حدیث 38 آفرینش آدم بر صورت خداوند

‏الحدیث الثامن و الثلاثون ‏

‏بالسّند المتّصل إلی الشّیخ الجلیل عماد الإسلام، محمّد بن یعقوب الکلینیّ، رضوان الله علیه، عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن أبیه، عن عبد الله بن بحر، عن أبی أیّوب الخزّاز، عن محمّد بن مسلم، قال:‏

‏سألت أبا جعفر، علیه السّلام، عمّا یروون أنّ الله خلق آدم، علیه السّلام، علی صورته. فقال: هی صورة محدثة مخلوقة، [و]‏ ‏اصطفاها الله و اختارها علی سائر الصّور المختلفة، فأضافها إلی نفسه کما أضاف «الکعبة» إلی نفسه، و «الرّوح» إلی نفسه، فقال: «بیتی» و «نفخت فیه من روحی.»‏‎[1]‎‏ ترجمه «جناب محمّد بن مسلم گفت پرسیدم از حضرت باقر، علیه السلام، از آنچه روایت کنند که «همانا خداوند آفرید آدم را بر صورت خود.» فرمود: «آن صورتی است تازه آفریده شده، برگزید خدا آن را و اختیار فرمود آن را بر سایر صورتهای مختلفه، پس نسبت داد آن را به سوی خودش، چنانچه نسبت داد «کعبه» را به سوی خود و «روح» را به سوی خود، پس فرمود: «خانه من» و «دمیدم در آن از روح خود.» شرح صدر این حدیث شریف از احادیث مشهوره بوده از زمان ائمه، علیهم السلام، تا زمان ما، و همیشه در کتب فریقین به آن استشهاد شده است. و حضرت باقر، سلام الله علیه، صدور آن را تصدیق فرموده، منتهای مقصود آن را بیان فرمودند. ولی ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 631
‏حدیثی شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا به سند خود از حضرت ثامن الحجج، علیهم السلام، نقل فرماید که معنای آن این است: «حسین بن خالد گفت عرض کردم به حضرت رضا (ع): ای پسر رسول خدا، مردم روایت کنند که رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، فرمود: «خدا آدم را به صورت خود خلق فرمود.» حضرت فرمود: «خدا بکشد آنان را. همانا حذف کردند اوّل حدیث را. رسول خدا (ص) گذشت به دو نفر مرد که یکدیگر را سبّ می کنند. حضرت شنید یکی از آنها به رفیقش می گفت: زشت کند خدا روی تو و روی آن کس را که شبیه تو است. پس فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله: ای بنده خدا، مگوی این را به برادر خود، زیرا که خدای عزّ و جلّ خلق فرمود آدم را به صورت او.»‏‎[2]‎‏ و به واسطه این، مرحوم مجلسی حدیث حضرت باقر، علیه السلام، را حمل بر تقیه فرمودند. و نیز احتمال دادند که این معنا حضرت مبنی بر فرض تسلیم باشد.‏‎[3]‎‏ و این احتمال بسیار بعید است. و محتمل است که حدیث حضرت رضا (ع) را ارجاع نموده به حدیث اوّل، که مقصود از «آدم» در ذیل آن که می فرماید: إنّ الله خلق آدم علی صورته نوع آدمی باشد، و ضمیر علی صورته» به حق تعالی برگردد. و حضرت رضا، علیه السلام، به مناسبت آنکه راوی اهل فهم معنای حدیث نبوده است، صدر حدیث را نقل فرمودند که آن شخص توهم کند که مراد از آدم حضرت أبو البشر است، و ضمیر عَلی صورته به آن شخص برگردد. تأمّل.‏

‏و شاید هر دو حدیث صادر باشد. جناب رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، یک وقت حدیث شریف را بی سابقه و ابتدایی فرموده باشند، و آن حدیثی است که حضرت باقر، علیه السلام، تأویل آن را بیان فرمودند. و یک وقت با آن سابقه فرمودند، و حضرت رضا، سلام الله علیه، به واسطه عدم تحمل راوی معنای آن را، صرف فرمودند کلام را به آن حدیث که مسبوق به سابقه بوده. و شاهد این معنی آن است که در بعض روایات علی صورة الرّحمن ‏‎[4]‎‏ به جای علی صورته دارد، و این با حدیث عیون سازش پیدا نکند.‏

‏بالجمله، بر فرض آنکه این حدیث شریف صادر نباشد، معنای آن در احادیث شریفه مستتر است به بیانی که ان شاء الله مذکور خواهد شد. اکنون رجوع کنیم به شرح الفاظ حدیث شریف.‏

‏قوله: آدم در صحاح گوید: «اصل آن با دو همزه است، زیرا که آن «افعل»‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 632
‏است. و همزه دوم را بدل به الف کردند، و وقتی آن را بخواهند متحرک کنند، مبدل به «واو» کنند و در جمع آن گویند: اوادم- انتهی. و وجه تسمیه أبو البشر به «آدم» شاید به واسطه آن است که اسمر اللّون، یعنی گندمگون، بوده، زیرا که در لغت است که الآدم من النّاس الأسمر. و در بعض روایات است که آدم را از آن جهت «آدم» گویند که از «ادیم» ارض در معانی «صورت» است‏‎[5]‎‏ و ادیم ارض به معنای روی زمین است.‏

‏قوله: علی صورته «صورت» در لغت به معنای تمثال و هیئت است. و توان گفت یک معنای عامّ مشترک بین اموری دارد، که آن مشترک عبارت از شیئیّت شی ء و فعلیت آن است، منتها برای هر چیزی فعلیتی است که به آن اعتبار آن را ذو الصورة گویند، و آن فعلیت را صورت آن گویند. و اینکه «صورت» را در لسان اهل فلسفه به اموری اطلاق کردند که جامع آن همان فعلیت شی ء و شیئیت آن است مخالف با لغت نیست و از قبیل مواضعه و اصطلاح نیست. شیخ أبو علی سینا، رئیس فلاسفه اسلام، در الهیات شفا گوید: «گاهی [صورت ] گفته شود به هر هیئت و فعلی که در قابل وحدانی یا مرکّب باشد، تا آنکه حرکات و اعراض صورت باشد. و صورت گفته شود به چیزی که ماده متقوّم به آن شود بالفعل، پس جواهر عقلیه و اعراض را صور نتوان گفت. و صورت گفته شود به چیزی که کامل شود ماده به واسطه آن، گرچه متقوّم به آن نباشد بالفعل، مثل صحت و آنچه که شی ء به سوی او بالطبع متحرک باشد. و صورت گفته شود به نوع و جنس و فصل شی ء و به همه این ها. و کلّیّت کل در اجزاء نیز صورت است.»- انتهی.‏

‏و از تأمل در تمام مواردی که استعمالات صورت را در آن نمودند معلوم شود که میزان در همه همان «فعلیّت» است و به اشتراک معنوی در تمام موارد استعمال شود، حتی آنکه به حق تعالی «صورة الصور» گویند.‏

‏قوله: اصطفاها «صفوة» به معنای خالص و صافی از کدورت است، و «اصطفاء» به معنای اخذ نمودن خالص و صافی است، و لازمه آن می باشد. ولی جوهری و غیر او اصطفاء را به معنای «اختیار» دانسته اند، چنانچه اختیار را نیز به «اصطفاء» در لغت معنا نمودند. و این نیز تفسیر به لازم است، زیرا که «اختیار» نیز به معنای اخذ نمودن خیر است و نیکویی، از این جهت ملازم با اصطفاء شود در خارج، نه آنکه مفهوم آن باشد.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 633
‏قوله: الکعبة «کعبه» اسم خانه خداست. و بعضی گفته اند به واسطه آنکه شبیه به مکعّب است آن را «کعبه» گفته اند، یا به واسطه تربیعش آن را به این اسم تسمیه کرده اند.‏‎[6]‎‏ و «مکعّب» در اصطلاح ریاضیین جسمی است که بر آن احاطه کرده باشد شش سطح مساوی بر زوایای قائمه.‏

‏قوله: و الرّوح «روح» در عرف اطبا عبارت است از بخار لطیفی که از حرارت خون حیوان در قلب حادث شود. گویند از برای قلب دو تجویف می باشد: یکی در جانب ایمن، که خون از کبد در آن منجذب شود، و در آنجا حرارت قلب او را تبخیر کند، و آن بخارات در تجویف ایسر قلب ساری شود، و در آنجا به واسطه اعمال قلب تلطیف شود و روح حیوانی از آن تشکیل شود و در شرائین جریان پیدا کند به واسطه قبض و بسط قلب به ترتیبی که مذکور است در محل خود. پس منبع این روح حیوانی قلب است و مجرای آن شرائین است. و گاهی اطلاق «روح» کنند به خون که در کبد متمرکز است و مجرای آن أورده است، و آن را «روح طبیعی» گویند. چنانچه «روح» در اصطلاح حکما گاهی اطلاق شود بر روح نفسانی، که مبدأ آن دماغ و مجرای آن اعصاب است، و آن ظهور و نازله روح مجرد «امر» ی است که سرّ سبحانی و «روح الله» مشار إلیه بقوله: و نفخت فیه من روحی می باشد.‏

‏و پس از این، بیان آنکه این روح منفوخ به نفخه الهیه و مصطفی و مختار حق جلّ و علا است می شود ان شاء الله.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 634

  • . اصول کافی، ج 1، ص 134،« کتاب توحید»،« باب الروح»، حدیث 4.
  • . عن الحسین بن خالد، قال قلت للرّضا (ع): یا ابن رسول الله، إنّ الناس یروون أنّ رسول الله (ص) قال: إنّ الله عزّ و جلّ خلق آدم علی صورته. فقال: قاتلهم الله! لقد حذفوا أوّل الحدیث. إنّ رسول الله (ص) مرّ برجلین یتسابّان، فسمع أحدهما یقول لصاحبه: قبّح الله وجهک و وجه من یشبهک! فقال (ص) له: یا عبد الله، لا تقلّ هذا لأخیک، فإنّ الله عزّ و جلّ خلق آدم علی صورته. عیون اخبار الرضا- ج 1، ص 119، باب 11، حدیث 12.
  • . مرآة العقول، ج 2، ص 84،« کتاب التوحید»،« باب الروح»، حدیث 4.
  • . تفسیر القرآن الکریم( صدر المتألهین) ج 2، ص 235. فتوحات مکیه( تحقیق عثمان یحیی) ج 1، ص 78.
  • . عن أبی عبد الله (ع) قال: انّما سمّی آدم «آدم» لأنّه خلق من أدیم الأرض. علل الشرایع، ج 1، ص 26.
  • . مجمع البیان، در تفسیر آیه 97 سوره« مائده»، قاموس اللغة، ذیل کلمه« کعب، کعبة».