فصل چهارم: حضور قلب و مراتب آن

فصل چهارم در بیان حضور قلب و مراتب آن است

‏ ‏

‏     ‏‏اگرچه مناسب بود که در این مقام، شرح اصطلاحات رایجۀ قلب را نزد‏‎ ‎‏اطبا و حکما و عرفا و اهل شرع و لسان قرآن بدهم، ولی چون فایدۀ کثیره ای‏‎ ‎‏بر آن مترتّب نبود و دامنۀ سخن بسی طولانی می شد، صرف عنان قلم را از آن ‏‎ ‎‏نمودن و به حضور قلب و مراتب آن مصروف داشتن را اولیٰ دانستم.‏

‏     بر ارباب بصیرت و معرفت و مطّلع بر اسرارِ اخبار اهل بیت عصمت و‏‎ ‎‏طهارت علیهم السلام پوشیده نیست که روح عبادت و تمام و کمال آن به‏‎ ‎‏حضور قلب و اقبال آن است، که هیچ عبادتی بدون آن مقبول درگاه احدیّت و‏‎ ‎‏مورد نظر لطف و رحمت نشود و از درجۀ اعتبار ساقط است. و ما پس از این،‏‎ ‎‏در فصل آتی، اخبار و احادیث راجعۀ به این مدّعیٰ را به قدر مناسب ذکر‏‎ ‎‏می کنیم.‏

‏     و چنانچه کمال و نقص و نورانیّت و کدورت هر موجودی، به صورت‏‎ ‎‏نوعیّه و کمال اخیر او است و میزان در کمال و نقص و سعادت و شقاوت انسانْ‏‎ ‎‏کمال و نقص نفس ناطقه که نفخۀ الهیّه و روح مجرّدِ امری اوست می باشد،‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 15
‏همین طور مطلق عبادات و خصوصاً نماز، که یکی از ترکیبات قدسیّه است که‏‎ ‎‏بِیَدَیِ الجلال و الجمال فراهم آمده و تصفیه شده، کمال و نقص و نورانیّت و‏‎ ‎‏ظلمانیّت آن بسته به روح غیبی و نفخۀ الهیّۀ آن است که به توسّط نفس ناطقۀ‏‎ ‎‏انسانیّه به آن دمیده می شود.‏

‏     و هر چه مرتبۀ اخلاص و حضور قلب، که دو رکن رکین عبادات است،‏‎ ‎‏کاملتر باشد، روح منفوخ در آن طاهرتر و کمال سعادت آن بیشتر و صورت‏‎ ‎‏غیبیّۀ ملکوتیّۀ آن منوّرتر و کاملتر خواهد بود. و کمال عمل اولیا علیهم السلام‏‎ ‎‏به واسطۀ جهات باطنیّۀ آن بوده، و الاّ صورت عمل چندان مهمّ نیست؛ مثلاً،‏‎ ‎‏ورود چندین آیۀ شریفه از سورۀ مبارکۀ «هَلْ اَتیٰ» در مدح علی علیه السلام و‏‎ ‎‏اهل بیت طاهرینش علیهم السلام به واسطۀ چند قرص نان و ایثار آنها نبوده،‏‎ ‎‏بلکه برای جهات باطنیّه و نورانیّت صورت عمل بوده؛ چنانچه در آیۀ شریفه‏‎ ‎‏اشاره ای به آن فرموده آنجا که فرماید: ‏اِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ الله لاٰ نُریدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً‎ ‎وَ لاٰ شُکُوراً؛‎[1]‎‏ بلکه یک ضربت علی علیه السلام که افضل از عبادت ثقلین ‏‎ ‎‏می باشد.‏‎[2]‎‏ نه به واسطۀ همان صورت دنیائی عمل بوده که کسی دیگر اگر آن‏‎ ‎‏ضربت را زده بود باز افضل بود، گرچه به ملاحظۀ موقعیت مقابلۀ کفر و اسلام،‏‎ ‎‏خیلی انجام این عمل مهم بوده که شاید شیرازۀ لشکر اسلام از هم پاشیده‏‎ ‎‏می شد، ولی عمدۀ فضیلت و کمال عمل آن حضرت، به واسطۀ حقیقت‏‎ ‎‏خلوص و حضور قلب آن حضرت بوده در انجام این وظیفۀ الهیّه؛ ولهذا‏‎ ‎‏مشهور است که وقتی غضب بر آن حضرت مستولی شد به واسطۀ جسارت آن‏‎ ‎‏ملعون، از کشتن او خودداری فرمود تا آنکه عمل به هیچ وجه شائبۀ انّیّت و‏‎ ‎‏جنبۀ یلی الخلقی نداشته باشد؛ با آنکه غضب آن ولی الله مطلقْ غضب الهی‏‎ ‎‏بود ولی باز عمل را خالص فرمود از توجه به کثرت، و یکسره خود را فانی در‏‎ ‎‏حقّ فرمود و عمل به دست حقّ واقع شد. و چنین عمل در میزان سنجش بر‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 16
‏نیاید و مقابلتْ چیزی با آن نکند. و ما در باب نیّت، ان شاءالله شرحی در این‏‎ ‎‏موضوع می نگاریم.‏

‏     و اکنون قلم را مصروف می نماییم در بیان مراتب حضور قلب. و از‏‎ ‎‏برای آن، مراتب و مقاماتی است بسیار که به طریق اجمال و نمونه مراتب کلّیّۀ‏‎ ‎‏آن را بیان می کنیم.‏

‏     باید دانست که عبادات مطلقاً ثنای مقام مقدّس ربوبیّت است به مراتب‏‎ ‎‏آن، که کلّیِ آن رجوع کند به ثنای ذات یا ثنای اسما و صفات و یا ثنای‏‎ ‎‏تجلّیات، تنزیهاً یا تقدیساً یا تحمیداً؛ و هیچ عبادتی به حسب سرّ و حقیقت،‏‎ ‎‏خالی از یک مرتبه از ثنای معبود نیست.‏

‏     بنابراین، اولْ مرتبۀ حضور قلب در باب عبادات، حضور قلب در‏‎ ‎‏عبادات است اجمالاً؛ و آن از برای همه کس میسور است. و آن، چنان است‏‎ ‎‏که انسان به قلب خود بفهماند که باب عبادات باب ثنای معبود است. و از اوّل‏‎ ‎‏عبادت تا آخر آن، به طور اجمال قلب را به این معنی که اشتغال به ثنای معبود‏‎ ‎‏دارد متوجّه و حاضر کند؛ گرچه خود نمی داند چه ثنایی می کند و ذات مقدس‏‎ ‎‏را به چه و با چه ثنا می کند و آیا این عبادت ثنای ذاتی است یا اسمایی یا غیر‏‎ ‎‏آن، تقدیسی یا تحمیدی است؛ مثل آنکه شاعری مدیحه ای برای کسی ‏‎ ‎‏بگوید و به طفلی بفهماند که این در مدح فلان است، ولی او نداند که ممدوح‏‎ ‎‏را با چه و به چه مدح و ثنا کرده؛ او اجمالاً می داند که مدح می کند گرچه‏‎ ‎‏تفصیلاً نداند. همین طور اطفال دبستان معارف محمّدی صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏که مدایح و ثناهایی را که به کشف کامل تامّ آن حضرت مکشوف و به وحی و‏‎ ‎‏افاضۀ حضرت حقّ جل جلاله بر قلب شریفش نازل شده، در پیشگاه‏‎ ‎‏مقدس می سرایند؛ گرچه خود نمی دانند که چه ثنایی می گویند و به چه و برای‏‎ ‎‏چه مدح می سرایند؛ ولی اوّل مرتبۀ کمال عبادات آنها آن است که قلب آنها‏‎ ‎‏در عبادت حاضر باشد که ثنای حقّ می کنم به ثنائی که حقّ تعالی برای خود‏‎ ‎‏فرموده و خاصّان درگاه به آن رطب اللّسان شده اند. بلکه اگر ثناگوئی به لسان‏‎ ‎‏اولیا کند بهتر است، زیرا از شوائب کذب و نفاق خالی شود؛ زیرا که در‏‎ ‎‏عبادات، و خصوصاً در نماز، ثناهایی است مشتمل بر دعاوی که جز کُمَّل‏‎ ‎


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 17
‏اولیا و خُلَّص اصفیاء(ع) کسی به آن نتواند قیام کرد؛ مثل قوله: ‏وَجَّهْتُ‎ ‎وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّمٰوٰاتِ وَ الاَرْض... ‏الخ.‏‎[3]‎‏ و مثل قوله:‏ اَلْحَمْدُلله ِ و اِیّاکَ‎ ‎نَعْبُد‏. و در اوضاع، مثل رفع ید در تکبیرات و سجده و غیر آن؛ که بیان هر یک‏‎ ‎‏در محل خود می آید، ان شاءالله ، و برای هرکس میسور نیست. و در ادعیۀ‏‎ ‎‏شریفۀ وارده از ناحیۀ مقدّسۀ ائمۀ اطهار علیهم السلام نظیر آن بسیار است که‏‎ ‎‏برای هرکس میسور نیست دعوت به آن دعاها؛ مثل بعض فقرات دعای‏‎ ‎‏شریف «کمیل». در این موارد شیخ کامل، شاه آبادی، روحی فداه،‏‎ ‎‏می فرمودند: «خوب است شخص داعی در این مقامات به لسان خودِ مصادر‏‎ ‎‏دعاعلیهم السلام دعا کند.»‏

‏     بالجمله، در اذکار و قراآت یا اعمال نماز قصد ثناجویی و مدیحه گویی‏‎ ‎‏به لسانِ مصدر آن، که به وجهی حقّ جلّ و علا و به وجهی رسول خاتم‏‎ ‎‏صلّی الله علیه و آله و سلّم است، برای امثال ما که سرّشان تصفیه نشده و‏‎ ‎‏تعلّقشان از غیر حقّ نبریده بهتر است. و در باب قرائت شمّه ای از این کلام‏‎ ‎‏پیش می آید، ان شاءالله .‏

‏     مرتبۀ دوم از حضور قلب، حضور قلب در عبادت است تفصیلاً. و آن، ‏‎ ‎‏چنان است که قلب عابد در جمیع عبادت حاضر باشد و بداند که حقّ را به چه‏‎ ‎‏توصیف می کند و چطور مناجات می کند. و از برای آن، مراتب و مقاماتی‏‎ ‎‏است بسیار متفاوت، حسب تفاوت مقامات قلوب و معارف عابدان.‏

‏     و باید دانست که احاطۀ تفصیلیّه به اسرار عبادات و کیفیّت مدح و ثنای‏‎ ‎‏به هر یک برای احدی جز کُمّل اصفیاء به طریق افاضه و وحی الهی ممکن‏‎ ‎‏نیست. و ما اینجا به طریق اجمال مراتب کلیّۀ آن را بیان می کنیم.‏

‏     پس، یک طایفه هستند که از نماز و سایر عبادات جز صورت و قشر و‏‎ ‎‏هیئت مُلکی آن را نمی دانند، ولی مفاهیم عرفیّۀ اذکار و ادعیه و قرائت را‏‎ ‎‏می فهمند؛ و حضور قلب آنها فقط آن است که در وقت ذکر یا قرائتْ مفاهیمِ‏‎ ‎‏آن را در قلب حاضر کنند و دل آنها با مناجات با حقّ حاضر باشد. و مهمّ برای‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 18
‏این طایفه آن است که حقایق را تقیید نکنند به همان معانی عرفیّه که خود‏‎ ‎‏فهمیدند و گمان نکنند که برای عبادات جز این صورتْ حقیقتی نیست؛ که‏‎ ‎‏این عقیده علاوه بر آنکه مخالف عقل و نقل است برای انسان خیلی ضرر دارد،‏‎ ‎‏و انسان را قانع و واقف می کند، و از سیر علمی و عملی باز می دارد. و یکی از‏‎ ‎‏شاهکارهای بزرگ شیطان آن است که انسان را به آن چیزی که پیش خودش‏‎ ‎‏است سرگرم و دلخوش می کند و به سایر حقایق و معارف و علوم بدبین می کند‏‎ ‎‏و از آن نتایج غریبه می گیرد.‏

‏     و طایفۀ دیگر آنانند که حقایق عبادات و اذکار و قرائت را می فهمند به‏‎ ‎‏قدم عقلی فکری؛ مثل آنکه، مثلاً، کیفیّت رجوع جمیع محامد را به حقّ با‏‎ ‎‏برهان عقلی می دانند، یا حقیقت صراط مستقیم، یا حقیقت معانی سورۀ‏‎ ‎‏توحید ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که اصول معارف است، ‏‏می دانند ولی با قدم فکر و عقل. واین‏‎ ‎‏طایفه حضور قلبشان در عبادت آن است که تفصیلاً قلبشان در ذکر این حقایق‏‎ ‎‏و محامد حاضر باشد و بفهمند که چه می گویند و چطور ثنا و ‏‏حمد حقّ ‏‎ ‎‏می کنند.‏

‏     و طایفۀ دیگر آنانند که حقایقی را که با قدم فکری و عقلی ادراک کردند، با‏‎ ‎‏لم عقل به لوح قلب رساندند و قلب آنها نیز به آن حقایق آشنا شده و ایمان‏‎ ‎‏آورده، زیرا که مرتبۀ ایمان قلبی با ادراک عقلی بسیار فرق دارد. بسیاری از‏‎ ‎‏امور است که انسان به عقل ادراک کرده و برهان نیز به آن اقامه نموده ولی به‏‎ ‎‏مرتبۀ ایمان قلبی و کمال آن که اطمینان است، نرسیده و دل او با عقلش در‏‎ ‎‏آن همراه نیست؛ مثل آنکه همۀ ماها یقین داریم که مردگان را حرکتی نیست و‏‎ ‎‏ضرری به ما از آنها نرسد و اگر تمام مردگان عالم را جمع کنند به قدر پشه ای از‏‎ ‎‏آنها به ما زیان نرسد، با این وصف چون این امر یقینیِ عقلی به لوح قلب وارد‏‎ ‎‏نشده و دل با خِرَد در این حکم همراه نیست، حکومت وَهْم در مملکت‏‎ ‎‏[‏‏وجود‏‏]‏‏ بر عقل غالب آمده، از مردگان خصوصاً در شب تاریک و محل خلوت‏‎ ‎‏وحشت می کند؛ با آنکه عقل می گوید تاریکی شب مؤثر در امری نیست و‏‎ ‎‏خلوت را نیز تأثیری نیست و مردگان را زیانی نمی باشد، حکم عقل را کنار‏‎ ‎‏گذاشته با قدم وهم راه می رود. ولی اگر مدّتی با مردگان محشور شد و در‏‎ ‎


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 19
‏مواقع هولناکْ شب به روز آورد و با اقدام در این امور به قلب رساند حکمِ‏‎ ‎‏عقلی را، دل با خرد همراه شده کم کم مرتبۀ اطمینان برایش حاصل می شود و‏‎ ‎‏دل او به هیچ وجه از آن نمی لرزد و شجاعانه اقدام به امر می کند. و همین طور‏‎ ‎‏است حال جمیع حقایق دینیّه و مطالب برهانیّۀ یقینیّه که مرتبۀ ادراک عقلی در‏‎ ‎‏آنها غیر از مرتبۀ ایمان و اطمینان است. و تا طالب حقّ و جویندۀ حقایق با‏‎ ‎‏ریاضات علمیّه و عملیّه و تقوای کامل عملی و قلبی، خود را به این مرتبه‏‎ ‎‏نرساند، صاحب قلب نشده؛ و اول مرتبۀ قلب، که یکی از لطایف الهیّه‏‎ ‎‏است، برای او حاصل نشده و به خلعت ایمان مخلّع نشده؛ بلکه به ‏‏مقتضای‏‎ ‎‏حدیث شریف: ‏اَلصَّلٰوةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِن5‏ و حدیث شریف: ‏اَلصَّلٰوةُ قُرْبٰانُ کُلِّ ‎ ‎‏تَقیّ.‏‎[4]‎‏ ممکن است گفت که انسان تا به مرتبۀ ایمان و تقوا نرسیده، صلوة‏‎ ‎‏معراج و مقرب او نیست، و باز شروع به سلوک و سیر إلی الله نکرده و مقیم در‏‎ ‎‏بیت نفس است.‏

‏     و طایفۀ دیگر، آنانند که علاوه بر آنکه این حقایق را به مرتبۀ قلب رسانده و‏‎ ‎‏به مقام کمال اطمینان رسیدند،با مجاهدات و ریاضات به مرتبۀ کشف و شهود‏‎ ‎‏رسیدند، و حقایق را با چشم ملکوتی و بصیرت الهیّه به مشاهدۀ حضوریه و‏‎ ‎‏حضور عینی دریابند. و از برای این سالکان نیز مراتبی است که تفصیل آن از‏‎ ‎‏حوصلۀ این اوراق خارج است؛ و این طایفه، از اهل شهود و کشف، حضور‏‎ ‎‏قلبشان در عبادت، عبارت از آن است که جمیع حقایقی را که صورت عباداتْ‏‎ ‎‏کاشف آنهاست، و اسراری را که اوضاع و اقوال عباداتْ مظاهر آنهاست،‏‎ ‎‏بالعیان مشاهده کنند؛ پس در وقت تکبیرات افتتاحیه، کشف حجب سبعه بر‏‎ ‎‏آنها گردیده و خرق آن را نمایند؛ و در تکبیر آخر، کشف سبحات جلال و‏‎ ‎‏جمال بر آنها گردیده به مناسبت قلوب آنها، و با استعاذۀ از شیطان قاطع‏‎ ‎‏طریق و جلوۀ اسم الله الجامع، وارد محامد گردند؛ چنانچه اشاره ای به آن در‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 20
‏محل خود بیاید، ان شاءالله .‏

‏     و سالکی که بدین مقام رسد، وارد در مقام دیگر از مقامات حضور قلب‏‎ ‎‏شود که آن، حضور قلب در معبود است؛ و از برای آن نیز مراتب بسیار است‏‎ ‎‏که اجمال آن به طریق کلی به سه مقام می رسد:‏

‏     یکی حضور قلب در جلوۀ فعلی معبود است؛ و آن عبارت از آن است‏‎ ‎‏که انسان با قدم فکر و برهان، علم حاصل کند که از منتهی النهایۀ حقایق مجردۀ‏‎ ‎‏عقلیه تا اخیرۀ تنزلات حقیقت وجود، تعینات وجود منبسط ـ که فیض اشراقی‏‎ ‎‏و تجلی فعلی حقّ است ـ می باشد؛ و این تجلی فعلی، مقام علم فعلی حقّ‏‎ ‎‏است که نفس حضور در محضر ربوبیت است، به مذهب عظمای فلاسفه؛ و‏‎ ‎‏شیخ جلیل اشراقی و فیلسوف عظیم الشأن طوسی ـ قدس سره ـ علم تفصیلی‏‎ ‎‏حقّ به موجودات را، عبارت از همین تجلی فعلی دانسته اند‏‎[5]‎‏؛ گرچه انحصار ‏‎ ‎‏علم تفصیلی به این مقامْ خلاف تحقیق است؛ لکن اصل مطلب که علم فعلی‏‎ ‎‏حقّ به موجودات تفصیلاً، عبارت از فیض مقدس است، صحیح و مطابق با‏‎ ‎‏برهان و عیان است.‏

‏     و اگر کسی چنین علمی برهاناً پیدا کرد، اول مرتبۀ حضور قلب در معبود‏‎ ‎‏برای او دست دهد؛ و آن عبارت از آن است که در همۀ اوقات، و خصوصاً‏‎ ‎‏وقت عبادت که موقع حضور است، ملتفت باشد که عالمْ محضر ربوبیت‏‎ ‎‏می باشد، و جمیع موجودات نفس حضور در محضر مقدسند و تمام حرکات و‏‎ ‎‏سکنات و عبادات و طاعات و معاصی و مخالفات در محضر حقّ و حضور‏‎ ‎‏مقدسش واقع شود؛ و کسی که این عقیدۀ صادقانه را به هم رسانید به مقتضای‏‎ ‎‏فطرت الهیّۀ احترام محضر و حفظ حضور، البته از مخالفت حقّ فطرتاً ممنوع‏‎ ‎‏شود، زیرا که احترام محضر و ادب حضور از فطرتهای الهیّه ای است که انسان بر‏‎ ‎‏آن مفطور است، خصوصاً که محضرْ محضر کامل عظیم جمیل منعم باشد که‏‎ ‎‏احترام هر یک مستقلاً در کتاب فطرت، که افصح کتب الهیّه است، ثبت‏‎ ‎‏است؛ و اگر ما با علم به این حقیقت، حفظ حضرت نکردیم، برای آن است که‏‎ ‎ 


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 21
‏از حدّ ادراک و عقل به مقام ایمان و قلب نرسیده، چنانچه اشاره ای به آن شد؛‏‎ ‎‏و الاّ انسان به موافقت فطرتْ مجبول و مفطور است.‏

‏     بالجمله، مرتبۀ اولِ حضور قلب در معبود، آن است که با علم برهانی‏‎ ‎‏عالم را محضر ربوبیت بداند، و عبادت خود، و خود، و جمیع حرکات باطن‏‎ ‎‏و ظاهر خود را، عین حضور و نفسِ محضر بداند؛ و البته ثناگویی چنین‏‎ ‎‏شخصی که خود و ثنای خود را در محضر می داند، با محجوبین از این حقیقت‏‎ ‎‏فرقها دارد.‏

‏     و مرتبۀ دوم حضور قلب، در تجلی فعلی، مرتبۀ ایمان و اطمینان است‏‎ ‎‏که از تذکر حبیب در سرّ و علن و مناجات با ذات مقدس و خلوت با او حاصل‏‎ ‎‏گردد، و در این صورت نورانیت عبادت بسیار گردد، و سرّی از اسرار عبادت بر‏‎ ‎‏قلب عابد منکشف گردد؛ و پس از ریاضات و مجاهدات و دوام تذکر و عشق ‏‎ ‎‏به حضور وخلوت و تضرع و انقطاع تام، سالک از مرتبۀ اطمینان و عرفان، به‏‎ ‎‏مرتبۀ شهودو عیان رسد، و حقّ به تجلی فعلی، مناسب با قلبش، به سرّ قلب او‏‎ ‎‏تجلی کند؛ پس قلب لذت حضور را دریابد و عشق به حقّ به هم رساند، و لذت‏‎ ‎‏فیض حضورْ او را از عبادت غافل کند، پس، از خود و عبادت محجوب شود و‏‎ ‎‏از عالم فانی گردد و به تجلی فعلی مشغول شود؛ و این حال که در حد تمکین‏‎ ‎‏رسید و از تلوین خارج شد، کم کم نمونۀ تجلّیات اسماییه در قلب سالک بروز‏‎ ‎‏کند که مرتبۀ دیگر از حضور قلب در معبود است؛ یعنی به مقام تجلّیات‏‎ ‎‏اسمایی؛ و از برای این مقام، علاوه بر آنکه با مقامات در مراتب سابقه، به‏‎ ‎‏تفصیلی که مذکور شد، شریک است، مراتب کثیرۀ دیگر است که از احصای‏‎ ‎‏کلیات آن ـ فضلاً از جزئیاتش ـ طاقت بشری عاجز است؛ و نمونۀ آن، آن است‏‎ ‎‏که چون انسان مرآت اسم جامع و مربوب اسم اعظم است، جامع جمیع‏‎ ‎‏تجلّیات اسماییه، جمعاً و فرقاً، تواند بود. پس به طریق فرق، هزار اسم‏‎ ‎‏کلیِ الهی را بر قلب او هزار تجلی است؛ و جمعاً هر یک از اسما مزدوجاً با‏‎ ‎‏اسم دیگر یا با دو اسم یا سه اسم تا آخر اسما، و همین طور مراتب متصورۀ‏‎ ‎‏ترکیبات اسمایی در این هزار اسم کلی، به حسب هر ترکیبی، تجلی ممکن‏‎ ‎‏است واقع شود؛ و نیز قلب انسان، که قابل این تجلّیات است، خود مظهر‏‎ ‎


کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 22
‏جمیع اسما است، و به طریق کلی مظهر هزار اسم است؛ و به اعتبار‏‎ ‎‏مظهریت هر یک، جمعاً و تفریقاً، و در مراتب جمع، به همان ترتیب که ذکر‏‎ ‎‏شد، تجلّیات مختلف شود؛ و این عدد را باید گفت از حوصلۀ احصاء خارج‏‎ ‎‏است: ‏وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لاٰ تُحْصُوهٰا.‎[6]‎‏ و آن حدیثی که از حضرت‏‎ ‎‏امیرالمؤمنین منقول است که فرمود: «رسول اکرم صلی الله علیه و آله در وقت‏‎ ‎‏رحلت، به من هزار باب از علم مفتوح فرمود که از هر بابی هزار باب مفتوح‏‎ ‎‏شد»‏‎[7]‎‏ شاید اشاره ای به فتح تجلّیات فرقی باشد.‏

‏    ‏‏و پس از تجلّیات اسماییه، نمونۀ تجلّیات ذاتیه که آخر مرتبۀ حضور ‏‎ ‎‏قلب در معبوداست، حاصل شود؛ و از برای آن نیز مراتبی است؛ و ما چون از‏‎ ‎‏اکثر مراتب حضور قلب محجوبیم، از این جهت به ذکر اجمالی اکتفا کردیم؛‏‎ ‎‏و بهتر آن است که به مراتب اولیۀ حضور قلب بپردازیم و از تذکر آن شاید‏‎ ‎‏نتیجۀ مطلوبه بگیریم.‏

‎ ‎

کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 23

  • )) «ما فقط برای وجه خدا (رضای خدا) شما را اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم.» (دهر / 9)
  • )) اشاره به حدیث شریف نبوی که از طرق مختلف و با عبارات متعدد روایت شده است. از آن جمله: لضربة علیٍّ خیرٌ من عبادة الثَّقَلَیْن. بحارالانوار، ج 39، ص 2، «تاریخ امیرالمؤمنین»، باب 70، حدیث 1.
  • )) «رو به سوی کسی کردم که آسمانها و زمین را آفرید...» (انعام/79)
  • )) «نماز وسیلۀ نزدیک شدن هر شخص پرهیزکار (به خدا) است.» من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 56، «کتاب الصّلوة»، «باب فضل الصّلوة»، حدیث 16. عیون اخبارالرّضا، ج 2، ص 7، باب 30، حدیث 16.
  • )) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 220.
  • )) «اگر نعمتهای خدا را بشمارید شمارش آن نتوانید کرد.» (نحل/ 18 و ابراهیم/ 34)
  • )) خصال، ج 2، ص 642، حدیث 21 تا 53. بحارالانوار، ج 22، ص 463، «تاریخ نبیّنا»، «ابواب مایتعلّق بارتحاله...»، باب 1، حدیث 14.