مقدمه مولف

بسم الله الرحمن الرحیم

‏ ‏

‏الحمدلله و الصّلاة و السّلام علی رسول الله صلی الله علیه و آله ‏

‏ ‏

‏     ‏‏وصیتی است از پدری پیر که عمری را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به‏‎ ‎‏سوی سرای جاوید می رود با دست خالی از حسنات و نامه ای سیاه از سیّئات، با‏‎ ‎‏امید به مغفرت الله ـ و رجاء به عفو الله است ـ به فرزندی جوان که در کشاکش با‏‎ ‎‏مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهی (که خداوند به لطف بیکران‏‎ ‎‏خود هدایتش فرماید) یا خدای ناخواسته انتخاب راه دیگر (که خداوند به رحمت‏‎ ‎‏خود از لغزشها محفوظش فرماید).‏

‏     فرزندم، کتابی را که به تو هدیه می کنم شمّه ایست از صلاة عارفین و سلوک‏‎ ‎‏معنوی اهل سلوک؛ هرچند قلم مثل منی عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف‏‎ ‎‏می کنم که آنچه نوشته ام از حدّ الفاظ و عباراتی چند بیرون نیست، و خود تاکنون به‏‎ ‎‏بارقه ای از این شمّه دست نیافتم.‏

‏     پسرم، آنچه در این معراج است غایة القصوای آمال اهل معرفت است که دست‏‎ ‎‏ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر)‏‎[1]‎‏ لکن از عنایات خداوند‏

 


‎[[page XXVII]]‎‏رحمان نباید مأیوس شویم که او جلّ و علا دستگیر ضعفا و معین فقراء است.‏

‏     عزیزم، کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به‏‎ ‎‏مافوق جبروت است، تا حدّ فناء مطلق که در سجدۀ اول حاصل شود، و فناء از فناء‏‎ ‎‏که پس از صحو، در سجدۀ دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است مِن الله و‏‎ ‎‏الی الله . و در این حال، ساجد و مسجودی و عابد و معبودی در کار نیست: ‏هو الاوّل‎ ‎و الآخر و الظّاهر و الباطن.‎[2]‎

‏    ‏‏پسرم، آنچه در درجۀ اوّل به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل‏‎ ‎‏معرفت نکنی، که این شیوۀ جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا‏‎ ‎‏بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. ‏

‏     فرزندم، از خودخواهی و خودبینی به در آی که این ارث شیطان است، که به‏‎ ‎‏واسطۀ خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفّی او جلّ‏‎ ‎‏و علا سرباز زد. و بدان که تمام گرفتاریهای بنی آدم از این ارث شیطانی است که‏‎ ‎‏اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیۀ شریفۀ و ق‏ٰاتِلُوهُمْ حَتّیٰ َلاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ لله ‎[3]‎‎ ‎‏در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشۀ فتنه که شیطان بزرگ و جنود‏‎ ‎‏آن، که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس برای رفع‏‎ ‎‏فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزی‏‎ ‎‏رسید همه چیز و همه کس اصلاح می شود. ‏

‏     پسرم، سعی کن که به این پیروزی دست یابی، یا دست به بعض مراحل آن.‏‎ ‎‏همّت کن و از هواهای نفسانیه، که حدّ و حصر ندارد، بکاه؛ و از خدای متعال جلّ و‏‎ ‎‏علا استمداد کن که بی مدد او کس به جایی نرسد. و نماز، این معراج عارفان و سفر‏‎ ‎‏عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابی و یابیم به تحقّق یک‏‎ ‎‏رکعت آن و مشاهدۀ انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، ولو به قدر طاقت خویش،‏‎ ‎‏شمّه ای از مقصد و مقصود اولیای خدا را استشمام نمودیم، و دور نمایی از صلاة‏‎ ‎‏معراج سیّد انبیا و عرفاء علیه و علیهم و علی آله الصّلاة و السّلام را مشاهده کردیم؛‏‎ ‎‏که خداوند منّان ما و شما را به این نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسیار‏‎ ‎ 


‎[[page XXVIII]]‎‏خطرناک و محتاج به زاد و راحلۀ فراوان؛ و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است،‏‎ ‎‏مگر لطف دوست جلّ و علا شامل شود و دستگیری کند. ‏

‏     عزیزم، از جوانی به اندازه ای که باقی است استفاده کن که در پیری همه چیز از‏‎ ‎‏دست می رود، حتّیٰ توجه به آخرت و خدای تعالی. از مکاید بزرگ شیطان و نفس‏‎ ‎‏اماره آن است که جوانان را وعدۀ صلاح و اصلاح در زمان پیری می دهد تا جوانی با‏‎ ‎‏غفلت از دست برود؛ و به پیران وعدۀ طول عمر می دهد. و تا لحظۀ آخر با وعده های‏‎ ‎‏پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او باز می دارد تا مرگ برسد؛ و در آن حال‏‎ ‎‏ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، می گیرد. پس در جوانی که قدرت بیشترداری‏‎ ‎‏به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست جلّ و علا بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر ـ‏‎ ‎‏اگر پیوندی داری ـ محکمتر کن؛ و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن، و در‏‎ ‎‏تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودی جز او جّل و علا سزاوار پیوند نیست. و پیوند‏‎ ‎‏با اولیای او اگر برای پیوند به او نباشد، حیلۀ شیطانی است که از هر طریق سدّ راه حق‏‎ ‎‏کند. هیچگاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیای خُلّص چنین بودند و‏‎ ‎‏خود را لا شی ء می دیدند؛ و گاهی حسنات خود را از سیّئات می شمردند. پسرم،‏‎ ‎‏هرچه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزی غیر او جلّ و علا بیشتر شود. ‏

‏     ‏‏در نماز، این مرقاة وصول الی الله ، پس از هر ستایش «تکبیر»ی وارد است؛‏‎ ‎‏چنانچه در دخول آن «تکبیر» است، که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، ولو‏‎ ‎‏اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، «تکبیرات» است که بزرگتر بودن او را از‏‎ ‎‏توصیف ذات و صفات و افعال می رساند. چه می گویم، کی توصیف کند! و چه‏‎ ‎‏توصیف کند! و کی را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم،‏‎ ‎‏از اعلی مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است ؛ و هیچ از‏‎ ‎‏هستی مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خدای تعالی و اجازۀ او جلّ و علا، شاید‏‎ ‎‏هیچ یک از اولیا سخنی از او نمی گفتند؛ در عین حال که هر چه هست سخن از او‏‎ ‎‏است لاغیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچی کند که هر ذکر ذکر او است: ‏و قَضیٰ‎ ‎ربُّک اَلاّ تَعْبدُوُا اِلاّ اِیّاه؛‎[4]‎‏ و ایّاک نعبد و ایّاک نستعین‏‎[5]‎‏ که شاید از لسان حق خطاب به‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXIX
‏همۀ موجودات است. و ‏اِنْ مِن شَی ءٍ اِلاّ یُسبِّحُ بحمدهِ ولکن لا تَفقهونَ تَسبیحَهُم‎[6]‎‏ این نیز‏‎ ‎‏به لسان کثرت است، و گرنه او حمد است و حامد است و محمود:‏اِنَّ ربَّک یُصلّی؛‎[7]‎‎ ‎‏الله  ‏نورُالسّموٰات والاَرض.‎[8]‎

‏    ‏‏پسرم، ما که عاجز از شکر او و نعمتهای بی منتهای اوییم، پس چه بهتر که از‏‎ ‎‏خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که‏‎ ‎‏همه از اویند. هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق‏‎ ‎‏منّت بر ما دارند، که وسیلۀ خدمت به او جلّ و علا هستند. و در خدمت به آنان دنبال‏‎ ‎‏کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیلۀ شیطان است که ما را در کام خود‏‎ ‎‏فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پرنفع تر است انتخاب کن، نه‏‎ ‎‏آنچه برای خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جلّ و علا است.‏‎ ‎‏     پسر عزیزم، خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحۀ نفس ماها‏‎ ‎‏یکی از نامه های اعمالمان. سعی کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند‏‎ ‎‏انتخاب کن که آن رضای او جلّ و علا است. در دل به من اشکال مکن که اگر‏‎ ‎‏صادقی، چرا خود چنین نیستی؛ که من خود می دانم که به هیچ یک از صفات اهل‏‎ ‎‏دل موصوف نیستم؛ و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس‏‎ ‎‏خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالب حق است، اگر چه به قلم‏‎ ‎‏مثل منی که از خصلتهای شیطانی دور نیستم. و به خدای تعالی در این نفسهای آخر‏‎ ‎‏پناه می برم و از اولیای او جلّ و علا امید دستگیری و شفاعت دارم.‏

‏     بارالها، تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیری کن، و عاقبت ما را‏‎ ‎‏ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعۀ خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهی ده.‏‎ ‎

والسلام علی من اتّبع الهدی   

‏شب 15 ربیع المولود 1407‏

‏روح الله الموسوی الخمینی    ‏


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXX

بِسْمِ الله الرَّحْمٰن الرَّحیم

‏ ‏

‏اَلْحَمْدُلله رَبِّ الْعٰالَمینَ و الصَّلٰوةُ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ و‏

‏لَعْنَةُ الله عَلیٰ اَعْدٰائِهِمْ اَجْمَعینَ اِلیٰ یَوْمِ الدّین.‏

‏ ‏

‏     ‏‏خداوندا، ما را به صراط مستقیم انسانیّت هدایت فرما و از جهل ‏‎ ‎‏خودپسندی و ضلالت خودبینی مبرّا کن و به محفل انس اربابِ عروج روحانی‏‎ ‎‏و مقامِ قدسِ اصحاب قلوب عرفانی بارده و حجابهای انانیّت ظلمانی و انّیّت‏‎ ‎‏نورانی را از چشم بصیرت ما برافکن، تا به معراج حقیقی نمازِ اهل نیاز واصل‏‎ ‎‏گردیم و به جهات اربعِ مُلک و ملکوت چارتکبیر زنیم؛ و فتح باب اسرار غیبیّه‏‎ ‎‏بر ما فرما و کشف استار احدیّت بر ضمایر ما نما، تا به مناجات اهل ولایت‏‎ ‎‏نایل شویم و به حلاوت ذکر ارباب هدایت فائز آییم و تعلقات قلبیۀ ما را از غیرْ‏‎ ‎‏صرف و به خود مصروف دار و چشم ما را از اغیار که شیاطینِ راه سلوکند بپوش‏‎ ‎‏و به جمال جمیل خود روشنی بخش. اِنّکَ وَلِیُّ الْهِدایَةِ وَ التَّوْفیق.‏

‏     و بعد، این سرگشتۀ وادی حیرت و جهالت و بسته به تعلّقات إنّیّت و‏‎ ‎‏أنانیّت و سرگرم بادۀ خودی و خودپرستی و بی خبر از مقامات معنویّه و ملک‏‎ ‎


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXXI
‏هستی، ارادت خالص کردم که برخی از مقامات روحیّۀ اولیای عظام را در این‏‎ ‎‏سلوک روحانی و معراج ایمانیِ عرفانی به رشتۀ تحریر درآورم. و من خود‏‎ ‎‏گرچه از همۀ مدارج و معارج به لفظ و ترکیبات آن قناعت کردم و به حلیۀ‏‎ ‎‏هیچ یک از مقامات خُلقیّه و روحیّۀ اهل قلوب زینت نیافتم، ولی به مقتضای‏‎ ‎‏آنکه ‏اُحِبِ الصّالِحینَ وَ لَسْتُ مِنْهُم‎[9]‎‏ از ذکر محبوب این اوراق را مزیّن می کنم، ‏‎ ‎‏شایداین تذکّر بی مغز و صورت بی معنی مشفوع با اظهار عجز و نیاز شده‏‎ ‎‏گوشۀ چشمی از ارباب نظر و اولیای کُمّل علیهم السلام بر این گرفتار آمال و‏‎ ‎‏امانیّ باز شود، و جبر نقصان در بقیۀ عمر گردد و عَلَی الله التّکْلاٰن. و مشتمل‏‎ ‎‏نمودم آن را به دو مقاله و یک مقدمه و یک خاتمه.‏

‏ ‏

‎[[page XXXII]]‎

  • )) «عنقا شکار کس نشود دام بازگیر           کانجا همیشه باد به دست است دام را». ـ حافظ
  • - «اوست اولین و آخرین و پیدا و نهان.» حدید / 3
  • - «با آنان پیکار کنید تا فتنه نباشد و دین از آن خدا گردد». بقره / 193
  • - «و پروردگار تو حکم فرموده که جز او را نپرستید.» اسراء / 23
  • - «فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می طلبیم.» (حمد / 4)
  • - «هیچ چیزی نیست مگر آنکه با حمد و سپاس او تسبیح گوید امّا شما تسبیح آنان را نمی فهمید.» اسراء / 44
  • - «همانا پروردگار تو نماز می گزارد...» اصول کافی، ج 2، ص 329، «کتاب الحجة»، «باب مولد النّبی» ص، حدیث 13
  • - «خدا نور آسمانها و زمین است.» نور / 35
  • )) اُحِبُّ الصالِحینَ وَ لَسْتُ مِنْهُمْ / لَعَلَ الله یَرْزُقُنیِ الصَّلاٰحٰا. (صالحان را دوست می دارم و خود از آنان نیستم. امید آنکه خدا صلاح روزیم سازد).