مقالۀ چهارم در بیان شمّه ای از حقیقت اِقبال و اِدبار عقل و جهل کلّی و جزئی

‏اما حقیقت ‏ادبار عقل کلّی‏ که در حدیث دیگر به اقبال تعبیر شده‏‎[1]‎‏ عبارت‏‎ ‎‏است از: ظهور نور آن از ماورای حجابهای غیبی در مرائی تعیّنات خلقیّه به‏‎ ‎‏ترتیب نزولیِ مرتبه بعد مرتبه تا نزول به حضرت شهادت مطلقه، که طبیعة الکل‏‎ ‎‏مرآت آن است، و در کلمات شریفه معلم اوّل ‏‏«ارسطاطالیس»‏‎[2]‎‏ است که:‏


کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 39
«العقل نفس ساکن، و النفس عقل متحرّک»‎[3]‎

‏و این اقبال اشارۀ به کمال اتصال بین عوالم و شدّت اتحاد آنهاست که به‏‎ ‎‏ظاهریّت و مظهریّت و جلوه و تجلی و بطون و ظهور، از آن تعبیر می کنند و‏‎ ‎‏این قول حق تعالی به اقبال و ادبار عبارت از قول تکوینی است؛ همچون قول‏‎ ‎‏قرآنی: ‏‏«‏اذا ارادَ شَیئاً ان یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ‏»‏‎[4]‎‏ که عبارت از: افاضۀ اشراقی و‏‎ ‎‏تجلّی غیبی الهی است و شاید اختلاف تعبیر در روایات شریفه که در بعضی،‏‎ ‎‏اقبال بَدلِ ادبار، و ادبار بدلِ اقبال است‏‎[5]‎‏، اشاره به آن باشد که اقبالِ حقیقت‏‎ ‎‏عقلیّه عین ادبار، و ادبار آن عین اقبال است؛ یا به واسطه آن که حرکت دوریّه‏‎ ‎‏است در قوس صعود و نزول، و در حرکات دوریّه مبدا و منتهی یکی است؛‏‎ ‎‏گرچه این حرکت دوریّۀ معنویّه است و یا برای احاطۀ قیومیّه حق است؛ چنانچه‏‎ ‎‏در حدیث وارد است که: بطنِ ماهی، معراج ‏‏یونس‏‏ بود‏‎[6]‎‏؛ چنانچه عروج به‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 40
‏سماوات، معراج ختمی. پس اقبال به غیب مطلق، عین ادبار، و ادبار عین اقبال‏‎ ‎‏خواهد بود.‏

و اقبالِ عقل کلّی‏ عبارت از: رجوعِ طبع الکلّ به مثال الکلّ و مثال الکلّ به‏‎ ‎‏نفس الکلّ و نفس الکلّ به عقل الکلّ و عقل الکلّ به ‏فناء ‏کلّی است ‏‏«‏کَما بَدَاکُم‎ ‎تَعُودُونَ‏»‏‎[7]‎‏ و این مُنتَهِی به قیامت کبری شود.‏

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 41

  • )) اصول کافی، ج 1، ص 8، کتاب العقل و الجهل، ح 1 و همان جلد، ص 20، ح 26، که در آن حدیث آمده است: «قالَ لَهُ: اقبِل فَاقبَلَ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ادبِر فَادبَرَ».
  • )) ارسطو که از او به ارسطاطالیس نیز یاد می شود، از مشهورترین فلاسفۀ یونان است. وی در سال 384  قبل از میلاد در مقدونیه به دنیا آمده و در سال 322 قبل از میلاد از دنیا رفته است. پدرش نیفوماخس فیثاغوری، و استادش افلاطون بود که وی به مُدّت 20 سال از محضر این فیلسوف عظیم الشان، کسب علم نمود. ارسطو استاد اسکندر مقدونی بود و 12 سال به تعلیم وی اشتغال داشت.او را تالیفات فراوانی است که مشتمل بر همه علوم آن عصر است، وی با آثار و افکار علمی خود، قرنها اندیشۀ اندیشمندان را به آنها مشغول داشت، و بسیاری از متفکّران اسلامی نیز از افکار وی بهره ها بردند و به ترجمۀ آثار او به زبان عربی پرداختند. برخی از آثار او عبارتند از: 1ـ مابعد الطبیعة، 2ـ اخلاق، 3ـ منطق. (معجم المطبوعات العربیّة، ج 1، ص 424).
  • )) اُثولوجیا، میمر ثانی، ص 34 و فصل 22، ص 209. عبارت اُثولوجیا چنین است: ... فالنفس تتحرّک  علی شی ءٍ ساکنٍ غیر متحرّکٍ، و هو العقل.این نکته قابل تذکّر است که: در بین فلاسفه و حکما، کتاب اُثولوجیا ـ که به معنی معرفة الربوبیّة است ـ از تالیفات ارسطو دانسته شده است، ولی بنابر تحقیقات به عمل آمده، این کتاب از ارسطو نیست، و همان تِساعیّات فلوطین می باشد که به وسیلۀ فرفوریوس صوری تفسیر و توسّط عبدالمسیح بن عبدالله بن ناعمة حمصی به عربی ترجمه شده است. نگاه کنید به: کتاب افلوطین عندالعرب، تحقیق عبدالرحمن بَدَوی.
  • )) چون [خداوند] بخواهد چیزی را بیافریند، این است که می گوید: موجود شو، پس موجود می شود. یس / 82.
  • )) چنانکه در ص 39 گذشت.
  • )) مرحوم فیض می گوید: معراج پیامبر بزرگترین معجزۀ الهی بود و بعضی انبیاء معراج داشتند و معراج یونس شکم ماهی بود او به زمین هفتم فرو رفت و بر مکنونات آن اطلاع حاصل کرد. این همان معراج است. (علم الیقین، ج 2، ص 520).
  • )) همانگونه که آغاز کرده است شما را، بر می گردید. (اعراف / 29).