بخش چهارم: تاریخ اهل بیت (ع)

ماجرای حکمیت

ماجرای حکمیت

‏ ‏

‏     ‏‏قضیۀ قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه ـ با حربۀ قرآن‏‎ ‎‏معاویه، امیرالمؤمنین را شکست داد؛ با حربۀ قرآن، و الاّ چند دقیقۀ دیگر، چند ساعت دیگر اگر‏‎ ‎‏مانده بود، آثاری از بنی امیه نمی ماند، لکن حیله کردند، قرآن آوردند ‏‏[‏‏که‏‏]‏‏ ما مُسْلم، شما هم‏‎ ‎‏مُسلم، أشهد أن لا اله الاالله ؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را‏‎ ‎‏نشناخته بود‏‏[‏‏ند‏‏]‏‏، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید، ‏‏[‏‏گفتند:‏‏]‏‏ خیر نمی شود، قرآن،‏‎ ‎‏الحکملله ، نمی شود، نمی شود، نمی شود. می خواستند بکشند حضرت امیر را همین اصحاب،‏‎ ‎‏این خوارجْ اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزه ها‏‎ ‎‏کردند که «اَلْحَکَمُ بَیننٰا وَ بَینکمْ کتٰابُ الله ؛ اَلْحَکَمُ کتٰابُ الله ‏‎[1]‎‏». حضرت ‏‏[‏‏پیغام‏‏]‏‏ فرستاد به‏‎ ‎‏اصحابش که جنگ می کردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده.‏‎ ‎‏حضرت فرمود: می کشند اینها مرا؛ ریخته اند دورم؛ شمشیرها کشیده اند؛ اگر نیایید می کشند. با‏‎ ‎‏قرآن، اسلام را شکست دادند.‏‏(723)‏

26 / 1 / 43 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏قرآن را سرنیزه کردند و امیرالمؤمنین را شکستند. هر چه حضرت فرمود که من قرآنم، من‏‎ ‎‏قرآن ناطقم، به من گوش کنید، این حیله است، آن احمقها شمشیرها را کشیدند، گفتند: اگر‏‎ ‎‏نگویی برگردد، می کُشیمت. برگرداندند لشکر اسلام را و نگذاشتند که پیروز بشوند.‏‏(724)‏

14 / 3 / 59 

*  *  *

‏ ‏

‏     ‏‏ما باید این تأسف را به گور ببریم که نگذاشتند آن طوری که حضرت امیر می خواست‏‎ ‎‏حکومت تشکیل بدهد. جنگهایی که در داخل پیش آوردند آنهایی که مدعی اسلام بودند و با‏

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 276
‏اسم اسلام با ایشان معارضه کردند، و با اسم اسلام، اسلام را کوبیدند و با اسم قرآن کریم ایشان‏‎ ‎‏را از مقصد باز داشتند. اگر آن حیله ای که معاویه و عمروعاص به کار برده بودند، آنهایی که از‏‎ ‎‏طبقه مقدسین باصطلاح بودند مانع نشده بودند از این که حضرت امیر بشکند آن حیله را و آن‏‎ ‎‏حیله شکسته می شد، سرنوشت اسلام غیر از این بود که حالا هست، نه غیر از آن بود که بعدها‏‎ ‎‏بود. شاید قضایای امام حسن ـ سلام الله علیه ـ و آن ابتلائاتی که او پیدا کرد و قضیۀ کربلا پیش‏‎ ‎‏نمی آمد. و جرم گناه همۀ این امور به گردن آن مقدسین نهروان بود که لعنت خدا از ابد تا آخر با‏‎ ‎‏آنها باشد.‏‏(725)‏

9 / 2 / 63 

*  *  *

‏ ‏

‏     ما از تاریخ باید این امور را یاد بگیریم؛ به حضرت امیر تحمیل کردند، مقدسین‏‎ ‎‏تحمیل کردند، آنهایی که جبهه شان داغ داشت و اضر مردم اند بر مسلمین، آنها تحمیل‏‎ ‎‏کردند به حضرت امیر حکمیت را و تحمیل کردند آنکه حَکَم باید بشود، بعد که حضرت‏‎ ‎‏امیر با فشار اینها نتوانست، می خواستند بکشندش اگر نکند؛ برای اینکه آنها ‏‏[‏‏پیشنهاد‏‏]‏‎ ‎‏کرده بودند که چه باید چه بشود؛ «حَکَم قرار بدهید، قرآن است، قرآن است این». این‏‎ ‎‏ابتلا را حضرت امیر داشت.(726)‏

2 / 6 / 65 

*  *  *

‏ ‏

‏     بعد از اینکه صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و‏‎ ‎‏گفت که تمام حرفهایی که گفتم، من قرار دادم، زیر پایم؛ مثل پاره کردن این مردیکه آن‏‎ ‎‏قراردادها را. آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که‏‎ ‎‏در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیله گر درست شد.(727)‏

2 / 6 / 65 

*  *  *

‎ ‎

کتابسیمای معصومین (ع) در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 277

  • )) قاضی بین ما و شما کتاب خداست، قاضی کتاب خداست.