مقالۀ ششم در بیان و شرح جنود عقل و جهل از بعض وجوه، که مقصود از تحریر این رساله است، نه از جمیع وجوه

فصل چهارم در کیفیت جمع بین خوف و رجا است

‏و آن به دو نحوه است. که یکی مختصّ به کاملین و ارباب معارف است، و‏‎ ‎‏آن جمع بین تجلّیات لطفیه و رحمانیّه ـ که اسماء جمال است ـ و تجلّیات قهریّه‏‎ ‎‏و کبریائیّه ـ که اسمای جلال است ـ یا جمع بین تجلّی به رحمت و تجلّی به‏‎ ‎‏عظمت است.‏

‏چون قلوب اولیاء به حسب فطرت اصلیّه، مختلف و متمیّزند، یک قسم از‏‎ ‎‏قلوب است که به افق رحمت نزدیکتر و مناسبتر است، و آن قلوبی است که از‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 142
‏اسماء جمال و رحمت، ظاهر شده، و خود ظهور تجلّی رحمت و جمال است؛‏‎ ‎‏چون قلب عیسوی‏‎[1]‎‏ ـ علی نبینا و آله و علیه السّلام ـ . در این قلوب، رجاء غلبه‏‎ ‎‏بر خوف دارد، و تجلّیات جمال غالب بر تجلّیات جلال است.‏

‏و یک طایفه از قلوب است که به افق جلال و عظمت نزدیکترند و آن قلوبی‏‎ ‎‏است که از تجلّی جلال ظاهر شده، و خود ظهور تجلی جلالند؛ چون قلب‏‎ ‎‏یحیوی ‏‏[‏‏علیه السلام‏‏]‏‏. در این قلوب، خوف غلبه بر رجا و تجلّیات جلالیّه غالب‏‎ ‎‏بر تجلّیات جمالیّه است.‏

‏و یک قسم از قلوب، آنهائی است که جمع بین هر دو تجلی نموده و این‏‎ ‎‏نحو قلوب، هر چه به افق اعتدال نزدیکتر باشند، کاملترند، تا آن جا رسد که‏‎ ‎‏تجلّیات جمال و جلال بر حدّ استواء و اعتدال حقیقی، بر قلب آنها ظاهر شود. نه‏‎ ‎‏جلال را بر جمال غلبه باشد و نه جمال را بر جلال. و صاحب این قلبِ جمعیِ‏‎ ‎‏احدیِ احمدی، خاتم دائرۀ کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوّت مطلقه است. و‏‎ ‎‏آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولایات است.‏‎[2]‎

‏و این خوف و رجا که از تجلیات اسمائی است، منقطع شدنی نیست، و به‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 143
‏انقطاع دار طبیعت و رجوع نفوس شریفۀ آنان از این عالم منقطع نشود. بلی، در‏‎ ‎‏هر نشئه به طوری ظاهر و دارای اثری خاص است.‏

‏و این که در ‏‏شرح اصول ‏‏[‏‏کافی‏‏]‏‏،‏‏ فیلسوف عظیم الشان اسلامی و حکیم‏‎ ‎‏بزرگوار ایمانی ـ رضوان اللّه علیه ـ در ذیل این فقره از حدیث شریف فرمودند‏‎ ‎‏که: «خوف، از کمالِ باقیه در عالم آخرت نیست، و منقطع می شود به انقطاع این‏‎ ‎‏عالم»‏‎[3]‎‏؛ مقصود غیر این خوف است که از تجلّیات جلال است؛ زیرا که این‏‎ ‎‏تجلّیات بعد از رفع اشتغال از طبیعت، بالاتر و کاملتر است. و هرچه، ارواح و‏‎ ‎‏نفوس در غلاف طبیعت باشند از این تجلّیات محرومترند.‏

‏و این خوف، از سنخ عذاب و جنس عقاب نیست تا با آن عالم منافات‏‎ ‎‏داشته باشد، و شاید در آن عالم نیز نسبت به همۀ نفوس و ارواح کامله، تجلّی‏‎ ‎‏لطف و رحمت غلبۀ بر تجلی جلال و عظمت کند. بنابراین، خوف منقطع شود.‏

‏ولی تحقیق آن است که پیش اصحاب قلوب و ارباب معرفت ثابت است که‏‎ ‎‏هر اسم جمالی را در باطن، جلالی و هر جلالی را جمالی است‏‎[4]‎‏. و چون پس از‏‎ ‎‏تجلّیات جلالیّه انس حاصل شد، خوفِ حاصل از عظمت، بدل به طمانینه و‏‎ ‎‏سکون شود. پس خوف ـ که از تجلیات ابتدائیۀ اسماء جلال است ـ منقطع شود‏‎ ‎‏وانس و طمانینه و محبت حاصل شود، واللّه العالم.‏

‏و باید دانست که این که مذکور شد که «خوف منقطع شود» فرق دارد با آن‏‎ ‎‏انقطاعی که فیلسوف سابق الذکر و بعض شرّاح و محدّثین جلیل القدر گویند‏‎[5]‎‏؛‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 144
‏زیرا که آنچه مذکور شد حقیقتاً انقطاع نیست و رجوع ظاهر به باطن و صورت به‏‎ ‎‏معنا است. و تفصیل این معنی، خارج از وظیفۀ این اوراق است. ‏

و اما آن نحوۀ دیگر‏ که در جمع بین خوف و رجاء است  ـ و شاید غالباً‏‎ ‎‏روایات شریفه و ادعیۀ ماثوره نظر به آن داشته باشند ـ آن است که انسان همیشه‏‎ ‎‏باید جمع کند ما بین دو نظر: یکی نظر به نقص و قصور و فقر و فاقه خود، و در‏‎ ‎‏این نظر، بیابد که ناقص محض و قاصر صرف است، و از خود ‏‏[‏‏دارای‏‏]‏‏ هیچ‏‎ ‎‏قدرت و قوّت و کمال و عزتی نیست؛ بلکه آنچه کمال و جمال و حسن و بها‏‎ ‎‏است از حق است، و همۀ محامد و اَثنیه، به ذات مقدس او راجع است؛ بلکه در‏‎ ‎‏آیینۀ ممکن، کمال و حسن ازل را قصور و نقص عارض شده، چونان آیینۀ‏‎ ‎‏محدود با کدورتی که نور شمس را محدود و مکدر نموده. و بدین رویت، در‏‎ ‎‏عبادات و اطاعات نیز، خوف حاصل شود تا چه رسد به خطاها و معصیتها؛ بلکه‏‎ ‎‏نزد ارباب معرفت بیشتر عبادات ما، خودپرستی و شهوت رانی و برای مقاصد‏‎ ‎‏نفسانیه است و از آن، کدورت و ظلمت حاصل شود. پس در این نظر، غایت‏‎ ‎‏خوف حاصل آید.‏

‏و به نظر دیگر، باید نظر کند به بسط رحمت حق و سعۀ نور رحمانیت و‏‎ ‎‏رحیمیّت و توسعۀ نعم غیر متناهیه و کرامتهای دائمه. و در این نظر، رجاء حاصل‏‎ ‎‏آید.‏

‏و انسان باید دائماً بین این دو نظر باشد: نظر به ذُلّ و فقر امکانی؛ و رحمت‏‎ ‎‏و نعمت واجبی، تا جمع شود بین خوف و رجاء کامل؛ چنانچه در حدیث‏‎ ‎‏شریف ‏‏کافی‏‏ نقل فرماید از حضرت‏‏ صادق ‏‏ـ علیه السلام ـ که:‏

‏«در وصیت ‏‏لقمان‏‏ چیزهای بسیار عجیب بود، و عجبتر چیزی که در آن بود،‏‎ ‎‏آن بود که به فرزند خود گفت: از خدا بترس، ترسی که اگر در درگاه او بیائی با‏‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 145
‏خوبیهای ثقلین، عذاب کند تو را. و امیدوار باش به خدا، امیدی که اگر بیائی او را‏‎ ‎‏به گناه ثقلین، رحمت کند تو را.‏

‏پس حضرت‏‏ صادق ‏‏[‏‏علیه السلام‏‏]‏‏ فرمود: هیچ بندۀ مومنی نیست مگر آن که‏‎ ‎‏در قلب او دو نور است: نور خوف؛ و نور رجا، که اگر هر یک را با دیگری موازنه‏‎ ‎‏کنی نَچَربد بر آن».‏‎[6]‎

‏و در ادعیۀ حضرت ‏‏زین العابدین‏‏ ـ سلام اللّه علیه ـ اشاره به این امر بسیار‏‎ ‎‏است چنانچه در دعای ‏‏ابوحمزۀ ثمالی‏‏ ـ که از بالاترین مظاهر عبودیت است و‏‎ ‎‏دعائی بدین مثابه در لسان عبودیّت و ادب بین یدی اللّه در بین بشر نیست ـ‏‎ ‎‏عرض کند:‏

«ادعُوکَ راهِبَاً راغِباً راجِیاً خائِفاً اذا رَایتُ مَولایَ ذُنُوبِی فَزِعتُ؛ وَ اذا‎ ‎رَایتُ کَرَمَکَ طَمِعتُ. فَان عَفَوتَ فَخَیرُ راحِمٍ؛ وَ ان عَذَّبتَ فَغَیرُ ظالِمٍ».‎[7]‎

‎ ‎

کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 146

  • )) اشاره است به این حدیث امام موسی کاظم (علیه السلام): «کانَ یَحیی بنُ زَکَرِّیا عَلَیهِ السَّلامُ یَبکی وَ لا یَضحَکُ، وَ کانَ عِیسَی بنُ مَریَمَ عَلَیهِمَا السَّلامُ یَضحَکُ وَ یَبکی، وَ کانَ الَّذِی یَصنَعُ عِیسی عَلَیهِ السَّلامُ افضَلَ مِنَ الَّذِی کانَ یَصنَعُ یَحیی عَلَیهِ السَّلامُ».یعنی: یحیی بن زکریّا (علیه السلام) گریه می کرد و نمی خندید، و عیسی بن مریم (علیه السلام) می خندید و گریه می کرد، و آنچه که عیسی انجام می داد، بهتر از آن چیزی بود که یحیی انجام می داد.(اُصول کافی، ج 2، ص 488، کتاب العشرة، باب الدُّعابة و الضحک، ح 20؛ بحار الانوار، ج 14، ص 188، باب قصص زکریّا و یحیی (علیهما السلام)، ح 40؛ و نیز نگاه کنید به: شرح فصوص الحکم، شیخ داوود قیصری، ص 398 - 399، فصّ یحیوی).
  • )) نگاه کنید به: المقدَّمات من کتاب نصّ النصوص، سیّد حیدر آملی(ره)، ص 169؛ الانسان الکامل،  شیخ عبدالکریم جیلی، ص 132.
  • )) شرح اُصول الکافی، صدر المتالّهین شیرازی(ره)، ج 1، ص 418.
  • )) نگاه کنید به: الانسان الکامل، شیخ عبدالکریم جیلی، ص 91.
  • )) شرح اُصول الکافی، صدر المتالّهین شیرازی(ره)، ج 1، ص 419؛ شرح اُصول کافی، مولی صالح مازندرانی(ره)، ج 1، ص 280.
  • )) متن روایت چنین است:عَن ابی عَبدِالله ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ قالَ: «قُلتُ لَهُ: مَا کانَ فی وَصِیَّةِ لُقمانَ؟ قالَ: کانَ فِیها الاعاجِیبُ، وَ کانَ اعجَبُ ما کانَ فِیها ان قالَ لاِبنِهِ: خَفِ الله ـ عَزَّوَجَلَّ ـ خِیفَةً لَو جِئتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ لَعَذَّبَکَ، وَ ارجُ الله رَجاءً لَو جِئتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَینِ لَرَحِمَکَ. ثُمَّ قالَ ابُوعَبدِالله ـ عَلَیهِ السَّلامُ ـ: کانَ ابی یَقُولُ: انَّهُ لَیسَ مِن عَبدٍ مُومِنٍ الاّ [وَ] فی قَلبِهِ نُورانِ: نُورُ خِیفَةٍ وَ نُورُ رَجاءٍ، لَو وُزِنَ هذا لَم یَزِد عَلی هذا وَ لَو وُزِنَ هذا لَم یَزِد عَلی هذا». اُصول کافی، ج 2، ص 55، باب الخوف و الرّجاء، ح 1.
  • )) خدایا ترا از روی میل و رغبت، و با ترس و اُمید میخوانم، هنگامی که مولای من گناهانم را می بینم،  فریاد بر می آورم. وقتی کرم تو را می بینم، طمع می وَرزم. پس اگر عفو و بخشش کنی، بهترین رحم کننده هستی، و اگر عذاب کنی، ظالم و ستمگر نیستی.(مصباح المُتهجّد و سلاح المتعبِّد، شیخ الطائفه طوسی (قُدّس سرّه القُدّوسی)، ص 526، دعاء ابیحمزه ثمالی(ره)).