تا عشقمان ترانه امید

h

تا عشقمان ترانه امید

‏ ‏

ما را در انتظار نشاندی

تا در هوای بودن و افزودن

تا در هوای عشق

پرواز را به بال خطر آشنا کنیم

تا در فراق، عشق بورزیم

دیروز قرص کوچک خورشید را

با خود به تنگنای قفس بردیم

تا رقص نور و گرمی آتش را

در سردسیر سینه روان سازیم

شب در میان جنگل انبوه،

مرغی در ازدحام کبودی

بر قلّه منارۀ سروی بلند

آواز آفتاب ندا می کرد

با اشکهای گریۀ خاکستری

پیوند هر درخت،

به گُل می نشست

و کودکان خفتۀ معصوم

چشم انتظار عاطفه و ایمان

در خوابهای گرم طلائی

هفت آسمان روشن و رخشان را


حضورج. 60صفحه 168

در پنجه های نازک رؤیا


h

می دیدند

و صبح، خواب نیم شبان؛

در سفرۀ تخیّل مادربزرگ

چون حل یک معادلۀ مجهول

از هفت خوان معنی و تعبیر،

می گذشت.

بیگانگان به حجرۀ پرهیز

ره یافتند و راه زدند و روان شد

در این میان هرآنچه در آتش می سوخت

من بودم و تو بودی و مرغان خانگی

تا خاکمان به لاله نشیند

تا خاکمان نشان گل سرخ را

تا دوردست آن سوی دریاها

جاری کند

تا عشقمان ترانه اُمید روزگار

تا عشقمان نوازش دست هزار و هزار و هزاران انسان باشد

‏ ‏

 دکتر جعفر حمیدی

‎ ‎

حضورج. 60صفحه 169