مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل اول [مقصود از تصدیق و جحود]

‏بدان که ‏تصدیق ‏در این مقام، عبارت از قبول حق و اعتقاد ثابت جازم به آن‏‎ ‎‏است؛ چنانچه ‏جحود ‏عبارت از انکار حق و ردّ آن و خاضع نشدن برای آن‏‎ ‎‏است.‏

‏و تصدیق از جنود عقل و راجع به فطرت مخموره است؛ چنانچه انکار از‏‎ ‎‏جنود جهل و مربوط به فطرت محجوبه است.‏

‏و ‏تفصیل‏ این اجمال آن که چون فطرت انسانی به دست قدرت جمال و‏‎ ‎‏جلال حق ـ جلّ و علا ـ تخمیر شده، و از عالم طهارت و قدس نازل شده است،‏‎ ‎‏در اول فطرت و خلقت نورانی و صیقلی است. و چون وجهۀ آن به عالم غیب‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 113
‏است، و حق طلب و عاشق حق است (چنانچه سابقاً معلوم شد) با حقایق ایمانیه‏‎ ‎‏و امور حقه ـ که از عالم نور و طهارت و قدس است ـ مناسبت ذاتیّه دارد، و با‏‎ ‎‏جهالات و اباطیل و اُغلوطه ها و اکاذیب بی تناسب است.‏

‏و در محل خود مقرر است که علم و عالِم و معلوم باید با هم متناسب باشد،‏‎ ‎‏و علم غذای عالم است. و چنانچه غذا با متغذّی باید مناسب باشد ـ زیرا که با‏‎ ‎‏متغذّی متحد شود ـ غذای روحانی با متغذّی نیز باید متحد شود و با آن باید‏‎ ‎‏مناسب باشد؛ چنانچه در باب «اتحاد عالم و معلوم» و «عاقل و معقول» مبرهن‏‎ ‎‏است‏‎[1]‎‏ و خدایِ تعالی در سورۀ مبارکۀ عبس آیۀ 24 فرماید:‏

‏«‏فَلیَنظُرِ الانسَانُ الَی طَعَامِهِ‏»‏‏ باید انسان البته نظر کند به طعام خود.‏

‏و در ‏‏«کافی»‏‏ شریف، سند به حضرت‏‏ صادق‏‏ ـ علیه السلام ـ رساند که در‏‎ ‎‏معنی آیۀ شریفه فرمود: باید انسان نظر کند به علمش که اخذ می کند، ببیند از که‏‎ ‎‏اخذ می کند.‏‎[2]‎

‏و ‏‏«شیخ مفید»‏‏ ـ رضوان الله علیه ـ از حضرت‏‏ باقر‏‏ ـ علیه السّلام ـ به همین‏‎ ‎‏مضمون روایت فرموده.‏‎[3]‎

‏پس انسان تا به فطرت اصلیۀ خود است، چون از عالم نور و طهارت است،‏‎ ‎‏متناسب با علوم حقیقیّه و معارف الهیّه و حقایق روحانیّه و عوالم غیبیّه است، و‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 114
‏وجهۀ نفس چون آیینه ای است نورانی و صیقلی و بی آلایش به زنگ و کدورت.‏‎ ‎‏نقشهای عالم غیب، که همه از جنس علوم حقه و سنخ معارف است، در آن‏‎ ‎‏مُنتَقَش گردد، و آن نیز به مناسبت با آنها، بخوبی قبول کند.‏

‏و چون اباطیل و اکاذیب و قیاسات باطلۀ غلط، از نفحات شیطانیّه و عالم‏‎ ‎‏ظلمات و کدورات و قذارات است، وجهۀ نفس به فطرت مخموره، از آنها‏‎ ‎‏منصرف و با آنها مناسب و مواجه نیست، پس آن نقشه ها را قبول نکند، و از آنها‏‎ ‎‏منفعل نگردد. و اگر این فطرت، تا آخر کار محفوظ ماند، و دست تصرف ابلیس‏‎ ‎‏به آن نرسد، هیچ امری را بر خلاف حق نپذیرد، و از هیچ حقی روگردان نشود، و‏‎ ‎‏تعلیمات ‏‏قرآن‏‏ شریف و انبیاء عظام و اولیاء کرام ـ علیهم السّلام ـ به همان طور که‏‎ ‎‏از معدن وحی الهی و معادن علوم حقه نازل شده، در آن جلوه کند بی شایبۀ‏‎ ‎‏تصرفات نفس و دعابه های متخیّله، که از آنها به حجابهای ظلمانی بین عبد و‏‎ ‎‏حق می توان تعبیر نمود.‏

‏ولی همین فطرت، اگر از روحانیّت خود محجوب شد، و به واسطۀ اشتغال‏‎ ‎‏به عالم طبیعت، ظلمانی گردید و سلطان شهوت و جهل و غضب و شیطنت بر‏‎ ‎‏آن غلبه کرد، و با مَلاذّ دنیوی و کثرات عالم ملک مانوس شد؛ وجهۀ باطنش از‏‎ ‎‏عالم روحانیّت و ملکوت منصرف و تناسبش با آن عوالم نورانی منقطع گردد، و‏‎ ‎‏با عالم جنّ و شیطان متناسب شود، و سلطان وهم و دُعابه های متخیّله ـ که‏‎ ‎‏شیطانِ انسانِ صغیر است ـ بر آن حکومت کند، و حقایق و معارف الهیّه و آنچه از‏‎ ‎‏عالم نور و طهارت و قدس است در ذائقۀ او تلخ و در سامعه اش سنگین و ناگوار‏‎ ‎‏آید.‏

‏و آنچه از عالم ظلمات و قذارات و عقاید باطله و اوهام کاذبه و سَفسَطه و‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 115
‏اُغلوطه است در کامش شیرین و در ذایقۀ روحش گوارا و خوشایند آید، چونان‏‎ ‎‏آیینۀ زنگ زدۀ کثیفی که آنچه از سنخ نور و نقشه های لطیف است قبول نکند، و‏‎ ‎‏آنچه از قبیل زنگار و کثافت است در آن متراکم شود. پس در نفس، حالت جحود‏‎ ‎‏و انکار پیدا شود و دل برای هیچ حقّ و حقیقتی، حتی ضروریات و فطریات‏‎ ‎‏خاضع نشود.‏

‏فطری هر صاحب فطرت است که از هر نظام بدیع و صنعت دقیق عجیبی،‏‎ ‎‏انتقال به منظِّم و صنعتگر او پیدا کند، و جستجوی پدید آورنده او کند، و هیچ‏‎ ‎‏شک وتردیدی در دل او خطور نکند که این صنعت عجیب صنعتگر نمی خواهد؛‏‎ ‎‏کشف قوّۀ برق و رادیو و صنعت تلفن و تلگرافِ بی سیم و دیگر مصنوعات‏‎ ‎‏عجیبه انسان را به اصل فطرت و جبلّت خاضع کند برای صنعتگر و مستکشف‏‎ ‎‏آن، و او را با عظمت و بزرگی یاد کند، خواهی نخواهی.‏

‏و اگر کسی بگوید: اینها چیزی نیست، محتاج به صنعتگر و استاد نیست،‏‎ ‎‏ممکن است اینها همین طور خود به  خود درست شده باشد، در سامعۀ هر کس‏‎ ‎‏این احتمال غلط سنگین، و در ذایقۀ روح به طوری ناگوار و تلخ آید که جواب‏‎ ‎‏گویندۀ این حرف را به سکوت و خاموشی گذراندن اولی به نظر آید. ولی نظام‏‎ ‎‏عجیب عالم و صنعت بزرگ محیِّر العقول کاینات، که پیدایش قوّۀ برق و‏‎ ‎‏صنعتهای عجیب بشری از یک کارخانۀ کوچک آن یعنی مغز انسانی، پیدا شده و‏‎ ‎‏تمام عقول فلاسفۀ بزرگ عالم در هر جزئی از جزئیات ساختمان همین بشر ـ که‏‎ ‎‏یک جزئی ضعیفِ ناچیز نسبت به عالم کبیر است - متحیّر است. و با آن که‏‎ ‎‏هزاران سال است علماء طبّ و تشریح در ساختمان ظاهری آن دقتها کرده و‏‎ ‎‏بررسیها نموده اند، بدرستی و راستی، به حقیقت آن پی نبرده اند. با این وصف،‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 116
‏باز در افراد این انسان ظلوم جهول اشخاصی هستند که دل آنها خاضع در پیشگاه‏‎ ‎‏عظمت و بزرگی صانع آن و پروردگار و پدیدآرندۀ آن نیست، و غبار شک و‏‎ ‎‏شبهه و کدورتِ تردید در دلهای سخت آنها به طوری نشسته که از فطریات خود‏‎ ‎‏غفلت کنند، و به ضروریات و واضحات عقول خاضع نشوند، ‏‏«‏قُتِلَ الانسَانُ مَا‎ ‎اکفَرَهُ‏»‏‏.‏‎[4]‎

‏این نیست مگر آن که انسان به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت و مقهور شدن‏‎ ‎‏در دست واهمه و شیطنت، نورانیت فطرت را از دست داده، و علاقه و رابطۀ آن‏‎ ‎‏از حقایق منقطع شده؛ چنانچه خدای تعالی فرماید در سورۀ احقاف آیۀ 20:‏

‏«‏وَ یَومَ یُعرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ اذهَبتُم طَیِّبَاتِکُم فِی حَیاتِکُمُ‎ ‎الدُّنیَا وَ استَمتَعتُم بِهَا فَالیَومَ تُجزَونَ عَذَابَ الهُونِ بِمَا کُنتُم تَستَکبِرُونَ فِی‎ ‎الارضِ بِغَیرِ الحَقِّ وَ بِمَا کُنتُم تَفسُقُونَ‏»‏‏.‏‎[5]‎

‏شاید یکی از طیّبات و پاکیزه ها‏‏[‏‏ ی‏‏]‏‏ خود را که کفار بردند در زندگانی دنیا، و‏‎ ‎‏تمتع به دنیا و استغراق در شهوات همان نور فطرت الله باشد که از حضرت‏‎ ‎‏قدس، با طهارت و پاکیزگی نازل شده بود و از موائد آسمانی برای انسان بود، و‏‎ ‎‏به واسطۀ توجّه به دنیا و تمتع به آن، آنرا از دست داد.‏

بالجمله‏، چون به حکم برهان، غذا و متغذی باید مناسب باشد، فطرتهای‏‎ ‎‏اصلیّه که از نورانیّت خود خارج نشده اند، لازمۀ آنها تصدیق حق و خضوع برای‏‎ ‎‏حقیقت است و آن فطرتهای محجوبه، که جهالت و شیطنت بر آنها غلبه نموده،‏

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 117
‏لازمۀ آنها انکار و جحود است. پس، تصدیق از جنود عقل و جحود از جنود‏‎ ‎‏جهل است.‏

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 118

  • )) الاسفار الاربعة، ج 3، ص 312، فصل 7 از مرحله 10.
  • )) اُصول کافی، ج 1، ص 39، کتاب فضل العلم، باب 14، ح 8.و این روایت که در کافی شریف از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است:عَن زَیدٍ الشَّحّامِ، عَن ابِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ فِی قَولِ الله ِ عَزّوَجَلَّ: «فَلیَنظُرِ الانسَانُ الَی طَعَامِهِ» قالَ: «قُلتُ  ما طَعَامُهُ؟ قَالَ: عِلمُهُ الَّذی یَاخُذُهُ، عَمَّن یَاخُذُهُ؟».
  • )) الاختصاص، ص 4.
  • )) مرگ بر آدمی باد که چه ناسپاس است. (عَبَس / 17).
  • )) و روزی که کافران را بر آتش عرضه کنند [به آنها گفته می شود:] شما در زندگی دنیا از چیزهای پاکیزه  بهره مند شُدید، امروز به عذاب خواری پاداش شما را میدهند، و این بدان سبب است که در زمین بی هیچ حقّی گردن کشی می کردید و عصیان گری را پیشۀ خود قرار داده بودید.