چقدر فاصله!

چقدر فاصله!

‏ ‏

tazeeni28

خبر شدند گمانم، که بی خبر رفتند

همیشه زود رسیدند... زودتر رفتند

قطارهای فشنگ آمدند پی در پی

مسافران همه در خویش شعله ور رفتند

رسیده اند به مقصد، رسیده اند به خویش

رسیده اند... اگر آمدند اگر رفتند

من آن زمان به خودم آمدم که رفت قطار

و در پی اش چه قَدَر چشم های تر رفتند

همیشه دیر رسیدم به ایستگاه طلوع

ستارگان شب پیش با سحر رفتند!

در آستانۀ تردید پا به پا کردم

تمام ثانیه هایم چنین هدر رفتند

[چه روزها که مرا خط زدند در تقویم!

چقدر حوصله از شعرهام سر رفتند!]

قطارهای رسیدن گذشته اند از من

منم و حسرت آنان که با سفر رفتند

 امیر اکبرزاده  از قم

‎ ‎

حضورج. 61صفحه 149