احیای موات
موات، زمین معطلی است که انتفاعی از آن برده نمی شود؛ خواه به جهت قطع شدن آب از آن، یا برای استیلای آب ها یا رمل یا شوره نمک یا سنگ ها بر آن، یا به جهت بیشه شدن و پیچیده شدن نی و درخت ها در آن، یا به جهت غیر این ها. و موات بر دو قسم است:
اول: موات اصلی است؛ و آن زمینی است که مسبوق به ملک و احیا نباشد ـ اگرچه احراز چنین چیزی غالباً، بلکه به طور کلی مشکل بلکه ممنوع است ـ و ملحق به موات اصلی می باشد زمینی که مسبوق بودن آن به ملک و احیا معلوم نباشد.
دوم: موات عارضی است؛ و آن زمینی است که خرابی و موات شدن بعد از حیات و آباد بودنش بر آن عارض شود مانند زمین ویرانی که دارای آثار نهرها و مانند این ها است و قریه های مخروبی که آثار آبادانی آن باقی مانده است.
مسأله 1 ـ زمین موات اصلی اگرچه مال امام علیه السلام است ـ زیرا از انفال می باشد، چنان که در کتاب خمس گذشت ـ لیکن در زمان غیبت حضرت صاحب الامر علیه السلامبرای هر کس جایز است که با شروطی که می آید آن را احیا کرده و به عمران آن اقدام نماید. و احیا کنندۀ آن بنابر اقوی مالک آن می شود چه در دارالاسلام باشد یا در دارالکفر و چه در زمین خراج باشد مانند زمین عراق یا در غیر آن و چه احیا کنندۀ آن مسلمان باشد یا کافر.
مسأله 2 ـ زمین موات عارضی، که مسبوق به ملک و احیا بوده است در صورتی که مالک شناخته شده ای نداشته باشد بر دو قسم می باشد:
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 209
اول: زمینی که اهل آن هلاک شده باشند و به سبب گذشت زمان و مرور ایام بدون مالک شده باشد و این مانند زمین های ویران و قراء و بلاد مخروبه و قنات های از بین رفته ای است که مربوط به اقوام گذشته بوده که نام و نشانی از آن ها باقی نمانده، یا به اقوام و افرادی نسبت داده می شود که فقط نام آن ها شناخته شده است.
دوم: زمینی که چنین نباشد و طوری نباشد که بدون مالک شمرده شود، بلکه مربوط به مالکی است که وجود دارد، ولی شخص آن شناخته شده نمی باشد و به این زمین «مجهول المالک» گفته می شود. اما قسم اول، در این که از انفال است و این که احیای آن جایز می باشد و احیا کننده مالک آن است، مانند زمین موات اصلی است؛ پس احیای زمین های ویرانی که آثار نهرها و جوی ها و مرزها در آن ها باقی است و لایروبی قنات ها و چاه های پر شده و تعمیر قریه های مخروب و شهرهای قدیمی که بدون مالک باقی مانده اند، جایز می باشد و با آن ها معاملۀ مجهول المالک نمی شود و به اذن حاکم شرع و یا خریدن از او نیازی نیست، بلکه محیی و تعمیر کننده، با احیا و تعمیرشان مالک آن می شوند. و اما قسم دوم، احتیاط (واجب) آن است که در احیا و اقدام به تعمیر و تصرف در آن، از حاکم شرع طلب اذن شود، چنان که احتیاط (واجب) این است که با آن معاملۀ مجهول المالک شود، به این که از صاحب آن جستجو گردد و بعد از یأس از صاحبش عین آن را از حاکم شرع بخرد و ثمن آن را صرف فقرا نماید، یا این که آن را از حاکم شرع در مقابل اجرت معینی اجاره کند یا اجرت المثل آن را در صورت انتفاع از آن تقدیر کند و وجه الاجاره را به فقرا صدقه دهد؛ و احتیاط (مستحب) آن است که (در صدقه دادن) از حاکم شرع طلب اذن نماید. البته اگر معلوم باشد که مالکش از آن اعراض کرده یا اهل آن از آن جا کوچ کرده اند و آن را برای قوم دیگری گذاشته اند، بدون اشکال احیا و تملکش جایز می باشد.
مسأله 3 ـ اگر آنچه که خرابی بر آن عارض شده مربوط به مالک معلومی باشد، پس اگر مالک آن از آن اعراض نموده باشد، هر کس حق دارد آن را احیا و تملک نماید و اگر از آن اعراض ننموده باشد، در صورتی که به طور موات آن را باقی گذاشته تا با همان حالت برای علف دادن چهارپایش یا فروختن علف یا نی آن و مانند این ها، از آن استفاده ببرد ـ که چه بسا از موات آن بیشتر از احیا شدۀ آن استفاده نماید ـ پس در چنین صورتی بدون
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 210
اشکال کسی حق ندارد بدون اذن صاحبش در آن تصرف نموده و آن را احیا نماید. و همچنین است اگر همت بسته که آن را احیا کند و بر آن عزم دارد و تأخیر اشتغال به آن، به خاطر جمع آوری آلات احیا و تهیّۀ وسائلی می باشد که توقع حصول آن ها می رود، یا به جهت انتظار کشیدن وقت مناسب احیا می باشد. و اما اگر تعمیر زمین و اصلاح آن را رها کرده باشد و آن را تا خرابی باقی بگذارد از جهت بی اعتنایی به شأن آن و اهتمام نداشتن و توجه نکردن به مرمت و عازم نبودن به احیای آن به خاطر آن که احتیاجی به آن ندارد یا مشغول تعمیر غیر آن است پس مدت مورد توجهی مهجور باقی بماند تا به خرابی کشیده شود، پس در صورتی که سبب ملک مالک، غیر از احیا باشد مثل این که با ارث یا خریدن مالک آن شده باشد، در این صورت کسی حق ندارد بدون اذن صاحبش دست روی آن بگذارد و آن را احیا کرده و در آن تصرف نماید و اگر کسی آن را احیا کند و در آن تصرف نماید و با زراعت و غیر آن از آن استفاده ببرد باید اجرت آن را به مالکش بدهد. و اگر سبب ملک مالک، احیا باشد، به این که زمین، موات بالاصل بوده و او آن را احیا نموده و مالک آن شده است و پس از آن، آن را معطل گذاشته و تعمیر آن را ترک نموده تا آن که خراب شده است بعضی از فقها احیای آن را برای غیر او اجازه داده اند، ولی نهایت اشکال را دارد، بلکه اجازه نداشتن دیگری، خالی از قوت نمی باشد.
مسأله 4 ـ همان طور که احیای قریه های ویران شده و بلاد قدیمی که اهل آن منقرض شده اند و بدون مالک مانده اند به مزرعه یا مسکن قرار دادن و غیر این ها جایز است، همچنین جایز است که اجزای باقی ماندۀ آن ها را از سنگ ها و چوب ها و آجرها و غیر این ها حیازت نمود و اگر حیازت کننده به قصد تملک آن ها را بردارد، مالک آن ها می شود. مسأله 5 ـ اگر زمین موقوفه باشد و موات و خرابی بر آن عارض شود چنانچه از موقوفات قدیم و ویرانی است که کیفیت وقف آن ها معلوم نمی باشد ـ که وقف خاص است یا عام یا وقف بر جهات است ـ و از استفاضه و شهرت هم فقط معلوم است که وقف بر اقوام گذشته ای است که از آن ها نه اسمی باقی مانده و نه اثری، یا وقف بر قبیله ای است که فقط اسمی از آن مانده است ظاهر آن است که از انفال می باشد؛ پس احیای آن جایز می باشد، چنان که زمین موات مسبوق به ملک بر همین حال است. و اگر معلوم باشد که
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 211
وقف بر جهات است ولی متعین نباشد، به این که معلوم باشد که وقف است یا بر مسجدی یا زیارتگاهی یا قبرستانی یا مدرسه ای یا غیر آن ها و عیناً معلوم نباشد، یا معلوم باشد که وقف بر اشخاصی است که شناخته شده نیستند؛ مانند این که معلوم باشد که مالک آن بر ذریه اش وقف نموده ولی واقف و ذریه اش شناخته شده نیستند، ظاهر آن است که در حکم موات مجهول المالک می باشد که قول به انفال بودن آن به مشهور فقها نسبت داده شده است و تحقیقاً گذشت که دارای اشکال است، بلکه قول به انفال بودن آن در اینجا مشکل تر است و احتیاط (واجب) آن است که کسی که اراده کرده که آن را احیا و تعمیر نموده و با زراعت یا غیر آن از آن استفاده نماید، از حاکم شرع طلب اذن کند و در صورت اول اجرت المثل آن را در وجوه برّ (خیرات) و در صورت دوم بر فقرا مصرف نماید، بلکه احتیاط ـ خصوصاً در اول ـ آن است که به حاکم شرع مراجعه شود. و اما اگر بر وقفی که محل مصرف آن یا موقوف علیهم آن معلوم است، موات عارض شود، سزاوار نیست که اشکال شود در این که اگر کسی آن را احیا و تعمیر نماید صرف نمودن منفعت آن در محل مصرف معلوم آن در صورت اول بر او واجب است و در صورت دوم که موقوف علیهم معلوم می باشند، بر او واجب است که به آن ها برساند اگرچه متولی یا موقوف علیهم اصلاح و تعمیر و مرمّت آن را ترک کرده باشند تا آن که خراب شود. لیکن با وجود متولی معلوم، کسی بدون اذن او یا اذن از حاکم شرع در صورت نبود او در صورت اول و در صورت دوم بدون اذن متولی یا موقوف علیهم در صورتی که وقف خاص باشد یا اذن حاکم در صورتی که وقف عام باشد، حق احیا و تصرف را در آن ندارد.
مسأله 6 ـ اگر زمین موات بالاصل، حریم زمین آباد مملوکی باشد احیای آن برای غیر مالک آن جایز نمی باشد و اگر آن را احیا کند مالک آن نمی شود. و توضیح آن این است: کسی که مواتی را برای احداث چیزی از قبیل خانه یا باغ یا مزرعه یا غیر آن ها احیا می کند، این چیزی را که احداث کرده مقداری از زمین موات که نزدیک این چیز حادث است تا حدّ و اندازه ای که جهت استفادۀ کامل از آن، محتاج به آن است و عادتاً به مصالح آن تعلق دارد، تابع آن چیز حادث قرار می گیرد و این مقدار تابع، حریم آن متبوع نامیده می شود. و مقدار حریم در زیادی و کمی به اختلاف صاحب حریم است و آن به خاطر آن است که
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 212
مصالح و حریم چیزهایی که به حریم نیاز دارند، متفاوت می باشند؛ پس حریمی که خانه به آن نیازمند است به حسب عادت غیر آن است که مثلاً چاه و نهر به آن احتیاج دارد؛ و همین طور در بقیۀ چیزها. بلکه به اختلاف بلاد و نیز به اختلاف عادت ها، مختلف می شود. بنا بر این اگر شخصی بخواهد اطراف چیزی را که دارای حریم است احیا کند، برایش جایز نیست که مقدار حریم را بدون اذن مالک و رضایت او احیا کند و اگر آن را احیا کرد مالکش نمی شود و غاصب می باشد.
مسأله 7 ـ حریم خانه، جای ریختن خاک و زباله و خاکستر آن و جای ریختن آب و برف آن و راه دخول و خروج از آن در طرفی است که درب به آن باز می شود. پس اگر خانه ای را در زمین موات بنا کند، این مقدار از موات در اطراف آن، تابع خانه می باشد؛ پس کسی حق ندارد که بدون رضایت صاحب خانه، آن مقدار را احیا کند. و مقصود از استحقاق محل مرور در جلو درب خانه، استحقاق آن به طور مستقیم و در امتداد زمین موات نیست، بلکه منظور آن است که راهی برای او باقی بماند که خودش و عیال و میهمان ها، و متعلقات او از چهارپایان و بارها و اشیای سنگین بدون سختی داخل و خارج شود به هر نحوی که باشد. بنا بر این برای دیگری جایز است آنچه را که در مقابل درب او از موات قرار گرفته است احیا کند در صورتی که برای او راه ولو به صورت مایل و کج باقی بماند. و حریم دیوار ـ اگر جزء خانه نباشد، به این که مثلاً جدار حصار یا باغ یا غیر این ها باشد ـ آن مقداری است که برای ریختن خاک و آلات و خیساندن گل در صورتی که شکسته و منهدم شود و احتیاج به ساختن و ترمیم داشته باشد نیاز به آن دارد. و حریم نهر مقداری است که گل و خاک نهر در صورتی که احتیاج به لایروبی پیدا کند ریخته می شود و محل عبور بر کنارۀ آن جهت مواظبت و اصلاح آن به قدری که احتیاج به آن دارد می باشد. و حریم چاه مقداری است که برای کشیدن آب و استفاده از آن در جایی که کسی که آب از چاه می کشد می ایستد در صورتی که استفاده از چاه با دست باشد؛ و جای دولاب و تردّد چهارپا است در صورتی که استفاده از آن به وسیلۀ این ها باشد؛ و جای ریختن آب و جایی که در آن جا جهت آب خوردن گله یا زراعت از قبیل حوض و مانند آن آب جمع می شود؛ و جایی که گل و غیر آن در صورت احتیاج به بیرون آوردن ریخته
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 213
می شود. و حریم چشمه مقداری است که جهت استفاده یا اصلاح و حفظ آن همانند چیزهای دیگر به آن نیاز می باشد.
مسأله 8 ـ برای هر کدام از چاه و چشمه و قنات؛ یعنی چاه آخری قنات که آب از آن می جوشد و به آن چشمۀ چاه و مادر چاه ها گفته می شود و همچنین غیر آن در صورتی که منشأ آب باشد، برای هر کدام از این ها حریم دیگری است به معنای دیگر و آن مقداری است که کسی بدون اذن صاحب آن ها حق ندارد در کمتر از آن مقدار، چاه یا قنات دیگری احداث نماید. بلکه احتیاط (مستحب) ملاحظۀ چنین حریمی است بین دو قنات مطلقاً، اگرچه جواز آن در غیر آنچه که ذکر شد اشبه می باشد. و مقدار حریم در چاه چهل ذراع است در صورتی که حفر آن به جهت آب خوردن گله ـ از قبیل شتر و مانند آن ـ از آن چاه باشد. و شصت ذراع است در صورتی که به جهت زراعت و غیر آن باشد؛ پس اگر شخصی چاهی را در زمین موات احداث نماید، شخص دیگر حق ندارد بدون اذن صاحب آن، چاه دیگری در کنار آن، بلکه مادامی که فاصلۀ بین آن ها چهل ذراع یا شصت و بیشتر ـ بنابر آنچه که به تفصیل گفته شد ـ نباشد احداث نماید. و مقدار حریم در چشمه و قنات در زمین سخت پانصد ذراع و در زمین سست هزار ذراع می باشد؛ پس اگر انسانی چشمه یا قناتی را در زمین موات سخت احداث نماید و دیگری بخواهد یکی دیگر احداث نماید باید پانصد ذراع از او دور باشد و اگر در زمین سست باشد باید هزار ذراع از آن دور شود. و اگر فرض شود که دومی به اولی ضرر می رساند و آب آن کم می شود با این که به مقدار حریم دور است، احتیاط واجب ـ اگر اقوی نباشد ـ آن است که دوری را به قدری زیاد کنند که ضرر برطرف شود یا صاحب اولی رضایت بدهد.
مسأله 9 ـ اعتبار دوری مذکور در قنات، فقط در احداث قنات دیگری است ـ چنان که در بالا به آن اشاره کردیم ـ و اما احیای مواتی که در حوالی آن است برای زراعت یا ساختمان یا غیر این ها مانعی از آن نیست در صورتی که مقداری که جهت آب کشیدن یا آب خوردن یا اصلاح و لایروبی و غیر این ها از آنچه که در مطلق چاه ذکر شد، از جوانب آن باقی بماند، بلکه احیای مواتی که بالای چاه ها و مابین آن ها است در صورتی که از اطراف حلقه های آن ها مقداری که جهت مصالح آن احتیاج به آن است باقی بماند مانعی
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 214
ندارد. پس صاحب قنات از احیای بالای آن ها جهت زراعت و غیر آن ـ در صورتی که ضرری برای قنات نداشته باشد ـ حق جلوگیری ندارد.
مسأله 10 ـ تحقیقاً گذشت که دوری مذکور در قنات فقط نسبت به چاهی که محل جوشیدن آب یا منشأ آن است ملاحظه می شود و اما چاه های دیگری که محل جریان آب می باشند رعایت این فاصله بین آن ها لازم نیست، پس اگر نفر دوم قناتی را در زمین سخت احداث کند و سرچشمۀ آن پانصد ذراع از محل جوشیدن قنات اولی دور باشد سپس در چاه هایی که مجرای آب می باشند به قدری به دیگری نزدیک شود که فاصله بین چاه های اولی و چاه های دومی مثلاً به ده ذراع برسد، صاحب قنات اولی حق منع او را ندارد. البته اگر فرض شود که نزدیکی آن ها به این چاه ها از جهت جذب کردن آبی که در آن جریان دارد یا از جهت دیگر، ضرر می زند باید به حدی که دفع ضرر شود، از آن دور شود.
مسأله 11 ـ قریه ای که در زمین موات ساخته شده است دارای حریمی می باشد که کسی حق احیای آن را ندارد و اگر آن را احیا کرد مالکش نمی شود. و حریم قریه آن چیزی است که به مصالح قریه و مصالح اهل آن تعلق دارد؛ از قبیل راه هایی که از آن شروع می شود و راه هایی که به آن ختم می گردد و مسیل آب قریه و جای جمع شدن خاک و زبالۀ آن و جای ریختن کود و خاکستر آن و راه آب و مجمع اهالی آن جهت مصالح اهالی بر حسب عادتشان و مدفن مرده ها و محل چرای گله و محل جمع آوری هیزم آنان و غیر این ها. و منظور از قریه، خانه ها و مسکن هایی است که در کنار هم، محل سکونت می باشند، پس این حریم برای آبادی و مزرعه ای که دارای چندین کشتزار و باغ های متصل به هم است که از خانه ها و مسکن ها و ساکنین خالی است ثابت نمی باشد؛ پس اگر شخصی قناتی را در فلاتی احیا نماید و زمین پهناوری را به مقداری که آب آن قنات برایش کافی می باشد احیا کند و در آن زراعت نموده و نخیل و درخت ها را در آن بکارد، موات مجاور زمین احیا شده، حریم آن نمی باشد تا چه رسد به تپّه ها و کوه های نزدیک آن، بلکه اگر بعد از این، در آن زمین احیا شده، خانه ها و مسکن هایی را احداث کند تا این که قریۀ بزرگی شود، ثبوت حریم برای آن مشکل می باشد؛ البته اگر آن ها را در کنار
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 215
مزرعه و باغ ها در زمین های موات احداث کند ظاهر آن است که حریم برای آن ها ثابت می شود، بلکه ثبوت بعضی حریم ها از قبیل چراگاه گله برای آن، مطلقاً بعید نیست، چنان که خود مزرعه هم حریمی دارد و آن، مقداری است که در مصالحش به آن نیاز دارد و از مرافق آن می باشد از قبیل راه های دخول و خروج و محل خرمن و جای آرمیدن گله و محل جمع آوری کود و خاک آن و غیر این ها.
مسأله 12 ـ حدّ چراگاه که حریم قریه و محل چیدن هیزم آن است، مقداری است که اهالی آن به حسب عادتشان نیازمند آن می باشند به طوری که اگر منع کننده ای آن ها را جلوگیری نموده یا مزاحمی برای آن ها مزاحمت فراهم نماید هر آینه در تنگی و حرج واقع می شوند. و این به زیادی اهالی و کمی آنان و زیادی گله ها و چهارپاها و کمی آن ها مختلف می باشد و لذا مقدار آن از نظر وسعت و ضیق در طول و عرض، متفاوت می شود. مسأله 13 ـ اگر زمین مواتی در نزدیکی زمین آبادی باشد و از حریم و مرافق آن نباشد برای هر کس جایز است که آن را احیا کند و اختصاص به مالک آن زمین آباد نداشته و اولویتی هم ندارد، پس اگر مثلاً کناره ای از شط در نزدیکی زمین احیا شده یا باغی پیدا شود مانند بقیۀ زمین های موات می باشد و کسی که به احیا و حیازت آن سبقت بگیرد، مال او می باشد و صاحب زمین یا باغ حق منع او را ندارد.
مسأله 14 ـ حریم قنات ـ که به پانصد یا هزار ذراع تقدیر می شود ـ بدون اشکال ملک صاحب قنات نبوده و متعلق حق او ـ که از تصرفات غیر او بدون اذنش، منع کند ـ نمی باشد، بلکه ـ همان طور که گذشت ـ فقط حق دارد از احداث قنات دیگر جلوگیری نماید. و ظاهر آن است که حریم قریه هم ملک ساکنین و اهالی آن نمی باشد، بلکه آن ها حق اولویت دارند. و اما حریم نهر و خانه، ملک مالک آن چیز صاحب حریم است، با تردّدی که هست، اگرچه خالی از وجه نمی باشد، پس برای او جایز است که به طور جداگانه آن را بفروشد مانند بقیۀ ملک ها.
مسأله 15 ـ آنچه که از حریم بعضی املاک گذشت، فقط در جایی است که در زمین موات به صورت تنها (بدون مجاور) احداث شود. و اما در املاکی که مجاور هم می باشند،
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 216
(در بین آن ها) حریمی نمی باشد؛ پس اگر دو مالک که همسایه هستند دیواری را در بین، احداث کنند، حریمی برای آن، در دو طرفش نمی باشد. و اگر یکی از آن ها در آخر حدود ملکش دیوار یا نهری را احداث کند آن ها حریمی در ملک دیگری ندارند. و همچنین اگر یکی از آن ها قناتی را در ملک خودش حفر نماید دیگری هم حق دارد که قنات دیگری در ملک خودش احداث کند اگرچه حدّی بین آن ها نباشد.
مسأله 16 ـ جماعتی از فقها ذکر کرده اند که برای هر یک از دو مالک همسایۀ هم، جایز است که در ملک خودش هر طور و در هر جا که بخواهد، تصرف نماید اگرچه مستلزم ضرر بر همسایه باشد، لیکن اطلاق آن اشکال دارد و احتیاط (واجب) آن است که آنچه که سبب پیدا شدن فساد در ملک همسایه شود، جایز نباشد، بلکه خالی از قرب نمی باشد ـ مگر آن که در ترک آن حرج یا ضرری برای او باشد پس در چنین صورتی آن تصرف جایز است ـ مانند این که چیزی را به شدت بکوبد به طوری که موجب تکان خوردن دیوار همسایه شود و خللی در آن ایجاد کند یا آب را در ملک خودش حبس کند به طوری که رطوبت آن در دیوار همسایه نفوذ کند یا چاه فاضلاب یا مستراحی در نزدیکی چاه همسایه احداث کند که موجب فساد آب آن شود، بلکه و همچنین است اگر چاهی را در نزدیکی چاه او حفر نماید که موجب کم شدن آب چاه همسایه شود و این به جهت جذب چاه دومی از آب چاه اولی باشد و اما اگر از جهت این باشد که دومی عمق بیشتری دارد و در سمت مجرای آب قرار گرفته است که آب از رگه های زمین، قبل از آن که به چاه اول برسد به این چاه سرازیر می شود، ظاهراً مانعی ندارد و تشخیص این دو صورت به درک صاحبان حدس صائب از اهل خبره می باشد. و همچنین بلند نمودن ساختمان اگرچه مانع آفتاب و مهتاب و هوا باشد مانعی ندارد، یا این که خانه اش را مثلاً محل دباغی یا نانوایی قرار دهد، اگرچه همسایه از بو و دود آن در اذیت باشد، در صورتی که به قصد اذیت کردن او نباشد. و همچنین احداث سوراخی در دیوارش به خانۀ همسایه که موجب اشراف به آن یا جذب نمودن هوا شود؛ زیرا آنچه که حرام است، نگاه کردن به خانۀ همسایه می باشد نه مجرد سوراخ کردن دیوار.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 217
مسأله 17 ـ مخفی نباشد که شأن همسایه شدید است و تشویق شرع اقدس بر رعایت آن مورد تأکید است و اخباری که در وجوب خودداری از اذیت همسایه و در تشویق به حسن همجواری است آن قدر زیاد می باشد که قابل شمارش نمی باشد: که از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است که فرمود: «جبرئیل مرتب مرا به همسایه سفارش می کرد تا این که گمان کردم که به زودی او را از ورثه قرار می دهد». و در حدیث دیگر است که: «پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام و سلمان و اباذر ـ راوی می گوید: و شخص دیگری را که فراموش کردم و گمان دارم که مقداد بود ـ دستور داد که در مسجد به بالاترین صدا ندا کنند کسی که همسایه اش از بدی های او در امان نباشد، ایمان ندارد و آن ها سه مرتبه ندا کردند». و در کتاب کافی است از امام صادق از پدر بزرگوارش امام باقر علیهماالسلامنقل می کند که فرمود: «در کتاب علی علیه السلام خواندم که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بین مهاجرین و انصار و کسانی که به آن ها ملحق شدند از اهل یثرب، نوشت که همسایه مانند خود انسان است؛ نه ضرر می رساند و نه ستم می کند و احترام همسایه بر همسایه مانند حرمت مادر او است». و شیخ صدوق به اسناد خود از امام صادق علیه السلام و او از امیرالمؤمنین علیه السلامو او از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلمنقل کرده که فرموده: «کسی که همسایه اش را اذیت کند خداوند بر او بوی بهشت را حرام می کند و جایگاهش جهنم است و آن بد جایگاهی است. و کسی که حق همسایه اش را ضایع کند از ما نمی باشد».
و از امام رضا علیه السلام است که: «از ما نیست کسی که همسایه اش از شر او در امان نباشد». و از امام صادق علیه السلاماست که فرمود ـ حال آن که خانه مملوّ از جمعیت بود ـ : «بدانید که از ما نیست کسی که حسن همجواری با همسایۀ خود نداشته باشد». و از امام صادق علیه السلاماست که فرمود پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلمفرموده: «حسن همجواری خانه ها را آباد می کند و عمرها را طولانی می کند».
پس بر هر کسی که ایمان به خدا و پیغمبر خدا و روز آخرت دارد واجب است که از هر چه که همسایه را اذیت می کند اجتناب کند؛ اگرچه چیزی نباشد که موجب فساد یا ضرر در ملک همسایه شود؛ مگر آن که در ترک آن، ضرر فاحشی برای خودش باشد. و شکی نیست که مانند سوراخ دیوار که موجب اشراف بر خانۀ همسایه است، اذیت به همسایه
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 218
است و چه اذیتی؟! و همچنین است احداث آنچه که همسایه از بو یا دود یا صدای آن اذیت می شود، یا احداث چیزی که از رسیدن هوا به او یا از تابیدن آفتاب بر او و غیر این ها جلوگیری می نماید.
مسأله 18 ـ در تملک با احیا شرط است که شخصی به وسیلۀ تحجیر بر او سبقت نگرفته باشد؛ زیرا تحجیر برای تحجیر کننده مفید اولویت است، پس او نسبت به احیا و تملک مورد تحجیر، از غیر خودش اولی می باشد؛ بنا بر این، حق جلوگیری دارد. و اگر بر تحجیر کننده زور بگوید و آن را احیا کند مالک آن نمی شود. و منظور از «تحجیر» این است که آنچه دلالت بر ارادۀ احیا نماید احداث کند مانند قرار دادن سنگ ها یا جمع نمودن خاک یا کندن پایه یا فرو بردن تخته، یا نی یا مانند این ها در اطراف و جوانب آن، یا این که شروع کند در احیای آنچه که احیای آن را اراده نموده است، مانند این که چاهی از چاه های قنات مندرسی که احیای آن را اراده نموده است حفر کند، زیرا کندن آن نسبت به بقیۀ چاه ها تحجیر می باشد، بلکه و نسبت به زمین های مواتی که بعد از جریان از آب قنات آبیاری می شوند؛ پس کسی حق احیای آن قنات و احیای آن زمین ها را ندارد. و همچنین است اگر بخواهد نیزاری را که در آن آب و نی می باشد احیا کند پس اگر فقط شروع به قطع آب آن نماید تحجیر آن می باشد و کسی حق ندارد که با قطع نی آن، آن را احیا کند.
مسأله 19 ـ تحجیر، علاوه بر دلالتش بر اصل احیا، باید بر مقداری که احیایش را اراده نموده دلالت نماید، پس اگر تحجیر آن مثلاً به قرار دادن سنگ ها یا جمع نمودن خاک یا فرو نمودن چوب یا نی باشد حتماً باید در تمام جوانب باشد تا آن که دلالت کند که همۀ آنچه را که علامت آن را احاطه نموده، قصد احیایش را کرده است. البته در مثل احیای قنات مخروبه، شروع در حفر یکی از چاه های آن ـ چنان که قبلاً به آن اشاره کردیم ـ کفایت می کند؛ زیرا این کار ـ به حسب عرف ـ دلیل است بر این که او در صدد احیای تمام قنات است، بلکه زمین هایی هم که به آن تعلق دارد عرفاً چنین است. بلکه اگر چاهی را به خاطر احداث قنات در زمین موات بالاصل بکند، ممکن است گفته شود که این کار، نسبت به اصل قنات و نسبت به زمین های مواتی که بعد از تمام شدن قنات و جاری شدن آب، از آب آن مشروب می شوند، تحجیر می باشد، پس کسی حق ندارد که اطراف آن را احیا کند
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 219
تااین که قنات را تمام کند و زمین هایی را که نیاز به آن دارد، معین نماید. البته زمین مواتی که حریم قنات نیست و زمینی که معلوم است که آب قنات بعد از جریانش، به آن نمی رسد، مانعی در احیای آن نمی باشد.
مسأله 20 ـ تحجیر، مفید اولویت است ـ همان طور که قبلاً اشاره کردیم ـ و مفید ملکیت نیست؛ پس فروش آن، بنابر احتیاط (مستحب) صحیح نمی باشد؛ اگرچه جواز آن بعید نیست. البته صلح از آن صحیح است و ارث برده می شود و در معامله ثمن واقع می شود؛ زیرا آن حقی است که قابل نقل و انتقال است.
مسأله 21 ـ در مانع شدن تحجیر، شرط است که تحجیر کننده بتواند که به آباد نمودن آن ولو بعد از زمان طولانی قیام نماید به شرطی که موجب تعطیل موات نباشد؛ پس کسی که بر احیای آنچه را که تحجیر نموده ـ یا از جهت فقر یا از جهت عاجز بودنش از تهیّۀ اسباب آن ـ قدرت نداشته باشد، تحجیر او اثری ندارد و برای غیر او جایز است که آن را احیا نماید. و همچنین اگر بیشتر از مقدار توانایی اش بر احیا، تحجیر کند، تحجیرش اثری ندارد، مگر در آن مقداری که توانایی بر آباد نمودن آن دارد؛ و اما نسبت به زیادتر از آن حق ندارد دیگری را از احیای آن جلوگیری کند. بنا بر این، کسی که از احیای موات عاجز است، حق تحجیر و سپس انتقال آنچه را که تحجیر نموده به دیگری با صلح یا غیر آن ندارد؛ چه به طور مجانی باشد یا در مقابل عوض؛ زیرا برای او حقی حاصل نشده تا آن را به دیگری منتقل نماید.
مسأله 22 ـ در تحجیر، مباشرت معتبر نمی باشد؛ بلکه جایز است که با وکیل نمودن یا اجیر نمودن شخص دیگر باشد؛ پس حقی که به سبب تحجیر حاصل می شود برای موکّل و مستأجر ثابت می شود، نه برای وکیل و اجیر. و اما کفایت وقوع آن از شخص به طور نیابت از شخص دیگری که بعداً آن را اجازه دهد در ثبوت حق تحجیر برای منوب عنه (اجازه دهنده) بعید است.
مسأله 23 ـ اگر آثار تحجیر، قبل از آن که تحجیر کننده اقدام به آبادی آن بنماید، خود به خود از بین برود حقش باطل می شود و موات به همان وضعی که قبل از تحجیر بود
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 220
برمی گردد. و اما اگر به وسیلۀ فعل کسی غیر از تحجیر کننده از بین برود بعید نیست که با نزدیک بودن زمان محو آثار، حقش باقی بماند. و در صورت طولانی بودن مدت، ظاهر آن است که مطلقاً باطل می شود. بلکه در صورتی که آثار آن خود به خود از بین رفته باشد، در صورتی که به خاطر طول کشیدن مدت تعطیل آن نباشد، بعید نیست که حقش باقی باشد، مانند این که زوال آن به سیل یا مثلاً باد حاصل شده باشد.
مسأله 24 ـ تحجیر کننده حق تعطیل و اهمال در تعمیر مواتی را که تحجیر نموده ندارد، بلکه لازم است که در پی تحجیر، مشغول آباد کردن آن شود؛ پس اگر اهمال کند و مدت طولانی شود و شخصی دیگر بخواهد آن را احیا کند احتیاط (واجب) آن است که امر آن را پیش حاکم ـ با وجود و بسط ید او ـ ببرند، پس تحجیر کننده را به یکی از دو امر ملزم می نماید: یا آباد کردن، یا دست برداشتن از آن تا دیگری آن را آباد کند، مگر این که عذر موجّهی ارائه دهد ـ مثل این که در انتظار وقت مناسب آن یا اصلاح وسایل یا حضور کارگرها است ـ پس به مقداری که عذرش برطرف می شود به او مهلت داده می شود. ولی توانا نبودن بر تهیّۀ اسباب به خاطر فقر و انتظار بی نیازی کشیدن و توانا شدن عذر نمی باشد، مگر با وجود امید و توقع بر این که به واسطۀ حاصل شدن اسباب، تمکن پیدا شود. پس اگر در فرض گذشته، آن مدت بگذرد و به آباد کردن آن مشغول نشود حقش باطل می شود و برای دیگری جایز است که قیام به آباد کردن آن نماید. و اگر حاکمی که قیام به این امور کند نباشد، ظاهر آن است که در صورتی که در آبادی آن اهمال کرده باشد و مدت اهمال به طوری طولانی شود که در عرف تعطیل حساب شود حقش ساقط می شود، پس برای دیگری جایز است که آن را احیا کند و او حق جلوگیری او را ندارد. و احتیاط (مستحب) مراعات حق او است مادامی که از مدت تعطیل و اهمال او سه سال نگذشته باشد.
مسأله 25 ـ ظاهر آن است که در تملک به احیا، قصد تملک شرط است مانند تملک به حیازت، مثل صید نمودن و جمع نمودن هیزم و علف و مانند این ها، پس اگر چاهی را در بیابانی به قصد آن که نیازش را مادامی که آن جا هست برآورد، حفر کند مالک آن نمی شود، بلکه برای او نیست مگر حق اولویت، مادامی که اقامت دارد، پس اگر کوچ نماید این اولویت از بین می رود و برای همه مباح می شود.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 221
مسأله 26 ـ احیایی که مفید ملک است، عبارت است از این که زمین مرده را زنده نماید و آن را از صفت خرابی به آبادی در آورد. و معلوم است که عمارت زمین یا به این است که مزرعه یا باغ شود و یا به این است که مسکن و خانه و یا حصار گوسفندان و گله ها شود و یا برای حاجات دیگر مانند خشک کردن میوه ها، یا جمع نمودن هیزم یا غیر این ها. پس در صدق نمودن احیای موات، حتماً باید در آن عمل انجام دهد و آن را به حدی برساند که یکی از عنوان های آبادانی ـ مانند مزرعه یا خانه یا غیر این ها ـ بر آن نزد عرف صدق کند. و تحقق اولین مراتب آبادانی کفایت می کند و رسیدن آبادانی به حدّ کمالش معتبر نمی باشد و قبل از آن که به این حدّ برسد، هر مقدار کاری هم که در آن انجام داده باشد احیا نیست، بلکه تحجیر می باشد و تحقیقاً گذشت که تحجیر، مفید ملک نیست، بلکه مفید چیزی غیر از اولویت نیست.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 222