بدان که تصدیق در این مقام، عبارت از قبول حق و اعتقاد ثابت جازم به آن است؛ چنانچه جحود عبارت از انکار حق و ردّ آن و خاضع نشدن برای آن است.
و تصدیق از جنود عقل و راجع به فطرت مخموره است؛ چنانچه انکار از جنود جهل و مربوط به فطرت محجوبه است.
و تفصیل این اجمال آن که چون فطرت انسانی به دست قدرت جمال و جلال حق ـ جلّ و علا ـ تخمیر شده، و از عالم طهارت و قدس نازل شده است، در اول فطرت و خلقت نورانی و صیقلی است. و چون وجهۀ آن به عالم غیب
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 113
است، و حق طلب و عاشق حق است (چنانچه سابقاً معلوم شد) با حقایق ایمانیه و امور حقه ـ که از عالم نور و طهارت و قدس است ـ مناسبت ذاتیّه دارد، و با جهالات و اباطیل و اُغلوطه ها و اکاذیب بی تناسب است.
و در محل خود مقرر است که علم و عالِم و معلوم باید با هم متناسب باشد، و علم غذای عالم است. و چنانچه غذا با متغذّی باید مناسب باشد ـ زیرا که با متغذّی متحد شود ـ غذای روحانی با متغذّی نیز باید متحد شود و با آن باید مناسب باشد؛ چنانچه در باب «اتحاد عالم و معلوم» و «عاقل و معقول» مبرهن است و خدایِ تعالی در سورۀ مبارکۀ عبس آیۀ 24 فرماید:
«فَلیَنظُرِ الانسَانُ الَی طَعَامِهِ» باید انسان البته نظر کند به طعام خود.
و در «کافی» شریف، سند به حضرت صادق ـ علیه السلام ـ رساند که در معنی آیۀ شریفه فرمود: باید انسان نظر کند به علمش که اخذ می کند، ببیند از که اخذ می کند.
و «شیخ مفید» ـ رضوان الله علیه ـ از حضرت باقر ـ علیه السّلام ـ به همین مضمون روایت فرموده.
پس انسان تا به فطرت اصلیۀ خود است، چون از عالم نور و طهارت است، متناسب با علوم حقیقیّه و معارف الهیّه و حقایق روحانیّه و عوالم غیبیّه است، و
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 114
وجهۀ نفس چون آیینه ای است نورانی و صیقلی و بی آلایش به زنگ و کدورت. نقشهای عالم غیب، که همه از جنس علوم حقه و سنخ معارف است، در آن مُنتَقَش گردد، و آن نیز به مناسبت با آنها، بخوبی قبول کند.
و چون اباطیل و اکاذیب و قیاسات باطلۀ غلط، از نفحات شیطانیّه و عالم ظلمات و کدورات و قذارات است، وجهۀ نفس به فطرت مخموره، از آنها منصرف و با آنها مناسب و مواجه نیست، پس آن نقشه ها را قبول نکند، و از آنها منفعل نگردد. و اگر این فطرت، تا آخر کار محفوظ ماند، و دست تصرف ابلیس به آن نرسد، هیچ امری را بر خلاف حق نپذیرد، و از هیچ حقی روگردان نشود، و تعلیمات قرآن شریف و انبیاء عظام و اولیاء کرام ـ علیهم السّلام ـ به همان طور که از معدن وحی الهی و معادن علوم حقه نازل شده، در آن جلوه کند بی شایبۀ تصرفات نفس و دعابه های متخیّله، که از آنها به حجابهای ظلمانی بین عبد و حق می توان تعبیر نمود.
ولی همین فطرت، اگر از روحانیّت خود محجوب شد، و به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت، ظلمانی گردید و سلطان شهوت و جهل و غضب و شیطنت بر آن غلبه کرد، و با مَلاذّ دنیوی و کثرات عالم ملک مانوس شد؛ وجهۀ باطنش از عالم روحانیّت و ملکوت منصرف و تناسبش با آن عوالم نورانی منقطع گردد، و با عالم جنّ و شیطان متناسب شود، و سلطان وهم و دُعابه های متخیّله ـ که شیطانِ انسانِ صغیر است ـ بر آن حکومت کند، و حقایق و معارف الهیّه و آنچه از عالم نور و طهارت و قدس است در ذائقۀ او تلخ و در سامعه اش سنگین و ناگوار آید.
و آنچه از عالم ظلمات و قذارات و عقاید باطله و اوهام کاذبه و سَفسَطه و
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 115
اُغلوطه است در کامش شیرین و در ذایقۀ روحش گوارا و خوشایند آید، چونان آیینۀ زنگ زدۀ کثیفی که آنچه از سنخ نور و نقشه های لطیف است قبول نکند، و آنچه از قبیل زنگار و کثافت است در آن متراکم شود. پس در نفس، حالت جحود و انکار پیدا شود و دل برای هیچ حقّ و حقیقتی، حتی ضروریات و فطریات خاضع نشود.
فطری هر صاحب فطرت است که از هر نظام بدیع و صنعت دقیق عجیبی، انتقال به منظِّم و صنعتگر او پیدا کند، و جستجوی پدید آورنده او کند، و هیچ شک وتردیدی در دل او خطور نکند که این صنعت عجیب صنعتگر نمی خواهد؛ کشف قوّۀ برق و رادیو و صنعت تلفن و تلگرافِ بی سیم و دیگر مصنوعات عجیبه انسان را به اصل فطرت و جبلّت خاضع کند برای صنعتگر و مستکشف آن، و او را با عظمت و بزرگی یاد کند، خواهی نخواهی.
و اگر کسی بگوید: اینها چیزی نیست، محتاج به صنعتگر و استاد نیست، ممکن است اینها همین طور خود به خود درست شده باشد، در سامعۀ هر کس این احتمال غلط سنگین، و در ذایقۀ روح به طوری ناگوار و تلخ آید که جواب گویندۀ این حرف را به سکوت و خاموشی گذراندن اولی به نظر آید. ولی نظام عجیب عالم و صنعت بزرگ محیِّر العقول کاینات، که پیدایش قوّۀ برق و صنعتهای عجیب بشری از یک کارخانۀ کوچک آن یعنی مغز انسانی، پیدا شده و تمام عقول فلاسفۀ بزرگ عالم در هر جزئی از جزئیات ساختمان همین بشر ـ که یک جزئی ضعیفِ ناچیز نسبت به عالم کبیر است - متحیّر است. و با آن که هزاران سال است علماء طبّ و تشریح در ساختمان ظاهری آن دقتها کرده و بررسیها نموده اند، بدرستی و راستی، به حقیقت آن پی نبرده اند. با این وصف،
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 116
باز در افراد این انسان ظلوم جهول اشخاصی هستند که دل آنها خاضع در پیشگاه عظمت و بزرگی صانع آن و پروردگار و پدیدآرندۀ آن نیست، و غبار شک و شبهه و کدورتِ تردید در دلهای سخت آنها به طوری نشسته که از فطریات خود غفلت کنند، و به ضروریات و واضحات عقول خاضع نشوند، «قُتِلَ الانسَانُ مَا اکفَرَهُ».
این نیست مگر آن که انسان به واسطۀ اشتغال به عالم طبیعت و مقهور شدن در دست واهمه و شیطنت، نورانیت فطرت را از دست داده، و علاقه و رابطۀ آن از حقایق منقطع شده؛ چنانچه خدای تعالی فرماید در سورۀ احقاف آیۀ 20:
«وَ یَومَ یُعرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ اذهَبتُم طَیِّبَاتِکُم فِی حَیاتِکُمُ الدُّنیَا وَ استَمتَعتُم بِهَا فَالیَومَ تُجزَونَ عَذَابَ الهُونِ بِمَا کُنتُم تَستَکبِرُونَ فِی الارضِ بِغَیرِ الحَقِّ وَ بِمَا کُنتُم تَفسُقُونَ».
شاید یکی از طیّبات و پاکیزه ها[ ی] خود را که کفار بردند در زندگانی دنیا، و تمتع به دنیا و استغراق در شهوات همان نور فطرت الله باشد که از حضرت قدس، با طهارت و پاکیزگی نازل شده بود و از موائد آسمانی برای انسان بود، و به واسطۀ توجّه به دنیا و تمتع به آن، آنرا از دست داد.
بالجمله، چون به حکم برهان، غذا و متغذی باید مناسب باشد، فطرتهای اصلیّه که از نورانیّت خود خارج نشده اند، لازمۀ آنها تصدیق حق و خضوع برای حقیقت است و آن فطرتهای محجوبه، که جهالت و شیطنت بر آنها غلبه نموده،
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 117
لازمۀ آنها انکار و جحود است. پس، تصدیق از جنود عقل و جحود از جنود جهل است.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 118