حدیث 23 اصناف جویندگان علم

‏الحدیث الثالث و العشرون‏‏ ‏

‏بالسّند المتّصل إلی حجّة الفرقة و ثقتها، محمّد بن یعقوب الکلینی، رضی الله عنه، عن علی بن إبراهیم، رفعه إلی أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: طلبة العلم ثلاثة. فاعرفهم بأعیانهم و صفاتهم: صنف یطلبه للجهل و المراء، و صنف یطلبه للاستطالة و الختل، و صنف یطلبه للفقه و العقل. فصاحب الجهل و المراء موذ ممار متعرّض للمقال فی أندیة الرّجال بتذاکر العلم و صفة الحلم، قد تسربل بالخشوع و تخلّی من الورع، فدقّ الله من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه. و صاحب الاستطالة و الختل ذو خبّ و ملق، یستطیل علی مثله من أشباهه، و یتواضع للأغنیاء من دونه، فهو لحلوائهم هاضم و لدینه حاطم، فأعمی الله علی هذا خبره و قطع من آثار العلماء أثره. و صاحب الفقه و العقل ذو کآبة و حزن و سهر، قد تحنّک فی برنسه و قام اللّیل فی حندسه، یعمل و یخشی و جلا، داعیا مشفقا مقبلا علی شأنه، عارفا بأهل زمانه مستوحشا من أوثق إخوانه، فشدّ الله من هذا أرکانه و أعطاه یوم القیامة أمانه.‏

‏قال الکلینیّ، رحمه الله: و حدّثنی به محمّد بن محمود، أبو عبد الله القزوینیّ، عن عدّة من أصحابنا، منهم جعفر بن احمد الصّیقل بقزوین، عن أحمد بن عیسی العلویّ، عن عبّاد بن صهیب البصریّ، عن أبی عبد الله، علیه السّلام.‏‎[1]‎


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 367
‏ترجمه «فرمود حضرت صادق، علیه السلام: طلب کنندگان علم سه اند. پس بشناس آنها را به شخصیات و صفاتشان. یک صنف طلب می کنند آن را برای جهل و جدال. و یک صنف طلب می کنند آن را برای رفعت جستن و فریب دادن. و یک صنف طلب می کنند آن را برای دانش و بینش.‏

‏پس، دارای جهل و جدال آزارده است و جدل کن است، تعرض کن گفتگوهایی است در انجمن مردان به گفتگوی دانش و توصیف بردباری، پوشیده است پیراهن فروتنی را، و تهی گردیده از پرهیزگاری. پس، بکوبد خداوند از این روی بینی او را، و دو تا کند از آن کمر او را.‏

‏و صاحب بلند پروازی و فریب دارای فریب است و چاپلوسی، بلندی جوید بر مثل خود از شبیهان خویش، و فروتنی کند از برای دارایان از غیر خود. پس او حلوای آنان را هضم کننده، و دین خود را شکننده است. پس، کور کند خداوند بر این جهت بینایی او را، و جدا کند از نشانه های دانشمندان نشانه او را.‏

‏و دارای دانش و بینش دارای شکستگی و اندوه و شب زندگی است، حنک بندد بر کلاه خود، و برخیزد شب را در تاریکی آن، عمل می کند و می ترسد ترسیدنی، خواننده است، بر حذر است، رو آورنده است بر شأن خویشتن، شناسنده مردم زمان خود است، وحشتناک است از موثقترین برادران خود. پس، محکم کند خداوند از این روی پایه های او را، و ببخشاید به او در روز رستاخیز امان خود را.‏

‏شرح بأعیانهم تأکید است از برای ضمیر اعرفهم. یعنی، بشناس آنها را خودشان را به طوری که مشخص و معیّن گردند و مشتبه به غیر نشوند، چنانچه گویی: رأیته بعینه. و کلّ شی ء فیه حلال و حرام، فهو لک حلال حتّی تعرف الحرام بعینه.‏‎[2]‎‏ جناب محقق محدّث مجلسی، رحمه الله، احتمالاتی داده اند و نقل فرمودند در این مقام، که این احتمال که متعین و واضح است هیچیک از آنها نیست، و آنها نیز به غایت بعید است، مثل اینکه فرمودند: «بأعیانهم أی، بخواصّهم و أفعالهم المخصوصة بهم، أو بالشّاهد و الحاضر من أفعالهم.» پس از آن فرمایند: «و قیل:‏

‏بأعیانهم أی، أقسامهم و مفهومات أصنافهم. و قیل: المراد بأعیانهم مناظرهم من هیئتهم و أوضاعهم کالتسربل بالخشوع.‏‎[3]‎‏» و دیگر احتمالات بعیده.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 368
‏قوله: و صفاتهم مقصود از اوصاف، آن حالاتی است که تابع ملکات و مقاصد این سه صنف است، مثل موذی بودن و مراء نمودن و غیر آن. پس، به این اوصاف معرفی حال آنان گردد و آنها باعیانهم شناخته شوند.‏

‏و «جهل» خلاف علم است. و در این مقام شاید مراد تعمیه و اخفاء حق باشد، یا تجاهل و عدم قبول حق باشد. و ما پس از این، بیان این مطلب را بیش از این می نماییم. و مجلسی فرموده «الجهل السّفاهة و ترک الحلم. و قیل: ضدّ العقل.‏‎[4]‎‏» و «مراء» جدال در آرا و کلام است. و از همین مادّه است «جدل» که یکی از صناعات خمس معنونه در منطق است. یقال: ماریت الرّجل أماریه مراء. إذا جادلته‏‎[5]‎‏. چنانچه در صحاح جوهری است. و این کلام گرچه مطلق است، ولی مقصود علی الظاهر همین است که ذکر شد. و در این مقام احتمال دیگری است که ما پس از این به آن اشاره در یکی از فصول آتیه [می کنیم ].‏‎[6]‎‏ و «استطالة» طلب بلندی و ارجمندی است.‏

‏و «ختل»، به فتح «خاء» معجمه و سکون «تاء»، به معنی خدعه و فریب است. قال الجوهریّ: «ختله و خاتله، أی خدعه. و التخاتل، التّخادع.‏

‏قوله: ممار پس از این ذکر شود که چگونه معرفی شده است صاحب مراء به «مماری»، و صاحب استطاله و ختل به «استطالة» بر امثال، و صاحب «خبّ» بودن که به معنی خدعه است.‏‎[7]‎‏ قوله: متعرّض للمقال یعنی اظهار نمودن مقالات را. یقال: عرضت له الشّی ء إذا أظهرته له و عرض له أمر کذا. و یعرض، أی ظهر.‏‎[8]‎‏ و أندیة جمع «نادی» است. و آن محل اجتماع قوم و مجلس و مذاکرات آنان است. و چون متفرق شدند آن را «نادی» نگویند. و از آن است «دار النّدوة» که در مکه بوده، که آن را بنا نمودند برای اجتماع در مشاورات. و «ندیّ» بر وزن فعیل، و «ندوة» و «منتدی» و «متندّی» به همین معنی [است ] چنانچه جوهری گوید.‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 369
‏بتذاکر العلم متعلق است به «مقال» یا بدل است از «مقال». و صفة الحلم عطف به آن است. و مقصود آن است که مذاکرات علمیه می کند که خود را از اهل آن منسوب دارد، و توصیف و تحسین حلم کند که خود را در زمره آنان به شمار آورد، با اینکه نه از اهل آن است و نه در شمار اصحاب این. علمش جهلی است به صورت دانش، و حلمش از اوصاف کامله معتدله خارج. و ما پس [از]‏ ‏این ذکری از این مقوله می نماییم.‏

‏قوله: تسربل از باب تفعلل، به معنی لبس «سربال»، که پیراهن است، می باشد. یقال: سربلته فتسربل. أی، ألبسته السّربال. و تسربل بالخشوع یعنی پیراهن خضوع به خود پوشاند و اظهار ملازمت آن نمود، چون پیراهن که ملصق و لازم بدن است، و حال آنکه خالی از آن است، و آن چون پیراهن عاریتی است در او.‏

‏«و الورع»، به فتح «راء» به معنی احتراز تام از محرمات و مشتبهات است.‏

‏قوله: فدقّ الله ... محتمل است که این جمله، و نظایر آن در دو جمله بعد، دعا باشد، و محتمل است اخبار حال آنها باشد در دنیا یا آخرت، یا هر دو عالم. و «دقّ» به معنی کوبیدن یا اسم صوت است.‏

‏قوله: من هذا یعنی به سبب هر یک از این خصال.‏

‏و «خیشوم» بالای بینی است. و مقصود از کوبیدن بینی کنایت از ذلّت و خواری است، یعنی، خدای تعالی به واسطه این خصلتها آنها را خوار و ذلیل کند.‏

‏و پس از این، اشاره به این معنی می نماییم.‏‎[9]‎‏ و «الحیزوم»، به فتح «حاء» مهمله و ضمّ «زاء» معجمه، محل کمربند است.‏

‏و به معنی وسط سینه، و به معنی استخوانی که احاطه نموده است مثل حلقه بر حلقوم آمده. و در این مقام، اوّل مناسب است به مناسبت نسبت «قطع» به آن.‏

‏و «الخبّ»، به کسر «خاء» به معنی خدعه و خبث و غشّ است. یقال: رجل خبّ- بکسر و فتح- به معنی خداع. چنانچه جوهری گوید.‏

‏و «ملق» به معنی تملق گویی و چاپلوسی است. و این ملازم است با آنچه جوهری در صحاح در معنی آن گوید: «قال: رجل ملق. یعطی بلسانه ما لیس فی ‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 370
‏قلبه.» انتهی‏‎[10]‎‏. و این تفسیر به لازم اعمّ است، بلکه معنی آن اظهار تلطّف و تودّد است مخلوط به تخضّع، با آنکه در قلب چنین نیست.‏

‏قوله: لحلوائهم مجلسی فرماید در بعضی نسخه ها با «نون» وارد است،‏‎[11]‎‏ در این صورت (به ضمّ «حاء» مهمله و سکون «لام») به معنی اجرت دلال و کاهن، و آنچه از قبیل رشوه می دهند [می باشد]. و مراد آن است که اغنیا به او می دهند در قبال کارهایی که نسبت به آنان می کنند و دین فروشیهایی که می نمایند.‏

‏و «الحطم» یعنی شکستن. مجلسی گوید «حطم» شکستن مؤدّی به فساد است.‏‎[12]‎‏ قوله: خبره محتمل است به ضمّ «خاء» معجمه و سکون «باء» به معنی خبرت و بصیرت باشد. و محتمل است به فتح «خاء» و «باء» باشد. و به مناسبت نسبت فعل به او اوّلی انسب است، گرچه دومی نیز خالی از وجه نیست.‏

‏و «الکأبة» به تحریک و مدّ و تسکین، بدی حال و انکسار است از شدت همّ و حزن.‏

‏قوله: تحنّک فی برنسه یعنی قرار داد تحت الحنک را در برنسش. و «برنس» کلاه بلندی است که اهل عبادت در صدر اسلام آن را بر سر می نهادند، چنانچه جوهری در صحاح اللّغة گوید. و محقق مجلسی فرماید: «این فقره ایماء دارد به استحباب تحنّک در نماز.»‏‎[13]‎‏ و در این استفاده نظر است. زیرا که تحنّک در لباسی که اهل عبادت می پوشیدند دلالت کند بر استحباب تحنّک مطلقا، نه وقت نماز بالخصوص. بلی، اگر «برنس» لباس مخصوص نماز بود صحیح بود این استفاده.‏

‏و «الحندس»، به «حاء» مهمله مکسوره و «نون» ساکنه و «دال» مهمله مکسوره، شب شدید الظّلمة است، چنانچه جوهری گوید. و اضافه آن به ضمیر بیانیه است، و فی حندسه بدل «لیل» است، و محتمل است قریبا که «حندس» در این مقام ظلمت شب باشد بنابر تجرید.‏

‏قوله: فشدّ الله أرکانه، «شدّ» به معنی قوّت و احکام است. یقال: شدّ عضده أی قوّاه. «رکن» به معنی آن چیزی است که قوام و قیام شی ء بر آن است. قال الجوهریّ: «رکن الشّی ء، جانبه الأقوی.»‏


کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 371
‏و ما آنچه بیان کردنی و مناسب است در ضمن چند فصل به رشته تحریر در می آوریم، و علی الله التّکلان.‏

‎ ‎

کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 372

  • . اصول کافی، ج 1، ص 49،« کتاب فضل العلم»،« باب النوادر»، حدیث 5.
  • . (هر چیزی که در آن حلال و حرام است، آن را بر خود حلال شمار تا آن گاه که حرمت همان چیز بر تو معلوم و مسلّم گردد.) وسائل الشیعة، ج 12، ص 59، «کتاب التجارة»، باب 4 از «ابواب ما یکتسب به»، حدیث 1.
  • . «بأعیانهم، یعنی با اوصاف و آثار مخصوص بدانها، یا با شئون حاضر و قابل مشاهده آنان و گفته شده «بأعیانهم» یعنی آنها و آنچه از صنفهاشان دانسته شده است. و گفته شده مراد از «أعیانهم» آن چیزهایی است که در شکل و اوضاع ظاهری آنها مشاهده می شود. مانند فروتنی که چون پیراهنی به تن کرده باشند. (بدان تظاهر کنند).» مرآة العقول، ج 1، ص 159، «کتاب فضل العلم»، «باب نوادر»، حدیث 5.
  • . «جهل بیخردی و ترک بردباری است. و گفته اند آن چیزی است مقابل عقل.» مرآة العقول، ج 1، ص 160. «کتاب فضل العلم»، «باب نوادر»، حدیث 5.
  • . «چون با او به مجادله آغاز کنی.»
  • . ص 378.
  • . مقصود آن است که معرفی کردن اصحاب مراء را به مماری، و اصحاب خدعه را به خدعه داشتن، از قبیل تعریف شی ء به نفس است، و این در صنعت تعریف صحیح نیست. و ما ان شاء الله بعد از این، بیان آن را به وجهی که رفع اشکال شود می کنیم. (منه عفی عنه).
  • . «گفته می شود: عرضت له الشی ء چون آن چیز را بر او آشکار کردی.»
  • . ص 377.
  • . «رجل ملق» یعنی کسی که به زبان چیزی را گوید که در دلش نیست.»
  • . مرآة العقول، ج 1، ص 161،« کتاب فضل العلم»،« باب نوادر»، حدیث 5.
  • . مرآة العقول، ج 1، ص 161،« کتاب فضل العلم»،« باب نوادر»، حدیث 5.
  • . مرآة العقول، ج 1، ص 161،« کتاب فضل العلم»،« باب نوادر»، حدیث 5.