بخش سوم: تاریخ پیامبر اکرم (ص)

یاران پیامبر (ص)

‏ ‏

یاران پیامبر(ص)

‏ ‏

‏     ‏‏اینان گمان کردند که اسلام که در نیم قرن نیمی از جهان را گرفت و در سیزده قرن رو‏‎ ‎‏به سستی گذاشت از دینداری ملت و قیام به مراسم آیین است. با یک مراجعه به احوال‏‎ ‎‏زمامداران و سرداران و نظامیان و دینداران دورۀ اول اسلام و تماشای احوال امروز ما‏‎ ‎‏مطلب خوب روشن می شود و حیله گریها بخوبی معلوم می گردد. زمامداران آن روز‏‎ ‎‏اسلام کسانی بودند که در سرتاسر مملکت خود حدود الهی را اجرا می کردند. دست‏‎ ‎‏دزد را می بریدند و آشوب طلبان و فتنه انگیزان را گردن می زدند. از اجانب و کفار دوری‏‎ ‎‏می جستند و احتراز می کردند. حتی در لباس و خوراک و مرکوب از آنها تقلید نمی کردند‏‎ ‎‏و شباهت به آنان را حرام می دانستند. در آثار ملی و شعار مذهبی مستقل بودند و با‏‎ ‎‏بیگانگان مودت و مراودت نداشتند. آنها کسانی بودند که به واسطۀ ربوده شدن یک‏‎ ‎‏خلخال از پای زن یهودی که تحت الحمایۀ آنها بود می گفتند اگر مسلم از این غم بمیرد‏‎ ‎‏بجاست. سرداران اسلامی در آن زمان به واسطۀ آنکه پیغمبر اسلام از پوشش حریر نهی‏‎ ‎‏فرموده بود در یکی از دربارهای سلطنتی روی فرش حریر ننشستند. قوۀ روحانیت در‏‎ ‎‏آنها به طوری قوی بود که سردار بزرگ اسلامی یک مشت زهر کشنده خورد با عقیدۀ‏‎ ‎‏آنکه خدای اسلام و قرآن او را نگاهداری می کند در مقابل دشمن دین و همان طور هم‏‎ ‎‏شد. نظامیان اسلام شصت نفرشان به شصت هزار لشگر رومی حمله کرده و آنها را‏‎ ‎‏درهم شکستند و چند هزار آنها هفتصد هزار رومی را از پا درآوردند و عدۀ معدودی‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 159
‏ایران را مسخر نمودند. اینها اثر نیروهای دینی و علاقه مندیهای به دین بود، نه برای این‏‎ ‎‏بود که دین و مراسم آن را خوار می شمردند.(419)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     هرکس همان ظواهر اول تاریخ را ببیند، می بیند اینطوری بوده که پیغمبر یک دستۀ‏‎ ‎‏فقیر دورش جمع بوده اند، یک دسته بوده اند که هیچ جا نداشتند جز «صُفه» ؛ «اصحاب‏‎ ‎‏صفه»؛ یعنی یک جایی که ـ توی این حیاط یک جایی شما فرض کنید که یک جایی‏‎ ‎‏اسمش ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ به آن «صفه» می گفتند؛ اینها آنقدر بی جا بودند که اصحابْ صفه ای داشتند و‏‎ ‎‏اصحابِ پیغمبر بودند آنجا می خوابیدند، اینقدر بی چیز بودند؛ چیز نداشتند اینها، فقرا‏‎ ‎‏بودند؛ اینها بودند که در جنگها یک خرما را ـ در تاریخ است اینها ـ یک دانه خرما را این‏‎ ‎‏می گذاشت دهانش که یک خرده ای چیز پیدا کند، در می آورد می داد به آن، آن هم‏‎ ‎‏می گذاشت دهانش بعد درمی آورد می داد به آن؛ جنگ هم بود؛ دارایی شان این بود! آنی‏‎ ‎‏که اطراف پیغمبر جمع شده بودند گداها بودند. خوب، فقرا و گداها جمع شدند دور‏‎ ‎‏پیغمبر. همین فقرا و گداها با تعلیم قرآن در زمان خود رسول اکرم حجاز را فتح کردند! ...‏‎ ‎‏عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده. این زمان خود پیغمبر است. بعد که قدرت پیدا شد و‏‎ ‎‏ـ عرض بکنم که ـ قوه پیدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن ـ مثلاً سی سال، در‏‎ ‎‏همان قرنهای اول و سی سال اول، سی و پنج سال اول، دو تا امپراتوری را اینها شکست‏‎ ‎‏دادند! امپراتوری روم و امپراتوری ایران. ایران را فتح کردند، روم را هم فتح کردند.(420)‏

14 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     زنها در صدر اسلام توی میدانها می رفتند. در همین جنگهای اسلامی توی میدانها‏‎ ‎‏می رفتند برای پرستاری این چیزها، اینهایی که کشته می شدند آنجا.(421)‏

18 / 8 / 57 

*  *  *


کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 160
‏     یک مردم متفرق و یک مردمی بودند که با خودشان هم هی ور می رفتند، در بین‏‎ ‎‏خودشان یک جنگ و جدالی بود، و هیچ فکر امور سیاسی نبودند و همان بین خودشان‏‎ ‎‏مثل یک طوایف وحشی بودند، در قبل از یک نیم قرن، قبل از یک نیم قرن، در حدود‏‎ ‎‏سی سال، این امپراتوریها را همین عدۀ عربِ کمی که ابتدائاً دور رسول اکرم بودند و اینها‏‎ ‎‏را ساخت پیغمبر اکرم، در یک مدت کمی دو تا امپراتوری که آن وقت تقریباً تمام دنیا زیر‏‎ ‎‏بیرق این امپراتوریها بود ـ یکی امپراتوری ایران بود یکی هم روم بود ـ هر دو را آنها فتح‏‎ ‎‏کردند. همچو تحرکی در اینها آورد که از جزیرة العرب راه افتادند آمدند ایران را گرفتند و‏‎ ‎‏رفتند روم را گرفتند و رفتند تا اروپا، همه جا را تسخیر کردند!(422)‏

20 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     پیغمبر اکرم از همین جمعیت پایین بود، از همین توی جمعیت پا شد و قیام کرد.‏‎ ‎‏اصحاب او از همین مردم پایین بودند؛ از این طبقۀ سوم بودند. آن طبقۀ بالا بالا مخالفین‏‎ ‎‏پیغمبر اکرم بودند. از همین توده پیدا شده است و برای همین جمعیت، همین ملت قیام‏‎ ‎‏کرده است و به نفع همین ملت احکام آورده است.(423)‏

14 / 12 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     صدر اسلام را مطالعه کنید ببینید چه جور بوده وضع. آنهایی که ممالک را فتح کردند،‏‎ ‎‏آنهایی که دنیا را گرفتند، آنهایی که قدرتشان را بر عالَم نشان دادند، زندگی اشان چه جور‏‎ ‎‏بود؟ وقتی حریر فرش کرده بودند در یکی از دارالسلطنه ها؛ این جوانهای اسلام آمدند‏‎ ‎‏آنجا گفتند: «اگر چه حرام نفرموده است فرش حریر را لکن چون لباس حریر را ـ اینطور‏‎ ‎‏نقل می کنند ـ حرام فرموده، ما روی فرش حریر هم نمی نشینیم». با سر شمشیر در‏‎ ‎‏حضور سلطان کنار گذاشتند اینها را و روی زمین نشستند.(424)‏

15 / 12 / 57 

*  *  *


کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 161
‏     همۀ این جنگها که در مقابل کفار و در مقابل ستمگرها شده از اصحاب توحید و از‏‎ ‎‏این دعاخوانها بوده ‏‏[‏‏است‏‏]‏‏. آنهایی که در رکاب رسول خدا، در رکاب امیرالمؤمنین‏‎ ‎‏بودند، اکثراً اهل این جور عبادات زیاد بودند.(425)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     همین طبقۀ ضعیف و مستضعف بودند که حمله کردند به دو امپراتوری بزرگ دنیا، که‏‎ ‎‏روم و ایران بودند. روم و ایران پیغمبر را درست نکردند؛ پیغمبر روم و ایران را راند و‏‎ ‎‏شکست داد.(426)‏

30 / 2 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏در صدر اسلام ارتش یک پناهگاهی برای ملتها بوده است، محیط ارتش از محیط مردم جدا‏‎ ‎‏نبوده است؛ محیط رُعب نبوده است؛ محیط وحشت نبوده است. اگر ارتش، دولت، به وظایف‏‎ ‎‏ارتشی خودشان، به وظایف دولتی خودشان، به وظایف اسلامی، عمل کنند، محیط در یک‏‎ ‎‏کشور محیط محبت می شود؛ محیط آرامش روحی می شود؛ و این هم برای ملت مفید است؛ و‏‎ ‎‏هم برای دولت؛ و هم برای ارتش. و اگر محیط، محیط ارعاب باشد ـ چنانچه در حکومتهای‏‎ ‎‏طاغوتی است ـ محیط وحشت باشد، این برای ملت و خود دولت و خود ارتش بد است. و اینکه‏‎ ‎‏طاغوتیها محیط ارعاب ایجاد می کنند برای این است که آنها برای ملت کار نکرده اند و خودشان‏‎ ‎‏را از ملت جدا کرده اند، و از ملت وحشت دارند؛ از این جهت محیط را ارعاب، محیط ارعابی‏‎ ‎‏درست می کنند که مردم را سرکوب کنند. در صدر اسلام این معانی نبوده است. ارتش اسلام از‏‎ ‎‏مردم جدا نبوده است.(427)‏

21 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     ارتشهای صدر اسلام وضعش این بود، رئیس ارتش امام جماعت بود. یعنی انتخاب‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 162
‏که می شد این رئیس ارتش که برود کجا، امام جمعه هم همان انتخاب می شد. مالک اشتر‏‎ ‎‏را وقتی می فرستادندش کجا، همان مالک اشتر‏‎[1]‎‏ رئیس ارتش بوده، و استاندار فلان جا‏‎ ‎‏هم بوده و امام جماعت و امام جمعه هم بود.(428)‏

23 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     در صدر اسلام بوده است که ارتشِ اسلام مردم از آنها خوفی نداشتند. مردم با هم‏‎ ‎‏رفیق و برادر بودند.(429)‏

23 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     صدر اسلام اینطور بوده است که آنکه رأس هم بوده هم توی مسجد می آمده‏‎ ‎‏می نشسته و منبر می رفته و می نشسته و با مردم صحبت می کرده.(430)‏

10 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     قوای انتظامی و مردم همان طور که در صدر اسلام بوده است که از خود این مردم‏‎ ‎‏بودند. این طور نبوده است که آن کسی که استاندار یک جایی می شده، بخواهد برود‏‎ ‎‏مردم را بچاپد! در این زمانها این طور بود.(431)‏

1 / 5 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     در بعضی از جنگها یک دانه خرما را این دهانش می گذاشت همان شیرینیش را که‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 163
‏ادراک می کرد می داد رفیقش، و همین طور، برای که چیزی نبود در کار اینها، با کمال‏‎ ‎‏شهامت و قدرت به اسلام خدمت کردند و اسلام را به ارث پیش ما گذاشتند.(432)‏

11 / 6 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     سربازهای صدر اسلام در عین حالی که سربازی می کردند، وظایف صوریۀ اسلام را‏‎ ‎‏هم به تمام معنا به جا می آوردند، همان طوری که شمشیر می کشیدند و می کشتند‏‎ ‎‏دشمنهای اسلام را، با خودشان به طور رأفت، به طور دوستی، برادری رفتار می کردند.‏‎ ‎‏همین دستور قرآن کریم است که از اوصاف مؤمنین صدر اسلام و اینها نقل می فرماید که‏‎ ‎‏اینها رحیم هستند بین خودشان: رُحَمَاءُ بَیْنَهُم‏‎[2]‎‏ خودشان با هم با رحمت رفتار می کنند؛‏‎ ‎‏أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ وقتی به کفار می رسند، شدت.(433)‏

11 / 6 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     صدر اسلام وقتی که مسلمین مواجه می شدند با کفار، طوری رفتار کرده بودند با‏‎ ‎‏آنها، که از قراری که گفته می شود، بین آنها معروف شده بود که این عربها آدم را‏‎ ‎‏می خورند. بین خودشان آنطور رئوف و مهربان بودند که سردار بزرگ، مالک اشتر، از‏‎ ‎‏بازار عبور می کرد. یک کسی نشناخته، به او فحّاشی کرد. ایشان هم سرش را زیر‏‎ ‎‏انداخت و رفت. کسی به او گفت که تو شناختی این را؟ گفت: نه. گفت: این مالک اشتر‏‎ ‎‏است. دوید، دنبالش دوید. دید که رفته توی مسجدی و ایستاده، نماز می خواند. آمد‏‎ ‎‏پیشش عذرخواهی. گفت: نه، عذرخواهی نکن، من آمدم اینجا نماز بخوانم و برای تو‏‎ ‎‏طلب مغفرت بکنم از خدا. این تربیت اسلامی است.(434)‏

15 / 3 / 59 

*  *  *


کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 164
‏     ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهای صدر اسلام اساتید اخلاق بودند،‏‎ ‎‏کسانی بودند که مردم را در همان حالی هم که جنگ می کردند، هدایت می کردند، با اسم‏‎ ‎‏خدا شروع می کردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابلهای ما شروع نکنند، شما بایستید؛‏‎ ‎‏شروع هم اینطور نبود که همان طور که آنها می خواستند اینها را مغلوب کنند و یک‏‎ ‎‏غنیمتی به دست بیاورند و یک کشوری را بگیرند اینها هم آنطور باشند. خیر، اینها‏‎ ‎‏می خواستند قلوب را به دست بیاورند. ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهای‏‎ ‎‏اسلام هر جا پا گذاشتند، همان جایی که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند. وقتی به‏‎ ‎‏قاهره رسیدند اول خط کشیدند برای مسجد و همه جا اینطور بود؛ مسجد مطرح بود،‏‎ ‎‏معبد مطرح بود و ارتش اسلام برای آباد کردن مساجد و محرابها کوشش می کردند.(435)‏

15 / 4 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏     بعضی از سفرایی که پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به دربار سلاطین بزرگ‏‎ ‎‏آن وقت فرستاده بودند، اینها وقتی وارد شدند با شمشیر خودشان آن پارچه ای که حریر‏‎ ‎‏بود زدند کنار. این شکستن آن دماغ فرعونی سلاطین آن زمان بود. مطلب به نظر ساده‏‎ ‎‏می آید لکن مسئله این طور نیست. اینها که رفتند، یک اعراب ساده ای بودند، متعهد به‏‎ ‎‏اسلام بودند. از اول خواستند بفهمانند که وضع ما چی است و ما برخوردار از چه مکتبی‏‎ ‎‏هستیم. و این طور جلال و جمال و دستگاه به ما تأثیری نمی کند. بسیاری هستند که وقتی‏‎ ‎‏که یک شخصیت خیلی به نظر خودشان عالی را دیدند، دست و پایشان را گم می کردند و‏‎ ‎‏می کنند. خصوصاً در زمان قدرتهای بزرگ.(436)‏

14 / 10 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏     قضیۀ بسیج همان مسئله ای است که در صدر اسلام بوده است. وقتی جنگ می شد،‏‎ ‎‏طوایف مختلف می آمدند و به جنگ می رفتند و این مسئلۀ جدیدی نیست و در اسلام‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 165
‏سابقه داشته است.(437)‏

25 / 1 / 64 

*  *  *

‎ ‎

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 166

  • )) مالک بن حارث نخعی معروف به اشتر (ـ 37 ه .ق) از فرماندهان سپاه اسلام و در شجاعت زبانزد بود. در جنگهای جمل و صفین در کنار حضرت امیر(ع) شمشیر زد، امام او را به ولایت مصر منصوب فرمود ولی در راه رسیدن به آن سامان با دسیسۀ معاویه مسموم و شهید گشت.
  • )) (فتح / 29).