حدیث 40 تفسیر سورۀ «توحید» و آیات آغازین سوره «حدید»

‏الحدیث الموفّی للاربعین‏‏ ‏

‏بالسّند المتّصل إلی الشّیخ الأقدم و الرّکن الأعظم، محمّد بن یعقوب الکلینیّ. رضی الله عنه، عن محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النّضر بن سوید، عن عاصم بن حمید قال قال: سئل علیّ بن الحسین، علیهما السّلام، عن التّوحید. فقال: إنّ الله عزّ و جلّ علم أنّه سیکون فی آخر الزّمان أقوام متعمّقون، فأنزل الله تعالی:‏‏ «قُلْ هُوَ الله أَحدٌ.»‏‏ و الآیات من سورة «الحدید» إلی قوله: «و هو علیم بذات الصّدور.» فمن رام وراء ذلک فقد هلک.‏‎[1]‎‏ ترجمه «عاصم گوید گفت: سؤال شد [از]‏ ‏علی بن الحسین، علیهما السلام، از توحید. فرمود: «همانا خدای عزّ و جلّ می دانست که در آخر الزمان می باشند اقوامی دقیق النظر، پس فرو فرستاد خدای تعالی:‏‏ قُلْ هُوَ الله أَحَدٌ.‏‏ و آیات از اوّل سوره «حدید» را تا قول او:‏‏ وَ هُوَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدورِ.‏‏ پس کسی که طلب کند غیر آن را بتحقیق هلاک شود.» شرح حضرت صدر المتألهین، قدّس سرّه، فرماید: «عاصم بن حمید زمانش متصل به زمان حضرت سجّاد نبوده، پس حدیث مرفوع است.»- انتهی ‏‎[2]‎‏.‏

‏تکریر لفظ «قال» شاید به واسطه تقطیع حدیث باشد. و شاید از اشتباه نسّاخ است. و یا آنکه فاعل مذکور بوده و از قلم افتاده. و یا آنکه فاعل محذوف است، بنابر جواز حذف. و یا آنکه فاعل اوّل ضمیر راجع به «نضر بن سوید» است. و این ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 649
‏احتمال بسیار بعید است.‏

‏قوله: التوحید «توحید» تفعیل است. و آن یا از برای تکثیر در فعل است، به معنی قرار دادن در غایت وحدت و نهایت بساطت. یا به معنای انتساب مفعول است به اصل فعل [مثل ] تکفیر و تفسیق. بعضی از اهل فضل را رأی این بود که باب «تفعیل» به معنای انتساب مفعول نیامده، و تفسیق و تکفیر به این معنا نیز غلط است، بلکه آنها به معنای دعوت به فسق و کفر است، و «اکفار» بجای تکفیر باید استعمال شود، چنانچه در قاموس نیز در ماده «کفر» تکفیر به معنای انتساب به کفر نیامده. نویسنده گوید گر چه در قاموس ندیدم که «تکفیر» به معنای انتساب به کفر باشد، بلکه جوهری، علامه لغویّین، نیز تکفیر را به این معنا ذکر نکرده و «اکفار» را به این معنا دانسته- مطابق آنچه که این فاضل می گفت- ولی در کتب ادب یکی از معانی باب «تفعیل» را انتساب مفعول به اصل فعل شمرده اند، و از آن جمله «تفسیق» را مثال زده اند. بالجمله، معنی توحید نسبت به وحدانیّت است.‏

‏قوله: متعمّقون «عمق» و «عمق»، به فتح عین و ضمّ آن، به معنای ته چاه و گودال است. و به همین اعتبار ریاضیین عمق را به بعد سوم جسم، که از سطح فوقانی شروع و به سطح تحتانی ختم شود، اطلاق کنند، چنانچه طول را به بعد اوّل و عرض را به بعد دوم اطلاق کنند. و نیز به همین اعتبار شخص صاحب نظر دقیق را متعمّق، و نظر دقیق را نظر عمیق گویند، و نظر غیر عمیق را نظر سطحی گویند.‏

‏گویی برای مطالب علمیه نیز عمقی و تهی است که شخص متعمق به عمق آن فرو می رود و حقایق را از تک آن خارج می کند، و شخص جلیل النظر در همان سطح باقی مانده و به عمق فرو نرفته است.‏

‏قوله: فمن رام «رام، یروم» به معنای طلب است. و «مرام» به معنای مطلب است.‏

‏قوله: وراء ذلک «وراء» به معنای خلف است. و گاهی استعمال شده است در قدّام. پس آن از اضداد است. و استعمال آن در این موارد به مناسبت معنی اوّل است.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 650

  • . اصول کافی، ج 1، ص 93،« کتاب التوحید»،« باب النیة»، حدیث 3.
  • . شرح اصول کافی، ص 246،« کتاب التوحید»،« باب النیة»، حدیث 3.