بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و الصّلاة و السّلام علی رسول الله صلی الله علیه و آله
وصیتی است از پدری پیر که عمری را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوی سرای جاوید می رود با دست خالی از حسنات و نامه ای سیاه از سیّئات، با امید به مغفرت الله ـ و رجاء به عفو الله است ـ به فرزندی جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهی (که خداوند به لطف بیکران خود هدایتش فرماید) یا خدای ناخواسته انتخاب راه دیگر (که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرماید).
فرزندم، کتابی را که به تو هدیه می کنم شمّه ایست از صلاة عارفین و سلوک معنوی اهل سلوک؛ هرچند قلم مثل منی عاجز است از بیان این سفرنامه. و اعتراف می کنم که آنچه نوشته ام از حدّ الفاظ و عباراتی چند بیرون نیست، و خود تاکنون به بارقه ای از این شمّه دست نیافتم.
پسرم، آنچه در این معراج است غایة القصوای آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگیر) لکن از عنایات خداوند
[[page XXVII]]رحمان نباید مأیوس شویم که او جلّ و علا دستگیر ضعفا و معین فقراء است.
عزیزم، کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به مافوق جبروت است، تا حدّ فناء مطلق که در سجدۀ اول حاصل شود، و فناء از فناء که پس از صحو، در سجدۀ دوم حاصل گردد. و این تمام قوس وجود است مِن الله و الی الله . و در این حال، ساجد و مسجودی و عابد و معبودی در کار نیست: هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن.
پسرم، آنچه در درجۀ اوّل به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوۀ جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق حق هستند.
فرزندم، از خودخواهی و خودبینی به در آی که این ارث شیطان است، که به واسطۀ خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفّی او جلّ و علا سرباز زد. و بدان که تمام گرفتاریهای بنی آدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است؛ و شاید آیۀ شریفۀ و قٰاتِلُوهُمْ حَتّیٰ َلاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدّینُ لله در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشۀ فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن، که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، باشد. و هر کس برای رفع فتنه از درون و برون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید همه چیز و همه کس اصلاح می شود.
پسرم، سعی کن که به این پیروزی دست یابی، یا دست به بعض مراحل آن. همّت کن و از هواهای نفسانیه، که حدّ و حصر ندارد، بکاه؛ و از خدای متعال جلّ و علا استمداد کن که بی مدد او کس به جایی نرسد. و نماز، این معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به این مقصد است. و اگر توفیق یابی و یابیم به تحقّق یک رکعت آن و مشاهدۀ انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، ولو به قدر طاقت خویش، شمّه ای از مقصد و مقصود اولیای خدا را استشمام نمودیم، و دور نمایی از صلاة معراج سیّد انبیا و عرفاء علیه و علیهم و علی آله الصّلاة و السّلام را مشاهده کردیم؛ که خداوند منّان ما و شما را به این نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسیار
[[page XXVIII]]خطرناک و محتاج به زاد و راحلۀ فراوان؛ و زاد مثل من یا هیچ یا بسیار اندک است، مگر لطف دوست جلّ و علا شامل شود و دستگیری کند.
عزیزم، از جوانی به اندازه ای که باقی است استفاده کن که در پیری همه چیز از دست می رود، حتّیٰ توجه به آخرت و خدای تعالی. از مکاید بزرگ شیطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعدۀ صلاح و اصلاح در زمان پیری می دهد تا جوانی با غفلت از دست برود؛ و به پیران وعدۀ طول عمر می دهد. و تا لحظۀ آخر با وعده های پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص برای او باز می دارد تا مرگ برسد؛ و در آن حال ایمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، می گیرد. پس در جوانی که قدرت بیشترداری به مجاهدت برخیز، و از غیر دوست جلّ و علا بگریز، و پیوند خود را هر چه بیشتر ـ اگر پیوندی داری ـ محکمتر کن؛ و اگر خدای نخواسته نداری، تحصیل کن، و در تقویتش همّت گمار، که هیچ موجودی جز او جّل و علا سزاوار پیوند نیست. و پیوند با اولیای او اگر برای پیوند به او نباشد، حیلۀ شیطانی است که از هر طریق سدّ راه حق کند. هیچگاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولیای خُلّص چنین بودند و خود را لا شی ء می دیدند؛ و گاهی حسنات خود را از سیّئات می شمردند. پسرم، هرچه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچیزی غیر او جلّ و علا بیشتر شود.
در نماز، این مرقاة وصول الی الله ، پس از هر ستایش «تکبیر»ی وارد است؛ چنانچه در دخول آن «تکبیر» است، که اشاره به بزرگتر بودن از ستایش است، ولو اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، «تکبیرات» است که بزرگتر بودن او را از توصیف ذات و صفات و افعال می رساند. چه می گویم، کی توصیف کند! و چه توصیف کند! و کی را توصیف، و با چه زبان و چه بیان توصیف کند! که تمام عالم، از اعلی مراتب وجود تا اسفل سافلین، هیچ است و هر چه هست او است ؛ و هیچ از هستی مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خدای تعالی و اجازۀ او جلّ و علا، شاید هیچ یک از اولیا سخنی از او نمی گفتند؛ در عین حال که هر چه هست سخن از او است لاغیر، و کس نتواند از ذکر او سرپیچی کند که هر ذکر ذکر او است: و قَضیٰ ربُّک اَلاّ تَعْبدُوُا اِلاّ اِیّاه؛ و ایّاک نعبد و ایّاک نستعین که شاید از لسان حق خطاب به
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXIX
همۀ موجودات است. و اِنْ مِن شَی ءٍ اِلاّ یُسبِّحُ بحمدهِ ولکن لا تَفقهونَ تَسبیحَهُم این نیز به لسان کثرت است، و گرنه او حمد است و حامد است و محمود:اِنَّ ربَّک یُصلّی؛ الله نورُالسّموٰات والاَرض.
پسرم، ما که عاجز از شکر او و نعمتهای بی منتهای اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند. هیچگاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق منّت بر ما دارند، که وسیلۀ خدمت به او جلّ و علا هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیلۀ شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پرنفع تر است انتخاب کن، نه آنچه برای خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جلّ و علا است. پسر عزیزم، خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحۀ نفس ماها یکی از نامه های اعمالمان. سعی کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیکتر کند انتخاب کن که آن رضای او جلّ و علا است. در دل به من اشکال مکن که اگر صادقی، چرا خود چنین نیستی؛ که من خود می دانم که به هیچ یک از صفات اهل دل موصوف نیستم؛ و خوف آن دارم که این قلم شکسته در خدمت ابلیس و نفس خبیث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالب حق است، اگر چه به قلم مثل منی که از خصلتهای شیطانی دور نیستم. و به خدای تعالی در این نفسهای آخر پناه می برم و از اولیای او جلّ و علا امید دستگیری و شفاعت دارم.
بارالها، تو خود از این پیر ناتوان و احمد جوان دستگیری کن، و عاقبت ما را ختم به خیر فرما، و با رحمت واسعۀ خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهی ده.
والسلام علی من اتّبع الهدی
شب 15 ربیع المولود 1407
روح الله الموسوی الخمینی
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXX
بِسْمِ الله الرَّحْمٰن الرَّحیم
اَلْحَمْدُلله رَبِّ الْعٰالَمینَ و الصَّلٰوةُ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ و
لَعْنَةُ الله عَلیٰ اَعْدٰائِهِمْ اَجْمَعینَ اِلیٰ یَوْمِ الدّین.
خداوندا، ما را به صراط مستقیم انسانیّت هدایت فرما و از جهل خودپسندی و ضلالت خودبینی مبرّا کن و به محفل انس اربابِ عروج روحانی و مقامِ قدسِ اصحاب قلوب عرفانی بارده و حجابهای انانیّت ظلمانی و انّیّت نورانی را از چشم بصیرت ما برافکن، تا به معراج حقیقی نمازِ اهل نیاز واصل گردیم و به جهات اربعِ مُلک و ملکوت چارتکبیر زنیم؛ و فتح باب اسرار غیبیّه بر ما فرما و کشف استار احدیّت بر ضمایر ما نما، تا به مناجات اهل ولایت نایل شویم و به حلاوت ذکر ارباب هدایت فائز آییم و تعلقات قلبیۀ ما را از غیرْ صرف و به خود مصروف دار و چشم ما را از اغیار که شیاطینِ راه سلوکند بپوش و به جمال جمیل خود روشنی بخش. اِنّکَ وَلِیُّ الْهِدایَةِ وَ التَّوْفیق.
و بعد، این سرگشتۀ وادی حیرت و جهالت و بسته به تعلّقات إنّیّت و أنانیّت و سرگرم بادۀ خودی و خودپرستی و بی خبر از مقامات معنویّه و ملک
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه XXXI
هستی، ارادت خالص کردم که برخی از مقامات روحیّۀ اولیای عظام را در این سلوک روحانی و معراج ایمانیِ عرفانی به رشتۀ تحریر درآورم. و من خود گرچه از همۀ مدارج و معارج به لفظ و ترکیبات آن قناعت کردم و به حلیۀ هیچ یک از مقامات خُلقیّه و روحیّۀ اهل قلوب زینت نیافتم، ولی به مقتضای آنکه اُحِبِ الصّالِحینَ وَ لَسْتُ مِنْهُم از ذکر محبوب این اوراق را مزیّن می کنم، شایداین تذکّر بی مغز و صورت بی معنی مشفوع با اظهار عجز و نیاز شده گوشۀ چشمی از ارباب نظر و اولیای کُمّل علیهم السلام بر این گرفتار آمال و امانیّ باز شود، و جبر نقصان در بقیۀ عمر گردد و عَلَی الله التّکْلاٰن. و مشتمل نمودم آن را به دو مقاله و یک مقدمه و یک خاتمه.
[[page XXXII]]