مقالۀ پنجم در شرح اجمالی از بعض الفاظ حدیث شریف

‏تا آن جا که مقصود اصلی ما است از شرح قوله ‏‏[‏‏ علیه السلام‏‏]‏‏ : ‏«اعرِفُوا‎ ‎العَقلَ وَ جُندَهُ وَ الجَهلَ وَ جُندَهُ تَهتَدُوا»

‏یعنی بشناسید عقل و جند او را و جهل و جند او را، تا هدایت پیدا کنید. و از‏‎ ‎‏این جا معلوم شود که معرفت عقل و جهل و جنود آنها مقدمه ای برای هدایت‏‎ ‎‏است و این هدایت، یا هدایت به کیفیت استکمال نفوس و تنزیه و تصفیه آن‏‎ ‎‏است، که آن نیز مقدمۀ نفس استکمال و تنزیه و تصفیه است، و یا هدایت مطلق‏‎ ‎‏است، که هدایت به معرفة اللّه، اُسِّ اساس آن است.‏

‏و این که این معرفت نتیجۀ معرفت عقل و جهل و جنود آنها است، برای آن‏‎ ‎‏است که، تا معرفت به مهلکات و منجیات نفس و طرق تخلّی از آنها و تحلّی به‏‎ ‎‏اینها پیدا نشود، نفس را تصفیه و تنزیه و تحلیه و تکمیل حاصل نشود و تا نفس‏‎ ‎‏را صفای باطنی پیدا نشود و به کمالات متوسّطه نرسد، مورد جلوۀ اسماء و‏‎ ‎‏صفات و معرفت حقیقیه نگردد و به کمال معرفت نرسد، بلکه جمیع اعمال‏‎ ‎‏صوریه و اخلاق نفسیّه، مقدّمه معارف الهیه است، و آنها نیز مقدّمۀ حقیقت‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 57
‏توحید و تفرید است که غایت القصوای سیر انسانی و مُنتَهَی النهایۀ سلوک‏‎ ‎‏عرفانی است. پس هدایت به ملکوت اعلی و از آن جا به باطن اسماء و از آن جا‏‎ ‎‏به حضرت هویّت، بی مرآت کثرت حاصل نشود الاّ به شناختن جنود عقل و‏‎ ‎‏جهل.‏

‏«قالَ سَماعَةُ: ‏فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ لا نَعرِفُ الاّ ما عَرَّفتَنا»‏ سماعه گفت:‏‎ ‎‏فدایت شویم، ما نشناسیم مگر آنچه تو به ما معرّفی فرمایی.‏

‏بدان که معرفت عقل و جهل و جنود آنها، از مختصات علوم غیبیّه الهیّه و‏‎ ‎‏معارف حقّیه باطنیّه است که معرفت آنها به جمیع شوون و تمام مدارج و مراتب‏‎ ‎‏و همه اسرار و حقایق، میسور و میسّر نشود، مگر از برای اصحاب ولایت و ایقان‏‎ ‎‏و اوحدیّ از ارباب معارف و ایمان، که به نور معرفت و قدم سلوک از جِلباب‏‎ ‎‏بشریّت خارج و حجب عوالم مُلک و ملکوت را خرق نموده، به مبادی وجود و‏‎ ‎‏مصادر غیب و شهود رسیده، و به مشاهده حضوریّه، عوالم غیب را دریافته‏‎ ‎‏باشند؛ و این جز برای کُمَّل رخ ندهد.‏

‏و باید دانست که نسبت مابین مشاهدۀ حضوریّه، که حقیقة العرفان است، با‏‎ ‎‏علوم کلیّۀ الهیّه ـ که شعبه ای از آن حکمت الهیه و شعبه ای از آن علم العرفان‏‎ ‎‏است ـ چون نسبتِ ما بین خیال و رویت و وهم و رویا است. و چنانچه رویت‏‎ ‎‏بصری در بیداری و رویای در عالم خواب، مشاهده با عین ظاهر و باطن است به‏‎ ‎‏طریق جزئیّت و شخصیّت، به خلاف وهم و خیال، که رویتِ نقشه و دورنمایِ‏‎ ‎‏شی ء است، همین طور مشاهدات حضوریّه ـ که حقایق و سرایر عرفان است ـ‏‎ ‎‏مشاهدۀ به طور جزئیّت و شخصیّت است از آن اموری که عقل با قدم برهان به‏‎ ‎‏طریق کلی دریافته، و به عبارت دیگر، مشاهده، رویت به عین عقل است از‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 58
‏حقایق غیبیۀ مجرده؛ چنانچه رویت، مشاهده به عین نفس است از امور ظاهریّه.‏

‏و تا عقل در عقال مفاهیم و کلیّات است، از شهود و حضور خبری ندارد؛ گر‏‎ ‎‏چه علوم بذر مشاهدات است ولی وقوف در آنها عین حجاب است، و تا آن‏‎ ‎‏بذور در زمین قلب، فاسد و ناچیز نشود، مبدا حصول مشاهدات نگردد، و تا آنها‏‎ ‎‏در انبار قلب مورد نظر استقلالی است، از آنها نتیجه حاصل نگردد.‏

بالجمله، ‏چون احاطۀ به عوالم غیبیّه ملکوتیّه، چه ملکوت اعلی ـ که عوالم‏‎ ‎‏عقول کلیّه نیز از جمله آنها است ـ و چه ملکوت سُفلی ـ که ابلیس و جنود او از‏‎ ‎‏جمله آنها است و عقول جزئیه نیز از آن عالم است ـ جز برای کمّل اولیاء، که‏‎ ‎‏علوم آنها از سرچشمۀ وحی الهی و سر منزل افاضۀ سبحانی است، حاصل نشود.‏‎ ‎‏سماعة بن مهران‏‏ گفت: «ما معرفت به عقل و جهل و جنود آن نداریم، بجز آنچه‏‎ ‎‏تو به ما معرِّفی فرمایی».‏

‏قَولُهُ: ‏«ثُمَّ جَعَلَ لِلعَقلِ خَمسَةً وَ سَبعِینَ جُنداً».

‏بدان که جعلِ جنود عقلیّه و جهلیّه، به نفس جعل عقل و جهل است.‏

‏اگر مقصود عقل و جهل کلّی باشد؛ گر چه ظاهر آن است که این جنود،‏‎ ‎‏راجع به عقل و جهل جزئی باشد، مگر به نحوی از تاویل و ارجاع ظاهر به باطن‏‎ ‎‏و صورت به معنی و البته بنابراین، این نحوه کثرت در آن عالم نیست، مگر‏‎ ‎‏کثرات مفهومیه؛ نظیر کثرت اسماء و صفات در مقام واحدیت. و نیز جعل آنها، به‏‎ ‎‏نفس جعل عقل و جهل است، اگر مقصود از جعل، تخمیر فطرت باشد؛ زیرا که‏‎ ‎‏فطرت اللّه، چنانچه بر توحید‏‎[1]‎‏ و معرفت است‏‎[2]‎‏، بر جمیع حسنات و کمالات‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 59
‏است؛ چنانچه در محل خود معلوم و مبیّن است.‏‎[3]‎

‏و اما جعل جهل و جنود آن، تبعیِ ظلّی است؛ از قبیل جعل لوازم ماهیت، و‏‎ ‎‏این خود یکی از مسائل علم الهی است که در حکمت متعالیه به تحقیق پیوسته‏‎[4]‎‎ ‎‏و این جا مجال آن مباحث نیست.‏

‏و اگر مراد از جنود، نفس فعلیّات این اوصاف و کمالات باشد، جهل از قبیل‏‎ ‎‏لوازم وجود است بالنسبه به کمالات عقلیه؛ و یا آن که اینها به کسب عبد حاصل‏‎ ‎‏شود و ریاضات و مجاهدات را در آن مدخلیت تامّ است. با این وصف، نسبت‏‎ ‎‏آنها با حق تعالی:‏

‏اما در جنود عقل؛ به واسطۀ آن است که جمیع کمالات و آثار وجودیّه‏‎ ‎‏مجعول به جعل الهی است، و کسب عبد در اِعداد و تهیه مدخلیّت دارد؛ چنانچه‏‎ ‎‏در علوم عقلیه مبرهن است.‏‎[5]‎

‏و اما در جنود جهل؛ جعل تبعی و بالعرض است. و شاید اشاره به همین‏‎ ‎‏تبعیت و عرضیت باشد، این که در این حدیث شریف فرماید: «جنود جهل پس‏‎ ‎‏از جنود عقل عطا شد.» گر چه تطبیق آن از فهم عرفی دور است.‏

‏و نکتۀ آن که: حقایق عقلیه را حق تعالی در ‏‏قرآن‏‏ شریف و انبیاء و ائمه‏‎ ‎‏معصومین ـ علیهم الصلوة و السلام ـ در احادیث شریفه، نوعاً به لسان عرف و‏‎ ‎‏عامّه مردم بیان می کنند، برای شفقت و رحمت بر بنی الانسان است که هر کس، به‏‎ ‎‏مقدار فهم خود، از حقایق نصیبی داشته باشد. پس آنها حقایق غیبیّۀ عقلیه را‏‎ ‎‏نازل فرمایند تا به درجۀ محسوسات و مانوسات عامّۀ مردم رسانند تا آنها که در‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 60
‏این درجه هستند، حظّی از عالم غیب به اندازۀ خود ببرند؛ لکن بر متعلّمان علوم‏‎ ‎‏آن بزرگواران و مستفیدان از افادات ‏‏قرآن‏‏ شریف و احادیث اهل عصمت، لازم‏‎ ‎‏است که برای شکر این نعمت و جزای این عطیَّت، معامله به مثل نموده صورت‏‎ ‎‏را به باطن ارجاع و قشر را به لبّ و دنیا را به آخرت برگردانند که وقوف در‏‎ ‎‏حدود اقتحام در هلکات، و قناعت به صُوَر بازماندن از قافله سالکان است. و این‏‎ ‎‏حقیقت و لطیفه الهیّه، که علم به تاویل است، به مجاهدات علمیه و ریاضات‏‎ ‎‏عقلیه، مشفوع به ریاضات عملیه و تطهیر نفوس و تنزیه قلوب و تقدیس ارواح‏‎ ‎‏حاصل شود؛ چنانچه حق تعالی فرماید: ‏‏«‏وَ مَا یَعلَمُ تَاوِیلَهُ الاَّ الله وَ الرَّاسِخُونَ‎ ‎فِی العِلمِ‏»‏‎[6]‎‏ و فرماید: ‏‏«‏لا یَمَسُّهُ الاَّ المُطَهَّرُونَ‏»‏‎[7]‎‏. گر چه راسخ در علم و‏‎ ‎‏مُطَهَّر به قول مطلق، انبیاء و اولیاء معصومین هستند‏‎[8]‎‏ و از این جهت، علم تاویل‏‎ ‎‏به تمام مراتب آن، مختص به آنها است، لکن علماء امت را نیز از آن به مقدار قدَم‏‎ ‎‏آنها در علم و طهارت، حظّ وافری است و لهذا از ‏‏ابن عباس‏‏ ـ رضی اللّه عنه ـ‏‎ ‎‏منقول است که: «من از راسخین در علم هستم».‏‎[9]‎

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 61

  • )) اصول کافی، ج 2، کتاب الایمان و الکفر، باب 6، ص 10، حدیث 4-1؛ توحید صدوق، باب 53، ص 331-328؛ چهل حدیث امام(ره)، ص 180.
  • )) همان مصدر.
  • )) همان مصدر.
  • )) الاسفار الاربعة، ج 1، ص 399، فصل 1 از مرحلۀ 3، و همان جلد، ص 191.
  • )) الاسفار الاربعة، ج 1، ص 396، فصل 1 از مرحلۀ 9.
  • )) و تاویلش را به جز خداوند و راسخان در علم نمی دانند. (آل عمران / 7).
  • )) جز پاکان آن را مَسّ نمی کنند.  (واقعه / 79).
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 166، کتاب الحُجَّة، باب 22، انَّ الراسخین فی العلم هُم الائمّة (علیهم السلام). (تفسیر البرهان، سیّد هاشم بحرانی، ج 1، ص 370).
  • )) مجمع البیان، طبرسی، مجلّد 2-1، ص 701.