بخش سوم: تاریخ پیامبر اکرم (ص)

ساده زیستی

ساده زیستی

‏ ‏

‏     ‏‏پیغمبر را هر کس که سیره نوشته است از رسول اکرم، ‏‏[‏‏نقل کرده که‏‏]‏‏ وضعش‏‎ ‎‏درزندگی کمتر بوده است از این مردم عادی که آن وقت در مدینه زندگی می کردند. اطاق‏‎ ‎‏گلی اینها داشتند؛ توی مسجد یک اطاق گلی داشتند. سوار الاغ می شده، یک کسی هم‏‎ ‎‏دنبالش، پشت سرش می نشسته و می رفته. آن وقت هم برای او مسأله می گفته، او را‏‎ ‎‏تربیت می کرده. شما بیاورید یک حاکمی، یک رئیس ِ عرض می کنم کلانتری، یک‏‎ ‎‏کدخدای یک شهری، یک دهی بیاورید که اینطوری باشد. سلوکش با ملت این باشد که‏‎ ‎‏وقتی توی مسجد، مسجدِ محل ادارۀ حکومت، می آمدند آنجا، وقتی که پیغمبر توی‏‎ ‎‏مسجد نشستند و عرض می کنم که چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته اند و‏‎ ‎‏دارند صحبت می کنند، اشخاصی که نمی شناختند، از خارج می آمدند، نقل شده است‏‎ ‎‏که نمی شناختند اینها کدام یکی، عرض می کنم که حاکم است و کدام یکی محکوم؛کدام‏‎ ‎‏یکی پیغمبر است، کدام یکی مردم دیگر. یک زندگی اشرافی و یک زندگیِ  عرض‏‎ ‎‏می کنم، چیزی نداشته. در عین حال که خودش اینطور بوده، آنقدر به این فقرا رسیدگی‏‎ ‎‏می کرده و به این ضعفا رسیدگی می کرده است که مردم همه از ذکرش فرض کنید،‏‎ ‎‏عاجزند.(227)‏

8 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏آن طرز حکومت اسلام طرز حکومت آدم سازی است. شما خود رؤسای اسلام را باید‏‎ ‎‏ملاحظه کنید مثل پیغمبر اکرم که رئیس اسلام است، امیرالمؤمنین که بعد از او رئیس اسلام بود.‏‎ ‎‏شما خود آنها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده. دیکتاتوری بوده است؟ پیغمبری که با مردم‏‎ ‎‏دیگر وقتی می نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است و ـ عرض می کنم که ـ‏‎ ‎‏اصحاب کدامند و خود پیغمبر کدام است. پیغمبری که با مردم همان جور می نشست و با هم‏‎ ‎‏همان طور جلسه می کردند، و همان طور جلسه شان جلسۀ بنده ها و فقرا بود، و زندگی اش‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 95
‏زندگی فقرا بود، و بیت المالْ مالِ مردم بود و هیچ تصرف نمی کرد، مثل یکی از فقرا زندگی‏‎ ‎‏می کرد و با مردم وقتی که معاشرت می کرد، وقتی که اعلام می کرد و اعلام کرد به اینکه هر کس‏‎ ‎‏حقی دارد به من بگوید، یکی پیدا نشد ـ غیر یک نفر آدمی که اشتباه گفت برای یک غرضی ـ که‏‎ ‎‏بگوید تو دهشاهی از ما برداشتی، که بگوید یک ظلمی تو به من کردی. این آخر عمر فرمود هر‏‎ ‎‏که حقی دارد به من بگوید. هیچ کس پیدا نشد که بگوید تو به ما یک ظلمی کردی، یک بدی‏‎ ‎‏گفتی ـ عرض می کنم که ـ به این ملت یک ـ نعوذبالله ـ خیانتی کردی. فقط یکی در بین اینها پاشد‏‎ ‎‏گفت شما یک شلاق به من زدی! گفت به او بیا عوض آن را ‏‏[‏‏بزن‏‏]‏‏؛ گفت به اینجای من ـ گفت ـ بیا‏‎ ‎‏عوض آن را بزن. گفت نه، برهنه بودم. برهنه ‏‏[‏‏شد‏‏]‏‏. بعد رفت بوسید آنجا را؛ گفت که من این را‏‎ ‎‏گفتم که اینجا را ببوسم. یعنی دروغ گفتم؛ نه، نکرده بودی‏‏.(228)‏

17 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     اسلام شخص اول مملکتش با یکی از رعایا فرق نداشت بلکه پایین تر از او بود در‏‎ ‎‏استفاده از مادیات. آزادی آرا در اسلام از اول بوده است، در زمان ائمۀ ما ـ علیهم السلام ـ‏‎ ‎‏بلکه در زمان خود پیغمبر آزاد بود. حرفهایشان را می زدند.(229)‏

10 / 12 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     حکومتی که در رأس جامعه بوده است با مردم دیگر فرقی نداشته است؛ بلکه‏‎ ‎‏زندگی اش پایینتر بوده است. حکومتها نمی خواستند که به مردم حکومت کنند؛‏‎ ‎‏می خواستند خدمت کنند.(230)‏

21 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     پیغمبر وارد شد به یک آدم درجه سه ای و اشخاصی که دورش جمع شده بودند یک‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 96
‏اشخاص فقیر بی بضاعتی و خودش هم یک منزل و اتاق، نه مثل این اتاق، یک اتاقی با‏‎ ‎‏لیف خرما! چند تا اتاق برای خودش، و مسجدش هم آنطور.(231)‏

14 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     پیغمبر اکرم در مقابل قریش بود؟ خودش هم از قریش بود، اما یک آدمی بود که از‏‎ ‎‏همین طبقات پایین بود. از اشراف، به آن معنی که طایفه دار بوده، بود، اما هیچ چیز‏‎ ‎‏نداشت.(232)‏

14 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمۀ ما زندگی شان ساده و عادی بود‏‎ ‎‏بلکه پایین تر از عادی.(233)‏

25 / 4 / 64 

*  *  *

‎ ‎

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 97