کتاب لقطه

خاتمه (احکام لقیط: بچۀ گمشده)

خاتمه 

‏اگر بچه ای را که گم شده و نگهداری کننده ای ندارد و خودش مستقلاً نمی تواند به‏‎ ‎‏آنچه که مصلحت او است و دفع آنچه که موجب ضرر و هلاکت او است اقدام نماید ـ و به‏‎ ‎‏او «لقیط» گفته می شود ـ بیابد، التقاط و گرفتن او جایز و بلکه مستحب است، بلکه اگر در‏‎ ‎‏معرض تلف باشد و حفظ او متوقف بر گرفتن او باشد، از باب مقدمه، واجب است، چه‏‎ ‎‏این لقیط بچه ای باشد که خانواده اش به جهت عجز از نفقۀ او یا ترس از تهمت، او را در‏‎ ‎‏جاده یا مسجد و مانند آن ها رها کرده باشند یا غیر آن. بلکه اگرچه ممیز باشد بعد از آن که‏‎ ‎‏صدق کند که گم شده و آواره است و نگهداری کننده ای ندارد. و بعد از آن که لقیط گرفته‏‎ ‎‏شد و او را التقاط نمود، واجب است که خودش یا به وسیلۀ شخص دیگری او را حضانت‏‎ ‎‏و حفاظت نموده و به لوازم تربیت او اقدام نماید. و او سزاوارتر است از دیگری نسبت به‏‎ ‎‏او تا بالغ شود؛ پس کسی حق ندارد که او را از دست او بگیرد و متصدّی حضانت او شود،‏‎ ‎‏البته غیر از کسی که شرعاً دارای حق حضانت به جهت حق نسب است مانند پدر و مادر و‏‎ ‎‏اجداد و بقیۀ اقارب، یا به جهت حق وصایت مانند وصی پدر یا جد در صورتی که یکی از‏‎ ‎‏این ها پیدا شود، پس با این وضع از عنوان لقیط خارج می شود؛ چون که در این صورت‏‎ ‎‏دارای نگهداری کننده می باشد و لقیط کسی است که دارای نگهداری کننده ای نباشد. و‏‎ ‎‏چنان که این ها حق حضانت دارند حق هم دارند که او را از دست گیرنده اش بگیرند،‏‎ ‎‏همچنین این کار بر آن ها لازم است؛ پس اگر خودداری نمودند مجبور به آن می شوند.‏

مسأله 1 ـ ‏اگر لقیط، مالی از قبیل فرش یا پوشش که زیادتر از نیازش است یا غیر آن را‏‎ ‎‏داشته باشد برای ملتقط جایز است که آن را با اذن حاکم شرع یا وکیل او خرج نفقۀ او نماید‏‎ ‎‏و با نبود آن ها و بنابر احتیاط (واجب) نبود عدول مؤمنین، برای خود او جایز است و‏‎ ‎‏ضمانی بر او نمی باشد. و اگر مالی نداشته باشد، پس اگر کسی پیدا شود که نفقۀ او را بدهد‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 251
‏از قبیل حاکمی که بیت المال در دستش است، یا کسی که نزد او حقوقی هست که منطبق بر‏‎ ‎‏او می شود از قبیل زکات یا غیر آن، یا متبرعی پیدا شود، می تواند از آن ها در نفقه دادن به او‏‎ ‎‏کمک بگیرد، یا از مال خودش نفقۀ او را بدهد و در این صورت (که کس دیگری برای‏‎ ‎‏نفقه دادن وجود دارد) در آنچه که برای او خرج کرده حق رجوع به لقیط را بعد از بلوغ و‏‎ ‎‏توانگر شدن او ندارد، اگرچه قصد رجوع به او را کرده باشد. و اگر کسی که نفقۀ او را بدهد‏‎ ‎‏از امثال آنچه که ذکر شد نباشد، بر خودش متعین است و حق رجوع به لقیط را در صورت‏‎ ‎‏قصد رجوع به او ـ نه بدون آن ـ دارد.‏

مسأله 2 ـ ‏در ملتقط، بلوغ و عقل و حریّت و همچنین اسلام ـ در صورتی که لقیط‏‎ ‎‏محکوم به اسلام باشد ـ شرط است. ‏

مسأله 3 ـ ‏لقیط دارالاسلام محکوم به اسلام است و همچنین لقیط دارالکفر در صورتی‏‎ ‎‏که در آن جا مسلمانی پیدا شود که احتمال داده شود لقیط از او تولد یافته است، محکوم به‏‎ ‎‏اسلام است. و اگر در دارالکفر باشد و مسلمانی در آن نباشد یا مسلمانی باشد، ولی احتمال‏‎ ‎‏داده نشود که از او است، به کفر او حکم می شود. و در جایی که محکوم به اسلام است اگر‏‎ ‎‏بعد از بلوغ، اظهار کفر بنماید، به کفر او حکم می شود؛ لیکن بنابر اقوی حکم مرتد فطری‏‎ ‎‏بر او جاری نمی شود.‏

‏ ‏

‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 252