کتاب وقف و نظائر آن

کتاب وقف و نظائر آن 

‏وقف، حبس کردن عین و سبیل نمودن (مباح کردن و آزاد ساختن) منفعت آن است. و‏‎ ‎‏وقف فضیلت زیاد و پاداش فراوانی دارد. و به سند صحیح از ابی عبدالله امام صادق ‏‏علیه السلام‏‎ ‎‏آمده که فرمود: مرد بعد از مرگش اجری پشت سر ندارد مگر به سه خصلت: صدقه ای که‏‎ ‎‏در زمان حیاتش به راه انداخته است که بعد از مرگش جاری باشد و سنت هدایتی که او‏‎ ‎‏آن را سنت نموده باشد و بعد از مرگش مورد عمل باشد و فرزند صالحی که برایش دعا‏‎ ‎‏کند. و روایاتی به این مضمون وارد شده است.‏

مسأله 1 ـ ‏در وقف، صیغه معتبر است و صیغه هرآن چیزی است که بر انشای معنای‏‎ ‎‏مذکور دلالت کند مانند «وقفت» (وقف کردم) و «حبست» (حبس نمودم) و «سبّلت»‏‎ ‎‏(سبیل نمودم) بلکه و «تصدّقت» (صدقه نمودم) در صورتی که مقرون به چیزی باشد که‏‎ ‎‏دلالت بر ارادۀ وقف نماید مانند قول او: «صدقه ای است ابدی که فروخته و هبه نمی شود»‏‎ ‎‏و مانند این ها. و همچنین مانند «زمین خود را موقوفه یا حبس شده یا سبیل قرار دادم بر‏‎ ‎‏چنین...» و عربی و ماضی بودن در آن معتبر نیست، بلکه جملۀ اسمی کفایت می کند مانند‏‎ ‎‏«این وقف است» یا «این حبس یا سبیل شده است».‏

مسأله 2 ـ‏ در وقف مسجد، باید عنوان مسجدیت را حتماً قصد نماید؛ پس اگر جایی را‏‎ ‎‏برای نماز نمازگزاران و عبادت مسلمانان، وقف نماید صحیح است، لیکن با چنین وقفی‏‎ ‎‏مادامی که عنوان مسجدیّت مقصود نباشد، مسجد نمی شود، و ظاهراً قول او: «آن را مسجد‏‎ ‎‏قرار دادم» کافی باشد؛ اگرچه چیزی را که بر وقف و جنس آن دلالت کند، ذکر ننماید. و‏‎ ‎‏احتیاط مستحب این است که بگوید: وقف نمودم آن را به عنوان مسجد، یا بنابر این که‏‎ ‎‏مسجد باشد.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 69
مسأله 3 ـ ‏در امثال مساجد و مقابر و راه ها و خیابان ها و پل ها و کاروانسراهایی که برای‏‎ ‎‏توقف مسافران مهیا شده و درخت هایی که برای استفادۀ عابرین از سایه و میوه آن ها‏‎ ‎‏کاشته می شوند، بلکه امثال حصیرهای مساجد و قندیل های زیارتگاه ها و نظایر این ها و‏‎ ‎‏خلاصه هر چیزی که برای مصلحت عموم حبس باشد، معاطات کفایت می کند؛ پس اگر‏‎ ‎‏ساختمانی به عنوان مسجد بسازد و به عموم اذن بدهد که در آن نماز بخوانند و بعضی از‏‎ ‎‏مردم در آن نماز بخوانند در وقف آن کافی است و مسجد می شود. و همچنین است اگر‏‎ ‎‏قطعه زمینی را برای قبرستان مسلمین تعیین کند و بین آن و مردم رفع مانع نموده و اذن‏‎ ‎‏عمومی بدهد که اموات را در آن دفن نمایند و بعضی از اموات را در آن دفن نمایند، یا پلی‏‎ ‎‏را بسازد و بین آن و عابرین رفع مانع کند و مردم شروع در عبور از آن بنمایند و چنین‏‎ ‎‏است در سایر موارد.‏

مسأله 4 ـ ‏آنچه که ذکر کردیم از کافی بودن معاطات در مسجد، فقط در صورتی است‏‎ ‎‏که اصل ساختن به قصد مسجد باشد، به این که قصدش از ساختن و عمران آن، این است‏‎ ‎‏که مسجد باشد خصوصاً اگر زمین مباحی را برای مسجد حیازت کند و به همین نیّت آن را‏‎ ‎‏بسازد و اما اگر برای او ساختمان مملوکی باشد مانند خانه یا سرایی، سپس نیّت کند که‏‎ ‎‏مسجد باشد و مردم را به نماز در آن وادار کند بدون آن که صیغه را اجراء نماید، اکتفا به آن‏‎ ‎‏مشکل است و همچنین است حال در مانند کاروانسرا و پل.‏

مسأله 5 ـ ‏در جواز توکیل در وقف، اشکالی نیست. و در این که در وقف، فضولی‏‎ ‎‏هست، اختلاف و اشکال است که بعید نیست که فضولی در وقف جاری باشد، لیکن‏‎ ‎‏احتیاط خلاف آن است.‏

مسأله 6 ـ ‏در وقف بر جهات عمومی مانند مساجد و قبرستان ها و پُل ها و مانند این ها و‏‎ ‎‏همچنین وقف بر عنوان های کلی مانند وقف بر فقرا و فقها و مانند این ها، بنابر اقوی قبول‏‎ ‎‏معتبر نیست. و اما در وقف خاص مانند وقف بر ذرّیه، احتیاط (مستحب) آن است که‏‎ ‎‏قبول در آن معتبر باشد پس موقوف علیهم آن را قبول می کنند؛ و قبول آن هایی که‏‎ ‎‏موجودند کافی است و به قبول کسانی که بعداً از مصادیق موقوف علیهم به وجود می آیند‏‎ ‎‏احتیاجی نیست. و اگر افراد موجود صغیر باشند یا در بین آن ها صغیرهایی باشند، ولیّ‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 70
‏ایشان به آن قیام می نماید، لیکن اقوی آن است که در وقف خاص هم، قبول معتبر نیست،‏‎ ‎‏همان طور که احتیاط (مستحب) آن است که در وقف عام هم قبول رعایت شود و کسی که‏‎ ‎‏به آن قیام می کند حاکم یا منصوب از ناحیۀ او است.‏

مسأله 7 ـ ‏قصد قربت حتی در وقف عام، بنابر اقوی معتبر نیست؛ اگرچه احتیاط‏‎ ‎‏(مستحب) اعتبار آن است در هر وقفی باشد.‏

مسأله 8 ـ ‏قبض، در صحت وقف شرط است و معتبر است که قبض به اذن واقف‏‎ ‎‏باشد؛ پس در وقف خاص، قبض موقوف علیهم معتبر است و قبض طبقۀ اول از بقیۀ‏‎ ‎‏طبقات کفایت می کند، بلکه قبض افراد موجود از طبقۀ اول، از قبض آنانی که بعداً به‏‎ ‎‏وجود می آیند کفایت می کند. و اگر در بین آنان قاصری باشد، ولیّ او جای او می باشد. و‏‎ ‎‏اگر بعضی از افراد موجود قبض نمایند و بعضی دیگر قبض ننمایند، نسبت به کسی که‏‎ ‎‏قبض کرده ـ نه کسی که قبض نکرده ـ صحیح است. و اما وقف بر جهات عمومی و مصالح‏‎ ‎‏عمومی مانند مساجد و آنچه که بر آن ها وقف شده: پس اگر واقف، برای آن قیّم و متولی‏‎ ‎‏قرار بدهد قبض او یا حاکم معتبر است ـ و احتیاط (مستحب) آن است که با وجود اولی به‏‎ ‎‏قبض حاکم اکتفا نشود ـ و در صورت نبود قیّم، قبض حاکم متعیّن می شود. و همچنین‏‎ ‎‏است حال در وقف بر عناوین کلی مانند فقراء و طلاب. و آیا قبض بعضی از افراد آن‏‎ ‎‏عنوان کفایت می کند، به این که مثلاً یک فقیر در وقف بر فقرا، قبض نماید؟ شاید اقوی‏‎ ‎‏همین باشد در جایی که وقف را به مستحق تحویل دهد تا آنچه را که استحقاق دارد استیفا‏‎ ‎‏نماید، مانند این که خانه ای را که برای سکونت فقرا وقف شده به فقیری تحویل دهد و او‏‎ ‎‏ساکن آن شود یا چهارپایی را که برای سوار شدن زوار و حجاج وقف شده به یک زائر و‏‎ ‎‏حاجی تحویل دهد و او آن را سوار شود. البته مجرّد استیفای منفعت و ثمره بدون استیلای‏‎ ‎‏بر عین، کفایت نمی کند، پس اگر باغی را بر فقرا وقف نماید، دادن چیزی از میوۀ آن به‏‎ ‎‏بعضی از فقرا، با این که باغ در اختیار خودش است، در قبض آن کافی نیست، بلکه این در‏‎ ‎‏اعطای به ولیّ عام یا خاص هم کفایت نمی کند.‏

مسأله 9 ـ ‏اگر مسجد یا قبرستانی را وقف نماید، یک نماز و دفن یک میت در آن ها به‏‎ ‎‏اذن واقف و به عنوان تسلیم و قبض، در قبض آن کفایت می کند.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 71
مسأله 10 ـ ‏اگر پدر آنچه را که زیر دستش است، بر اولاد صغیرش وقف نماید و‏‎ ‎‏همچنین هر ولیّ آنچه را که زیر دستش است، بر مولّی علیه وقف نماید، احتیاج به قبض‏‎ ‎‏جدید و دوباره ندارد، لیکن احتیاط (واجب) آن است که قصد کند که قبض آن از طرف او‏‎ ‎‏باشد، بلکه خالی از وجه نیست.‏

مسأله 11 ـ ‏اگر عین موقوفه قبل از وقف در دست موقوف علیه مثلاً به عنوان ودیعه یا‏‎ ‎‏عاریه باشد به قبض جدید ـ به این که آن را برگرداند سپس قبض نماید ـ احتیاج ندارد، ولی‏‎ ‎‏حتماً باید بقای آن در دست او به اذن واقف باشد. و احتیاط (واجب) بلکه اوجه این است‏‎ ‎‏که اذن در بقا به عنوان وقف باشد.‏

مسأله 12 ـ ‏در جایی که قبض متولی معتبر است یا قبض او کافی می باشد ـ مانند وقف‏‎ ‎‏بر جهات عمومی ـ در صورتی که واقف، تولیت آن را برای خودش قرار دهد به قبض‏‎ ‎‏دیگری احتیاج ندارد. و قبضی که حاصل است کافی می باشد و احتیاط (واجب) بلکه‏‎ ‎‏اوجه این است که قبض آن را به عنوان این که متولی وقف است قصد نماید.‏

مسأله 13 ـ ‏در قبض، فوریت شرط نیست؛ پس اگر عینی را در زمانی وقف نماید سپس‏‎ ‎‏آن را در زمان متأخری اقباض نماید، کفایت می کند و وقف از وقت قبض تمام می شود.‏

مسأله 14 ـ ‏اگر واقف قبل از قبض بمیرد، وقف باطل می شود و به ورثه می رسد.‏

مسأله 15 ـ ‏در وقف، دوام ـ به معنای این که به مدتی، موقّت نباشد ـ شرط است؛ پس‏‎ ‎‏اگر بگوید: «وقف کردم این باغ را بر فقرا تا یک سال» از جهت وقف بودن باطل است. و‏‎ ‎‏در صحت آن از جهت حبس بودن یا بطلان آن از این جهت هم دو وجه است. ولی اگر با‏‎ ‎‏این صیغه، قصد حبس نماید صحیح است.‏

مسأله 16 ـ ‏اگر بر کسی که منقرض می شود وقف نماید مانند این که بر اولادش وقف‏‎ ‎‏نماید و به یک بطن یا چند بطن از کسانی که غالباً منقرض می شوند، اکتفا کند و مصرف‏‎ ‎‏بعد از انقراض آنان را ذکر نکند، در صحت آن از جهت وقف یا حبس یا بطلان آن به طور‏‎ ‎‏کلی چند قول است که اقوی، قول اول است. پس وقفی که آخرش منقطع است صحیح‏‎ ‎‏است، به این معنی که تا زمان انقراض و پایان یافتن موقوف علیهم، حقیقتاً وقف است و‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 72
‏بعد از آن، عنوان وقف برطرف می شود و به واقف یا ورثه اش برمی گردد، بلکه خروج آن‏‎ ‎‏از ملک واقف در بعضی از صورت های مسأله مورد منع است.‏

مسأله 17 ـ ‏ظاهر آن است که وقف مؤبّد، موجب زوال ملک واقف است و اما وقفی که‏‎ ‎‏آخرش منقطع است زوال ملک واقف در آن، مورد تأمل است؛ به خلاف حبس، زیرا بر‏‎ ‎‏ملک حبس کننده اش باقی است و ارث برده می شود. و برای حابس آن، تصرفاتی که‏‎ ‎‏منافی با استیفای منفعت توسط «محبس علیه» نباشد جایز است، مگر تصرفاتی که انتقال‏‎ ‎‏دهنده باشند؛ که آن ها جایز نمی باشند، بلکه ظاهراً رهن آن هم جایز نیست. البته بقای‏‎ ‎‏ملک بر ملک حابس در بعضی از صورت ها مورد منع می باشد.‏

مسأله 18 ـ ‏اگر موقوف علیه منقرض شود و به ورثۀ واقف برگردد، آیا به ورثۀ او در‏‎ ‎‏وقت مرگ یا به ورثۀ در وقت انقراض بر می گردد؟ دو قول است که اظهر آن ها اولی است؛‏‎ ‎‏و نتیجۀ آن در جایی ظاهر می شود که بر کسی وقف کند که منقرض می شود مانند زید و‏‎ ‎‏اولادش سپس واقف بمیرد و دو فرزند از او بمانند و یکی از این فرزندان قبل از انقراض‏‎ ‎‏بمیرد و یک فرزند داشته باشد، سپس موقوف علیه منقرض شود، که بنابر قول دوم به‏‎ ‎‏فرزندی که باقی مانده برمی گردد و بنابر قول اول فرزند برادرش با او شریک می باشد.‏

مسأله 19 ـ ‏از اقسام وقف منقطع الآخر است آنچه که بنا بر دوام، وقف باشد، لیکن بر‏‎ ‎‏کسی که وقف بر او در اول صحیح است نه در آخر، مانند این که بر زید و اولاد او وقف‏‎ ‎‏نماید و بعد از انقراض آن ها مثلاً وقف بر کنیسه ها و معبدهای یهود و نصاری باشد؛ پس‏‎ ‎‏نسبت به کسی که وقف بر او صحیح است ـ نه غیر آن ـ صحیح می باشد.‏

مسأله 20 ـ ‏وقفی که اولش منقطع است اگر با قرارداد واقف باشد مانند این که آن را‏‎ ‎‏وقف نماید در صورتی که اول ماه کذایی بیاید، بنابر احتیاط (واجب) باطل است، پس اگر‏‎ ‎‏اول ماه مذکور برسد احتیاط آن است که صیغۀ وقف را تجدید نماید؛ و این احتیاط ترک‏‎ ‎‏نشود. و اگر به حکم شرع باشد، به این که ابتدا بر چیزی وقف نماید که وقف بر آن صحیح‏‎ ‎‏نباشد سپس بر غیر آن وقف کند، ظاهراً وقف آن نسبت به کسی که صحیح است، صحیح‏‎ ‎‏است. و همچنین است در وقفی که وسط آن منقطع است. مانند این که موقوف علیه وسطی‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 73
‏آن ـ به خلاف اول و آخر آن ـ صلاحیت وقف را نداشته باشد، پس ظاهراً در دو طرف آن‏‎ ‎‏صحیح است. و احتیاط (مستحب) آن است که در وقت انقراض اولی در صورت اول و‏‎ ‎‏انقراض وسطی در صورت دوم آن را تجدید نماید.‏

مسأله 21 ـ ‏اگر بر جهت یا غیر آن وقف نماید و شرط کند که در وقت نیازش به او‏‎ ‎‏برگردد، بنابر اقوی صحیح است؛ و برگشت آن به این است که مادامی که به آن احتیاج‏‎ ‎‏ندارد، وقف می باشد و در وقفی داخل می شود که آخرش منقطع است. و اگر واقف بمیرد‏‎ ‎‏پس اگر بعد از عروض احتیاج باشد، ارثیه می باشد وگرنه بر وقف بودن باقی می ماند.‏

مسأله 22 ـ ‏در صحت وقف، بنابر احتیاط (واجب)، تنجیز شرط است، پس اگر آن را بر‏‎ ‎‏شرطی که حاصل شدن آن متوقع است معلّق نماید، مانند آمدن زید، یا بر چیزی که حاصل‏‎ ‎‏نیست ولی به طور یقین بعداً حاصل می شود، مانند این که بگوید: «وقف کردم اگر اول ماه‏‎ ‎‏بیاید» بنابر احتیاط (واجب) باطل است، ولی معلق کردن آن بر چیزی که حاصل است ـ چه‏‎ ‎‏علم به حصول آن داشته باشد یا نه ـ اشکالی ندارد مانند این که بگوید: «وقف کردم اگر‏‎ ‎‏امروز جمعه باشد» و همان روز جمعه باشد.‏

مسأله 23 ـ ‏اگر بگوید: «آن چیز، بعد از مرگم وقف می باشد» پس اگر از آن فهمیده شد‏‎ ‎‏که وصیت به وقف می باشد صحیح است، وگرنه باطل است.‏

مسأله 24 ـ ‏از شرایط صحت وقف آن است که واقف، خودش را از آن خارج کند، پس‏‎ ‎‏اگر آن را بر خودش وقف نماید صحیح نمی باشد. و اگر بر خود و دیگری وقف کند،‏‎ ‎‏چنانچه به طور اشتراکی باشد نسبت به خودش ـ نه دیگری ـ باطل است. و اگر به طور‏‎ ‎‏ترتیب باشد پس اگر بر خودش، سپس بر دیگری وقف نماید از وقفی است که اولش‏‎ ‎‏منقطع می باشد و اگر بر عکس آن باشد منقطع الآخر می باشد و اگر بر دیگری سپس بر‏‎ ‎‏خودش سپس بر دیگری وقف کند، وقفی است که وسط آن منقطع می باشد و حکم این‏‎ ‎‏صورت ها گذشت.‏

مسأله 25 ـ ‏اگر بر غیر از خودش مانند فرزندانش یا فقرا مثلاً وقف نماید و شرط کند‏‎ ‎‏که موقوف علیه قرض هایش را بپردازد یا حقوق واجب مالی او را مانند زکات و خمس‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 74
‏بپردازد، یا از غلۀ وقف مخارج او را بدهد، صحیح نمی باشد و وقف باطل است. و بین‏‎ ‎‏این که دین را مطلق بگذارد یا تعیین نماید و همچنین بین این که شرط انفاق بر او و دادن‏‎ ‎‏مخارج او تا آخر عمر باشد یا تا مدت معینی باشد و همچنین بین تعیین مخارج و عدم آن،‏‎ ‎‏فرقی نیست. تمام این ها در صورتی است که شرط مذکور به وقف بر خودش برگردد و اما‏‎ ‎‏اگر به شرط بر موقوف علیهم برگردد، به این که آنچه که بر او است ادا نمایند، یا بر او از‏‎ ‎‏منافع وقفی که ملک آن ها می شود انفاق نمایند، بنابر اقوی صحیح است، چنان که استثنای‏‎ ‎‏مقدار آنچه که از منافع وقف بر عهدۀ او است (و بدهکار است)، بنابر اقوی صحیح‏‎ ‎‏می باشد. و در صورت باطل بودن شرط، صورت ها مختلف می باشند: پس در بعضی از‏‎ ‎‏آن ها ممکن است که گفته شود نسبت به آنچه که صحیح است، صحیح می باشد، مانند‏‎ ‎‏این که خودش را با دیگری شریک نماید. و بعضی از آن ها از قبیل وقفی است که اولش‏‎ ‎‏منقطع باشد؛ پس ظاهراً بعد از آن صحیح می باشد، لیکن احتیاط به این که صیغۀ وقف را‏‎ ‎‏در آن موارد اجرا نماید، ترکش سزاوار نیست.‏

مسأله 26 ـ ‏اگر شرط کند که میهمان هایش و کسی که بر او عبور می کند، از میوۀ وقف‏‎ ‎‏بخورند جایز است. و همچنین است اگر شرط کند که مخارج اهل و عیالش را مرتباً از آن‏‎ ‎‏بدهند؛ اگرچه از کسانی باشد که نفقه اش بر او واجب باشد، حتی همسر دائمی او در‏‎ ‎‏صورتی که به عنوان نفقۀ واجب بر او نباشد تا این که از او ساقط شود وگرنه به وقف برای‏‎ ‎‏خود، برمی گردد.‏

مسأله 27 ـ ‏اگر عینی را اجاره دهد سپس آن را وقف نماید، وقف آن صحیح است و‏‎ ‎‏اجاره به حالش باقی می ماند، و وقف در مدت اجاره، مسلوب المنفعه می باشد؛ پس اگر‏‎ ‎‏بعد از تمام شدن وقف، با فسخ یا اقاله اجاره فسخ شود، منفعت آن به واقف موجر ـ نه‏‎ ‎‏موقوف علیهم ـ برمی گردد.‏

مسأله 28 ـ ‏استفادۀ واقف از وقف هایی که برای جهات عموم است، مانند مساجد و‏‎ ‎‏مدارس و پل ها و کاروانسراهایی که برای منزل کردن مسافرین، آماده شده و مانند این ها،‏‎ ‎‏بدون اشکال جایز است. و اما وقف بر عنوان های عمومی مانند فقرای محل مثلاً در‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 75
‏صورتی که واقف در وقت وقف داخل آن عنوان باشد یا بعداً داخل در آن عنوان شود، پس‏‎ ‎‏اگر مقصود این باشد که بر آن ها توزیع شود، بدون اشکال، گرفتن حصه اش از منافع آن‏‎ ‎‏جایز نیست، بلکه لازم است که در وقت وقف، غیر از خودش را قصد نماید و قصد‏‎ ‎‏خروج خودش را بنماید. و از این قبیل است جایی که چیزی را بر ذریۀ پدر یا جدّش‏‎ ‎‏وقف نماید و مقصودش پخش و توزیع آن باشد، چنان که شایع و متعارف در این قبیل‏‎ ‎‏اوقاف است. و اگر مقصود این است که مصرف را بیان کند چنان که غالباً در وقف بر فقراء‏‎ ‎‏و زوّار و حجاج و مانند این ها متعارف است، پس بدون اشکال در صورتی که خروج‏‎ ‎‏خودش را قصد کرده باشد، از آن خارج است و استفادۀ از آن برایش جایز نیست و اما اگر‏‎ ‎‏قصد اطلاق و عموم را داشته باشد به طوری که شامل خودش هم باشد، بنابر اقوی استفاده‏‎ ‎‏از آن جایز است و احتیاط (مستحب) خلاف آن است. بلکه در جواز استفاده کفایت‏‎ ‎‏می کند که قصد خروج خود را از مصرف نداشته باشد و او سزاوارتر به استفاده است از‏‎ ‎‏کسی که قصد کرده که خودش داخل آن باشد.‏

مسأله 29 ـ ‏بلوغ و عقل و اختیار و محجور نبودن به خاطر افلاس یا سفاهت، در واقف‏‎ ‎‏معتبر است، پس اگر بچه ای ولو این که ده ساله شده باشد چیزی را وقف نماید، بنابر اقوی‏‎ ‎‏صحیح نیست. البته از آن جایی که وصیت بچه ای که ده ساله شده باشد ـ چنان که می آید ـ‏‎ ‎‏بنابر اقوی صحیح است، پس اگر وصیت به آن نماید، وقف وصی از طرف او‏‎ ‎‏صحیح می باشد.‏

مسأله 30 ـ ‏واقف لازم نیست که مسلمان باشد؛ پس وقف کافر در جایی که از مسلمان‏‎ ‎‏صحیح است بنابر اقوی صحیح می باشد. و همچنین در جایی که بنابر مذهب خودش‏‎ ‎‏صحیح است از جهت این که باقی ماندن او بر مذهبش پذیرفته شده است.‏

مسأله 31 ـ ‏چیزی که وقف می شود معتبر است که عین مملوکی باشد که بتوان از آن با‏‎ ‎‏منفعتی که حلال باشد، به طوری انتفاع برد که عین آن به صورت قابل توجه باقی بماند و‏‎ ‎‏به آن حق دیگری که مانع از تصرف باشد تعلق پیدا نکرده باشد و قبض آن ممکن باشد؛ پس‏‎ ‎‏وقف منافع و دیون و آنچه که مطلقا مملوک نمی باشد مانند حرّ یا چیزی که مملوک‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 76
‏مسلمان نمی شود مانند خوک و چیزی که استفاده از آن فقط به اتلاف آن است مانند‏‎ ‎‏طعام ها و میوه ها و چیزی که استفادۀ مقصود از آن منحصر در حرام می باشد مانند آلات‏‎ ‎‏لهو و قمار صحیح نیست. و چیزی که منفعت مقصود از وقف آن حرام باشد ملحق به آن ها‏‎ ‎‏می باشد، مانند این که چهارپا را برای بار شراب، یا دکان را برای حفظ یا فروش شراب‏‎ ‎‏وقف نماید. و همچنین وقف گل برای بوییدن، بنابر اصح صحیح نیست؛ زیرا بقای آن‏‎ ‎‏مورد توجه نمی باشد. و وقف عین رهنی و چیزی که قبض آن امکان ندارد مانند چهارپای‏‎ ‎‏فراری، صحیح نیست. و هر چیزی که استفاده از آن با بقای عین آن با شرایطش صحیح‏‎ ‎‏باشد، وقف آن صحیح می باشد مانند زمین ها و خانه ها و مزرعه ها و لباس ها و سلاح و‏‎ ‎‏وسایل مباح و درخت ها و مصحف ها و کتاب ها و زیورآلات و اقسام حیوان حتی سگ‏‎ ‎‏مملوک و گربه و مانند این ها.‏

مسأله 32 ـ ‏لازم نیست که استفاده از عین موقوفه بالفعل باشد، بلکه همین که در‏‎ ‎‏معرض استفاده قرار داشته باشد، ولو بعد از مدتی، کفایت می کند، پس وقف چهارپای‏‎ ‎‏کوچک و نهال های کاشته شده ای که بعد از سال ها میوه می دهند، صحیح است.‏

مسأله 33 ـ ‏منفعت مقصود در وقف، اعم از منفعت مقصود در عاریه و اجاره است،‏‎ ‎‏پس همه قسم فائده و نتیجه را شامل می شود، بنا بر این وقف درخت ها جهت میوه آن ها و‏‎ ‎‏وقف گوسفند جهت پشم و شیر و بچۀ آن، صحیح می باشد.‏

مسأله 34 ـ ‏وقف به اعتبار موقوف علیه بر دو قسم تقسیم می شود: «وقف خاص» و آن‏‎ ‎‏وقفی است که برای شخص یا اشخاصی باشد مانند وقف بر اولاد واقف و ذریه اش یا بر‏‎ ‎‏زید و ذریه اش و «وقف عام» و آن عبارت است از وقف بر جهت و مصلحت عموم، مانند‏‎ ‎‏مساجد و پل ها و کاروانسراها، یا بر عنوان عام مانند فقرا و ایتام و مانند این ها.‏

مسأله 35 ـ ‏در وقف خاص وجود موقوف علیه در زمان وقف، معتبر است؛ پس وقف‏‎ ‎‏ابتدایی بر معدوم و کسی که بعداً وجود پیدا می کند و همچنین بر حمل، قبل از تولد،‏‎ ‎‏صحیح نیست. و مقصود از وقف ابتدایی، آن است که معدوم در طبقۀ اول باشد بدون آن که‏‎ ‎‏موجود در همان طبقه با آن مشارکت داشته باشد، پس اگر به تبع موجود بر معدوم یا بر‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 77
‏حمل، وقف نماید به این که معدوم را طبقۀ دوم یا مساوی موجود در همان طبقه قرار دهد‏‎ ‎‏به طوری که در وقت وجودش با آن مشارکت داشته باشد، بدون اشکال صحیح است،‏‎ ‎‏مانند این که بر اولاد موجودش و کسی که بعداً متولد می شود به طور اشتراکی و یا ترتیب،‏‎ ‎‏وقف نماید. بلکه لازم نیست که در هر زمانی موقوف علیه وجود داشته باشد و متولد‏‎ ‎‏شود. پس اگر بر فرزند موجودش و بر فرزند فرزندش بعد از او وقف نماید و قبل از تولد‏‎ ‎‏فرزند فرزند، فرزند اول بمیرد، ظاهراً صحیح است و موقوف علیه بعد از مردن او، حمل‏‎ ‎‏می باشد. پس آنچه که وقف بر آن صحیح نیست همان معدوم یا حمل است در ابتدا و به‏‎ ‎‏صورت مستقل، نه به صورت تبعی.‏

مسأله 36 ـ ‏در وقف بر عنوان عام، لازم نیست که مصداق آن در هر زمانی وجود داشته‏‎ ‎‏باشد، بلکه امکان وجود آن، به ضمیمۀ این که در بعضی از زمان ها بالفعل وجود پیدا‏‎ ‎‏می کند، کافی است. پس اگر مثلاً باغی را بر فقرای شهر وقف نماید و در زمان وقف فقیری‏‎ ‎‏در آن شهر نباشد لیکن بعداً پیدا می شود، وقف صحیح است و این وقف از قبیل وقفی‏‎ ‎‏نیست که اولش منقطع باشد، همان طور که در صورت یافت نشدن فقیر بعد از موجود‏‎ ‎‏بودن آن، جزء وقفی که وسط آن منقطع باشد شمرده نمی شود، بلکه بر وقفیتش باقی‏‎ ‎‏می ماند و غلّۀ آن حفظ می شود تا فقیر پیدا شود.‏

مسأله 37 ـ ‏تعیین موقوف علیه شرط است؛ پس اگر بر یکی از دو نفر، یا یکی از دو‏‎ ‎‏مسجد وقف نماید صحیح نیست.‏

مسأله 38 ـ ‏ظاهراً وقف بر ذمّی و بر مرتد غیر فطری صحیح است مخصوصاً اگر رحم‏‎ ‎‏باشد. و اما بر کافر حربی و مرتد فطری، مورد تأمل است.‏

مسأله 39 ـ ‏وقف بر جهات حرام و آنچه که در آن کمک به معصیت باشد صحیح‏‎ ‎‏نیست، مانند کمک کردن برای زنا و راهزنی و نوشتن کتاب های گمراه کننده و مانند وقف‏‎ ‎‏بر معبدها و کنیسه ها و آتشکده ها، جهت عمارت و خدمت و فرش و آویزهای آن ها و غیر‏‎ ‎‏این ها. البته وقف کافر برای آن ها صحیح است.‏

مسأله 40 ـ ‏اگر مسلمانی وقف بر فقرا یا فقرای شهر نموده باشد، به فقرای مسلمان‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 78
‏انصراف دارد، بلکه ظاهر این است که اگر واقف شیعه باشد بر فقرای شیعه انصراف پیدا‏‎ ‎‏می کند. و اگر کافری بر فقرا وقف کند به فقرای مسلکش انصراف دارد، پس یهود به یهود‏‎ ‎‏و نصاری به نصاری و به همین منوال. بلکه ظاهر این است که اگر واقف، مخالف باشد به‏‎ ‎‏فقرای اهل سنت انصراف دارد، ولی ظاهر این است که به کسی که در مذهب با او موافق‏‎ ‎‏است، اختصاص ندارد. پس اگر حنفی وقف نماید به حنفی و اگر شافعی وقف نماید به‏‎ ‎‏شافعی انصراف ندارد و به همین منوال.‏

مسأله 41 ـ ‏اگر افراد عنوان موقوف علیه، در افراد محصور و معدودی منحصر باشند،‏‎ ‎‏مانند این که اگر بر فقرای محله یا روستای کوچکی وقف نماید، باید منافع وقف بر همۀ‏‎ ‎‏آن ها تقسیم شود. و اگر محصور نباشد، تقسیم بر همۀ آن ها واجب نیست. لیکن احتیاط به‏‎ ‎‏این که در صورت زیاد بودن منفعت، طوری تقسیم نمایند که عرفاً تقسیم بر همه باشد‏‎ ‎‏ترک نشود، پس بر جمعیت قابل اعتنای متناسب با مقدار منفعت، تقسیم می شود.‏

مسأله 42 ـ ‏اگر بر فقرای قبیله ای ـ مانند بنی فلان ـ وقف نماید و آن ها متفرق باشند به‏‎ ‎‏کسانی که حاضرند اکتفا نمی شود، بلکه واجب است که از غایب ها جستجو شود و سهم‏‎ ‎‏آن ها را حفظ نمایند تا به آن ها برسانند. و اگر پیدا کردن تمام آن ها مشکل است، بنابر احتیاط‏‎ ‎‏(واجب) باید به قدر امکان و به مقداری که موجب حرج نشود، استقصا شود. ولی اگر تعداد‏‎ ‎‏فقرای قبیله محصور نباشند، مانند بنی هاشم، اکتفا به حاضرین جایز است. چنان که اگر‏‎ ‎‏وقف بر جهت باشد اختصاص حاضرین به آن جایز است و استقصا واجب نیست.‏

مسأله 43 ـ ‏اگر بر مسلمین وقف نماید، برای کسی می باشد که اقرار به شهادتین نماید‏‎ ‎‏در صورتی که واقف از کسانی باشد که غیر از اهل مذهب خودش را هم مسلمان می داند.‏‎ ‎‏و اگر امامی بر مؤمنین وقف نماید، اختصاص به دوازده امامی پیدا می کند و همچنین است‏‎ ‎‏اگر بر شیعه وقف نماید.‏

مسأله 44 ـ ‏اگر وقف در سبیل الله نماید، در هر جایی که موجب وصول به ثواب است‏‎ ‎‏مصرف می شود. و همچنین است اگر در وجوه برّ وقف نماید.‏

مسأله 45 ـ ‏اگر بر ارحام و یا نزدیکانش وقف کند، مرجع (تشخیص آن) عرف می باشد‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 79
‏و اگر بر الاقرب فالاقرب، وقف نماید، وقف به ترتیب طبقات ارث می باشد.‏

مسأله 46 ـ ‏اگر بر اولادش وقف نماید مرد، زن و خنثی در آن شریک می باشند و بین‏‎ ‎‏آن ها به مساوات تقسیم می شود. و اگر بر اولاد فرزندانش وقف کند، اولاد پسرها و‏‎ ‎‏دخترهایش را ـ چه مرد باشند و چه زن ـ به طور مساوات، شامل می شود.‏

مسأله 47 ـ ‏اگر بگوید: «بر ذریه ام وقف کردم» پسرها و دخترها و اولاد بدون واسطه و‏‎ ‎‏با واسطۀ آن ها را ـ مرد باشند و یا زن ـ شامل می شود و طبقات بعدی با قبلی ها شریک‏‎ ‎‏می باشند و سرانه به مساوات تقسیم می شود. و همچنین است اگر بگوید: «بر اولادم و‏‎ ‎‏فرزندان اولادم وقف نمودم»؛ زیرا این دو (عبارت) در این که شامل همۀ طبقات شود هم‏‎ ‎‏ظهور دارد. ولی اگر بگوید: «بر اولادم سپس بر فقرا وقف نمودم» یا بگوید: «بر اولادم و‏‎ ‎‏فرزندان اولادم سپس بر فقرا وقف نمودم» بعید نیست که خصوصاً در صورت اول، به‏‎ ‎‏بطن اول و در صورت دوم به دو بطن اختصاص داشته باشد.‏

مسأله 48 ـ ‏اگر بگوید: «بر اولادم نسلی بعد از نسلی و بطنی بعد از بطنی، وقف نمودم»‏‎ ‎‏ظاهراً آنچه که از آن عرفاً به ذهن می رسد این است که وقف ترتیبی است؛ پس فرزند با‏‎ ‎‏پدرش و پسر برادر با عمویش شریک نمی باشد.‏

مسأله 49 ـ ‏اگر وقف بودن چیزی بر ذریه از خارج معلوم شود، ولی معلوم نباشد که‏‎ ‎‏وقف مشترک (بین طبقات) است یا ترتیبی، ظاهر آن است که در غیر از قسمت طبقه اول،‏‎ ‎‏به قرعه رجوع شود.‏

مسأله 50 ـ ‏اگر بگوید: «بر فرزندانم که مرد هستند نسلی بعد از نسلی، وقف نمودم»، به‏‎ ‎‏مردان از مردان در همۀ طبقات، اختصاص دارد و مردان از زنان را شامل نمی شود.‏

مسأله 51 ـ ‏اگر وقف ترتیبی باشد، کیفیت آن تابع چیزی است که واقف قرار داده،‏‎ ‎‏گاهی ترتیب را بین طبقۀ سابق و طبقۀ بعدی قرار می دهد و در این صورت الاقرب‏‎ ‎‏فالاقرب نسبت به واقف رعایت می شود و فرزند با پدرش و پسر برادر با عمو و عمه اش‏‎ ‎‏و پسر خواهر با دایی و خاله اش شریک نمی شود. و گاهی ترتیب را بین خصوص پدرها از‏‎ ‎‏هر طبقه و پسرهای ایشان قرار می دهد، پس اگر برادر باشند و بعضی از آن ها اولاد داشته‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 80
‏باشند، مادامی که پدرها زنده باشند چیزی برای اولاد نیست، پس اگر پدرها فوت کنند،‏‎ ‎‏اولاد آن ها با عموهایشان شریک می شوند. و واقف حق دارد هر طور که می خواهد،‏‎ ‎‏ترتیب را قرار دهد و باید متابعت شود.‏

مسأله 52 ـ ‏اگر بگوید: «بر اولادم طبقه ای بعد از طبقه ای وقف نمودم» اگر یکی از آن ها‏‎ ‎‏بمیرد و دارای فرزند باشد، نصیب او مال فرزندش می باشد و اگر یکی از آن ها بمیرد و‏‎ ‎‏دارای فرزند باشد نصیبش مال او می شود. و اگر فرزند، متعدد باشد نصیب او بین آن ها‏‎ ‎‏سرانه تقسیم می شود. و اگر کسی که فرزندی ندارد بمیرد، نصیب او مال کسی است که در‏‎ ‎‏طبقه اش می باشد و فرزندی که نصیب پدرش را گرفته است با آن ها شریک نمی باشد.‏

مسأله 53 ـ ‏اگر بر علما وقف نماید به علمای شریعت انصراف دارد، پس شامل غیر‏‎ ‎‏آن ها مانند دانشمندان طب و نجوم و حکمت نمی شود.‏

مسأله 54 ـ ‏اگر بر اهل یکی از مشاهد مانند نجف مثلاً، وقف نماید، به متوطنین و‏‎ ‎‏مجاورین آن جا اختصاص پیدا می کند و شامل زوّار و مسافرها نمی شود.‏

مسأله 55 ـ ‏اگر بر کسانی که اهل شهری مانند تهران یا غیر آن هستند و مثلاً در‏‎ ‎‏نجف اشتغال دارند وقف نماید به کسی که از شهرش به سوی نجف جهت اشتغال‏‎ ‎‏هجرت نماید اختصاص دارد و شامل کسی که آن جا را وطن خود کرده و از شهرش‏‎ ‎‏اعراض نموده است نمی شود.‏

مسأله 56 ـ ‏اگر برای مسجدی وقف نماید، پس در صورت اطلاق، منافع وقف در‏‎ ‎‏تعمیر و روشنایی و فرش و خادم آن مصرف می شود، و اگر چیزی زیاد بیاید به امام‏‎ ‎‏جماعت مسجد داده می شود.‏

مسأله 57 ـ ‏اگر برای یکی از مشاهد وقف نماید در تعمیر و روشنایی و خدمتکارهای‏‎ ‎‏آن جا که بعضی از کارهای لازم و متعلق به آن جا را انجام می دهند، مصرف می شود.‏

مسأله 58 ـ ‏اگر برای سیدالشهداء ‏‏علیه السلام‏‏ وقف نماید، در اقامۀ عزاداری آن حضرت از‏‎ ‎‏اجرت گوینده و آنچه که صرف آن در مجلس عزا برای شنونده ها و دیگران متعارف است‏‎ ‎‏مصرف می شود.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 81
مسأله 59 ـ ‏بعد از تمام شدن وقف، واقف حق تغییر موقوف علیه را ـ به اخراج بعضی‏‎ ‎‏که داخل در آن بودند یا داخل کردن بعضی که خارج از آن می باشند ـ بدون اشکال، ندارد‏‎ ‎‏در صورتی که چنین چیزی را در ضمن عقد وقف، شرط نکرده باشد. و آیا در صورتی که‏‎ ‎‏آن را شرط کند، تغییر در موقوف علیه صحیح است یا نه؟ بعید نیست که مطلقاً ـ نه داخل‏‎ ‎‏کردن و نه اخراج کسی ـ جایز نباشد؛ پس اگر این را شرط کند، شرط آن باطل است، بلکه‏‎ ‎‏وقف هم باطل است با اشکالی که دارد. و مثل آن است اگر شرط کند که وقف از موقوف‏‎ ‎‏علیهم به کسی که بعداً موجود می شود، منتقل شود. البته اگر بر گروهی وقف نماید تا کسی‏‎ ‎‏که بعداً موجود می شود موجود شود و بعد از موجود شدن او وقف بر کسی باشد که بعداً‏‎ ‎‏موجود می شود، بدون اشکال صحیح است.‏

مسأله 60 ـ ‏اگر وقف بودن چیزی معلوم باشد ولی محل صرف آن ولو از جهت‏‎ ‎‏فراموش کردن آن معلوم نباشد، پس اگر محتملات آن بر همدیگر صدق کند و متباین‏‎ ‎‏نباشند، در مورد یقینی مصرف می شود، مانند این که اگر نداند که وقف بر فقرا است یا فقها،‏‎ ‎‏باید به مورد صدق هر دو عنوان (فقهای فقیر) اقتصار کند. و اگر محتملات متباین باشند،‏‎ ‎‏پس اگر احتمال بین چند امر محصور باشد مانند این که نداند که وقف بر فلان مسجد است‏‎ ‎‏یا وقف بر فلان زیارتگاه است، یا بر فقرای این شهر است یا آن شهر، باید قرعه کشید و به‏‎ ‎‏آن عمل نمود. و اگر بین امور غیر محصوری باشد پس اگر بین عنوان ها و اشخاص غیر‏‎ ‎‏محصور باشد، مانند این که بداند که وقف بر ذریۀ یکی از افراد فلان مملکت است و راهی‏‎ ‎‏برای شناخت او نباشد، منافع این وقف در حکم مجهول المالک است، پس باید بنابر‏‎ ‎‏احتیاط (واجب) با اذن حاکم شرع، آن را صدقه داد و بهتر آن است که اگر محتملات مورد‏‎ ‎‏صدقه باشند صدقه دادن، خارج از محتملات نباشد. و اگر بین جهت های غیر محصور‏‎ ‎‏مردد باشد مانند این که بداند که وقف بر جهتی از جهات است و نداند که آن جهت، مسجد‏‎ ‎‏است یا زیارتگاه یا پل یا عزاداری سیدالشهداء ‏‏علیه السلام‏‏ یا کمک زوّار است و امثال این ها، منافع‏‎ ‎‏آن در وجوه برّ صرف می شود به شرطی که از مورد محتملات خارج نباشد.‏

مسأله 61 ـ ‏اگر عین موقوفه، منافع متجدد و فایده های گوناگون و متنوّعی داشته باشد،‏‎ ‎‏موقوف علیهم در صورت مطلق بودن وقف همۀ آن ها را مالک می شوند، پس در گوسفند‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 82
‏موقوفه پشم و شیر و بچۀ آن و غیر این ها و در درخت و نخل، میوۀ آن ها و منفعت سایه‏‎ ‎‏آن ها و شاخ و برگ های خشک آن ها، بلکه و غیر این ها از آنچه که به جهت اصلاح آن ها‏‎ ‎‏قطع شده است و همچنین نهال های آن ها و غیر این ها را مالک می شوند. و آیا تخصیص به‏‎ ‎‏بعضی از منافع، در وقف جایز است به این که بعضی از منافع آن مال موقوف علیهم باشد و‏‎ ‎‏بعضی از منافع مال آنان نباشد؟ بنابر اقوی جایز است.‏

مسأله 62 ـ ‏اگر برای مصلحتی وقف نماید و شکل و صورت آن از بین برود مانند‏‎ ‎‏این که بر مسجد یا مدرسه یا پلی وقف نماید سپس آن ها خراب شوند و تعمیر آن ها ممکن‏‎ ‎‏نباشد، یا نیازمند مخارج نباشد، زیرا کسی که در مسجد نماز می خواند و طلبه و رهگذر،‏‎ ‎‏منقطع شده و امید برگشت آن ها نمی رود، وقف در وجوه برّ مصرف می شود. و احتیاط‏‎ ‎‏(واجب) آن است که آن را در مصلحت دیگری از جنس همان مصلحت وقف مصرف‏‎ ‎‏نمود و در صورت متعذر بودن آن، الاقرب فالاقرب به آن مصلحت، رعایت شود.‏

مسأله 63 ـ ‏اگر مسجد خراب شود، عرصه اش از مسجد بودن خارج نمی شود؛ پس‏‎ ‎‏احکام مسجد بر آن عرصه جاری می شود مگر در بعضی از فرض ها. و همچنین است اگر‏‎ ‎‏روستایی که مسجد در آن هست خراب شود، مسجد بر مسجد بودنش باقی است.‏

مسأله 64 ـ ‏اگر خانه ای را بر اولادش یا بر اولاد محتاجش وقف نماید، پس اگر مطلق‏‎ ‎‏باشد وقف منفعت است، چنان که اگر برای آن ها روستا یا مزرعه یا دکان و مانند این ها را‏‎ ‎‏وقف نماید، مالک منافع آن ها می باشند و حق دارند از نمای آن ها بهره برداری نمایند، پس‏‎ ‎‏آنچه را که از آن ها به سبب اجاره و غیر آن حاصل می شود، بین خودشان به حسب آنچه‏‎ ‎‏که واقف آن را از حیث کمّیت و کیفیت مقرر نموده تقسیم می نمایند و اگر واقف کیفیت‏‎ ‎‏خاصّی را در تقسیم کردن، تعیین نکرده باشد بین آن ها به مساوات تقسیم می شود. و اگر‏‎ ‎‏آن را برای سکونت آن ها وقف نموده باشد، وقف انتفاع (استفاده بردن) می باشد و استفاده‏‎ ‎‏از آن برای آن ها متعین می باشد و آن ها حق ندارند آن را اجاره دهند و در این صورت اگر‏‎ ‎‏برای سکونت همه کافی باشد، همه حق دارند ساکن آن شوند؛ و بعضی از آن ها حق ندارد‏‎ ‎‏که مستقلاً آن را ساکن شده و مانع دیگری شود. و اگر بین آن ها در انتخاب اتاق ها اختلاف‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 83
‏افتد، چنانچه واقف جهت تعیین محل سکونت ساکنین، متولی معین کرده باشد، باید نظر و‏‎ ‎‏تعیین او متابعت شود و اگر متولی نباشد رجوع به قرعه می شود. و اگر بعضی از آنان ساکن‏‎ ‎‏شود و بعضی دیگر ساکن نشود، حق ندارد که از ساکن آن اجارۀ حصه اش را مطالبه کند در‏‎ ‎‏صورتی که ساکن او را از سکونت در آن منع ننماید بلکه به اختیار خودش یا به خاطر مانع‏‎ ‎‏خارجی، ساکن نشود. و اگر برای سکونت همه کفایت نکند پس اگر به نوبت گذاری یا‏‎ ‎‏غیر آن با هم بسازند که همان، وگرنه باید نظر متولی منصوب از طرف واقف در معین‏‎ ‎‏کردن ساکنین متابعت شود و در نبود او باید رجوع به قرعه نمود، پس کسی که اسمش در‏‎ ‎‏بیاید ساکن می شود و کسی که ساکن نشده است حق مطالبۀ اجارۀ حصه اش را ندارد.‏

مسأله 65 ـ ‏میوه ای که در حال وقف، بر نخل و درخت است، مال موقوف علیهم‏‎ ‎‏نمی باشد، بلکه بر ملک واقف باقی می ماند. و همچنین است حملی که در حال وقف‏‎ ‎‏حامل موجود است، ولی در پشم موجود بر گوسفند و شیر موجود در پستان آن، اشکال‏‎ ‎‏است؛ پس احتیاط ترک نشود.‏

مسأله 66 ـ ‏اگر بگوید: «بر اولادم و فرزندان اولادم وقف نمودم» شامل همۀ بطن ها‏‎ ‎‏می شود ـ چنان که گذشت ـ ؛ پس اگر ترتیب یا تشریک، مساوات یا تفضیل، مرد بودن یا زن‏‎ ‎‏بودن یا غیر این ها را شرط کند همان را باید متابعت نمود. و اگر مطلق بگذارد مقتضایش‏‎ ‎‏تشریک و شامل شدن مرد و زن و مساوات و برتری ندادن می باشد. و اگر بگوید: «بر‏‎ ‎‏اولادم سپس بر فرزندان اولادم وقف نمودم»، قطعاً مفید ترتیب بین اولاد و فرزندان آن ها‏‎ ‎‏است و اما نسبت به بطن های بعدی ظاهراً دلالتی بر ترتیب ندارد؛ پس فرزندان آن ها با‏‎ ‎‏اولادشان شریک می باشند مگر این که قرینه ای باشد که دلالت کند بر این که حکم آن ها‏‎ ‎‏(فرزندان مع الواسطه با اولادشان) مانند حکم اولاد بلاواسطه با فرزندان ایشان است و‏‎ ‎‏ترتیبی که بین اولاد و فرزندانشان ذکر شده از باب مثال است و مقصود، ترتیب در سلسلۀ‏‎ ‎‏فرزندان است و این که وقف برای الاقرب فالاقرب نسبت به واقف می باشد.‏

مسأله 67 ـ ‏در این که وقف بعد از تمامیّت، موجب زوال ملک واقف از عین است،‏‎ ‎‏اشکال سزاوار نیست، مگر در وقفی که آخرش منقطع است که تأمل در بعضی از اقسام آن‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 84
‏گذشت. چنان که در این که وقف بر جهات عمومی مانند مساجد و زیارتگاه ها و پل ها و‏‎ ‎‏کاروانسراها و قبرستان ها و مدرسه ها و همچنین اوقاف مساجد و زیارتگاه ها و نظایر‏‎ ‎‏این ها هیچ کس مالک آن ها نمی شود، سزاوار شک نمی باشد، بلکه چنین وقفی، آزاد کردن‏‎ ‎‏ملک و سبیل نمودن منافع بر جهات معینی است. و اما وقف خاص مانند وقف بر اولاد و‏‎ ‎‏وقف عام بر عناوین عمومی مانند فقرا و علما و مانند این ها، آیا مانند وقف بر جهات‏‎ ‎‏عمومی، هیچ کس مالک رقبۀ آن نمی شود ـ چه وقف منفعت باشد؛ به این که وقف نماید تا‏‎ ‎‏منافع وقف مال آن ها باشد پس خودشان آن را استیفا نمایند یا با اجاره یا با فروش میوه و‏‎ ‎‏غیر این ها استفاده نمایند و چه وقف انتفاع باشد مانند این که خانه را برای سکونت‏‎ ‎‏ذریه اش یا سرای را برای سکونت فقرا وقف نماید ـ و یا این که موقوف علیهم در همه‏‎ ‎‏موارد به صورت ملک غیر طلق مالک رقبۀ آن می شوند و یا این که بین وقف منفعت و‏‎ ‎‏وقف انتفاع تفصیل داده شود؛ پس دومی مانند وقف بر جهات عمومی باشد، نه اولی و یا‏‎ ‎‏این که بین وقف خاص و وقف عام تفصیل داده شود، پس موقوف علیه در وقف خاص،‏‎ ‎‏به صورت ملک غیر طلق مالک آن می باشند، و در وقف عام، موقوف علیه مالک آن‏‎ ‎‏نمی باشند مانند وقف بر جهات؟ چند وجه است: بعید نیست که در تمام اقسام آن معتبر‏‎ ‎‏باشد که در وقف، عین را برای سرازیر شدن منفعت بر موقوف علیه، موقوف نماید؛ پس‏‎ ‎‏عین، ملک آن ها نمی شود و از ملک واقف بیرون می آید مگر در بعضی از صورت هایی که‏‎ ‎‏آخرش منقطع است، چنان که گذشت.‏

مسأله 68 ـ ‏تغییر وقف و باطل کردن شکل و صورت آن و برطرف نمودن عنوان آن ولو‏‎ ‎‏به عنوان دیگر مانند این که خانه به کاروانسرا یا دکان تبدیل شود یا برعکس آن جایز‏‎ ‎‏نیست. البته اگر وقف، وقف منفعت باشد و با عنوان فعلی اش، مسلوب المنفعه یا به نهایت‏‎ ‎‏منفعتش کم شود، بعید نیست که تبدیل آن به عنوان دیگری که دارای منفعت است جایز‏‎ ‎‏باشد، مانند این که باغی از جهت انقطاع آب آن یا به جهت دیگری، از انتفاع بیفتد به‏‎ ‎‏خلاف این که خانه یا کاروان سرا، قرار داده شود (که بتوان از منفعت آن استفاده نمود). ‏

مسأله 69 ـ ‏اگر وقف خراب و ویران شود و عنوانش از بین برود، مانند باغی که‏‎ ‎‏درخت هایش کنده یا خشک شده و خانه ای که دیوارهای آن از میان رفته و آثارش محو‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 85
‏گردیده؛ پس اگر تعمیر آن و اعادۀ عنوانش ـ ولو این که حاصل آن را که به اجاره و غیره به‏‎ ‎‏دست آمده در آن صرف نمایند ـ ممکن باشد، تعمیر آن لازم و بنابر احتیاط (واجب)‏‎ ‎‏متعین می باشد، وگرنه در خروج عرصۀ آن از وقفیت و عدم خروج آن به این که به وجه‏‎ ‎‏دیگری ولو به زراعت و مانند آن، از آن استفاده شود، دو وجه، بلکه دو قول است که‏‎ ‎‏اقوای آن ها دومی است. و احتیاط (واجب) آن است که (عرصه آن) وقف شود و مصرف‏‎ ‎‏و کیفیت آن بر حسب وقف اول قرار داده شود.‏

مسأله 70 ـ ‏اگر ملک های وقفی جهت بقای آن ها و استفاده محتاج تعمیر و مرمّت و‏‎ ‎‏اصلاح باشند، پس اگر واقف برای آن ها چیزی قرار داده است که مصرف شود، باید همان‏‎ ‎‏را انجام داد وگرنه بنابر احتیاط (واجب) باید از نمای آن ها در آن مصرف نمود و بر حق‏‎ ‎‏موقوف علیهم مقدم داشت و برای موقوف علیهم احتیاط (واجب) این است که به‏‎ ‎‏آن راضی باشند. و اگر بقای آن ها بر فروش قسمتی از آن ها متوقف باشد، جایز است.‏

مسأله 71 ـ ‏فروش وقف های بر جهات عمومی ـ که گذشت این که هیچ کس آن ها را‏‎ ‎‏مالک نمی شود ـ مانند مساجد و زیارتگاه ها و مدرسه ها و قبرستان ها و پل ها و مانند این ها‏‎ ‎‏در مثل مسجد و زیارتگاه بدون اشکال جایز نیست و در غیر آن ها (مثل مدرسه ها و‏‎ ‎‏قبرستان ها و پل ها) بنابر احتیاط (واجب) جایز نیست؛ اگرچه به هر امری منجر و به هر‏‎ ‎‏عاقبتی منتهی شود، حتی این که خراب شده و از بین بروند به طوری که به هیچ وجه امید‏‎ ‎‏استفاده از آن در جهتی که از آن قصد شده نباشد؛ بلکه بر همان حال باقی می مانند. این‏‎ ‎‏نسبت به اعیان آن ها است و اما نسبت به متعلقات آن ها از قبیل وسائل و فرش و پارچۀ‏‎ ‎‏ضریح ها و نظایر این ها، پس مادامی که به حال خود باقی هستند و استفاده از آن ها به همان‏‎ ‎‏صورت ممکن است، فروش آن ها جایز نیست. و اگر انتفاع از آن در محلی که برایش آماده‏‎ ‎‏شده به غیر آن استفاده ای که جهت آن تهیّه شده بود، ممکن باشد، باز هم باید به همان‏‎ ‎‏حال باقی بماند، پس فرشی که به مسجد یا زیارتگاهی تعلق دارد اگر فرش نمودن آن در‏‎ ‎‏همان محل ممکن باشد، باید به همان حال در آن جا باقی بماند و اگر فرض شود که آن جا‏‎ ‎‏به طور کلی بی نیاز از فرش شدن است ولیکن به پرده و پوششی احتیاج دارد که مثلاً اهل‏‎ ‎‏آن را از گرما یا سرما نگهدارد، باید آن را پرده و پوشش آن جا قرار داد. و اگر فرض شود که‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 86
‏این محل به طور کلی مستغنی از این فرش می باشد به طوری که نگهداشتن آن، فقط‏‎ ‎‏موجب خرابی و ضرر و تلف شدن آن می باشد، باید آن فرش را در جای دیگری که‏‎ ‎‏همانند آن مکان است قرار داد، به این که فرش مسجد برای مسجد دیگر و مال زیارتگاه‏‎ ‎‏برای زیارتگاه دیگر قرار داده شود. پس اگر همانند نبود یا به طور کلی از آن مستغنی بود‏‎ ‎‏در مصالح عمومی قرار داده می شود. این در صورتی است که به حال خود باقی بوده و‏‎ ‎‏استفاده از آن به همان صورت ممکن باشد و اما اگر فرض شود که استفاده از آن ممکن‏‎ ‎‏نباشد مگر این که فروخته شود و طوری است که اگر بماند خراب و تلف می شود، باید‏‎ ‎‏فروخته شود و ثمن آن در آن محل در صورتی که احتیاج به آن دارد، مصرف شود وگرنه‏‎ ‎‏در همانند آن، سپس در مصالح عمومی بر حسب آنچه که گذشت صرف شود.‏

مسأله 72 ـ ‏همان طور که فروش این گونه موقوفات جایز نیست، ظاهراً اجاره آن ها هم‏‎ ‎‏جایز نمی باشد. و اگر غاصبی آن ها را غصب نماید و غیر از آن منافع مقصوده را از آن ها‏‎ ‎‏استفاده کند مانند این که مسجد یا مدرسه را خانۀ مسکونی قرار دهد بعید نیست که در مثل‏‎ ‎‏مدرسه ها و کاروانسراها و حمام ها ـ نه مساجد و زیارتگاه ها و قبرستان ها و پل ها و مانند‏‎ ‎‏این ها ـ اجرة المثل بر او لازم باشد. و اگر تلف کننده ای عین آن ها را تلف کند، ظاهراً ضامن‏‎ ‎‏می باشد، پس قیمت آن ها از او گرفته می شود و در تحصیل عوض چیزی که تلف شده و یا‏‎ ‎‏در مثل آن، صرف می شود.‏

مسأله 73 ـ ‏وقف های خاص مانند وقف بر اولاد و وقف های عامی که وقف بر‏‎ ‎‏عنوان های عمومی می باشد مانند فقرا، فروش و انتقال آن ها با یکی از اسباب نقل جایز‏‎ ‎‏نیست مگر به جهت عروض و پیدا شدن بعضی از عوارض؛ و عوارض چند امر است: ‏

‏اول: وقفی که خراب شود به طوری که اعادۀ آن به حالت اولش ممکن نباشد و نیز‏‎ ‎‏انتفاع از آن مگر به فروش و استفاده از ثمن آن ممکن نباشد مانند حیوان ذبح شده و تنۀ‏‎ ‎‏درخت که پوسیده شده و حصیر کهنه، پس این ها فروخته می شوند و از ثمن آن ها چیزی‏‎ ‎‏خریده می شود که مورد استفاده موقوف علیهم واقع شود. و در چیزی که خریده می شود‏‎ ‎‏احتیاط (واجب) اگر اقوی نباشد، مراعات نمودن الاقرب فالاقرب نسبت به عین‏‎ ‎‏وقفی است.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 87
‏دوم: این که وقف به سبب خرابی یا غیر آن، از انتفاع قابل توجه ساقط شود به طوری که‏‎ ‎‏استفاده ای که از آن برده می شود، نسبت به مثل این عین وقفی، در حکم عدم آن باشد، به‏‎ ‎‏شرطی که امید برگشت به حالت اول نباشد ـ چنان که گذشت ـ مانند این که خانه و باغ‏‎ ‎‏خراب شود و تبدیل به عرصه ای شود که انتفاع از آن فقط به مقدار جداً کمی ممکن باشد‏‎ ‎‏که این مقدار استفاده، نسبت به آن ها در حکم عدم است، لیکن اگر فروخته شود امکان‏‎ ‎‏دارد که با ثمن آن، خانه یا باغی دیگر یا ملک دیگری خریده شود که منفعت آن با منفعت‏‎ ‎‏خانه یا باغ مساوی یا نزدیک به آن است یا منفعتی قابل توجه است. و اگر فرض شود که‏‎ ‎‏در صورت فروش، با ثمن آن فقط چیزی می توان خرید که منفعت آن مانند منفعت خود‏‎ ‎‏عین وقفی است که به حال خودش باقی بماند یا نزدیک به آن باشد، فروش آن جایز‏‎ ‎‏نیست و باید به حالش باقی بماند.‏

‏سوم: واقف در وقفش شرط کند که در وقت پیدا شدن امری مانند کمی منفعت یا‏‎ ‎‏زیادی خراج یا زیادی مخارج یا وقوع اختلاف بین ارباب وقف یا حاصل شدن ضرورتی‏‎ ‎‏یا نیاز داشتن آن ها یا غیر این ها، فروخته شود، پس در وقت حدوث چنین امری بنابر اقوی‏‎ ‎‏مانعی از فروش آن نیست.‏

‏چهارم: جایی که بین ارباب وقف، اختلاف شدید بیفتد که با چنین اختلافی از تلف‏‎ ‎‏اموال و نفوس، ایمنی نباشد و این اختلاف قطع نشود مگر با فروش آن، پس باید به‏‎ ‎‏فروش برسد و ثمن آن بین آن ها تقسیم شود. البته اگر فرض شود که با فروش آن و‏‎ ‎‏خریدن عین دیگری از ثمن آن، یا تبدیل آن به عین دیگر، اختلاف آن ها برطرف می شود،‏‎ ‎‏متعین است که چنین شود، پس با ثمن آن، عین دیگری خریده می شود یا عین آن تبدیل به‏‎ ‎‏عین دیگری می شود و وقف قرار داده می شود تا برای سایر بطن ها باقی بماند. و متولی‏‎ ‎‏فروش آن در صورت مذکور و متولی تبدیل آن و خریدن عین دیگر، عبارت است از‏‎ ‎‏حاکم یا منصوب از طرف او، در صورتی که از طرف واقف، متولی منصوب نشده باشد.‏

مسأله 74 ـ ‏اجاره دادن چیزی که وقف منفعت شده، بدون اشکال جایز است؛ چه‏‎ ‎‏وقف خاص باشد یا عام، بر عناوین باشد و یا بر جهات و مصالح عموم، مانند دکان ها و‏‎ ‎‏مزرعه های وقف شده بر اولاد یا فقرا یا جهات عمومی؛ زیرا مقصود طلب نموّ و‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 88
‏بهره برداری از آن ها است با اجاره و مانند آن و وصول نفع آن ها به موقوف علیهم، به‏‎ ‎‏خلاف وقف انتفاع مانند خانه وقف شده بر سکونت ذریه و مانند مدرسه و قبرستان و پل‏‎ ‎‏و کاروانسراهای وقف شده جهت استراحت عابرین؛ زیرا ظاهر این است که اجارۀ آن ها‏‎ ‎‏در هیچ حالی جایز نیست.‏

مسأله 75 ـ ‏اگر قسمتی از وقف خراب شود به طوری که فروش آن جایز باشد و‏‎ ‎‏قسمت دیگر آن جهت حصول منفعت احتیاج به تعمیر داشته باشد، پس اگر تعمیر این‏‎ ‎‏قسمت که نیازمند تعمیر است، از منافع آن ممکن باشد، احتیاط (واجب) آن است که از آن‏‎ ‎‏منافع تعمیر شود و ثمن قسمت دیگر در خرید همانند آن موقوفه به مصرف برسد و اگر‏‎ ‎‏ممکن نباشد، بعید نیست که بهتر بلکه احتیاط (مستحب) این باشد که ثمن در تعمیر‏‎ ‎‏قسمتی که محتاج به آن است صرف شود. و اما جواز صرف آن برای تعمیری که موجب‏‎ ‎‏زیادی منفعت وقف شود، بعید است. البته اگر ثمن به مقدار خرید همانند موقوفه نباشد،‏‎ ‎‏جایز است در تعمیر آن ولو برای زیاد شدن منفعت مصرف شود.‏

مسأله 76 ـ ‏در جایی که عین، مشترک بین وقف و ملک طلق است در جواز افراز (جدا‏‎ ‎‏کردن) آن ها اشکالی نیست؛ پس مالک آن با متولی وقف یا با موقوف علیهم، متصدی افراز‏‎ ‎‏آن می شوند. بلکه ظاهر آن است که تقسیم وقف هم اگر واقف و موقوف علیه متعدد باشد‏‎ ‎‏جایز است، مانند این که خانه ای بین دو نفر مشترک باشد و هر کدام از آن ها حصه مشاع‏‎ ‎‏خودش را بر اولادش وقف نماید. بلکه در جایی که وقف و موقوف علیه متعدد و واقف‏‎ ‎‏یکی باشد بعید نیست که تقسیم جایز باشد، مانند این که نصف خانه اش را به طور مشاع بر‏‎ ‎‏مسجد و نصف دیگر را بر زیارتگاه وقف نماید. و تقسیم وقف بین ارباب آن در صورتی‏‎ ‎‏که وقف و واقف یکی باشد و موقوف علیهم هم بطن هایی باشند که پی در پی خواهند‏‎ ‎‏آمد،جایز نیست. و اگر بین ارباب آن نزاع واقع شود به حدّی که بیع وقف با آن جایز باشد‏‎ ‎‏و نزاع از بین نمی رود مگر این که وقف تقسیم شود، تقسیم آن جایز می باشد، لیکن نسبت‏‎ ‎‏به بطن های بعدی نافذ نمی باشد؛ و شاید به تقسیم منافع برگردد. و ظاهر آن است که‏‎ ‎‏تقسیم منافع مطلقاً جایز است و اما تقسیم عین به طوری که نسبت به بطن های بعدی نافذ‏‎ ‎‏باشد بنابر اقوی مطلقاً جایز نیست.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 89
مسأله 77 ـ ‏اگر بطن اول، وقف را اجاره دهند و قبل از به پایان رسیدن مدت اجاره،‏‎ ‎‏منقرض شوند، اجاره نسبت به بقیۀ مدت باطل است، مگر این که بطن بعدی آن را اجازه‏‎ ‎‏دهد که در این صورت بنابر اقوی صحیح می باشد. و اگر متولی آن را اجاره دهد پس اگر در‏‎ ‎‏آن مصلحت وقف را ملاحظه کرده باشد، صحیح است و نسبت به بطن های بعدی نافذ‏‎ ‎‏می باشد، بلکه اقوی آن است که نسبت به آن ها نافذ است اگرچه اجاره به خاطر مراعات‏‎ ‎‏آن ها ـ نه اصل وقف ـ بوده باشد و به اجازۀ آن ها احتیاج ندارد.‏

مسأله 78 ـ ‏برای واقف جایز است که تولیت وقف و نظارت آن را دائماً یا تا مدتی؛ چه‏‎ ‎‏به طور مستقل و چه به طور مشترک با دیگری برای خودش قرار دهد. و همچنین جایز‏‎ ‎‏است که آن را به همین صورت برای دیگری قرار دهد. بلکه جایز است که قرار دادن‏‎ ‎‏تولیت را در دست شخصی قرار دهد؛ پس متولی کسی است که آن شخص او را معین‏‎ ‎‏می کند. بلکه جایز است که شخصی را متولی کند و کار تعیین متولی بعد از او را، در دست‏‎ ‎‏او قرار دهد و به همین صورت قرار بگذارد که هر متولی، برای بعد از خودش متولی‏‎ ‎‏معین کند.‏

مسأله 79 ـ ‏در صورتی واقف حق قرار دادن تولیت برای خودش یا دیگری را دارد که‏‎ ‎‏در وقت واقع ساختن وقف و در ضمن عقد آن باشد و اما بعد از تمام شدن وقف، واقف،‏‎ ‎‏بیگانه از وقف می باشد؛ پس حق قرار دادن تولیت و عزل متولی را ندارد مگر این که چنین‏‎ ‎‏چیزی را در ضمن عقد وقف برای خودش شرط کند، به این که تولیت را برای شخصی‏‎ ‎‏قرار دهد و شرط کند که هر وقت بخواهد او را عزل کند، عزل نماید.‏

مسأله 80 ـ ‏در جایی که تولیت و نظارت را برای خودش قرار می دهد، بدون اشکال‏‎ ‎‏عدالت در او معتبر نیست و بنابر اقوی اگر تولیت را برای دیگری هم قرار دهد، عدالت‏‎ ‎‏معتبر نمی باشد. البته در او امانت و کفایت معتبر است؛ پس قرار دادن تولیت برای کسی که‏‎ ‎‏خائن و غیر موثّق است خصوصاً در جهات و مصالح عامّه، جایز نمی باشد و همچنین‏‎ ‎‏است کسی که در تولیت امور وقف، کفایت نداشته باشد. و قرار دادن تولیت برای دیوانه و‏‎ ‎‏طفل حتی ممیّز، جایز نیست؛ اگر عمل تولیت از او مثل اجارۀ وقف و امثال آن به طور‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 90
‏مباشرت خواسته شود و اما اگر تولیت برای او قرار داده شود تا این که قیّم ـ مادامی که او‏‎ ‎‏قاصر است ـ به امر آن قیام کند، ظاهراً جایز باشد ولو این که غیر ممیّز باشد. بلکه قرار دادن‏‎ ‎‏تولیت برای دیوانه ای که خوب شدنش، متوقع می باشد، بعید نیست که جایز باشد و ولیّ‏‎ ‎‏قائم مقام او است تا افاقه پیدا کند.‏

مسأله 81 ـ ‏اگر تولیت را برای شخصی قرار دهد، بر او واجب نیست که قبول کند؛ چه‏‎ ‎‏در مجلس عقد حاضر باشد، یا غائب باشد و خبر ولو بعد از فوت واقف به او برسد. و اگر‏‎ ‎‏تولیت را برای اشخاصی به ترتیب قرار دهد و بعضی از آنان قبول کنند بر کسی که بعد از‏‎ ‎‏آن ها است، واجب نیست که قبول کند و با قبول نکردن تولیت، وقف بدون متولی منصوب‏‎ ‎‏است. و اگر تولیت را قبول کند آیا برایش جایز است که خودش را عزل کند مانند وکیل یا‏‎ ‎‏نه؟ دو قول است؛ احتیاط به عزل نکردن ترک نشود. و در صورت عزل خود با مراجعه به‏‎ ‎‏حاکم و نصب او، قیام به وظایفش می کند.‏

مسأله 82 ـ ‏اگر تولیت را برای دو نفر قرار دهد، پس اگر برای هر یک تولیت را به طور‏‎ ‎‏مستقل قرار داده باشد، در تصرف و عمل مستقل می باشد و بر او لازم نیست که به دیگری‏‎ ‎‏مراجعه کند. و اگر یکی از آن ها بمیرد یا از صلاحیت تولیت خارج شود دیگری منفرد‏‎ ‎‏می شود. و اگر تولیت را برای آن ها به طور اجتماع قرار دهد هیچ کدام آن ها مستقل‏‎ ‎‏نمی باشند و همچنین است اگر مطلق باشد و قرائن احوالی بر ارادۀ استقلال نباشد، پس در‏‎ ‎‏این صورت اگر یکی از آن ها بمیرد یا از صلاحیت خارج شود، حاکم شرع شخص‏‎ ‎‏دیگری را بنابر احتیاط (واجب) ـ اگر اقوی نباشد ـ به او ضمیمه می کند.‏

مسأله 83 ـ ‏اگر واقف، وظیفۀ متولی و کار او را تعیین کند همان متابعت می شود؛ و اگر‏‎ ‎‏مطلق بگذارد، وظیفه اش آن چیزی است که متعارف می باشد از تعمیر وقف و اجاره دادن‏‎ ‎‏آن و تحصیل اجرت و تقسیم آن بر ارباب وقف و ادای خراج وقف و مانند این ها، که همه‏‎ ‎‏این ها باید به صورت احتیاط و مراعات مصلحت باشد و کسی حق ندارد که در آن مزاحم‏‎ ‎‏او باشد حتی موقوف علیهم. و جایز است که واقف، تولیت بعضی از امور وقف را برای‏‎ ‎‏شخصی و بعضی دیگر را برای شخص دیگری قرار دهد؛ پس امر تعمیر و تحصیل منافع‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 91
‏را مثلاً برای یکی و امر حفاظت و تقسیم آن بر ارباب وقف را برای دیگری، قرار می دهد،‏‎ ‎‏یا برای یکی قرار می دهد که وقف در دست و حفاظت او باشد و برای دیگری تصرفات را‏‎ ‎‏قرار می دهد. و اگر امری را مانند تعمیر و تحصیل فایده به یکی تفویض نماید و بقیه‏‎ ‎‏جهات وقف از حفاظت و تقسیم و غیر این ها را مهمل بگذارد وقف نسبت به آنچه‏‎ ‎‏تفویض به او نشده است بدون متولی منصوب است، پس بر آن حکم آن ـ که می آید ـ‏‎ ‎‏جاری می شود.‏

مسأله 84 ـ ‏اگر واقف، چیزی از منافع را برای متولی تعیین کند، همان متعیّن است. و‏‎ ‎‏این اجرت عمل متولّی می باشد و بیشتر از آن چیزی برایش نیست اگرچه کمتر از اجرت‏‎ ‎‏المثل آن باشد. و اگر چیزی را معین نکند، اقرب آن است که حق اجرت المثل را دارد.‏

مسأله 85 ـ ‏متولی حق واگذاری تولیت به دیگری را ندارد ـ حتی اگر عاجز از تصدی‏‎ ‎‏آن باشد ـ مگر این که واقف در وقتی که او را متولی قرار داده، چنین چیزی را برایش قرار‏‎ ‎‏دهد، ولی در بعضی از چیزهایی که تصدّی آن وظیفه اش می باشد، در صورتی که شرط‏‎ ‎‏مباشرت بر متولی نشده باشد، می تواند دیگری را وکیل نماید.‏

مسأله 86 ـ ‏برای واقف جایز است که بر متولی، ناظری قرار دهد، پس اگر احراز شود‏‎ ‎‏که مقصود واقف این است که ناظر، فقط جهت محکم کاری بر اعمال متولی اطلاع پیدا کند‏‎ ‎‏پس متولی در تصرفاتش استقلال دارد و اذن ناظر در صحت و نفوذ آن ها معتبر نیست و‏‎ ‎‏فقط لازم است که به او اطلاع دهد. و اگر مقصود واقف این باشد که ناظر، اعمال نظر و‏‎ ‎‏تصویب نماید، برای متولی جایز نیست که تصرف کند مگر به اذن ناظر و تصویب او. و اگر‏‎ ‎‏مقصود واقف احراز نشود، لازم است که هر دو امر رعایت شود.‏

مسأله 87 ـ ‏اگر واقف اصلاً متولی معین نکرده باشد، در وقف های عمومی، حاکم یا‏‎ ‎‏منصوب او، بنابر اقوی متولی می باشد. و همچنین است در وقف خاص در موردی که به‏‎ ‎‏مصلحت وقف و مراعات بطن ها برمی گردد از قبیل تعمیر وقف و حفظ درخت های وقفی‏‎ ‎‏و اجاره دادن آن برای بطن های بعدی. و اما نسبت به پرورش دادن و اصلاحات جزئی که‏‎ ‎‏نمای فعلی متوقف بر آن ها است مانند باز کردن و لایروبی نهرهای آن و کاشتن و جمع‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 92
‏کردن حاصل و تقسیم آن و امثال این ها؛ پس امر آن ها به موقوف علیهم موجود،‏‎ ‎‏برمی گردد.‏

مسأله 88 ـ ‏در وقف هایی که تولیت آن ها برای حاکم و منصوب او است، در صورت‏‎ ‎‏نبودن آن ها و دسترسی نداشتن به آن ها، تولیت این اوقاف برای مؤمنین عادل است.‏

مسأله 89 ـ ‏در جایی که امرش به حاکم بر می گردد، بین موردی که واقف، متولی را‏‎ ‎‏معین نکرده باشد و بین موردی که معین کرده ولیکن برای آن صلاحیت ندارد یا از‏‎ ‎‏صلاحیت خارج شده است فرقی نیست، پس اگر به عادل از فرزندانش تولیت بدهد و بین‏‎ ‎‏فرزندان او عادلی نباشد یا عادل باشد ولی فاسق شود مانند این است که متولی نصب‏‎ ‎‏ننموده است.‏

مسأله 90 ـ ‏اگر تولیت را برای دو عادل از فرزندانش مثلاً قرار دهد و بین آن ها فقط‏‎ ‎‏یک عادل باشد، حاکم، عادل دیگری به او ضمیمه می کند. و اما اگر در بین آن ها اصلاً‏‎ ‎‏عادلی نباشد آیا بر حاکم لازم است که دو عادل معین کند یا نصب یک امین کفایت‏‎ ‎‏می کند؟ احوط (استحبابی) اوّلی و اقوای آن ها دومی است. ‏

مسأله 91 ـ ‏اگر وقف محتاج تعمیر باشد و چیزی نباشد که در آن مصرف شود، برای‏‎ ‎‏متولی جایز است که جهت تعمیر قرض کند و قصدش این باشد که ما فی الذمه اش را بعداً‏‎ ‎‏از آنچه که به او بر می گردد مانند منافع آن یا منافع موقوفاتش ادا نماید. بنا بر این متولی باغ‏‎ ‎‏مثلاً جهت تعمیر آن قرض می کند به قصد این که دینش را از عایدات آن بپردازد و متولی‏‎ ‎‏مسجد یا زیارتگاه یا قبرستان و مانند این ها قرض می نماید به قصد این که آن را از عایدات‏‎ ‎‏موقوفات آن ها بپردازد. بلکه جایز است که از مال خودش در آن مصرف نماید و قصد‏‎ ‎‏داشته باشد که از آنچه ذکر شد استیفا نماید. و اگر برای آن قرض نماید و مصرف کند و‏‎ ‎‏قصد نکرده باشد که از آن بپردازد یا مال خودش را در آن مصرف کند و قصد استیفای از‏‎ ‎‏آن نداشته باشد، بعد از آن حق استیفای آن را از آنچه ذکر شد ندارد.‏

مسأله 92 ـ ‏وقفی بودن چیزی، با شیاعی که مفید علم یا اطمینان باشد و با اقرار‏‎ ‎‏ذوالید یا اقرار ورثه اش بعد از مردن او و با بودن آن در تصرف وقف ـ به این که‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 93
‏متصرف ها در آن بدون هیچ معارضی معاملۀ وقف نمایند ـ و با بیّنۀ شرعیّه ثابت می شود.‏‎ ‎مسأله 93 ـ ‏اگر اقرار به وقف کند سپس ادعا نماید که اقرارش به جهت مصلحتی بوده،‏‎ ‎‏از او شنیده می شود، لیکن در صورتی که منازع صالحی با او منازعه کند، احتیاج به اثبات‏‎ ‎‏آن دارد، به خلاف آن جایی که عقد را واقع سازد و قبض حاصل شود سپس ادعا کند که او‏‎ ‎‏قاصد نبوده است، پس از او اصلاً شنیده نمی شود چنان که در جمیع عقدها و ایقاعات‏‎ ‎‏همین گونه است.‏

مسأله 94 ـ ‏همان طور که عمل متصرفین به نحو معامله وقفی، دلیل بر اصل وقفی بودن‏‎ ‎‏آن است، مادامی که خلاف آن ثابت نشود، همچنین کیفیت عمل آن ها از ترتیب و تشریک‏‎ ‎‏و مصرف و غیر این ها دلیل بر کیفیت آن است؛ پس مادامی که خلاف آن معلوم نشود، باید‏‎ ‎‏متابعت شود. ‏

مسأله 95 ـ ‏اگر ملکی دست شخصی باشد که در آن به عنوان ملک بودن آن، تصرف‏‎ ‎‏می کند، لیکن دانسته شود که قبلاً وقف بوده است، به مجرد آن، مادامی که وقفی بودن آن‏‎ ‎‏بالفعل ثابت نشود از دستش گرفته نمی شود. و همچنین است اگر کسی ادعا کند که آن‏‎ ‎‏ملک بر پدران او نسلی بعد از نسلی وقف شده و این را اثبات کند بدون آن که ثابت کند که‏‎ ‎‏فعلاً وقف است. ولی اگر ذوالید در مقابل ادعای طرفش اقرار کند که آن ملک قبلاً وقف‏‎ ‎‏بوده ولی بعداً مجوّز فروش پیدا شده است و آن را خریده است، حکم «ید» او ساقط‏‎ ‎‏می گردد و از او گرفته می شود و به اثبات وجود مجوّز و وقوع خریدن، ملزم می شود.‏

مسأله 96 ـ ‏اگر کتاب یا مصحف یا غیر این ها در دست شخصی باشد و او دعوای‏‎ ‎‏ملکیت آن را دارد، ولی بر آن نوشته شده که وقف است، به مجرّد چنین نوشته ای حکم به‏‎ ‎‏وقفی بودن آن نمی شود؛ پس خریدن از او جایز است. البته ظاهر این است که وجود چنین‏‎ ‎‏نوشته ای در آن عین، عیب و نقص می باشد، پس اگر بر مشتری در حال بیع پوشیده بماند،‏‎ ‎‏حق خیار فسخ دارد.‏

مسأله 97 ـ ‏اگر ورقی به خط او در ترکه اش ظاهر شود که فلان ملکش وقف است و‏‎ ‎‏قبض و اقباض واقع شده است، به مجرّد آن ـ مادامی که علم یا اطمینان به آن حاصل‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 94
‏نشود ـ حکم به وقفی بودن آن نمی شود؛ زیرا احتمال دارد که او آن را نوشته تا وقف نماید‏‎ ‎‏چنان که چنین چیزی بسیار اتفاق می افتد.‏

مسأله 98 ـ ‏اگر عین وقفی از اعیان زکات دار باشد مانند گاو و گوسفند و شتر، زکات آن‏‎ ‎‏بر موقوف علیهم واجب نیست؛ اگرچه حصۀ هر کدام از آن ها به حدّ نصاب برسد. و اما‏‎ ‎‏اگر نمای آن از چیزهای زکات دار باشد مانند انگور و خرما، پس در وقف خاص، بر هر‏‎ ‎‏کدام از موقوف علیهم که حصه اش به حدّ نصاب برسد، زکات واجب است؛ زیرا آن ها‏‎ ‎‏ملک طلق ایشان است، به خلاف وقف عام، حتی در مثل وقف بر فقرا؛ زیرا آن، ملک‏‎ ‎‏هیچ کدام از آن ها نیست مگر بعد از قبض آن. البته اگر مثلاً حصۀ فقیر از حاصل روی‏‎ ‎‏درخت قبل از وقت تعلق زکات ـ به تفصیلی که در کتاب زکات گذشت ـ به او داده شود،‏‎ ‎‏در صورتی که به حدّ نصاب برسد، زکات آن بر او واجب است.‏

مسأله 99 ـ ‏وقفی که بین بعضی از طایفه ها متداول است که به میش یا ماده گاو روی‏‎ ‎‏می کنند و به الفاظی که بین آن ها متعارف است، تکلم می کنند و مقصود آن است که آن‏‎ ‎‏حیوان بماند و اولاد ذکورش کشته شوند و اولاد ماده اش بمانند و به همین منوال، ظاهراً‏‎ ‎‏باطل است؛ زیرا شرایط صحت وقف تحقق نیافته.‏

خاتمه

‏خاتمه مشتمل بر دو امر است: یکی از آن ها در حبس و آنچه ملحق به آن است‏‎ ‎‏می باشد و دومی از آن ها در صدقه است.‏

‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 95