بخش چهارم: تاریخ اهل بیت (ع)

پارسایی

‏ ‏

پارسایی

‏ ‏

‏     ‏‏در عهد حضرت امیرالمؤمنین(ع) طرز حکومت اصلاح شده و رویه و اسلوب‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 242
‏حکومت صالح بود. آن حضرت با اینکه بر کشور پهناوری حکومت می کرد، که ایران و‏‎ ‎‏مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی می کرد که یک طلبۀ فقیر هم‏‎ ‎‏نمی تواند زندگی کند. به حسب نقل، وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به‏‎ ‎‏قنبر (مستخدم خود) داد؛ و پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و‏‎ ‎‏زیادی آستین را پاره کرد. پیراهن آستین پاره را بر تن کرد. در صورتی که بر کشور بزرگ و‏‎ ‎‏پرجمعیت و پردرآمدی فرمانروایی می کرد.(628)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     حاکمی که از طرف خدای تبارک و تعالی تعیین شد از برای امت، آن شخصی بود که‏‎ ‎‏وقتی به حکومت رسید، وقتی که با او جمع شدند و بیعت کردند بعد از آن‏‎ ‎‏خرابکاریهایی که شده بود تا آن روز و بعد از آن مصیبتهایی که برای اسلام پیش آوردند و‏‎ ‎‏تا حالا هم فسادش باقی مانده است، آن شخصی بود که وقتی که به حکومت رسید در‏‎ ‎‏حال حکومتش زندگی اش از جمیع زندگی امثال ماها و شماها، طلاب علوم دینیه، امثال‏‎ ‎‏این بقالها و این کاسبها، زندگی او پست تر بود. یک تکه نان جو بود که در آخر عمر‏‎ ‎‏مبارکشان، از قراری که گفته شده است، از بس خشک بود حضرت با دستشان‏‎ ‎‏نمی توانستند بشکنند، با زانو می شکستند آن نان را و با آب تناول می کردند. این‏‎ ‎‏حکومت اسلام بود. می فرمود که ـ به طوری که نقل شده است ـ من می ترسم که در یکی‏‎ ‎‏از حوالی مملکت من یکوقت یک گرسنه ای باشد، یکوقت باشد که گرسنه در کار باشد،‏‎ ‎‏چطور من بخوابم«سیر»، و رعیت من یک نفرشان ـ ولو در بعض از اجزاء مملکت ـ اینها‏‎ ‎‏گرسنه باشند.(629)‏

1 / 4 / 50 

*  *  *

‏ ‏

‏     جشن برای او باید بگیرند که وقتی که احتمال این را می دهد که در آخر مملکت یک‏‎ ‎‏گرسنه ای باشد، به خودش گرسنگی می دهد. آنی که کنار مسجد، دارالاماره اش و‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 243
‏دکة القضائش همین مسجد کوفه ـ یک گوشه ای از مسجد کوفه ـ دکة القضائش هست و‏‎ ‎‏روی زمین می نشیند و یأکُلُ کَمٰا یأکُلُ العَبیدُ و یَمْشِی کَما یَمْشِی الْعَبید‏‎[1]‎‏». وقتی هم‏‎ ‎‏پیراهن گیرش می آید پیراهن نو را به «قنبر» می دهد، پیراهن کهنه را خودش بر می دارد و‏‎ ‎‏آستینش هم، آستینش هم که بلند است پاره می کند همانطور می پوشد و می رود خطبه‏‎ ‎‏می خواند؛ یک مملکتی هم دارد که دَه مقابل مملکت ایران است. این جشن دارد.(630)‏

1 / 4 / 50 

*  *  *

‏ ‏

‏     امیرالمؤمنین که خلیفۀ صحیح پیغمبر است، شما ببینید چه جور زندگی این داشته؛‏‎ ‎‏سلطان بوده، سلطنتش تقریباً یک دامنۀ بسیار وسیع، چندین مقابل ایران، از حجاز گرفته‏‎ ‎‏تا برود افریقا و کذا، همه جاها را این سلطنت داشته است؛ آن وقت زندگی اش را ببینیم‏‎ ‎‏چه است، که روزش چه جوری می گذشته، شبش چه جوری می گذشته، چه جوری‏‎ ‎‏زندگی می کرده، چه وضعی داشته است، عبادتش چه جور بوده، توجهش به مردم چه‏‎ ‎‏جوری بوده، با ضعفا چه جور بوده. غصه می خورد که مبادا من نان جو می خورم،‏‎ ‎‏می ترسم که یک نفری در سر حد کذا، در یمامه، در کجا، یک وقتی کم داشته باشد، کم‏‎ ‎‏خوراک داشته باشد.(631)‏

30 / 7 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     دستگاه و بارگاهش این مسجد است؛ توی این مسجد می آید می نشیند، همه می آیند‏‎ ‎‏حرفهایشان را به او می زنند، از مسجد هم لشکر درست می کند، می فرستد به این طرف‏‎ ‎‏و آن طرف برای، عرض می کنم پیشرفت اسلام، لکن زندگی اش همان است که عرض‏‎ ‎‏کردم که یک پوست هست.(632)‏

6 / 8 / 57 

*  *  *


کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 244
‏     حضرت امیر با سلطنتِ ـ جسارت است که من سلطنت به ایشان بگویم ـ با خلافتِ‏‎ ‎‏چندین مملکتی که ایران یکی از آنها، حجاز یکی از آنها، نمی دانم عراق یکی از آنها،‏‎ ‎‏اردن یکی از آنها، مصر یکی از آنها ‏‏[‏‏بوده‏‏]‏‏؛ این یک همچو دامنه ای آن وقت داشته‏‎ ‎‏سلطنت ایشان، با این دامنۀ سلطنت، زندگی خودش را ببینیم که آیا این غمخوار ملت‏‎ ‎‏است یا اینهایی که اینها می گویند؟ مقایسه بکنید و زندگی شان را در تاریخ ببینید. آنی که‏‎ ‎‏نقل می کنند یک پوستی ایشان داشته است، یک پوست گوسفندی داشته، شبها خودش‏‎ ‎‏و عیالش رویش می خوابیده اند؛ روز هم این را می گذاشتند آنجا برای شترشان علف‏‎ ‎‏می ریختند. این زندگی حضرت امیر! در عمرش شاید یک دفعه یک نان سیری نخورده‏‎ ‎‏باشد. آن وضع خوراک حضرت امیر که درِ آن ‏‏[‏‏صندوقچه‏‏]‏‏ را ـ به حَسَب نقل ـ مُهر‏‎ ‎‏می کرده، آنجایی که توی آن ‏‏[‏‏نان‏‏]‏‏ جو بوده است، مُهر می کرده است که مبادا اینها باز‏‎ ‎‏کنند و یک چیز دیگر توی آن بریزند، یک چربی، یک چیزی، که این مثلاً به واسطۀ‏‎ ‎‏ترحمی که فرزندانش می خواستند به پدر بکنند، و زینب مثلاً می خواسته به پدر بکند،‏‎ ‎‏[‏‏خورشتی‏‏]‏‏ داخل این بکند، مُهر می کرده که دست نخورده باشد؛ این خوراک حضرت‏‎ ‎‏امیر ـ سلام الله علیه ـ بود.‏

‏     آن شبی که شب فوت ایشان، ضربت خوردن ایشان هست، آن شب مهمان ام کلثوم،‏‎ ‎‏می گویند بوده است؛ وقتی که برایش غذا می آورند، ایشان غذا برای افطارش می آورد،‏‎ ‎‏می بیند که نمک آورده و شیر؛ می گوید تو چه وقت دیدی من دو تا خورش داشته باشم؟‏‎ ‎‏یکی اش را بردار. می گویند که رفته است نمک را بردارد؛ گفته است: به جان من شیر را‏‎ ‎‏بردار. با نمک دو لقمه دست برد و خورد. این حکومت ماست، حکومت اسلام است،‏‎ ‎‏حاکم اسلام است.(633)‏

8 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     حضرت امیری که، سلطنتش بیشتر از چند مقابل ایران بوده، سفره اش چی بوده؟‏‎ ‎‏یک ظرفی بوده که توی آن نانهای جو بوده و سرش را هم مُهر می کرده که مبادا دخترش‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 245
‏مثلاً یا پسرش ترحم کنند و توی این یک چیزی بریزند: یک چربی، یک روغنی که یک‏‎ ‎‏خرده نرم بشود. سرش را مهر می کرده که دست به آن نزنند. این نان خشک خوراک این‏‎ ‎‏امپراتور بوده که از مملکت ایران بیشتر تحت امپراتوری اش بوده.(634)‏

14 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     حاکم دوم که دیگر توسعۀ حکومتش سرتاسر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته‏‎ ‎‏بود تقریباً. آن هم آن حاکم که زندگی اش ـ یک پوست داشت، آنجا شبها روی آن دوتایی‏‎ ‎‏(زن و شوهر) می خوابیدند، که حضرت امیر باشد و فاطمۀ زهرا ـ سلام الله علیها ـ و‏‎ ‎‏روزها علف شترش را روی آن می ریختند که علف بخورد آن.(635)‏

17 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     آن کسی که در رأس بود، در زندگی از همۀ افراد پایین تر بود: شاید در یمامه، شاید در‏‎ ‎‏سرحدات یک نفر باشد که گرسنه باشد؛ یک نفر باشد که درست نتواند زندگی خوب‏‎ ‎‏بکند؛ بنابراین من اینجا که هستم باید زندگی ام این باشد یعنی یک لقمه نان با یک قدری‏‎ ‎‏نمک. این حکومت ما بود.(636)‏

15 / 12 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏بهترین حاکمی که در اسلام بعد از رسول الله پیدا شد حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ بود و‏‎ ‎‏مع الأسف حکومت کوتاهی داشت و ما وقتی که سیرۀ ایشان را در عمل از تاریخ اخذ بکنیم و‏‎ ‎‏فرمایشات ایشان را در خطبه ها، در نامه ها، اخذ بکنیم، و رفتار ایشان را با رعیت و همین طور‏‎ ‎‏رفتار رعیت با او، رفتار استاندارهایی که می فرستادند در اطراف. یک مملکت بسیار بزرگ بود‏‎ ‎‏دیگر. حجاز و مصر و ایران و عراق و سوریه و یک مقدار از اروپا، و آنها همه تحت سیطره‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 246
‏بودند. و وقتی که می فرستادند، سفارشهایی که می کردند نسبت به اینکه چه جور باید رفتار‏‎ ‎‏بکنید؛ و چه جور هم رفتار می کردند آنها؛ و مردم با آنها چه وضعی داشتند؛ اینها همه در‏‎ ‎‏تاریخ هست. زندگی خود امیرالمؤمنین که معروف است همه می دانند. یک آدم متعارف‏‎ ‎‏نمی تواند آنطور زندگی کند. حتی اشکال کرده بودند که خوب، شما اگر زندگی ات این است،‏‎ ‎‏پس چرا همچو قوی هستید؟ در یک جایی می فرمایند که این درختهایی که در بیابان پیدا‏‎ ‎‏می شود هم چوبش محکمتر است، هم آتشش قویتر است، برای اینکه آب کم خوردند.‏‎ ‎‏اینطور نیست که هرکس زیاد خورد و چرب خورد و شیرین خورد، این یک آدم قوی ای بشود.‏‎ ‎‏بلکه شاید بسیاری از این غذاهای، خصوصاً این غذاهای غیر عادی، برای انسان، شاید‏‎ ‎‏سستی و ضعف و اینها هم می آورد. در هر صورت در زندگی اش وقتی که انسان می بیند،‏‎ ‎‏می بیند که یک پوستی بوده است ـ اینطور نقل می کنند ـ که شبها این پوست را می انداختند و‏‎ ‎‏خودشان با حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رویش می خوابیدند. و روزها همین پوست را‏‎ ‎‏علوفه رویش می ریختند برای شترشان. و در خوراک هم کسی نمی توانست آنطور زندگی‏‎ ‎‏بکند، هیچ کس. همچو زندگی و خودشان هم می فرمایند شماها نمی توانید؛ لکن در تقوا و در‏‎ ‎‏ورع با من اجتهاد کنید؛ با من موافقت کنید. وضع حکومت اینطوری بود و اینطور خاضع در‏‎ ‎‏مقابل قانون. رئیس یک ملت، که توسعۀ ریاستش اینقدر زیاد بود و قدرت ارتشش آنطور،‏‎ ‎‏آنطور خاضع در مقابل قانون که وقتی قاضی ای که خودش نصب کرده او را دعوت می کند، که‏‎ ‎‏یک کسی ادعایی داشته یا ایشان ادعا داشتند که راجع به یک زرهی، یهودی هم بوده آن‏‎ ‎‏طرف، وقتی که ـ به حسب نقل ـ قاضی ایشان را احضار می کند، همان قاضی که خودش نصب‏‎ ‎‏کرده، تشریف می برند. وقتی قاضی می گوید یا اباالحسن، می گوید نه. باید من و او را‏‎ ‎‏علی السواء حساب بکنی. قاضی باید نظرش به هر دو علی السواء باشد و به من با کنیه که یک‏‎ ‎‏احترام است اسم نبر. یا علی بگو. و وقتی هم که قاضی رسیدگی می کند و حکم بر ضد‏‎ ‎‏حضرت امیر می دهد، حق می دهد. منتها یهودی می آید ایمان می آورد، اسلام می آورد.‏‎ ‎‏می بیند که اسلام این است. وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگی شان، وضع عدالتشان،‏‎ ‎‏رسیدگی شان به فقرایشان معروف است. ‏‏[‏‏در‏‎ ‎‏]‏‏تاریخ هم هست که خانه هایی بوده است که‏‎ ‎‏مطلع نبودند که کی می آید برایشان چیز می آورد. ایشان می بردند. از یک جایی می رفتند،‏
کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 247
‏بچه ها گریه می کردند. ایشان وارد شده بود به آنها غذا داد و تلطف کرد و اینها. بعدش شروع‏‎ ‎‏کردند یک صدای مثل صدای شتر که بچه ها را بخندانند! گفتند من وقتی آمدم این بچه ها گریه‏‎ ‎‏می کردند. دلم می خواهد حالا که می روم بخندند بچه ها. این یک حاکمی است که توسعۀ‏‎ ‎‏حکومتش از حجاز تا مصر، تا ایران تا افریقا، تا همۀ اینها، بوده است.‏‏(637)‏

30 / 3 / 58 

*  *  *

‏ ‏

‏     همان که بعد از اینکه مقام ریاست داشت ـ به حسب اصطلاح شما ـ تمام ایران و‏‎ ‎‏عراق و مصر و جاهای دیگر در زیر سلطۀ او بود، رفتارش با مردم آن طور بود که هیچ‏‎ ‎‏کس نمی تواند آن رفتار را داشته باشد. در خطبۀ جمعه، گاهی که یک وقتی که در خطبۀ‏‎ ‎‏جمعه آمده بودند و منبر بودند، دامنشان را حرکت می دادند برای اینکه پیراهن را شسته‏‎ ‎‏بودند. و پیراهن عوضی نداشتند.(638)‏

7 / 10 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏     دوم شخص اسلام، علی بن ابی طالب ـ سلام الله علیه ـ است. ایشان خودش یک‏‎ ‎‏کارگر بوده؛ یعنی، قنات حفر می کرده، می رفته است قنات می کنده است آب بیرون‏‎ ‎‏می آورده، لکن برای خودش نه، بعد از آنکه بیرون می آمده، وقف می کرده برای‏‎ ‎‏مستمندان، برای آنها. یک نفر کارگر بوده است که برای اعاشۀ خودش هم کار می کرده و‏‎ ‎‏در عین حالی که آن طور قنات ها را ـ چندین قنات از ایشان هست ـ کنده با دست خودش.‏‎ ‎‏و همان روز ـ به حسب نقل ـ همان روزی که بیعت به امامت کردند برای او و به خلافت،‏‎ ‎‏وقتی بیعت تمام شد، همان روز بیل و کلنگ خودش را برداشت دنبال کار... این، دو نفر‏‎ ‎‏شخص اول اسلام که کارشان باید سرمشق باشد برای همۀ ما.(639)‏

11 / 2 / 61 

*  *  *

‎ ‎

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 248

  • )) غذا می خورد همچون غذا خوردن بندگان و راه می رفت همچون راه رفتن بندگان.