسمتی را که اطراف بصره بود خیلی با زحمت از روی ریل راه آهن رد شد. البته جمعیت کاروان ما با دو اتوبوس حمل و جابجا شدند تا اینکه شبانه وارد بصره شدیم و به منزلی رفتیم و شب را در آنجا ماندیم. فردای آن روز نماز مغرب و عشاء را خواندیم و بعد از صرف شام حرکت کردیم. اما نه به سمت داخل عراق بلکه به طرف دیگری تا از بالای سر عراق و از راه بیابان به نجف برسیم.‏

‏در بیابان لم یزرع بصره و نجف در راه، متوجه یک جیپ پر از شرطه (پلیس) از دور شدیم که پس از ماجراهای بسیار فردا بالاخره صبح روز بعد، ساعت 9 صبح وارد نجف شدیم.‏

‏هرکس به سراغ مکانی رفت. ما هم با جمع دوستان خود به مدرسه آیت‌الله بروجردی مرکز رفت و آمد دوستان و ایرانی ها رفتیم. از قبل اطلاع داشتم که امام خمینی شب ها نماز مغرب و عشا را آنجا اقامه می نمایند. وارد حجرۀ آقای علیان یکی از دوستان قدیمی در تهران و قم شدیم. در صدد بودیم آنجا ضمن درس خواندن کارهای سیاسی هم انجام دهیم. از جمله اینکه تلاشی جهت‏


حضورج. 73صفحه 98

‏ ‏

‏آزادی آیت الله منتظری و آیت الله ربانی داشته باشیم. از این رو با جمعی از دوستان هم فکر با برنامه از قبل تعیین شده به منازل آیات عظام همچون حکیم، خویی شاهرودی و شیرازی رفتیم. ‏

‏در این مقطع از محضر علما به خصوص محضر درس امام خمینی استفاده کردیم. درس ایشان ویژگی خاصی داشت، چون آن زمان در نجف رسم بر این بود که سر درس به استاد اشکال نمی کردند. در بین درس مباحثه ای پیش نمی آمد و بدون سؤال و جواب کلاس تعطیل می‌ شد. اما کلاسهای درس امام خمینی به این شکل نبود بلکه خود ایشان فرموده بودند کلاس درس مجلس روضه نیست طلاب باید اشکال و سؤال و بحث کنند تا در علم و فقه پخته شوند. اگر اشکالی به ذهنتان آمد بگویید. اولین کسی که به عنوان مستشکل (پرسش کننده) درس حضرت امام خمینی سؤال کرد و اشکال کرد و ایشان هم پاسخ دادند حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ایشان بود. شاید دیگران نخواستند آغازگر اشکالات درسی باشند. بعد از آقا مصطفی، آقای دکتر محمد صادقی و آقایان دیگر از جمله آقای رضوانی از ایشان سؤال کردند و امام خمینی هم استقبال کرده و پاسخ گفتند.. ‏

‏مصادف با یکی از اعیاد تصمیم گرفتیم برای عید دیدنی به منزل حضرت امام خمینی در کربلا برویم. ظهر امام خمینی همراه حدود بیست نفر از میهمانان به نماز جماعت ایستادند. من با ‏


حضورج. 73صفحه 99
‏شیخ عبدالعلی قهه ای از دوستان صمیمی چندین ساله و هم حجره‌ ام، در جماعت صف اول پشت سر امام به نماز ایستادم و دائم شیخ عبدالعلی را واسطه قرار دادم که از ایشان عیدی بگیرد و طوری که امام بشنود به او گفتم اگر هم ایشان بخواهند عیدی بدهند شما کاسه داغ تر از آش نخواهید گذاشت وگرنه خودشان حرفی ندارند به ما عیدی بدهند. امام خمینی هم دیدند خیر من ول کن قضیه نیستم و امروز تا عیدی نگیرم از آنجا نخواهم رفت خطاب به شیخ عبدالعلی گفتند اگر پول خرد بیاورید عیدی خواهم داد. حاج شیخ عبدالعلی هم بیرون رفته با یک مشت پول خرد از درهم و دینار برگشت و به دست آقا داد. بعد از نماز، امام به عنوان تبرک و عیدی مشغول پخش پول خردها شد.‏

‏هر دستی که به طرف امام خمینی رفت ایشان یک درهم کف آن گذاشت. بعضی از دوستان هم هر دو دست خود را جلو آورده تا دو سه درهم بیشتر بگیرند و برای توجیه این که شاید با هر دو دست عیدی گرفتن درست نباشد، به نیت برادر و فرزند و همسر خود گرفتند. این درهم تبرک شده مدتها در جیبم بود.‏

‏بعد از بازگشت از عراق بار دیگر شوق دیدار مجدد امام شرر به قلبم زده تصمیم گرفتم به نجف برگشته و در کلاسهای درس ایشان حاضر شوم. مقدمات سفر مهیا و اندکی بعد عازم عراق و به نجف مشرف شدم. برکت و یمن این سفر به رفاقت تنگاتنگ من با حاج آقا مصطفی خمینی بود که از حضور ایشان بسیار مستفیض شدم به خصوص که اکثر دیدارهای من و ایشان در بیرونی منزل امام بود. به حق باید گفت حاج مصطفی خمینی نقش بسزایی در پیشرفت انقلاب و مبارزات داشته طوری که اکثر کارهای بیرونی پدرشان و حل و فصل امور و مدیریت کارها را بر عهده او بود.‏

‏در مدت حضور من در عراق امام خمینی دیدار عمومی داشتند. در این جلسه عمومی ما بچه‌های ایرانی مقید بودیم در ملاقات عمومی امام باشیم و استفاده کنیم بعضی ها سؤال و مسأله ای را می پرسیدند  و مشکل و مطلب خود را به ایشان می گفتند تا راهنمایی شوند. آیت‌الله شیخ نصرالله خلخالی که به امام ارادت و خلوص عجیبی داشت، صاحب نفوذ و مورد احترام همه طلاب ‏


حضورج. 73صفحه 100
‏نجف اعم از عرب و عجم و فرد محترم و متدین و باسوادی بود. اکثر اوقات در این دیدار کنار امام خمینی نشسته بود.‏

‏ورود امام به فرودگاه بغداد و کاظمین و کربلا با تجلیل و استقبال مفصلی روبرو شده بود که زحمات برنامه‌ ریزی و اجرای این استقبال بر عهده آقای خلخالی و آقای سید محمد شیرازی قرار داشت که یکی از متنفذین عراق به خصوص کربلا که پدرش از مراجع تقلید و خودش هم از علمای بزرگ و پیشنماز صحن مطهر حضرت امام حسین (علیه السلام) بود.آقای سید محمد شیرازی ماشین های زیادی را به استقبال امام فرستاد. بعد هم گفت روی مناره‌ های حرم حضرت ابا الفضل و امام حسین«ع» در تجلیل از مقام آقای خمینی شعارهایی نوشته و بلندگوها هم همزمان از ایشان تجلیل کنند تا جایی که روزنامه ها و مجلات آن روز از ورود آقای خمینی به کربلا مطالبی را نوشتند. مأمورین رژیم در کربلا تلاش کردند با ایجاد ترس و پخش شایعه از شکل گیری این استقبال ممانعت به عمل آورند و به مردم و طلاب این مطلب را القا کردند که عکس هر کس در این استقبال گفته شود موقع بازگشت به ایران دجار مشکل خواهد شد. اما علی رغم این جوسازی حدود پانصد – ششصد نفر با وسائل نقلیه مختلف به شهرک مسیب آمدند و از امام استقبال نمودند.‏

‏آقای سید محمد شیرازی، از امام خمینی تقاضا کرده مدتی که در کربلا اقامت دارد به جای او نماز جماعت صحن امام حسین «ع» به امامت ایشان انجام شود. آقای سید محمد شیرازی به همراه برادرانش صف اول و پشت سر ایشان به نماز ایستاده طوری که تمام صحن امام حسین«ع» برای خواندن نماز جماعت پر از جمعیت شده و به این ترتیب زیر بنای شناخت و آگاهی ملت عراق از امام خمینی همین استقبال شایان و قابل توجه و این تجلیل کم سابقه در کربلا از ایشان بودکه مرهون زحمات آقای شیخ نصرالله خلخالی و آقای سید محمد شیرازی است.‏

‏یکی از شبها مصادف با عید نوروز برای عرض ادب و تبریک به منزل امام رفتم. طلاب ایرانی هم آنجا حضور داشتند. آقای شیخ نصرالله خلخالی هم طبق معمول کنار امام نشسته بود. آقای سید مرتضی نخجوانی از سرشناسان نجف و آشنای عموم طلاب هم آنجا بود. آن شب یکی ‏


حضورج. 73صفحه 101
‏از آقایان به دلیل شلوغی و ازدحام جمعیت در خیابانها و به خصوص حرم سؤال کرد: حضرت آیت الله! طبق روال هر شب به حرم خواهید رفت؟ چون حتی کوچه پس کوچه های نجف پر از شهرستانی ها و روستائیان و بادیه نشینانی شده که بساط پهن کرده و در خیابان نشسته اند! امام فرمودند: چرا مشرف نشوم؟ آن آقا جواب داد: حضرت آیت‌الله امشب، شب تحویل سال است و در صحن راه عبور نیست. افراد با زحمت از کوچه‌ها و خیابانها عبور کرده و جمعیت زیادی اطراف صحن حضرت امیرالمؤمنین نشسته، به دلیل ازدحام به حرم مشرف نشوید اما امام یک کلام فرمودند: جمعیت هم حسنی دارد.‏

‏جلسه لحظه‌ای ساکت شد. سپس آقای سید مرتضی نخجوانی قصه‌ای تعریف کرد تا اسباب مزاح شود، همه جمعیت حاضر در مجلس زدند زیر خنده و عجیب این که امام همانطور که چهار زانو نشسته چشمهایش به زمین دوخته شده کوچکترین تکانی نخورد. تمام اوقاتی که در جلسه حضور داشتند طریقه نشستن ایشان به این شکل بود تنها وقتی کسی سؤال داشت سرش را بلند می‌کرد تا جوابش را بدهد و دوباره به همان حالت بر می‌گشت. حتی شیخ نصرالله خلخالی هم خندید ولی ایشان قیافه و حالتش و چشمش نه به سوی سرور و خوشحالی و خنده رفت و نه به صورت مکدر شدن و ناراحتی و عصبانیت درآمد. بدون کوچکترین تغییری. شاید آقای سید مرتضی نخجوانی توقع داشت ایشان هم لبخندی بزنند ولی هیچ عکس العملی از این ناحیه دیده نشد.آن شب را نیز امام به همراهی یک نفر به حرم حضرت علی «ع» رفتند. همان شب شخصی از ایشان راجع به طواف خانه خدا پرسید که آیا لازم است در طواف خانه خدا وقتی شخص به گوشه های کعبه رسید به شانه‌اش نگاه کند که یک وقت کج یا راست نشود؟ ایشان فرمودند لازم نیست. باز هم سؤال کرد اگر این کار را بکند چطور است؟ باز ایشان فرمودند احتیاط کردن خلاف احتیاط است سؤال دیگری پرسید و ایشان فرمودند که اگر ازدحام نباشد و ممکن باشد سوار دوچرخه شود و هفت دور بگردد. البته امام خمینی مترصد جواب احتیاط برخلاف احتیاط است بودند.ولی من محو حضور وجود مقدس ایشان از سؤال و جوابها لذت برده و کسب فیض کردم. در نجف مقید بودیم از کارهای مبارزاتی کوتاهی نکنیم. توزیع عکس امام و رفتن به منزل علما از‏


حضورج. 73صفحه 102
dorchei 1

‎ ‎

‏جمله مواردی بود که آن را واجب دانستیم. آنچه که برای ما سؤال بر انگیز شد این بود که چرا عکاسی ها عکس امام خمینی را ندارند. عکس همه مراجع را داشتند حتی عکس آقایان در رده‌ های پایین در عکاسی ها موجود ولی عکس حضرت امام نبود. من به اتفاق دو سه نفر دیگر از دوستان به عنوان اعتراض به یکی از این عکاسی ها رفتم. صاحب مغازه در صحبت های خود گفت: به من گفته‌اند این عکس را نگذارم ولی خودش از ارادتمندان امام بود و در کشوی میز خود عکس ایشان را هم داشت و ادامه داد از ناحیه بعضی از بیوت به ما توصیه شده عکس حضرت آیت‌الله خمینی را نداشته باشیم و به زبان خودش (عربی) گفت : من دنبال دردسر نیستم.‏

‏من اکثر شبها به خصوص شبهای جمعه به کربلا و پاتوقمان مدرسه آیت‌الله بروجردی رفته تا دوستان خود را آنجا ببینم چون این مدرسه، به خصوص پاتوق طلاب زائر بود. رسم امام نیز بر این بود که اکثر شبهای جمعه و ایام زیارتی مخصوصه به کربلا مشرف می شد و در منزلی که یکی از ارادتمندان در اختیار ایشان گذاشت حضور داشتند. یکی از این ایام زیارتی؛ امام خمینی به کربلا ‏


حضورج. 73صفحه 103
‏مشرف و قرار بود برای نماز جماعت به مدرسه آیت‌ الله بروجردی رفته و روی پشت بام که بسیار مکان مجلل و وسیعی و مشرف به حرم حضرت امام حسین«ع» و حضرت ابوالفضل«ع» بود نماز جماعت بخوانند. سه شب بود که امام به کربلا مشرف شده و در این سه شب آنجا نماز جماعت خواندند و عجیب این که هر سه شب، آقا شیخ علی اصغر مروارید منبر رفتند و عجیب این که هر سه شب امام در جلسات سخنرانی آقای مروارید که الحق منبرهای بسیار جالبی به تناسب مکان و زمان داشت حاضر شد. آقای مروارید در تمام مدت صحبتهایش هیچ اشاره‌ ای به حضور امام و یا تجلیلی از ایشان نکرد.‏

‏شب آخر روضه طلاب تجمع کرده از آقای مروارید پرسیدیم: چرا شما در این سه شب یکبار هم نامی از آقای خمینی نبردید؟ ایشان در پاسخ گفت: اول اینکه نیازی نبود چون حضار مجلس همه ایشان را دیده و گفتن من مناسبتی نداشت، دیگر اینکه با بردن نام و تجلیل ایشان باعث دلخوری ایشان می شدم.‏

‏بعد از مدتی باز هوای وطن به سرم زد و تصمیم گرفتم به ایران بازگردم تا در جبهه اصلی و پایگاه انقلاب مسائل را پیگیری کنم برای همین  خرداد 45  به ایران برگشتم.‏

‏در بازگشت به ایران و آخرین روزهای اسفند 45، بعد از مدتی خبر رسید آیت الله منتظری برای دیدار آقای خمینی و همچنین انجام کارهایی عازم نجف هست و بنده هم باید همراه ایشان باشم. به شکلی خاص دوباره عازم عراق شدیم اما از قم تا آبادان تک تک و جداگانه حرکت کردیم. آیت‌ الله منتظری از طریق دیگری به آبادان رفت و در مسجدی کنار شهر با پیش‌ نمازی آقای رحیمی ساکن شد. چون ایشان تازه از زندان آزاد شده و مرکز شهر هم مرکز ایاب و ذهاب روحانیون و طلاب و ساواک بود، ترجیح داد در شهر آفتابی نشود. مدرسه آیت‌ الله قائمی هم به دلیل پاتوق طلاب و امکان پخش خبر ورود ایشان و دستگیری مجدد مکان مناسبی نبود.‏

‏من به تنهایی عازم آبادان شدم. در آبادان به یکدیگر ملحق شده و مطابق معمول آیت‌ الله قائمی ترتیب خروج ما را از ایران داد. ما را به قاچاق برها سپرد و سفارشات لازمه را انجام داد. ما هم حرکت کردیم. یک شب در نخلستان ماندیم، از آنجا با قایق از آب گذشتیم و وارد بصره‏‎ ‎

‏ ‏


حضورج. 73صفحه 104

‏شدیم. وقتی وارد بصره شدیم به گاراژی رفتیم و ماشینی را گرفتیم که به طرف بغداد حرکت کنیم. هرکدام یک کارت شناسایی صادره از حوزه نجف داشتیم. در گذشته عکسی را به حوزه فرستاده بودند که ما از طلاب ساکن نجف هستیم. وقتی شرطه وارد ماشین ما شد و گفت: جیب هویه. فوری کارت شناسایی را درآورده به او نشان دادیم. اما باز هم از روی اضطراب و دستپاچگی وقتی کارتم را از جیبم در آوردم، سر و ته گرفته بودم. شرطه هم آنقدر گیج بود که نگفت این عکس را برگردان تا با قیافه ات مطابقت دهم. نگاهی سطحی و گذرا به کارت انداخت و رفت. ماشین حرکت کرد. چون ماشین یکسره به قصد نجف حرکت نکرده بود ما در یکی از شهرهای بین راه پیاده شده، بعد از صرف ناهار به قصد نجف ماشین دیگری سوار شدیم. با ورود به نجف ابتدا به حرم حضرت علی «ع» مشرف شدیم که عده ای بعد از شنیدن خبر ورود آیت الله منتظری به نجف، به استقبال ایشان آمدند. از حرم  به مدرسه بروجردی رفتیم و وارد حجره یکی از طلاب ایرانی شدیم. بعد هم هر شب یکی از طلاب آقای منتظری را به حجره خود دعوت کرد. از طلاب مقیم مدرسه آیت الله بروجردی، آقایان علیان، فرزندان شیخ عباسعلی اسلامی مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی، آقای فرقانی، آقای کیانی، آقای مشکینی، آقای عمید زنجانی، آقای امینی نجف آبادی و خیلی از آقایان دیگر، ساکن بودند و همین امر باعث شده بود مدرسه آیت الله بروجردی به یک مرکزیت ثقل و پاتوق تبدیل شود. روز اول ورود به دیدار سپری و فردای آن روز کارمان ‏


حضورج. 73صفحه 105
‏شروع شد. ولی آقای منتظری در صدد بودند وقتی من این طرف و آن طرف دنبال کارها هستم بدون ایشان و تنها باشم. روز بعد قرار شد منزل امام برویم. بعد از ظهر پنج شش نفر از آقایان همراه ما به منزل ایشان رفتیم. آیت الله خمینی عصرها دیدار عمومی نداشتند و وقتی آیت الله منتظری وارد شدند آقای شیخ حسن صانعی آنجا بود.‏

‏آقای صانعی آن موقع مسئول منزل امام خمینی بود. آقای منتظری دیدند اگر تنهایی بخواهند نزد امام بروند بی احترامی به همراهان خواهد شد پس حضرت آیت‌الله خمینی تشریف بیاورند بیرون شایسته‌ تر است. بنابراین به وسیله آقای صانعی از امام خواهش کرد اگر مانعی نیست همراهانی داریم از این رو حضرتعالی تشریف بیاورید. اگر هم مانعی هست من خدمتتان برسم. طولی نکشید دیدیم امام خمینی تشریف آوردند در همان اتاق مخصوصی که شبها دیدار عمومی بود. تعارفات معموله و دیدار مرسوم انجام گرفت. مدتی در حضور ایشان بودیم سپس بلند شدند. آقای منتظری گفتند مزاحم وقتتان نخواهیم شد. ایشان به اندرون رفتند و ما هم دنبال کارهایمان. از فردای آن روز من سعی کردم در کلاسهای درس امام هم حاضر شوم. بعد هم با آقای منتظری قراری گذاشتیم که بعد از درس ایشان به منزل امام برویم. در منزل ایشان به اندرونی زیرزمین مانند محل مطالعه ایشان رفته و شاید قریب یک ساعت و نیم هر سه آنجا بودیم. مدارکی را برای ایشان به صورت خاصی توسط آقای حسن تهرانی جاسازی کرده و آورده بودیم. این مدارک یک سری اطلاعات راجع به مبادلات تجاری ایران و اسرائیل، کمکهای ایران به اسرائیل و قرار دادهای تجاری ایران با اسرائیل بود، که آقای ربانی شیرازی و آقایان دیگر توسط عوامل نفوذی خودشان در دستگاههای دولتی جمع آوری کرده بودند و آقای تهرانی در یک کتاب به طرز خاصی جاسازی کرده بود. ساواک که هیچ پدر ساواک هم نتوانست تشخیص بدهد و ما با خیال راحت این کتاب را حمل و به نجف بردیم. موقع تحویل دادن این مدارک به امام، آیت الله منتظری هم توضیحات لازم را که این چه مدرکی است و راجع به چه مسأله ایست، دادند. در بین مدارک مجله ای به نام خواندنی ها بود و غیر از این مجله، مجله دیگری هم آقای ربانی در آن گنجاند که در آن مطلبی از تجمعی در آمریکا با حضور سران بعضی از کشورها بود. تشکیل این مجمع برای‏‎ ‎


حضورج. 73صفحه 106

‏قانونی کردن و تأیید همجنس بازی در دنیا بود. در  میان سرانی که مهر تأیید بر این مسأله ضد انسانی زدند، جناب شاه ما هم حضور داشت.‏

‏در این مجله گزارش کاملی از تشکیل آن مجمع آمده که در آن عکس سران از جمله شاه نیز قرار داشت که بالای آن ضربدری برای مشخص شدن خورده بود ولی به دلایل امنیتی چیزی نوشته نشده بود. من شنیدم حتی مجله خواندنی ها را برای همین مسأله، یک شماره توقیف کردند ولی چون بیشتر آبرو ریزی شد، فوری آزاد کردند. مدارک را مقابل امام گذاشتیم. مجله خواندنی ها را باز کردم و آن صفحه خارجی ویژه را نشان دادم و آنجا گذاشتم. به چهره امام نگاه کردم. دیدم نه، ایشان هیچ تغییری نکرد. آیت‌ الله منتظری یک مرتبه فرمود: حضرت آیت‌ الله متوجه این برگه شدید که چیست؟ و ایشان با همان حالت عادی که داشتند فرمودند: بله.‏

‏فقط یک بله. مشخص بود به امور واقف هستند و تازگی نداشت یا اینکه از قبل همه چیز را می‌ دانستند. اولین دیدار خصوصی من و آیت‌ الله منتظری در نجف با امام انجام شد. بعد از آن ما چندین دیدار دیگر هم داشتیم.‏

‏یکی دیگر از برنامه های آیت الله منتظری رساندن نامه‌ های تنظیم شده‌ای بود که برای پادشاه یا رئیس جمهور کشورهای مختلف آماده می شد و ما باید این نامه ها را به سفارتخانه‌ های مربوطه به دست سفیر مورد نظر می‌ رساندیم تا از این طریق گزارشی از جنایات شاهنشاهی در ایران ‏


حضورج. 73صفحه 107
‏به گوش شخص اول کشورهای دیگر برسانیم که البته این کار نسبتاً سخت و خطرناک بود چون این نامه‌ ها گزارش مبسوطی از جنایات شاه ایران نسبت به مردم و طلاب حوزه‌ های علمیه و مراکز اسلامی و دینی خطاب به ملتها و سران کشورهای دیگر بود. ابتدا قرار شد اگر بتوانیم در کشورهای مربوطه نفوذ کنیم. من به اتفاق شخص دیگری به آنجا بروم در غیر این صورت به کمک طلاب مبارز حوزه علمیه نجف و یا هر راه دیگری این کار را عملی کنیم. ابتدا صلاح دانستیم با آقای سید محمد شیرازی مشورت کنیم چون ایشان از محارم ما بودند. برای همین من به اتفاق آیت‌ الله منتظری به کربلا منزل آیت‌الله سید محمد شیرازی رفتیم. وقتی وارد منزل شدیم آقایی به عربی پرسید چه کار دارید؟ توضیح دادیم برای دیدار آقای شیرازی آمده و با ایشان کار داریم. ما را راهنمایی کرد. در اتاقی نشستیم و چند دقیقه بعد آقای سید محمد شیرازی وارد شدند. از جا بلند شده ابتدا آقای منتظری با ایشان معانقه و مصافحه کردند و بعد هم بنده، هنگام برخورد آقای شیرازی با آقای منتظری احساس کردم آیت الله شیرازی آقای منتظری را نشناختند به همین جهت مناسب دیدم که آقای منتظری را خدمت ایشان معرفی کنم. عرض کردم ایشان آیت‌الله منتظری هستند. آیت الله شیرازی بلافاصله فرمودند : آیت الله منتظری نجف‌آبادی. گفتم : بله و دوباره معانقه گرمی کرده کنار هم نشستند و گرم صحبت شدند.‏

‏طی صحبتها آیت الله شیرازی به آقای منتظری گفتند : من سالهاست که مایل بودم شما را زیارت و از نزدیک ببینم. دورا دور ارادتمند شما بوده و هستم.‏

‏ چون این دیدار در منزل ایشان انجام گرفت ایشان به اطرافیان خود گفتند اگر کسی آمد و با من کاری داشت در اتاق دیگری بپذیرید، چون دیدار ما جنبه خصوصی‌ تری دارد.ما هم مفصل نشسته و پذیرایی شدیم.‏

‏آقای منتظری از وضع ایران و حکومت و رژیم شاهنشاهی و طلاب و حوزه های علمیه و زندانیان و اینها برای آیت الله شیرازی نقل کردند و سپس وارد اصل بحث شدیم و آقای منتظری با اشاره به من گفت: از طلاب خوب حوزه علمیه قم برای کاری به عراق آمده. نیاز به همکاری شما دارد چون در منطقه عراق غریب هست البته در گذشته به عراق آمده اما به امور اداری و از این ‏


حضورج. 73صفحه 108
‏قبیل مسائل آگاهی ندارد از طرفی ممکن است تحت تعقیب ساواک ایران هم باشد و اگر بفهمند در عراق چه کرده رفتن به ایران برایش مشکل خواهد شد.‏

‏آیت الله سید محمد شیرازی هم قول مساعد داده و گفت هر گونه کمکی در این زمینه بتواند انجام خواهد داد. افراد مورد اعتمادی دارد که در این امر کمک خواهند کرد. بعد از پایان جلسه از منزل آقای سید محمد شیرازی خارج شدیم. آقای منتظری هم رو به طرف من کرده و فرمودند: آقا تقی شما خودتان بعدها خدمت آقای شیرازی برسید و در کارهایتان از ایشان راهنمایی بگیرید. برای همین بعد از آن من هرجا به مشکلی رسیده و یا مشورتی  نیاز داشتم به منزل آیت الله سید محمد شیرازی می‌ رفتم که الحق هم ایشان کمک شایانی در زمینه نامه‌ هایی که باید به سفرای کشورهای عربی و اسلامی داده شود کردند. در بعضی از سفارتخانه ها ایشان آشنا داشتند و نامه یا توصیه ای به دوستان خود در آن سفارتخانه ها می‌ کردند، مثل سفارت تونس، مراکش، اندونزی، عربستان سعودی، سوریه، لبنان، مصر و.. از این سفارتخانه به آن سفارتخانه برای من داستانی بود. بعضی وقتها نامه را به دست سفیر دادن راحت و من مقید بودم با دست خود نامه را به سفیر و یا سرکنسول بدهم که مبادا نامه به دست منشی ها و یا دفتردارها و کارگران سفارتخانه ها بیفتد. بعضی وقتها هم کار آنقدر مشکل و گره خورده بود که به ائمه اطهار«ع» متوسل می شدم تا فرجی حاصل شود.‏

‏گاهی مجبور بودم از کارکنان سفارتخانه ها قیافه و چهره سفرا را بپرسم که سفیر اندونزی یا مراکش یا تونس چه شکلی است تا به محض ورود به سفارتخانه ای سفیر را بشناسم و نامه را به ایشان بدهم یا مبادا یک وقت با حقه یا کلک معاونی نامه را از من بگیرد که بعدها منجر به سوء تفاهم شود. پرسیدن چگونگی قیافه سفرا به لحاظ اینکه ممکن بود توطئه ای علیه سفیر در کار باشد مسأله ساز شد و لذا تصمیم گرفتم دیگر پیگیر چهره سفرا نشوم. چند روزی در بغداد تلاش کردم که نامه‌های سفارتخانه های کشورهای عربی و اسلامی را یا به دست خودشان و یا به دست مسئول دفترها رساندم و در تمام مدت انجام کار نگران دولت عراق هم بودم که مبادا از طرف دولت عراق به خاطر این کار دستگیر و تحویل ساواک شوم. با دکتر صادقی که صحبت و ‏


حضورج. 73صفحه 109
‏مشورت کردم گفت این کار را نخواهند کرد چون اگر قرار بر دستگیری بود خود مرا باید دستگیر کرده و تحویل ساواک می دادند. پس معلوم است که توانایی این کار را ندارند مضاف بر اینکه کسانی اینجا هستند که از ایران فرار کرده و یا اینکه مشغول مبارزه علیه شاهنشاهی هستند مثل آقای دعایی، آقای سید حمید روحانی و هر از گاهی هم آقای محمد منتظری ولی دولت عراق اقدامی علیه آنها نکرده است. همین دلگرمی باعث شد خیالم راحت شود. در بغداد چون جایی را بلد نبودم از کمک  بعضی از دوستان مثل آقای عیسی مرتضوی که از بستگان دور خود بود بهره مند بودم. ایشان به  احتمال به یقین  متوجه مسیر مبارزاتی من شده بود ولی با فراغ بال در این زمینه‌ ها به من کمک کرد. چند روزی با هم به بازار، اماکن دولتی و اماکن زیارتی مثل قبور اربعه و مرقد شیخ کلینی رفتیم. به خصوص مراکز مورد احترام شیعیان و یا اهل تسنن مثل قبر شیخ عبدالقادر را بلد بود و با گذاشتن اطلاعاتی در اختیار من کمک و یار خوبی در روزهای تنهایی بغداد بود.‏

‏پس از پیروزی انقلاب و شرکت در جبهه جنگ در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری بودم که خبر دادند، قرار است از بعضی نهادها و جمعی از مسئولان در حسینیه جماران به زیارت رهبر انقلاب حضرت امام خمینی مشرف شوند و این جانب نیز بر حسب مسئولیتی که داشتم افتخار ملاقات حضرت امام را خواهم داشت.  در جماران چون حالم مساعد نبود وارد حسینیه شده و به گوشه ای رفتم. بعد از پایان سخنان حضرت امام و ابراز احساسات مردم آقای امام جمارانی مرا صدا زد و به منزل امام برد. امام در آنجا دستی روی سر من کشیدند و گفتند نگران نباشید شفا پیدا می کنید که به برکت دست و دعای امام پس از جراحی در آلمان بهتر شدم. ‏

‎ ‎

‎ ‎

حضورج. 73صفحه 110