بخش چهارم: تاریخ اهل بیت (ع)

عدالت اجتماعی

عدالت اجتماعی

‏ ‏

‏     ‏‏امیرالمؤمنین(ع) می فرماید من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک‏‎ ‎‏و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری‏‎ ‎‏ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند:‏

‏     «أما وَالَّذی فَلَقَ الْحَبَّةٌ وَ بَرَأالنَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُالْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةٍ بِوُجُودالنّاصِرِ وَ ما‏‎ ‎‏أَخَذَالله ُ عَلَی الْعُلَماءِ أَنْ لایُقارُّوا عَلٰی کِظَّةِ ظٰالِمٍ وَ لاٰسَغَبِ مَظْلُومِ، لألْقَیْتُ حَبْلَها عَلی‏‎ ‎‏غارِبِها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَأسِ أَوَّلِها؛ وَ لاَلْفَیْتُمْ دُنْیٰاکُمْ هِذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ‏‎[1]‎‏».‏

‏    ‏‏سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود‏‎ ‎‏و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی شد، و اگر نبود که خدا‏‎ ‎‏از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و‏‎ ‎‏محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها می ساختم و از پی آن‏‎ ‎‏نمی گشتم. و می دیدید که این دنیاتان و مقام دنیاییتان در نظرم از نمی که از عطسۀ بزی‏‎ ‎‏بیرون می پرد ناچیزتر است.(666)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     حضرت امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: این‏‎ ‎‏کفش چقدر می ارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر‏‎ ‎‏است؛ مگر اینکه به وسیلۀ فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام‏‎ ‎‏اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان‏‎ ‎‏بردارم.(667)‏

*  *  *

‏ ‏

‏     این پنج سال حکومت، یا پنج ـ شش سال حکومت حضرت امیر، این با همۀ‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 257
‏گرفتاریهایی که بوده است و با همۀ زحمتهایی که از برای حضرت امیر فراهم شد، سلبش‏‎ ‎‏عزای بزرگ است. و همین ‏‏[‏‏دورۀ‏‏]‏‏ پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش‏‎ ‎‏جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای بسط عدالت، جشن برای حکومتی که اگر‏‎ ‎‏چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جای از مملکتش، برای یک معاهد  ـ یک زن‏‎ ‎‏معاهد ـ یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پای او درآورند، حضرت، این حاکم، این‏‎ ‎‏رئیس ملت، آرزوی مرگ بکند، که مرگ برای من ـ مثلاً ـ بالاتر از این است که در مملکت‏‎ ‎‏من یک نفر زنی که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتی‏‎ ‎‏است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگواری بنشینند؛ و برای همان پنج روز و پنج‏‎ ‎‏سالۀ حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن برای عدالت، جشن برای خدا، جشن برای‏‎ ‎‏اینکه این حاکم حاکمی است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در‏‎ ‎‏زندگی؛ سطح روحی اش بالاتر از همۀ آفاق است، و سطح زندگی اش پایینتر است از همۀ‏‎ ‎‏ملت. ...برای یک همچو حکومتی که حکومت عقل است، حکومت عدل است،‏‎ ‎‏حکومت ایمان است، حکومت الهی است، در رفتنش عزا لازم است و در برقراری اش ـ‏‎ ‎‏برای همان چند سال حکومت حضرت امیر ـ مسلمین باید جشن بگیرند.(668)‏

1 / 4 / 50 

*  *  *

‏ ‏

‏     حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ هم آن وقتی که سلطنتش (من تعبیر به «سلطنت»‏‎ ‎‏می کنم روی مذاقِ حالا و الاّ نباید این تعبیر را بکنم) خلافتش که همین نظیر سلطنتها‏‎ ‎‏بوده است، یعنی نظیر به این معنا که همه جا تحت وَلای او بوده، چندین مقابل ایران‏‎ ‎‏بوده، حجاز و مصر و عراق و ایران و خیلی جاها، قاضی خودش نصب کرده برای‏‎ ‎‏قضاوت. عربی رفته   ـ یهودی ـ رفته است شکایت کرده پیش قاضی از حضرت امیر که‏‎ ‎‏حالا یک زرهی از من است پیش ایشان ـ حالا من قصۀ چیزش را نمی دانم اما اصل متن‏‎ ‎‏قضیه را می دانم، آن حواشی اش را نمی دانم ـ قاضی خواست حضرت امیر را. رفت در‏‎ ‎‏محضر قاضی ای که خودش او را نصب کرده است! قاضی حضرت امیر را احضار کرد.‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 258
‏رفت. نشستند جلوی قاضی. حتی تعلیم داد به قاضی ـ ظاهراً در همین جاست ـ که نه، به‏‎ ‎‏من زیادتر از این نباید احترام کنی؛ قضاوت باید همچو، هردو علی السواء باشیم. یکی‏‎ ‎‏یهودی بوده و یکی هم رئیس ـ عرض می کنم که ـ از ایران گرفته تا حجاز تا مصر تا عراق!‏‎ ‎‏قاضی رسیدگی کرد و حکم بر ضد حضرت امیر داد.(669)‏

14 / 8 / 57 

*  *  *

‏ ‏

‏     او تمام مقصدش خدا بود. اصلش این دنیا و این ریاست دنیا و اینها در نظر او چیزی‏‎ ‎‏نبود، مگر اینکه بتواند یک عدلی را در یک دنیا برقرار کند، و الاّ پیش آنها مطرح نبود که‏‎ ‎‏یک ریاستی داشته باشم یا خلافتی داشته باشم، مگر اینکه بتوانند یک عدلی را اقامه‏‎ ‎‏کنند و یک حدی را جاری کنند.(670)‏

20 / 6 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏شماها شیعۀ همان هستید که می گوید که من به اندازۀ این کفش کهنه ای که هیچ نمی ارزد‏‎ ‎‏امارت شما را به اندازۀ این برایش ارزش قائل نیستم مگر اینکه حقی را ایجاد کند.‏‏(671)‏

9 / 2 / 63 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏مسئلۀ غدیر، مسئله ای نیست که بنفسه برای حضرت امیر یک مسئله ای پیش بیاورد،‏‎ ‎‏حضرت امیر مسئلۀ غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همۀ جهات بوده‏‎ ‎‏است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد؛ آن که ارزش‏‎ ‎‏دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که‏‎ ‎‏ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری‏‎ ‎‏که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد مأمور می کند رسول الله را که این‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 259
‏شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک‏‎ ‎‏حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که‏‎ ‎‏از مقامات معنوی حضرت باشد؛ مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که‏‎ ‎‏غدیر پیدا بشود. و اینکه در روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر ازش تجلیل‏‎ ‎‏کرده اند، نه از باب اینکه حکومت یک مسئله ای است، حکومت آن است که حضرت امیر به‏‎ ‎‏ابن عباس می گوید که «به قدر این کفش بی قیمت هم پیش من نیست»  آنکه هست اقامۀ عدل‏‎ ‎‏است. آن چیزی که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ و اولاد او می توانستند در صورتی که فرصت‏‎ ‎‏بهشان بدهند، اقامۀ عدل را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد انجام بدهند، اینها‏‎ ‎‏هستند، لکن فرصت نیافتند.‏‏(672)‏

2 / 6 / 65 

*  *  *

‏ ‏

‏     پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزۀ‏‎ ‎‏بسط عدالت اجتماعی. و خلفای اول اسلامی حکومتهای وسیع داشته اند و حکومت‏‎ ‎‏علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ نیز با همان انگیزه، به طور وسیعتر و گسترده تر از‏‎ ‎‏واضحات تاریخ است. و پس از آن بتدریج حکومت به اسم اسلام بوده.(673)‏

14 / 3 / 68 

*  *  *

‎ ‎

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 260

  • )) نهج البلاغه؛ خطبه 3.