مقدمه آیت الله جوادی آملی

بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین

‏ ‏

‏     ‏‏بحث پیرامون راز هر چیزی فرع وجود آن است، زیرا معدوم و بی راز است. نماز‏‎ ‎‏از آن جهت که دارای وحدت اعتباری بوده، و وحدت مساوق هستی است، از وجود‏‎ ‎‏حقیقی بهره ای نداشته، قهراً رازی هم نخواهد داشت. لیکن از آن حیث که دارای‏‎ ‎‏ریشۀ تکوینی است، و آن مبدأ تکوینی و موجود حقیقی در منطقۀ اعتبار به صورت‏‎ ‎‏مجموع حرکتها و سکونها و گفتارها و رفتارهای جارحه و جانحه ظهور کرده است،‏‎ ‎‏حتماً دارای سّری خواهد بود؛ چنانکه قرآن دارای ظاهری اعتباری است، چون‏‎ ‎‏مجموع حروف و حرکات است؛ و دارای باطنی حقیقی است؛ نظیر‏‎ ‎‏«اُم الکتاب» که «علیّ حکیم» می باشد. ‏

‏     تمثّل ملکوتی نماز در برزخ نزولی، در معراج نبی اکرم (ص)، و در برزخ‏‎ ‎‏صعودی، در قبر مؤمن، نشانۀ وجود حقیقی داشتن آن قبل از اعتبار دنیایی و نیز بعد‏‎ ‎‏از آن خواهد بود؛ و آن اعتباری که محفوف به دو حقیقت بوده و مسبوق به وجود‏‎ ‎‏حقیقی و ملحوق به آن است، دارای زیربنای حقیقی بوده و رمز رازیابی او انس‏‎ ‎‏باسابق ولاحق او می باشد. و چون این سبق و لحوق زمانی نیست که معیّت زمانی‏‎ ‎‏سازگار نباشد، بنابراین، هر جا نماز باشد آن سابق ولا حق ملکوتی با این امر اعتبار‏‎ ‎‏ملکی همراه خواهند بود. ‏

‏ ‏


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه IX
‏    آنچه در قلمرو اعتبار قرار دارد، مانند احکام و آداب نماز، به عهدۀ فقه و دعا و‏‎ ‎‏اخلاق است؛ و آنچه از مرحلۀ وجوب و ندب اعتباری گذشته به حالت نفسانی و‏‎ ‎‏شهود عینی رسیده است، در محدودۀ سرّ نماز و مانند آن واقع می شود؛ از این‏‎ ‎‏جهت، می توان همۀ اسرار نماز را، که برای نماز شخص حاضر است، در نماز‏‎ ‎‏کوتاه مسافر یافت؛ و همۀ آنها را در نماز اخرس بیماری که قادر بر هیچ رفتار و گفتار‏‎ ‎‏نمی باشد جستجو کرد؛ بلکه بر نماز غریقی که فقط با اشارۀ مژه و انبعاث دل انجام‏‎ ‎‏می شود مترتب دانست، چنانکه آثار فقهی آن، از قبیل سقوط قضا، بر آن مرتب‏‎ ‎‏است. بنابراین، اساس راز نماز در شهود عینی نمازگزار نهفته است. و چون شهود‏‎ ‎‏قلبی درجاتی دارد، برای اسرار نماز نیز مراتبی است که در درجۀ بالا نسبت به پایین‏‎ ‎‏باطنی است مستور، و هر رتبۀ پایین نسبت به بالا ظاهری است مشهور؛ و نمازگزارِ‏‎ ‎‏سالک هماره با جان و دل از مشهوری به مستور سفر می کند، تا نه از شهرت نامی‏‎ ‎‏باشد و نه از سُترت اثری، و نه از راز نشانی و نه از نماز عیانی و نه از نمازگزار‏‎ ‎‏اسمی، بلکه تنها معبود دیده می شود و بس. و این مطلب عمیقْ مراد راهیان راستین‏‎ ‎‏کوی بندگی است، نه آنکه سالک به جایی می رسد که معاذالله نماز نخواند؛‏‎[1]‎‎ ‎‏وگرنه، این پندار خام همان و سقوط در جهنم همان: «نیاز ورز ولی منکر نماز‏‎ ‎‏مباش». عبادتِ عارفِ منقطعْ با مجاری ادراکی و تحریکی حق انجام می شود نه‏‎ ‎‏عبد؛‏‎[2]‎‏ لذا رسد آدمی به جایی که عبادت را نبیند، نه عبادت نکند؛ که اولی سعادت‏‎ ‎‏است و دومی شقاوت.‏

‏     اوج راز نماز در شهود خداوند نهفته است: ‏واعبد ربک حتی یأتیک الیقین‏. و از‏‎ ‎‏محدودۀ ‏لا حول و لا قوة الاّ بالله ‏ گذشتن و مرحلۀ ‏لا اله الا الله ‏ را پیمودن، به ذروۀ ‏لا هو‎ ‎الا هو‏ رسیدن است. و معنای توحید تامّ، «قطعِ» توجه به غیر خدا نیست، زیرا قطع‏‎ ‎‏توجه به نوبۀ خود توجه و التفات است، بلکه «انقطاعِ» توجه به غیر است. و برای‏‎ ‎‏اینکه این «انقطاع» هم دیده نشود، کمالِ انقطاعْ مطلوب موحدان ناب می باشد؛‏‎ ‎‏به طوری که نه تنها غیر حق دیده نشود، بلکه این ندیدن هم دیده نشود. و این فقط در‏‎ ‎‏متن عبادت، مخصوصاً نماز، تعبیه شده است.‏

 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه X
‏     ‏‏فرق بین «قطع» و «انقطاع» یا «کمال انقطاع» همان امتیاز بین مقام «فناء» و «فناء‏‎ ‎‏از فناء» است که مایۀ «بقاء بعد از فناء» و «صحو بعد از محو» است که در متن کتاب‏‎ ‎‏مکرراً آمده است؛ چنانکه برخی رکوع را «فنا»، و سجود را «فنای از فنا» دانستند، و‏‎ ‎‏چنین سروده اند: ‏

‏ ‏

‏در خدا گم شو کمال اینست و بس (فنای اول)          گم شدن گم کن وصال اینست و بس (فنای دوم)‏ [3]

 

‏    ‏‏سرّ هر چیزی را باید در نحوۀ هستی او یافت. نماز یک نحوه حرکت خاص‏‎ ‎‏می باشد، نه تنها در مقولۀ کیف و... بلکه در جوهر نمازگزار؛ زیرا صحت آن به‏‎ ‎‏«نیت» است، که «نیت» همان انبعاث روح از خلق به حق است. و آنچه رایج بین‏‎ ‎‏غافلان می باشد، نیّت به حمل اولی و غفلت به حمل شایع است؛ یعنی، «تصور»‏‎ ‎‏بَعث است، نه «تحقق» انبعاث. و با تخیّل بعث نیل به مقصد مستحیل و شهود‏‎ ‎‏مقصود ممتنع می باشد. بنابراین، نماز حقیقی آن است که واجد این حقیقت، که‏‎ ‎‏همان «سرّ صلوة» است، باشد. و برای نیل به این هدف، احکام و شرایط و نیز‏‎ ‎‏آداب و سُنَنی وضع شده است، که همۀ آنها علتهای اِعدادی و اِمدادی اند؛ و‏‎ ‎‏مناسبترین حال برای رازیابی نماز همانا سحر است که نه محذور اشتغال روز را‏‎ ‎‏دارد، و نه مشکلِ رنجوریِ سرشب در آن است؛ لذا خداوند دربارۀ نماز شب‏‎ ‎‏چنین فرموده است: ‏إن ناشئة اللیل هی أشد وطأً و أقوم قیلاً‏ ـ ‏إن لک فی النهار سبحاً‎ ‎طویلاً.‎[4]‎

‏    ‏‏نتایج فراوانی بر این گونه نمازهای واجد سرّ مترتب است که نمونۀ آن نیل به‏‎ ‎‏«مقام محمود» می باشد؛ چنانکه دربارۀ پیامبر اکرم (ص) وارد شده است: ‏و من‎ ‎اللیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً.‎[5]‎‏ و این معنا اختصاصی به‏‎ ‎‏نماز شب یا به حضرت رسول (ص) ندارد، بلکه هم در غیر نماز شب وجود دارد، و‏‎ ‎‏هم برای غیر آن حضرت (ص) میسور است؛ تفاوت بین آن حضرت (ص) و‏‎ ‎ 

‏ ‏


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XI
‏دیگران در درجۀ کمال وجودی است، نه در اصل تکامل در پرتو نماز؛ چه اینکه‏‎ ‎‏اختصاص فقهی، که نماز شب بر آن حضرت (ص) لازم بود و برای دیگران‏‎ ‎‏مستحب، مایۀ اختصاص سیر و سلوک توسط نماز شب نخواهد شد. ‏

‏     اصل جامع این مطلب را می توان از سخنان عارفانۀ حضرت امام حسن‏‎ ‎‏عسکری (ع) استظهار نمود: ‏الوصول إلی الله سفر لایدرک، إلا بإمتطاء اللیل‏. یعنی،‏‎ ‎‏رسیدن به لقاء خداوند سفری است که تنها مرکوب راهوار آن شب زنده داری است.‏‎ ‎‏گرچه این حصر اضافی است نه حقیقی، لیکن نکاتی که از این حدیث شریف، که‏‎ ‎‏از غرر روایات اهل بیت وحی است، استفاده می شود عبارت است از: ‏

‏     * وصول به لقای حق ممکن است نه ممتنع.‏

‏     * وصول به لقای خدا با حرکت و سلوک است نه با سکون و تحجر. ‏

‏     * راه وصول طولانی است و مرکب راهوار می طلبد. ‏

‏     * چون خدا همه جاست و با همه چیز است، وصول به لقای او هجرت از همه‏‎ ‎‏جا و ترک همه چیز است. ‏

‏     * نماز شب نیرومندتر از نماز روز بوده و جهش آن در این سیر دراز میسور‏‎ ‎‏می باشد. ‏

‏     * «سرّ صلوة» همانا وصول به معبود است، چنانکه بعضی از بزرگان‏‎ ‎‏فرموده اند که «صلاة مشعر به وصل است».‏‎[6]‎

‏    ‏‏* گرچه اخذ رفیق قبل از طی طریق است (‏الرفیق، ثم الطریق‏) لیکن خود اخذ‏‎ ‎‏رفیق سفری است بی رفیق، چون مقدمۀ سفر راستین است نه سفر اصلی. و نماز‏‎ ‎‏ظاهری همان سیر ابتدایی است برای اخذ رفیق تا سفرهای بعدی در صحابت آن‏‎ ‎‏رفیق آغاز گردد؛ البته بعد از رسیدن به رفیق، معلوم می شود که حضرت دوست‏‎ ‎‏همراه با نمازگزار بود و او را همواره همراهی می کند، ولی نمازگزار «نمی دیدش و‏‎ ‎‏از دور خدایا می گرد.» چنانکه در همۀ موارد استدلال بر وجود حق این چنین است،‏‎ ‎‏که بعد از رسیدن به هستی مطلق، معلوم می شود آنکه مستدل را راهنمایی می کرد و‏‎ ‎‏رابطۀ دلیل و مدلول را برقرار می نمود و به همۀ امور یاد شده از همه نزدیکتر بوده،‏‎ ‎‏همان هستی مطلق بوده و هست. بنابراین، در تمام سفرهای معنوی، اعم از سیر‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XII
‏ابتدایی یا انتهایی، همسفر خداست: «مرا همراه و هم راهست یارم». ‏

‏     چون جز خدا هرچه باشد ضلالت است: ‏ماذا بعدالحق إلاالضلال.‎[7]‎‏ کسی که‏‎ ‎‏اهل نماز نیست سیر صعودی نداشته، بلکه هماره مبتلا به تیه و حیرت است: ‏یتیهون‎ ‎فی الارض.‎[8]‎

‏    ‏‏* سیر در خدا، که سفر دوم از «اسفار چهارگانه» سالکان الهی است، مهمتر از‏‎ ‎‏سیر به سوی خداست، لذا واصلان به حق که با زمزمۀ ‏ماکنت أعبد رباً لم أره‎[9]‎‏ او را‏‎ ‎‏دیده و می پرستند، از کمی زادْ ناله و از طول راه لابه و از دوری سفر و بزرگی منزل‏‎ ‎‏هراسناک اند: ‏آه، من قلة الزاد، و طول الطریق، و بُعدالسفر، و عظیم المورد.‎[10]‎

‏    ‏‏* نماز اسراری دارد که برخی از آنها «مَطِیّۀ» رهوار سفر اول است تا لقاء الله‏‎ ‎‏ حاصل گردد؛ و بعضی دیگر از آنها مرکب راهواری است که با استمداد از سایر‏‎ ‎‏مراتب، پیمودن سفر دوم تا چهارم انجام شود. ‏

‏     تذکر: گرچه مفاد حدیث مزبور وصول به خداست و این وصول با سفر اول تمام‏‎ ‎‏می شود، لیکن به نظر حضرت امام خمینی(ره) پایان سفر اول همانا حقِ مقید است‏‎ ‎‏نه حق مطلق؛ و آغاز سفر دوم حق مقید است؛ و انجام آن حق مطلق؛‏‎[11]‎‏ که در این‏‎ ‎‏حال سفر دوم به پایان می رسد. از این جهت، وصول به خدای مطلق با سفر ثانی‏‎ ‎‏حاصل می شود، نه با سفر اول. و اما سرّ آنکه سفر سوم و چهارم هم جزء اسرار نماز‏‎ ‎‏آمده، و از حدیث مزبور استظهار شد، برای آن است که در دو سفر اخیر جنبۀ حقیِ‏‎ ‎‏خلق، که همان تعینهای خدایی است، ملحوظ است، نه صرف جنبۀ خلقی آنها؛‏‎ ‎‏از این لحاظ، همواره سالکِ واصل همراه با شهود حق و با دید حقْ تعینهای الهی را‏‎ ‎‏می نگرد. نشانۀ آنکه نماز عصارۀ اسفار چهارگانه می باشد، این است که ارکان و‏‎ ‎‏افعال و اذکار و تحلیل و تحریم آن گاهی از کثرت به وحدت سوق می دهد، و زمانی‏‎ ‎‏در همان وحدت سرگرم است، و گاهی از وحدت به کثرت بر می گردد، و سرانجام‏‎ ‎

 

‏ ‏


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XIII
‏با دید وحدت، در کثرت می تند؛ که این همان «اسفار چهارگانه» است، چنانکه در‏‎ ‎‏پایان متن کتاب آمده است؛ یعنی، به سوی خدا نیت کردن، و در اوصاف خدا تأمل‏‎ ‎‏نمودن، و به رسالت پیامبر(ص) شهادت دادن، و سرانجام رو به همۀ بندگان صالح‏‎ ‎‏کردن و به آنها درود فرستادن، نشانۀ سلوکهای چهارگانه می باشد. ‏

‏     اسرار نماز را می توان از آیاتِ ناظر به آن، و روایاتِ شارحِ آن، و ادعیۀ‏‎ ‎‏افتتاحی یا تعقیبیِ آن، و احوال معصومین (ع) در هنگام امتثال آن، و نیز شواهد‏‎ ‎‏عینی شاگردان آنان در حالت نماز، اثبات کرد. ‏

‏     هر مرتبه ای از نماز اثر مناسب آن مرحله را داراست؛ مثلاً، نمازِ نشأۀ اعتبار،‏‎ ‎‏نهی اعتباری از فحشاء و منکر جعلی دارد؛ و صورت ملکوتی آن در برزخ، مانع‏‎ ‎‏آسیب رسانی صورت برزخی فحشاء و منکر می باشد؛ و سیرت عقلی آن در قلمرو‏‎ ‎‏عقل تام، دافعِ نفوذِ صورتِ مثالیِ معاصی به بالا است. یعنی، در نشأۀ اعتبار، و‏‎ ‎‏نیز مرتبۀ برزخ، تأثیر نماز به صورت «دفع» یا «رفع» نسبت به فحشاء و منکر قابل‏‎ ‎‏توجیه است؛ ولی در مرحلۀ نهایْی عقل، فقط جنبۀ «دفعی» دارد نه رفع؛ نظیر «رجم‏‎ ‎‏شیطان» و طرد آن از منطقۀ وحی یابی که‏ من یستمع الآن یجد له شهاباً رصداً؛‎[12]‎‏ لیکن‏‎ ‎‏نسبت به خرق حجابهای نوری، جنبۀ «رفع» دارد. و چون همۀ این امورِ ناظرِ به‏‎ ‎‏عالم مثال و عقلْ تکوینی محض اند، و عهده دار آنها سرّ نماز است نه ظاهر آن که‏‎ ‎‏امری است اعتباری ـ زیرا اعتباری ها را باید با هم سنجید و حقیقی ها را لازم است‏‎ ‎‏با هم ارزیابی نمود ـ مثلاً از آیۀ ‏و اتخذوا من مقام إبراهیم مصلی‎[13]‎‏ ‏‏گذشته از آنکه‏‎ ‎‏اعتبار مکان خاص برای نمازِ طواف استفاده می شود، توجه به مکانت خلیل الرحمن‏‎ ‎‏و نیل به منزلت نسبی آن حضرت (ع) نیز استنباط می شود، که یکی ناظر به صورت‏‎ ‎‏نماز است، و دیگری راجع به سیرت آن. ‏

‏     سرّ نمازْ همۀ مجاری ادراکی و تحریکی نمازگزار را مظهر درک و فعل حق‏‎ ‎‏می کند؛ لذا ممکن است نوک شکستۀ تیری را از پای نمازگزار در حالت سجده‏‎ ‎‏بیرون آورند و او احساس نکند، و نالۀ مستمندی را در حال رکوع بشنود و انگشتر‏‎ ‎‏خویش را به او صدقه دهد؛ زیرا جمع این دو حال از لحاظ ظاهر بسی دشوار است،‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XIV
‏ولی از جهت راز نماز کاملاً سهل می باشد: چون اگر عبدِ سالک در پرتو قرب نوافل‏‎ ‎‏به جایی رسید که همۀ کارها را با مجاری ادراکی و تحریکی خداوند، در مقام ظهور‏‎ ‎‏فعلی، انجام می دهد و فعل خداوند حق است و باطل در آن راه ندارد، همۀ شئون‏‎ ‎‏جذب و دفع، ارسال و امساک او حق خواهد بود؛ و لازمۀ آن این است که بیرون‏‎ ‎‏آوردن تیر احساس نشود چون احساس آن خلاف حضور قلب است و باطل، ولی‏‎ ‎‏صدای مستمند را شنیدن و انگشتر به او صدقه دادن حق است و موافق آن. غرض‏‎ ‎‏آن است که سرّ نماز با علن آن همتا نیست، و با راز نماز مسائلی قابل تحلیل است‏‎ ‎‏که با علن آن میسور نیست. ‏

‏     راز نماز، که در شهود جمال معبود نهفته است، همۀ مجاری ادراکی نمازگزار‏‎ ‎‏را متوجه آن جمال محض می کند و از سایر امور باز می دارد، لذا هیچ رنجی را‏‎ ‎‏احساس نمی کند. مرحوم حکیم سبزواری می فرماید: جایی که جمالِ صوریِ‏‎ ‎‏یوسفیِ محدودْ زنان را فانی کند به نص کلام الهی که ‏فلّما رأینه أکبرنه و قطعن‎ ‎أیدیهن ‎[14]‎‏ جمال مطلق که هر جمال ظلّ جمال اوست چه خواهد کرد ـ خاصه نسبت‏‎ ‎‏به عارفین در حال استغراق در ذکر و عبادت.‏‎[15]‎

‏    ‏‏راه وصول به این مقام منیع نه تنها به صرف تحصیل شرایط و آداب و احکام نماز‏‎ ‎‏حاصل نمی شود، بلکه با اکتفا به جهاد مستمر با نفس نیز حاصل نخواهد شد، چون‏‎ ‎‏جهاد اکبر هم لازم است. و هرگز با اکتفا به جهاد اوسط، که نبرد با نفس باشد،‏‎ ‎‏میسر نمی شود. و جهاد اکبر همانا نبرد عشق و عقل است، که اگر سالک از قید عقل‏‎ ‎‏مصطلح برهد و به عقل ناب که همان عشق به عبادت و سپس حصر آن در معبود‏‎ ‎‏است برسد، در جهاد اکبر پیروز شده است. و آنچه در شرایط و آداب گفته‏‎ ‎‏می شود، نمونۀ چیزهایی است که تحصیل آن در اسرار نماز لازم است؛ یعنی، اگر‏‎ ‎‏مثلاً نماز در گورستان مکروه است، نماز دلمردگان بی کراهت نیست. و اشتغال به‏‎ ‎‏غیر خدا روح را از فروغ حیات محروم می کند، و نماز بی روح هرگز واجد سرّ‏‎ ‎‏نخواهد بود؛ و خسارت عظیم همانا تبدیل یاد خدا به غیر اوست:‏

 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XV

‏شی ء کجا و فی ء کجا نائی کجا و نی کجا‏ ‏ ‏ ‏                دوام کجا و دم کجا یَم کجا و نَم کجا‏ [16]

‏ ‏

‏    ‏‏و از کراهت نماز در آتشکده و تون و مطبخ، می توان به کیفیت نماز در حال‏‎ ‎‏خشم بر مظلومان و غضب بر مؤمن و سخط از قضا و کینه برادر ایمانی و... پی‏‎ ‎‏برد؛ و با طی راه جهاد اوسط راهی جهاد اکبر شد تا به راز نماز رسید. بنابراین، راه‏‎ ‎‏وصول به راز نمازْ گذراندن همۀ مراحل جهاد می باشد. ‏

‏     چون نماز از ره آورد وحی الهی است و حقیقت وحی دارای وحدت تشکیکی‏‎ ‎‏بوده، از «ام الکتاب» که «علیّ حکیم» است تا «عربی مبین» وحی خداست، و نماز‏‎ ‎‏از بارزترین نمونه های وحی قرآنی است، دارای عرض عریض بوده: از مرحله‏‎ ‎‏قرائت تا اوج معارف آن که از کسوت هرگونه کثرتی مبرّا و از تقمّص هرگونه جامۀ‏‎ ‎‏عاریۀ اعتبار منزّه می باشد؛ که انجام هر مرتبۀ آن زمینۀ نیل مرحلۀ برتر را فراهم‏‎ ‎‏می نماید. و از این راه، اول حجابهای ظلمانی دریده شده، آن گاه حجابهای‏‎ ‎‏نورانی برطرف می گردد تا خداوند بدون حجاب مشهود شده و مخاطب شود. سپس‏‎ ‎‏نوبت به خرق حجاب هستیِ خود نمازگزار فرا می رسد. و این خرق هستیِ‏‎ ‎‏محدودِ بندۀ واصل به وسیلۀ نگاه خاص و نجوای مخصوص الهی صورت پذیر‏‎ ‎‏است، که در آن حال خدا با بنده ندا و نجوی دارد. و این نگاه جانکاه چیزی از عبد‏‎ ‎‏سالک باقی نمی گذارد‏‎[17]‎‏ مگر عبودیت او. همان طوری که ربوبیت خداوند عین‏‎ ‎‏ذات اوست نه زاید بر ذات، ودر آنجا مشتق عین مبدأ و مبدأ عین مشتق است،‏‎ ‎‏دربارۀ عبد واصل نیز چنین خواهد شد، که هیچ چیزی جز عبودیت وی نمی ماند. و‏‎ ‎‏عبودیتِ محض «ذات ثبت له الربط» نیست، بلکه «عین ربط» می باشد. و ربط‏‎ ‎‏محض جز نگاه تام چیز دیگری نیست، و هرگز نگاهِ ربطی به خود نگاه تعلق‏‎ ‎‏نمی گیرد؛ و در این حال، نه نگاه دیده می شود و نه نگاه کننده. چون خود این نگاه به‏‎ ‎‏حقْ حجابِ نوری است و فرض آن است که این حجابِ نوری همانند هستیِ مجردِ‏‎ ‎‏خودِ نگاه کننده دریده شد؛ و اصل خرق حجاب هم به نوبۀ خود حجاب نوری است‏‎ ‎‏و رخت بربست؛ و در این حال، هم او می گوید: ‏لمن الملک‏ و هم او می سراید: ‏لله ‎ ‎

 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XVI
الواحد القهار.‎[18]‎‏ و آنچه را که دیگران بعد از گذراندن عقبۀ کئود مرگ طبیعی و برزخ‏‎ ‎‏و شداید آن می نگرند، نمازگزار راستین که به سرّ آن بار یافت، هم اکنون می بیند.‏‎ ‎‏     و کلید مطلب آن است که صحنۀ قیامت در باطن این جهان موجود است، و‏‎ ‎‏مرحلۀ ظهور آن مستلزم برچیدن بساط نظام کیهانی کنونی است که همراه آن تاریخ‏‎ ‎‏رخت بر می بندد، و چیزی که منزه از زمان است هماره موجود بوده و هست و خواهد‏‎ ‎‏بود، گرچه ما در قوس صعودی بعداً به او می رسیم، و اگر کسی با مرگ ارادی و‏‎ ‎‏پشت سرگذاشتن نشأۀ برزخ هم اکنون آن همه حجابهای نورانی را خرق کند،‏‎ ‎‏می تواند همۀ آن صحنه ها را الآن ببیند در حالی که دارای جسم است و همۀ شرایط‏‎ ‎‏جسمانی را داراست؛ چنانکه در «معراج» رخ داد. لذا نماز نه تنها حرص و هَلَع را،‏‎ ‎‏که حجابهای ظلمانی اند، برطرف می کند (‏إن الإنسان خلق هَلَوعاً ـ إذا مسّه الشّر‎ ‎جزوعاً و إذا مسهّ الخیر منوعاً ـ إلا المصلین)‎[19]‎‏ ‏‏بلکه سخاوت و شجاعت، که‏‎ ‎‏حجابهای نوری اند، برطرف می نماید (‏ویطعمون الطعام علی حُبّه مسکیناً و یتیماً و‎ ‎أسیراً)‎[20]‎‏ زیرا ارجاع ضمیر ‏حبه‏ به ‏طعام‏ شرح حال «ابرار» است، نه حال «مقربین»؛‏‎ ‎‏چون «ابرار» کسانی اند که غیر خداوند محبوب آنان هست، ولی آنها محبوب‏‎ ‎‏امکانی را نثار محبوب وجویی می نمایند: ‏لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون.‎[21]‎‎ ‎‏لیکن «مقربینِ» محض، که خودْ روح و ریحان هستی اند، محبوبی غیر از خدا‏‎ ‎‏ندارند و ندانند حتی توجه به ایثار و سخا را از میان برداشتند؛ بنابراین، ضمیر ‏حبه‎ ‎‏دربارۀ «مقربین» به «حق» بر می گردد. و هر دو معنا درست است، چون در طول‏‎ ‎‏هم اند؛ آنگاه چهرۀ ‏إنما نطعمکم لوجه الله  ‏بخوبی جلوه می کند. و چون هرگونه‏‎ ‎‏کثرتی هم اکنون هالک است و چیزی جز «وجه الله » موجود نیست و نخواهد بود،‏‎ ‎‏رازداران و سرّ دانان نماز هم اکنون به این مرحله بار می یابند. طوبی لهم و حسن‏‎ ‎‏مآب. ‏

‏     «سرّ نماز» در خرق همۀ حجابهای ظلمانی و نوری است. و معنای «خرق»‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XVII
‏ندیدن است، نه نبودن. و خرق نهایی عبارت از خود را ندیدن است، نه نابود‏‎ ‎‏شدن؛ چون نابودی کمال نیست بلکه ندیدن هنر است. سالک که به مقام فناء تام راه‏‎ ‎‏یافت، چیزی جز خدا نبیند ـ نه خود را و نه غیر را و نه ندیدن غیر را و نه دیدن حق را.‏‎ ‎‏در این حال تمام حجابها خرق شد مگر حجاب خدا دیدن که این قابل خرق نیست،‏‎ ‎‏چون نیستی است و نقص:‏

‏ ‏

‏آنچه نیک از خصایص قدم است                          آنچه بد از خسایص عدم است‏

‏ ‏‏     و چون خود شهود حقْ تعین است، پس خداوند بکنه معروف نخواهد شد، و‏‎ ‎‏در نتیجه کنه ذات معبودِ احدی قرار نمی گیرد، زیرا عبادت فرع معرفت است.‏‎ ‎‏وقتی که کنه ذات مشهود هیچ شاهدی نمی شود، معبود هیچ عبادی نیر واقع نخواهد‏‎ ‎‏شد؛ چنانکه امام (ره) در تعلیقه بر ‏‏شرح فصوص‏‏ قیصری چنین فرموده اند: ‏فإن‎ ‎الحق بمقامه الغیبی غیر معبود؛ فإنه غیر مشهود و لا معروف، و المعبود لابد و أن یکون‎ ‎مشهوداً أو معروفاً. و العبادة دائماً تقع فی حجاب الأسماء و الصفات، حتی عبادة الإنسان‎ ‎الکامل؛ إلا أنه عابد إسم الله الأعظم، و غیره یعبدونه حسب درجاتهم.‎[22]‎‏ و اصل‏‎ ‎‏این سخن را می توان در نوشتارهای اصیل این فن مشاهده کرد؛ چنانکه در ‏‏شرح‏‎ ‎‏فصوص‏‏ قیصری آمده است: ‏و أماالذات الإلهیة، فحارفیها جمیع الأنبیاء و الأولیاء.‎[23]‎‎ ‎‏وقتی همۀ انبیا در برابر ذات نامحدود الهی حیران باشند، دیگران یقیناً راه به کنه‏‎ ‎‏نخواهند یافت. ‏

‏     اکنون که روشن شد مرز راز نماز کنه ذات خدا نیست، بلکه در پردۀ حجاب‏‎ ‎‏است، این سؤال مطرح می شود که خداوند دربارۀ نحوۀ «تکلّم» خود با بشر فرمود:‏‎ ‎و ما کان لبشر أن یکلّمه الله إلا وحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً فیوحی بإذنه مایشاء‎ ‎انه علیّ حکیم.‎[24]‎‏یعنی، ‏‏برای بشر امکان ندارد که مخاطب خدا شود مگر از سه راه‏‎ ‎‏(منفصلۀ مانعة الخلو): یکم راه وحی؛ یعنی بدون هرگونه حجاب. دوم از پشت‏‎ ‎‏حجاب؛ خواه حجاب شجر، چنانکه دربارۀ موسی کلیم (ع) واقع شد خواه در‏‎ ‎****


‎[[page XVIII]]‎‏حجابهای دیگر. سوم از راه فرستادن پیک. و مقتضای تقابل این راهها آن است که‏‎ ‎‏قسم اول بدون حجاب باشد؛ همان طوری که دربارۀ نزول برخی از آیات قرآنی‏‎ ‎‏آمده که شفاهاً دریافت شد، مانند دو آیۀ پایانی سورۀ «بقره». بنابراین، حضور‏‎ ‎‏بدون حجاب و خطاب بی پرده و شهود بی حاجب میسر بکله واقع شده است، پس‏‎ ‎‏ذات حق مشهود و در نتیجه معبود می شود. ‏

‏     پاسخ این سؤال آن است که «حجاب» مانند اضافه دو قسم است: قسم اول،‏‎ ‎‏حجاب بین دو چیز؛ همانند اضافه بین دو چیز. قسم دوم، حجاب یکطرفه؛ مانند‏‎ ‎‏«اضافۀ اشراقیِ» یکطرفه که شی ء سومی در وسط حاجب نیست، بلکه خود شی ء‏‎ ‎‏در اثر داشتن تعین محدود در حجاب است، یعنی همین تعین او حجاب می شود. و‏‎ ‎‏در آیۀ مورد استشهاد گرچه مقتضای تقابل راههای یاد شده آن است که وحی بدون‏‎ ‎‏حجاب باشد، لیکن خود وحی در اثر تعینِ خاصِ به خود حاجب است؛ چه اینکه‏‎ ‎‏گیرندۀ وحی در اثر محدودیت مخصوص به خود محجوب می شود؛ وگرنه در این‏‎ ‎‏حال بیگانه ای وجود ندارد تا حاجب گردد، بلکه تعین هر چیزی حجاب همان شی ء‏‎ ‎‏است. لذا سالک فانی در بوتۀ فنا هم محجوب است، چون تعین او باقی است‏‎ ‎‏گرچه مرئی او نیست. بنابراین، محدودۀ سرّیابی نماز به کنه ذات خدا راه ندارد، و‏‎ ‎‏باید آن را در اسما و صفات جستجو نمود. و چون ذات حق بسیط محض است،‏‎ ‎‏نمی توان گفت انسانِ سالک ذات خداوند را به مقدار خود مشاهده می کند؛ همین‏‎ ‎‏که سخن از «حد» به میان آمد، پردۀ اسما و اوصاف آویخته می گردد: ‏لا یدرکه‎ ‎بُعد الهمم و لایناله غوص الفطن.‎[25]‎‏ اوصاف الهی گرچه اکتناه پذیر نیست، ولی‏‎ ‎‏تعین پذیر است؛ ولی ذات حق هویتِ مطلقۀ لاتعیّنِ صرف است، نه وجود‏‎ ‎‏«بشرط لا»؛ همان طوری که حضرت امام(ره) در ‏‏شرح دعای سحر‏‏ به آن اشاره‏‎ ‎‏کرده اند.‏‎[26]‎

‏    ‏‏و اساس نماز بر «تسبیح» و «تنزیه» ذات حق شروع می شود، و به آن نیز ختم‏‎ ‎‏می گردد؛ زیرا گذشته از تسبیحهای فراوان که در رکوع و سجود و رکعتهای سوم و‏‎ ‎‏چهارم، ادا می شود، بیشترین ذکری که به عنوان افتتاح و بعنوان مقارن و همراه، و‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XIX
‏سپس به عنوان تعقیب نماز، گفته می شود همانا «تکبیر» است. و «تکبیر» گرچه‏‎ ‎‏نشانۀ «جمال» حق است، ولی «جلال» الهی در آن مستتر است؛ زیرا خود «تکبیر»‏‎ ‎‏عین «تنزیه» است؛ چون معنای ‏الله اکبر‏ این نیست که خداوند بزرگتر از اشیاء دیگر‏‎ ‎‏است، بلکه معنایش این است که خداوند بزرگتر از توصیف است، گرچه به وصف‏‎ ‎‏کبریایی مطلق باشد. و این بزرگداشت از «توصیف» همان تنزیهی است که از آیۀ‏‎ ‎سبحان ربّک رب العزة عما یصفون‎[27]‎‏ استفاده می شود. و چون از اذان و اقامه و‏‎ ‎‏تکبیرهای هفت گانۀ افتتاحی گرفته تا تکبیرهای سه گانۀ تعقیب نماز خداوند تنزیه‏‎ ‎‏می شود، لذا نماز به نوبۀ خود «تسبیح» خواهد بود؛ و از این جهت از آیۀ ‏و اذکر ربّک‎ ‎کثیراً و سَبّح بالعشّی و الإبکار‎[28]‎‏ و آیۀ ‏فسبحان الله حین تمسون و حین تصبحون‎[29]‎‏ دستور‏‎ ‎‏به نماز استفاده شده است، که منظور از «تسبیح» در بامداد و شامگاه همان نماز‏‎ ‎‏است، نه ذکر مطلق. و اگر به مخلَصین (به فتح) اجازۀ توصیف حق داده شد، برای‏‎ ‎‏آن است که ذوات مقدسه در اثر نیل به مقام «فنا» از خود سخن نمی گویند، بلکه‏‎ ‎‏با لسان حق توصیف می نمایند (در قرب نوافل) و حق به زبان آنها سخن می گوید‏‎ ‎‏(در قرب فرایض).‏

سیری در سرّالصلوة

‏     ‏‏جامعان بین «غیب» و «شهادت» می کوشند همۀ آنچه را فهمیده یا یافته اند به‏‎ ‎‏جامعۀ بشری منتقل کنند؛ لذا گاهی در علوم نقلی با استنباط از ظواهر دینی تدریس‏‎ ‎‏و تصنیف دارند؛ و زمانی در علوم عقلی با استمداد از علوم متعارفه و مبادی تبیین‏‎ ‎‏شدۀ آن دراسه و کراسه ای به یادگار می نهند؛ و گاهی نیز در مشاهده های قلبی با‏‎ ‎‏استعانت از کشف های اوّلی خطاناپذیر معصومان(ع) وراثتی و رسالتی را به‏‎ ‎‏شاهدان انتقال می دهند؛ و اسوۀ سالکان خواهند شد. ‏

‏     یکی از چهره های درخشان جمع بین «غیب» و «شهود» استاد عالیمقام،‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی (ره)، است که راقم این سطور از مهرماه 1334 تا سال 1341‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XX
‏ه . ش افتخار شاگردی معظم له را داشته، و از دوران به یاد ماندنی مراحل‏‎ ‎‏تحصیلیم به شمار می آید. ‏

‏     اگر دهۀ پربرکت 1357 تا 1368 ه . ش را درخشش نشأۀ «شهادت» ایشان‏‎ ‎‏بدانیم، چنانکه هست، دهۀ مبارک 1347 ‏‎[30]‎‏ تا 1358 ه . ق حتماً فروغ نشأۀ‏‎ ‎‏«غیب» آن حضرت (ره) خواهد بود؛ زیرا در این دهه بسیاری از نفایس غیبی از‏‎ ‎‏انفاس قدسی ایشان به نفوس سالکان مسلک صفا رسیده است. زیرا در سال 1347‏‎ ‎‏ه . ق ‏‏شرح دعای سحر‏‏ را مرقوم داشتند که در آن بین «مشهود» و «معقول» و‏‎ ‎‏«منقول» الفتی دلپذیر ایجاد کرد؛ و به تعبیر سزاتر، از هماهنگی آنها پرده برداشت:‏‎ ‎

‏سه نگردد بریشم ار او را                          پرنیان خوانی و حریر و پرند‏

‏ ‏

‏     و در سنۀ 1349 ه . ق ‏‏مصباح الهدایة إلی الخلافة والولایة‏‏ را نگاشت، که در‏‎ ‎‏آن از چهرۀ نگار خلافت محمدی (ص) و ولایت علوی (ع) غبار روبی نمود، و‏‎ ‎‏کیفیت سریان این دو نور را در عوالم غیب و شهود با زبان رمز بیان داشت و همتایی‏‎ ‎‏بلکه وحدت این  دو را با لسان استعاره اثبات نمود:‏

‏ ‏

‏أنا مَن أهوی و من أهوی أنا‏‏                          ‏‏نحن روحان حَلَلنا بدناً ‏

‏ ‏

‏     و در سال 1355 ه . ق ‏‏تعلیقه بر شرح فصوص ‏‏قیصری و ‏‏مصباح الأنس‏‎ ‎‏محمدبن حمزۀ فنّاری را به پایان رساند. و در دیباچۀ ‏‏تعلیقه بر مصباح الانس‏‏ تاریخ‏‎ ‎‏تَتَلْمُذ ‏‏مصباح‏‏ را چنین مرقوم داشتند:‏قد شرعنا قرائة هذا الکتاب الشریف لدی الشیخ‎ ‎العارف الکامل، أستادنا فی المعارف الإلهیة، حضرة المیرزا محمدعلی الشاه آبادی‎ ‎الإصفهانی، دام ظله، فی شهر رمضان المبارک 1350 ه . ق‏. و در سنۀ 1358 ه .ق‏‎ ‎‏کتاب حاضر، یعنی ‏‏سرّالصلاة‏‏ را تصنیف فرمود. و در آن (فصل پنجم از مقاله یکم و‏‎ ‎‏نیز فصل پنجم از مقدمۀ کتاب) از کتاب اربعین، و نیز در فصل دوازدهم از مقالۀ‏‎ ‎‏دوم، از کتاب ‏‏مصباح الهدایة‏‏ خود یاد کرده اند. و چون این کتاب ‏‏سرالصلاة ‏‏برای‏‎ ‎‏خواص تدوین شد و دیگران از آن بهره نمی بردند، لذا کتاب ‏‏آداب الصلاة ‏‏را جهت‏‎ ‎‏فیض همگان مرقوم داشته اند. ‏

هماهنگی شریعت و طریقت و حقیقت از نظر امام خمینی (ره) 

‏     ‏‏کیفیت استنباط اسرار نماز از ظواهر احکام و آداب و شرایط و اجزاء و ارکان و‏‎ ‎  


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXI
‏مقدمات و تعقیبات آن، نشان می دهد تنها راه نیل به راز نماز حفظ ظواهر آن است‏‎ ‎‏بدون تحجر و جمود؛ زیرا ترک ظاهر انحراف از راه مستقیم است، و تحجر بر آن‏‎ ‎‏مایۀ خمود. یعنی، همان فرقی که بین جسم (لا بشرط) و جماد (بشرط لا)،  نیز بین‏‎ ‎‏نامی (لا بشرط) و نبات (بشرط لا) است، همان امتیاز بین کسی که با حفظ همۀ‏‎ ‎‏احکام عبادت به حِکَم آن می رسد، و بین کسی که فقط بر احکام آن جمود‏‎ ‎‏می ورزد، وجود دارد. و سرّ اینکه «جماد» بر انسان صادق نیست ولی «جسم» بر او‏‎ ‎‏صادق است، و همچنین «نبات» بر او صادق نیست لیکن «نامی» بر وی صدق‏‎ ‎‏می کند، آن است که انسان پویا و «لا بشرط» است، و در رهنِ جمادِ «بشرط لا» و نیز‏‎ ‎‏در گرو نباتِ «بشرط لا» نخواهد بود. ‏

‏     حضرت امام (ره) در ‏‏تعلیقه بر شرح فصوص‏‏ چنین می فرمایند: «طریقت» و‏‎ ‎‏«حقیقت» جز از راه «شریعت» حاصل نخواهند شد، زیرا ظاهر راه باطن است‏‎ ‎‏... کسی که چنین می بیند که با انجام تکلیفهای الهی باطن برای او حاصل نشد،‏‎ ‎‏بداند که ظاهر را درست انجام نداد. و کسی که بخواهد به باطن برسد بدون راه‏‎ ‎‏ظاهر، مانند برخی از صوفیان عوام، او هیچ دلیلی از طرف خداوند ندارد.»‏‎[31]‎‏ و‏‎ ‎‏دربارۀ گرامیداشت سالکان واصل، که جامع بین ظاهر و باطن اند، در همین کتاب‏‎ ‎‏سرالصلاة‏‏ چنین می فرمایند: «از امور مهمه ای که تنبه به آن لازم است... آن‏‎ ‎‏است که اگر کلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند... بدون حجت‏‎ ‎‏شرعی رمی به فساد... نکنند. وگمان نکنند هر کس اسم از... مقامات اولیا...‏‎ ‎‏برد، صوفی است یا مروّج دعاوی صوفیه است... به جان دوست قسم کلمات‏‎ ‎‏نوع آنها شرح بیانات قرآن و حدیث است.»‏‎[32]‎

‏ ‏

مهمترین رکن معراج حقیقی دو چیز است

‏     ‏‏آنچه از نظر امام خمینی (ره) در این سیر معنوی مهم است، همانا دو رکن‏‎ ‎‏می باشد که یکی در باب «طهارت» حاصل می شود، که سرّ آن «تخلیه» و سرّ سرّ آن‏‎ ‎‏«تجرید» و... دیگری، که رکن اعظم است، در باب نماز حاصل می شود، که سرّ‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXII
‏آن «تجلیه» و سرّسرّ آن «تفرید» و... می باشد.‏‎[33]‎‏ و این راه را نیز راهیان قبلی در‏‎ ‎‏اسرار نویسی خود طی کرده اند. چون همان طوری که وارد شده: ‏لاصلاة‎ ‎إلا بفاتحة الکتاب‏، به همان نسبت رسیده است که ‏لاصلاة إلا بطهور‏، لذا رازیابی نماز‏‎ ‎‏بدون توجه به سرّ «طهارت» میسور نخواهد بود. و چون اصل «طهارت» مانند اصل‏‎ ‎‏«نیّت» و حضور قلب در بسیاری از عبادتها به طور لزوم یا استحباب معتبر است، با‏‎ ‎‏تبیین راز «طهارت» و تحلیل سرّ «نیت» اسرار بسیاری از عبادتها روشن خواهد شد؛‏‎ ‎‏لذا محور مبحث مقدمی این کتاب، که حاوی فصول شش گانه می باشد، در کلیات‏‎ ‎‏رازیابی عبادت تدوین شد. ‏

‏     و چون خصیصۀ رهبری و امامت در جان معظم له تعبیه شده بود، هرگز تفکر‏‎ ‎‏گروهی اندیشه های عرفانی ایشان را رها نمی کرد؛ زیرا عرفان او سبب نجات‏‎ ‎‏جامعه از انزوا شد، نه آنکه مایۀ انزوای خود عارف گردد. لذا بعد از اینکه گفتار‏‎ ‎‏مرحوم شهید سعید ثانی را از کتاب ‏‏اسرارالصلاة‏‏ او نقل می کند، فوراً چنین‏‎ ‎‏استدراک می فرماید: «اینکه فرمودند بهتر آن است که در بیت مُظْلِم نماز کند، در غیر‏‎ ‎‏فرایض یومیه است، که در جماعت مسلمین خواندن آنها از سنن مؤکده است.»‏‎[34]‎‎ ‎‏انتخاب وقت فارغ برای عبادت از ریشه های معتبر نیل به اسرار آن است؛ چنانچه در‏‎ ‎‏فصل ششم از مقدمه، و فصل نهم از مقالۀ یکم، آمده است. لیکن سند اصیل همۀ‏‎ ‎‏این گفتارها همان است که در «عهدنامۀ» امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشتر تدوین شده‏‎ ‎‏است: «مالکا بهترین وقتها را برای تحکیم پیوند بین خود و خدایت قرار بده؛ گرچه‏‎ ‎‏در صورتیکه نیت خالص باشد و جامعه از آن کام سلامت یابد، همۀ کارها برای خدا‏‎ ‎‏خواهد بود.»‏‎[35]‎

‏ ‏

سرّ اباحۀ مکان نمازگزار و اقسام فتح

‏     ‏‏در فصل هشتم مقالۀ یکم کتاب در تبیین راز مباح بودن مکان چنین آمده است:‏‎ ‎‏«مادامی که... قلب در تصرف شیطان یا نفس است، معبدِ حق... مغصوب‏‎ ‎‏است؛ و به هر اندازه که از تصرف شیطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحمانی‏‎ ‎ 


‎[[page XXIII]]‎‏شود، تا آنکه فتوحات ثلثه واقع شود.» و سپس به اقسام سه گانۀ فتح (فتح قریب،‏‎ ‎‏فتح مبین، فتح مطلق) به استناد آیات سوره های «فتح» و «صف» و «نصر» و برداشت‏‎ ‎‏عرفانی خاص به خود پرداخته شده. منبع اصلی این استنباط عرفانی را می توان در‏‎ ‎‏نوشته های عرفای سلف، نظیر ‏‏تأویلات‏‏ مرحوم مولی عبدالرزاق کاشانی، یافت.‏‎ ‎‏ایشان در آغاز تأویل سورۀ «فتح» چنین می فرمایند: ‏فتوح رسول الله (ص) ثلاثة:‎ ‎أولها، الفتح القریب... و ثانیها، الفتح المبین... و ثالثها، الفتح المطلق.‎[36]‎‏ و‏‎ ‎‏مرجع این اقسام همان آیه های سور مزبور است. گرچه در تشریح معانی «فتوح‏‎ ‎‏سه گانه» اختلاف تعبیر یا تفسیر وجود دارد، ولی خطوط کلی آن همسان است.‏‎ ‎سرّ تکرار تکبیر

‏     ‏‏مرحوم شیخ جعفر، صاحب کتاب قیّم ‏‏کشف الغطاء‏‏، که از فقهاء نامدار و کم‏‎ ‎‏نظیر امامیه به شمار می آیند، سرّ تکرار «تکبیر» را در اذان چنین دانستند: «بار اول‏‎ ‎‏برای تنبیه غافل، و بار دوم برای تذکر ناسی، و بار سوم برای تعلیم جاهل، و بار‏‎ ‎‏چهارم برای دعوت متشاغل است... و راز تکبیرهای هفتگانۀ هنگام نیّت همانا‏‎ ‎‏برطرف نمودن غفلت نمازگزار از انکسار و ذلت در پیشگاه خداوند است. و رقم‏‎ ‎‏هفت، اشاره به آسمانهای هفتگانه و زمینها و دریاهای... هفتگانه می باشد.»‏‎[37]‎‎ ‎‏گرچه «تکبیر» ظاهراً تعظیم بوده و از سنخ توصیف جمالی حق است، لیکن طبق‏‎ ‎‏تحقیق گذشته بازگشت آن به «تسبیح» بوده و از شئون توصیف جلالی حق محسوب‏‎ ‎‏می شود. و از طرف دیگر، گرچه تذکر به هر کدام از نعمتهای هفتگانه مایۀ تعظیم‏‎ ‎‏خداست، لیکن آنچه از حدیث حضرت أبی ابراهیم، امام کاظم (ع)، در فصل‏‎ ‎‏چهارم از مقالۀ دوم کتاب امام (ره) آمده، استفاده می شود این است که هر «تکبیر»‏‎ ‎‏در قبال برطرف شدن یک حجاب از حجابهای هفتگانه است؛ چنانکه رسول اکرم‏‎ ‎‏(ص) وقتی به مقام ‏قاب قوسین أوادنی‏ رسید، یکی از حجابها برطرف شد، و آن‏‎ ‎‏حضرت (ص) تکبیر گفت و کلماتی را که در دعای «افتتاح» است می گفت؛ و‏‎ ‎‏هنگامی که حجاب دوم برطرف شد، تکبیر گفت؛ تا برطرف شدن هفت حجاب که‏‎ ‎‏هفت تکبیر گفته شد. ‏

 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXIV
‏     ‏‏این گونه از احادیث اهل بیت به منزلۀ قواعد عرفانی است که عرفا با اجتهاد‏‎ ‎‏تهذیبی و مجاهدت تزکیه ای فروع فراوانی را مشاهده می نمایند، که نتیجه آن این‏‎ ‎‏است که هر «تکبیر»ی به نوبۀ خود تأسیس پایۀ جدید از سیر معنوی است، نه تکرار‏‎ ‎‏مایۀ گذشته؛ چنانکه در پایان ‏‏سرالصلاة‏‏ چنین آمده است: «تکبیرات افتتاحیه برای‏‎ ‎‏شهود تجلیات است از ظاهر به باطن، و از تجلیات افعالی تا تجلیات ذاتی... و‏‎ ‎‏تکبیرات اختتامیه برای تجلیات از باطن به ظاهر، و از تجلیات ذاتیه تا تجلیات‏‎ ‎‏افعالیه. چنانکه مرحوم قاضی سعید قمی تکبیرهای پایان نماز را نتایج توحیدهای‏‎ ‎‏سه گانه می داند.»‏‎[38]‎

سرّ تسلیم در پایان نماز

‏     ‏‏نمازگزار پس از رجوع از وحدت به کثرت، و از حق به خلق، و از محو به‏‎ ‎‏صحو، و از فنا به بقاء بعد از فنا، همراهان خود را می بیند، و در جمع آنها حضور‏‎ ‎‏یافته بر آنها سلام می کند؛ و نیز به عنوان سلامِ تودیع، بر انبیاو فرشتگان و‏‎ ‎‏معصومین (ع) سلام می فرستد. سپس وارد نشأۀ ملک می گردد، و چون تازه در‏‎ ‎‏جمع آنان داخل می شود، به آنها سلام می کند؛ زیرا در متن نماز سرگرم مناجات با‏‎ ‎‏خالق بود: ‏المُصلّی یناجی ربه‏. و با «تسلیم» پایان نماز، سفر چهارم از «اسفار‏‎ ‎‏چهارگانه» خاتمه می یابد.‏‎[39]‎

‏    ‏‏صاحب ‏‏الفتوحات المکیة‏‏ را ـ که بعد از وی هرچه در زمینۀ معارف و اسرار، به‏‎ ‎‏تازی و فارسی یا نظم و نثر، تصنیف یا تألیف شده است نسبت به نوشتار شیخ اکبر‏‎ ‎‏چه شبنمی است که در بحر می کشد رقمی ـ دربارۀ سرّ «سلامِ» پایانی لطیفه ای‏‎ ‎‏است به یاد ماندنی، که آن را مرحوم قاضی سعید قمی به عنوان «قال بعض أهل‏‎ ‎‏المعرفة»،‏‎[40]‎‏ بدون تعیین نام آن قائل، نقل نمود. اصل کلام محی الدین در‏‎ ‎‏فتوحات ‏‏چنین است: «سلام نمازگزار درست نیست مگر آنکه در حال نماز از‏‎ ‎‏ماسوی الله غایب شده و با خداوند مناجات کند. هنگامی که از نماز منتقل می شود و‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXV
‏موجودهای خلقی را مشاهده می نماید، چون غایب از آنها بود و تازه در جمع آنها‏‎ ‎‏حاضر می شود لذا بر آنان سلام می کند. و اگر نمازگزار همواره با موجودهای خلقی‏‎ ‎‏بوده و حواس او متوجه مردم بود، چگونه بر آنها سلام می نماید؛ زیرا کسی که در‏‎ ‎‏جمع دیگران هماره حاضر است، به آنها سلام نمی کند. و این نمازگزار باید‏‎ ‎‏شرمنده شود، چون با سلام خود ریاکارانه به مردم نشان می دهد که من در نزد خدا‏‎ ‎‏بودم و تازه به جمع شما پیوستم... و سلام عارف برای انتقال از حالی به حال دیگر‏‎ ‎‏است: یک سلام بر منقول عنه، و یک سلام بر منقول الیه...»‏‎[41]‎

‏    ‏‏و از روایت عبدالله بن فضل هاشمی از حضرت امام صادق (ع) استفاده می شود‏‎ ‎‏که سلام نشانۀ ایمنی است، هم از طرف سلام کننده و هم از طرف جواب دهنده. و‏‎ ‎‏همین نشانه در پایان نماز به منظور تحلیل کلام آدمی، که با «تکبیرة الاحرام» حرام‏‎ ‎‏شده بود، و به قصد در امان بودن نماز از چیزی که او را تباه کند قرار داده شد. و‏‎ ‎‏«سلام» اسمی از اسماء خداست، و از طرف نمازگزار بر دو فرشتۀ موکل خدایی‏‎ ‎‏فرستاده می شود. و الحمدلله رب العالمین.‏‎[42]‎

‏ ‏

‏قم، دهم ماه مبارک 1410        ‏

‏17 فروردین 1369               ‏

‏عبدالله جوادی آملی              ‏

کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXVI

  • - فصل دوم از مقدمۀ کتاب.
  • - فصل پنجم از مقالۀ دوم متن کتاب
  • - اسرار الحکم، مرحوم سبزواری، ص 527.
  • - مزّمّل / 7-6
  • - اسراء / 79
  • - اسرار الحکم، سبزواری قده، ص 497.
  • - یونس / 32
  • - مائده / 26
  • - توحید، صدوق، ص 308
  • - نهج البلاغة، «کلمات قصار»، 74
  • - مصباح الهدایة، ص 207
  • - جن/ 9
  • - بقره/ 125
  • - یوسف / 31
  • - اسرار الحکم، ص 528.
  • - اسرار الحکم، ص 508.
  • - ولا حظته، قصعق لجلالک، فناجیته سرّاً. مناجات «شعبانیه».
  • . غافر/ 16
  • - معارج / 9-22
  • - انسان / 8
  • - آل عمران 92/
  • - ص 116.
  • - «فص آدمی»، ص 69.
  • - شوری / 51
  • - نهج البلاغة، «خطبۀ» یکم.
  • - ص 125.
  • - صافات / 180.
  • - آل عمران / 41.
  • - روم / 17.
  • - مطابق با 1308 ه . ش.
  • - «فص ایوبی»، ص 201.
  • - فصل اول از مقالۀ یکم.
  • - فصل ششم از مقالۀ یکم.
  • - فصل ششم از مقدمه.
  • - نهج البلاغة، «نامۀ» 53.
  • - تأویلات، ج 2، ص 505 ـ 506.
  • - کشف الغطاء، «خاتمة فی بیان اسرار الصلاة»، ص 293.
  • - اسرار العبادات، ص 121.
  • - پایان فصل دوازدهم از مقالۀ دوم کتاب.
  • - اسرار العبادات، ص 119.
  • - الفتوحات المکیة، ج 1، ص 432.
  • - وسائل، «کتاب الصلاة»، «ابواب التسلیم». باب 1.