مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

‏‏فصل هفتم در شمّه ای از تفسیر سورۀ مبارکۀ «قدر» به قدر مناسبت این اوراق

فصل هفتم در شمّه ای از تفسیر سورۀ مبارکۀ «قدر» به قدر مناسبت این اوراق

‏          ‏‏قَوْلُهُ تعَالی: ‏اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر‏ در این آیۀ شریفه مطالب عالیه‏‎ ‎‏ایست که اشاره ای به بعض آن خالی از فایده نیست:‏

‏     ‏مطلب اوّل‏ در این که در این آیۀ شریفه و بسیاری از آیات شریفه تنزیل قرآن‏‎ ‎‏را نسبت به ذات مقدّس خود دهد؛ چنانچه فرماید: ‏اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ‎ ‎مُبارَکَة،‎[1]‎‏ اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحَافِظُون،‏‎[2]‎‏ الی غیر ذلک از آیات‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 318
‏شریفه. و در بعض آیات نسبت به جبرئیل که روح الامین است می دهد؛‏‎ ‎‏چنانچه فرماید: ‏نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاْمین.‎[3]‎

‏    ‏‏علماء ظاهر در این مقامات گویند این از قبیل ‏یا هامانُ ابْنِ لی صَرْحاً،‎[4]‎‎ ‎‏مَجاز است. نسبت تنزیل، مثلاً، به حق تعالی از باب آن است که ذات‏‎ ‎‏مقدّس سبب تنزیل و آمر آن است. یا آن که تنزیل نسبت به حقْ حقیقت‏‎ ‎‏است، و چون روح الامین واسطه است به او نیز نسبت دهند مجازاً. و این‏‎ ‎‏برای آن است که نسبت فعل حق به خلق را چون نسبت فعل خلق به خلق‏‎ ‎‏انگاشته اند؛ پس، مأموریّت عزرائیل و جبرائیل را از حق تعالی چون‏‎ ‎‏مأموریّت هامان از فرعون، و بنّاها و معمارها از هامان دانند. و این قیاسی‏‎ ‎‏است بس باطل و مع الفارق. و فهمِ نسبتِ خلق به حق، و فعل خلق و خالق،‏‎ ‎‏از مهمّات معارف الهیّه و امّهات مسائل فلسفیّه است که از آن، حلّ بسیاری‏‎ ‎‏مهمّات شود؛ از آن جمله مسئلۀ جبر و تفویض است، که این مطلب ما از‏‎ ‎‏شعب آن است.‏

‏     باید دانست که در علوم عالیه مقرّر و ثابت است که جمیع دار تحقّق و‏‎ ‎‏مراتب وجود، صورت «فیض مقدّس» که تجلّی اشراقی حق است،‏‎ ‎‏می باشد. و چنانچه «اضافۀ اشراقیّه» محض ربط و صرف فقر است، تعیّنات‏‎ ‎‏و صور آن نیز محض ربط می باشند و از خود حیثیّت و استقلالی ندارند. و‏‎ ‎‏به عبارت دیگر، تمام دار تحقّق فانی در حق، ذاتاً و صفتاً و فعلاً، هستند؛‏‎ ‎‏زیرا که اگر موجودی از موجودات در یکی از شؤون ذاتیّه استقلال داشته‏‎ ‎‏باشد، چه در هویّت وجودیّه و چه در شؤون آن، از حدود بقعۀ امکان خارج‏‎ ‎‏شود و به وجوب ذاتی مبدّل گردد. و این واضح البطلان است. و چون این‏‎ ‎‏لطیفۀ الهیّه در قلب راسخ شد و فؤادْ ذوق آن را چنانچه باید و شاید کرد، بر او‏‎ ‎‏سرّی از اسرار قدر کشف شود و لطیفه ای از حقیقت «امر بین الامرین»‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 319
‏منکشف گردد.‏

‏     پس، آثار و افعال کمالیّه را به همان نسبت که به خلق نسبت دهند، به‏‎ ‎‏همان نسبت به حق نیز نسبت توان داد، بدون آن که مجاز در هیچ طرف باشد.‏‎ ‎‏و این در نظر وحدت و کثرت و جمع بین الامرین متحقّق گردد. بلی، کسی که‏‎ ‎‏در کثرت محض واقع است و از وحدت محجوب است، فعل را به خلق‏‎ ‎‏نسبت دهد و از حق غافل شود؛ چون ما محجوبان. و کسی که وحدت در‏‎ ‎‏قلبش جلوه کند، از خلق محجوب شود و همۀ افعال را به حق نسبت دهد. و‏‎ ‎‏عارف محقّق جمع بین «وحدت» و «کثرت» کند: در عین حال که فعل را به‏‎ ‎‏حق نسبت می دهد بی شائبۀ مجاز، به خلق نسبت دهد بی شائبۀ مجاز. و‏‎ ‎‏آیۀ شریفۀ  ‏وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لکنَّ اللّه رَمیٰ،‎[5]‎‏ که در عین اثباتِ رمیْ نفی آن‏‎ ‎‏نمود، و در عین نفیْ اثبات فرموده، اشاره به همین مشرب احلای عرفانی و‏‎ ‎‏مسلک دقیق ایمانی است. و این که گفتیم افعال و آثار کمالیّه، و نقایص را‏‎ ‎‏خارج نمودیم، چون که نقایص به اعدام برگردد، و آن از تعیّنات وجود است و‏‎ ‎‏منسوب به حق نیست مگر بالعرض. و شرح این مبحث را در این اوراق نتوان‏‎ ‎‏داد.‏

‏     و چون این مقدّمه معلوم شد، نسبت «تنزیل» به حق و جبرئیل، و‏‎ ‎‏«اِحیاء» به اسرافیل و حق، و «اِماته» به عزرائیل و ملائکۀ موکّله به نفوس و‏‎ ‎‏حق، معلوم شود. و در قرآن شریف اشاره به این مطلب بسیار است. و این‏‎ ‎‏یکی از معارف قرآن است که قبل از این کتاب شریف در آثار حکما و فلاسفه‏‎ ‎‏از آن عین و اثری نیست، و عائلۀ بشریّه مرهون عطیّۀ این صحیفۀ الهیّه اند در‏‎ ‎‏این لطیفه، چون سایر معارف الهیّۀ قرآنیه.‏

‏     ‏مطلب دوم‏ در اشاره به نکتۀ آن که فرموده است ‏انّا‏ به صیغۀ جمع و ‏اَنْزَلْنا‎ ‎‏به صیغۀ جمع.‏

‏     بدان که نکتۀ آن، تفخیم مقام حق تعالی به مبدئیّت تنزیل این کتاب‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 320
‏شریف است. و شاید این جمعیت برای جمعیّت اسمائیّه باشد، و اشاره به آن‏‎ ‎‏باشد که حق تعالی به جمیع شؤون اسمائیّه و صفاتیّه مبدأ از برای این کتاب‏‎ ‎‏شریف است؛ و از این جهت، این کتاب شریف صورت احدیّت جمع جمیع‏‎ ‎‏اسماء و صفات و معرّف مقام مقدس حق به تمام شؤون و تجلّیات است. و به‏‎ ‎‏عبارت دیگر، این صحیفۀ نورانیّه صورت «اسم اعظم» است، چنانچه انسان‏‎ ‎‏کامل نیز صورت اسم اعظم است؛ بلکه حقیقت این دو در حضرت غیب یکی‏‎ ‎‏است، و در عالم تفرقه از هم به حسب صورت متفرّق گردند، ولی باز به‏‎ ‎‏حسب معنا از هم متفرّق نشوند. و این یکی از معانی ‏لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ‎ ‎الْحَوْضَ‎[6]‎‏ می باشد. و چنانچه حق تعالی بیدیِ الجلال و الجمال تخمیر‏‎ ‎‏طینت آدم اول و انسان کامل فرموده، بیدَی الجمال و الجلال تنزیل کتاب‏‎ ‎‏کامل و قرآن جامع فرموده. و شاید به همین جهت آن را «قرآن» نیز گویند؛ چه‏‎ ‎‏که مقام احدیّتْ جمع وحدت و کثرت است. و از این جهت، این کتاب قابل‏‎ ‎‏نسخ و انقطاع نیست، زیرا که اسم اعظم و مظاهر او ازلی و ابدی است و تمام‏‎ ‎‏شرایع دعوت به همین شریعت و ولایت محمّدیّه است.‏

‏     و شاید به همین نکته که در ‏انّا اَنزلنا‏ گفته شد، ‏اِنّا عَرَضْنَا الاَْمٰانَة‎[7]‎‏ نیز به‏‎ ‎‏صیغۀ جمع ذکر شده؛ زیرا که امانت به حسب باطنْ حقیقت ولایت، و به‏‎ ‎‏حسب ظاهرْ شریعت یا دین اسلام یا قرآن یا نماز است.‏

‏     ‏مطلب سوم در اجمالی از کیفیّت نزول قرآن است‏ و این از لطایف‏‎ ‎‏معارف الهیّه و از اسرار حقایق دینیّه است که کم کسی می تواند به شمّه ای از‏‎ ‎‏آن اطلاع پیدا کند به طریق علمی. و جز کمّل از اولیاء، که اوّل آنها خود‏‎ ‎‏وجود مبارک رسول ختمی است و پس از آن به دستگیری آن سرور دیگر از‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 321
‏اولیاء و اهل معارفند، کسی دیگر نتواند به طریق کشف و شهود از این لطیفۀ‏‎ ‎‏الهیّه مطّلع شود؛ زیرا که مشاهدۀ این حقیقت نشود جز به وصول به عالم وحی‏‎ ‎‏و خروج از حدود عوالم امکانی. و ما در این مقام به طریق اشاره و رمز بیانی از‏‎ ‎‏این حقیقت می کنیم.‏

‏     باید دانست که قلوبی که به طریق سلوک معنوی و سفر باطنی سیر الی اللّه ‏‎ ‎‏می کنند و از منزل مظلم نفس و بیت انیّت و انانیّت مهاجرت می نمایند، دو‏‎ ‎‏طایفه اند به طریق کلی:‏

‏     اول، آنان که پس از اتمام سفر الی اللّه ، موت آنها را درک کند؛ و در‏‎ ‎‏همین حال جذبه و فنا و موت باقی مانند. و اینها اجرشان علی اللّه و هو اللّه ‏‎ ‎‏است. اینها محبوبینی هستند که در تحتِ «قِباب اللّه » فانی، و کسی آنها را‏‎ ‎‏نشناسد و با کسی رابطه پیدا نکنند و آنها نیز جز حق کسی را نشناسند ـ ‏اَوْلِیائی‎ ‎تَحْتَ قِبابی، لا یَعْرِفُهُمْ غَیْری.‎[8]‎

‏    ‏‏طایفۀ دوم آنان هستند که پس از تمامیّت سیر الی اللّه و فی اللّه ، قابل آن‏‎ ‎‏هستند که به خود رجوع کنند و حالت صحو و هشیاری برای آنها دست دهد.‏‎ ‎‏اینها آنان هستند که به حسب تجلّی به فیض اقدس، که «سرّ قدر» است،‏‎ ‎‏تقدیر استعداد آنها شده و آنها را برای تکمیل عباد و تعمیر بلاد انتخاب‏‎ ‎‏فرموده اند. اینها پس از اتصال به حضرت علمیّه و رجوع به حقایق اعیان،‏‎ ‎‏کشف سیر اعیان و اتّصال آنها را به حضرت قدس و سفر آنها را الی اللّه و الی‏‎ ‎‏السّعاده نمایند، و مخلّع به خلعت نبوت شوند. و این کشفْ وحی الهی است‏‎ ‎‏قبل از تنزّل به عالم وحی جبرائیلی. و پس از آن که از این عالم توجه به عوالم‏‎ ‎‏نازله کردند، کشف آنچه در اقلام عالیه و الواح قدسیّه است نمایند به قدر‏‎ ‎‏احاطۀ علمیّه و نشئۀ کمالیّۀ خود که تابع حضرات اسمائیّه است. و اختلاف‏‎ ‎‏شرایع و نبوات بلکه جمیع اختلافات از آنجا است.‏

‏     ‏و در این مقام‏ گاه شود که آن حقیقت غیبیّه و سریرۀ قدسیّه، که در‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 322
‏حضرت علمیّه و اقلام و الواح عالیه مشهود شده، از طریق غیب نفس و سرّ‏‎ ‎‏روح شریف آنها به توسّط ملک وحی، که حضرت جبرئیل است، تنزّل کند در‏‎ ‎‏قلب مبارک آنها. و گاهی جبرائیل «تمثّل مثالی» پیدا کند در حضرت «مثال»‏‎ ‎‏برای آنها، و گاهی «تمثّل مُلکی» پیدا کند؛ و از مکمن غیب به توسّط آن‏‎ ‎‏حقیقت تا مشهد عالم شهادت ظهور پیدا کند، و آن لطیفۀ الهیّه را تنزل دهد؛‏‎ ‎‏و در هر نشئه از نشئات، صاحب وحی به طوری ادراک کند و مشاهده نماید:‏‎ ‎‏در حضرت علمیه به طوری، و در حضرت اعیان به طوری، و در حضرات‏‎ ‎‏اقلام به طوری، و در حضرات الواح به طوری، و در حضرت مثال به طوری،‏‎ ‎‏و در حس مشترک به طوری، و در شهادات مطلقه به طوری. و این، هفت‏‎ ‎‏مرتبه از تنزّل است، که شاید نزول قرآن بر «سبعة احرف»‏‎[9]‎‏ اشاره به این‏‎ ‎‏معنی باشد. و این معنی منافات ندارد با آنچه فرماید: ‏قرآنُ واحدٌ مِنْ عِنْدِ‎ ‎واحِد‎[10]‎‏ چنانچه معلوم است. و این مقام را تفصیلی است که مناسب ذکر‏‎ ‎‏نیست.‏

‏    ‏مطلب چهارم در سرّ «هاء» غایب است در «انزلناه»‏ چنانچه معلوم شد،‏‎ ‎‏از برای قرآن قبل از تنزّل در این نشئه، مقامات و کینونت هایی است: اول‏‎ ‎‏مقام او، کینونت علمیّۀ او است در حضرت غیبیّه به تکلّم ذاتی و مقارعۀ ذاتیّه‏‎ ‎‏به طریق احدیّت جمع. و ضمیر غایب شاید اشاره به آن مقام باشد، و برای‏‎ ‎‏افادۀ این معنی به ضمیر غیبت ذکر فرموده است؛ کانّه می فرماید همین قرآن‏‎ ‎‏نازل در «لیلة القدر» همان قرآن علمی در سرّ مکنون و غیبی در نشئۀ علمیّه‏‎ ‎‏است؛ که او را از آن مراتب، که در یک مقام متّحد با ذات و از تجلّیات اسمائیّه‏‎ ‎‏بود، نازل فرمودیم؛ و این حقیقت ظاهر همان سرّ الهی است. و این کتاب،‏‎ ‎‏که در کسوۀ عبارات و الفاظ ظهور نموده، در مرتبۀ ذات به صورت تجلّیات‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 323
‏ذاتیّه، و در مرتبۀ فعل عین تجلّی فعلی است؛ چنانچه امیر المؤمنین صلوات‏‎ ‎‏اللّه علیه فرمود: ‏اِنَّما کَلاٰمُهُ فِعْلُه.‎[11]‎

‏    ‏مطلب پنجم در بیان «لیلة القدر»‏ و در آن مباحث بسیار و معارف بی‏‎ ‎‏شماری است که علماء اعلام رضوان اللّه علیهم به حسب مشارب و مسالک‏‎ ‎‏خود از آن بحث فرمودند؛ و ما در این اوراق بعض از آن را به طریق اشاره بیان‏‎ ‎‏می کنیم. و بعض از مطالب هم ذکری از آن نفرمودند که ما اشاره به آن‏‎ ‎‏می کنیم در ضمن اموری.‏

‏     ‏اول‏ در وجه تسمیۀ «لیلة القدر» علماء اختلافاتی کردند. بعضی بر آنند‏‎ ‎‏که چون صاحب شرف و منزلت است، و قرآنِ صاحبِ قدر به توسّطِ ملکِ‏‎ ‎‏صاحبِ قدر بر رسولِ صاحبِ قدر برای امّتِ صاحب قدر وارد شده است،‏‎ ‎‏لیلة القدرش گویند. و بعضی گفته اند که برای آن «لیلۀ قدر» به آن گویند که‏‎ ‎‏تقدیر امور و آجال و ارزاق مردم در این شب می شود. و بعضی گفته اند به‏‎ ‎‏واسطۀ آن که از کثرت ملائکه زمین تنگ شود، آن را قدر گویند. و آن از قبیل‏‎ ‎وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیهِ رِزْقُه‎[12]‎‏ است. این حرف هایی است که در این مقام گفته‏‎ ‎‏شده. و در هریک از آن مقامات تحقیقاتی است که اشاره به آن اجمالاً خالی از‏‎ ‎‏فایده نیست.‏

‏     اما مطلب اول، که به معنی صاحب منزلت و قدر بودن است. پس بدان‏‎ ‎‏که کلامی در این مقام است که مطلق زمان و مکان که بعضی شریف و بعضی‏‎ ‎‏غیر شریف و بعضی سعد و بعضی نحس است، آیا از خود ذات زمان یا‏‎ ‎‏تشخّصات ذاتیّۀ آن است. و همین طور در مکان. یا آن که به واسطۀ وقوع‏‎ ‎‏وقایع و حصول امور شریفه و خسیسه، بالعرض دارای آن مزیت شوند. و این‏‎ ‎‏گرچه مبحث مهمّ شریفی نیست و بحث در اطراف آن چندان مفید نیست،‏‎ ‎‏لکن ما به طریق اختصار از آن یاد کنیم.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 324
‏     وجه ترجیحِ احتمالِ اول آن است که ظاهر اخبار و آیاتی که برای زمان‏‎ ‎‏و مکان شرافت یا نحوست اثبات نمودند، آن است که صفت خود آنها است‏‎ ‎‏نه صفت به حال متعلّق. و چون مانع عقلی ندارد، حمل آنها بر ظاهرِ خود‏‎ ‎‏متعیّن است.‏

‏     وجه ترجیح احتمال دوم آن است که حقیقت زمان و مکان حقیقت‏‎ ‎‏واحده بلکه شخصیّت آنها نیز شخصیّت واحده است؛ و از این جهت، ممکن‏‎ ‎‏نیست شخصِ واحدْ در حکمْ متجزّی و مختلف شود. بنابراین، ناچار آنچه‏‎ ‎‏وارد شده در شرافت یا نحوست، محمول بر وقایع و قضایای حاصله در آنها‏‎ ‎‏است. و این وجه برهانی نیست؛ زیرا که زمان گرچه شخص واحد است،‏‎ ‎‏ولی چون متدرّج و ممتدّ است و حقیقت مقداریّه است، مانع ندارد که بعضی‏‎ ‎‏اجزاء آن با بعضی دیگر در حکم و اثر مختلف باشد. و برهانی قائم نشده‏‎ ‎‏است که هر شخص به هر طوری هست دارای دو حکم و دو اثر نمی شود،‏‎ ‎‏بلکه خلاف آن ظاهر است. مثلاً، افراد انسان با آن که هر یک شخص واحد‏‎ ‎‏هستند، معذلک، در صورت جسمیّۀ آنها اختلافات کثیره هست؛ مثلاً،‏‎ ‎‏جلیدیّه و دماغ و قلب شریفتر و لطیفترند از اعضای دیگر، و همین طور قوای‏‎ ‎‏باطنه و ظاهرۀ آن بعضی اشرف از بعضی هستند. و این برای آن است که در‏‎ ‎‏این عالم انسان به نعت وحدت تامّه ظاهر نیست، گرچه شخص واحد است؛‏‎ ‎‏ولی چون به نعت کثرت ظاهر است، احکام او نیز مختلف شود.‏

‏     و اما وجه ترجیح احتمال اول نیز وجه صحیح دل پسندی نیست؛ زیرا‏‎ ‎‏که مرجع این حرف به «اصالة الظّهور» و «اصالة الحقیقة»، مثلاً، می باشد. و‏‎ ‎‏در اصول معلوم شده است که «اصالة الحقیقة» و «اصالة الظهور» برای آنست‏‎ ‎‏که در مورد شکِ در مراد، تعیین مراد کند؛ نه پس از معلومیّتِ مراد، اثبات‏‎ ‎‏حقیقت نماید. تأمّل.‏*‎[13]‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 325
‏    ‏‏بنابراین، هر دو وجه ممکن است، ولی وجه ثانی به نظر ارجح است.‏‎ ‎‏بنابراین، شاید «لیلة القدر» برای آن صاحب «قدر» شده است که شب وصال‏‎ ‎‏نبیّ ختمی و لیلۀ وصول عاشق حقیقی به محبوب خود است. و در مباحث‏‎ ‎‏سابقه معلوم شد که تنزّل ملائکه و نزول وحی پس از حصول فنا و قرب حقیقی‏‎ ‎‏است. و از اخبار کثیره و آیات شریفه نیز استفاده شود که شرف و نحوست‏‎ ‎‏زمانها و مکانها به واسطۀ وقایع در آن است؛ و این با مراجعه معلوم شود.‏‎ ‎‏گرچه استفادۀ شرف ذاتی از بعض آنها نیز می شود.‏

‏     و اما احتمال دیگر که لیلة القدرش گویند: برای آن که در آن تقدیر امور‏‎ ‎‏ایّام سنه شود. پس، بدان که حقیقت «قضا» و «قدر» و کیفیّت آن، و مراتب‏‎ ‎‏ظهور آن، از اجلّ و اشرف علوم الهیّه است؛ و از باب کمال دقّت و لطافت‏‎ ‎‏آن، غور در اطراف آن برای نوع مردم منهیّ و موجب حیرت و ضلالت است.‏‎ ‎‏و از این جهت، این حقیقت را از اسرار شریعت و ودایع نبوت باید شمرد، و از‏‎ ‎‏بحث دقیق در اطراف آن باید صرف نظر کرد. و ما اشاره به یک مبحث آن، که‏‎ ‎‏مناسب این مقام است، می کنیم. و آن آن است که با آن که تقدیر امور در علم‏‎ ‎‏حق تعالی در ازل آزال شده و از امور تدریجیّه نسبت به مقام منزّه علم ربوبی‏‎ ‎‏نیست، معنی «تقدیر» در هر سال، در لیلۀ معیّنه، چیست؟‏

‏     بدان که از برای «قضا» و «قدر» مراتبی است که به حسب آن مراتب و‏‎ ‎‏نشئآت احکام آنها متفاوت شود. مرتبه اولی از آن، حقایقی است که در‏‎ ‎‏حضرت علم به تجلّی به «فیض اقدس» تبع ظهور اسماء و صفاتْ تقدیر و‏‎ ‎‏اندازه گیری شود. و بعد از آن در اقلام عالیه و الواح عالیه، حسب ظهور، به‏‎ ‎‏تجلّی فعلی تقدیر و تحکیم شود. و در این مراتب تغییرات و تبدیلاتی واقع‏‎ ‎‏نشود. و قضایِ حتمِ لا یُبَدَّل، حقایق مجرّدۀ واقعه در حضرات اعیان و نشئۀ‏‎ ‎‏علمیّه و نازله در اقلام و الواح مجرّده است. و پس از آن، حقایق به صور‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 326
‏برزخیّه و مثالیّه در الواح دیگر و عالم نازلتر ظهور کند، که آن عالم «خیال‏‎ ‎‏منفصل» و «خیال الکلّ» است، که به طریقۀ حکماء اشراق آن عالم را عالم‏‎ ‎‏«مُثُل معلّقه» گویند. و در این عالم تغییرات و اختلافاتی ممکن الوقوع بلکه‏‎ ‎‏واقع است. و پس از آن، تقدیرات و اندازه گیریها به توسّط ملائکۀ موکّله به‏‎ ‎‏عالم طبیعت است؛ که در این لوحِ قدرْ تغییرات دائمی و تبدیلات همیشگی‏‎ ‎‏است، بلکه خودْ صورت سیّاله و حقیقت متصرّمه و متدرّجه است. و در این‏‎ ‎‏لوح، حقایق قابل شدّت و ضعف، و حرکاتْ قابل سرعت و بطؤ و زیاده و‏‎ ‎‏نقیصه اند؛ و معذلک، وجهۀ «یلی اللّهی» و وجهۀ غیبی همین اشیا، که جهت‏‎ ‎‏تدلّی به حق است و صورت ظهور «فیض منبسط» و «ظلّ ممدود» است و‏‎ ‎‏حقیقت «علم فعلی» حق است، به هیچ وجه تغییر و تبدیل در آن راه ندارد.‏‎ ‎‏     بالجمله، کلیّۀ تغییرات و تبدیلات و زیادی آجال و تقدیر ارزاق نزد‏‎ ‎‏حکماء در لوحِ «قدر علمی» که «عالم مثال» است ـ و نزد نویسنده در لوح «قدر‏‎ ‎‏عینی» که محل خود تقدیرات است ـ به دست ملائکۀ موکلّه به آن واقع شود.‏‎ ‎‏بنابراین، مانعی ندارد که چون «لیلة القدر» لیلۀ توجه تامّ ولیّ کامل و ظهور‏‎ ‎‏سلطنت ملکوتیّۀ او است، به توسّط نفس شریف ولیّ کامل و امام هر عصر و‏‎ ‎‏قطب هر زمان ـ که امروز حضرت بقیة اللّه فی الارضین، سیدنا و مولانا و‏‎ ‎‏امامنا و هادینا، حجة بن الحسن العسکری ارواحنا لمَقدمه فداء است ـ‏‎ ‎‏تغییرات و تبدیلات در عالم طبع واقع شود. پس، هر یک از جزئیات طبیعت را‏‎ ‎‏خواهد بطیئ الحرکة کند، و هر یک را خواهد سریع کند، و هر رزقی را‏‎ ‎‏خواهد توسعه دهد، و هر یک را خواهد تضییق کند. و این اراده ارادۀ حق‏‎ ‎‏است، و ظل و شعاع ارادۀ ازلیّۀ و تابع فرامین الهیّه است؛ چنانچه ملائکة اللّه ‏‎ ‎‏نیز از خود تصرّفی ندارند و تصرّفات همه، بلکه تمام ذرّات وجود، تصرّف‏‎ ‎‏الهی و از آن لطیفۀ غیبیّۀ الهیه است ـ ‏فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرْت.‎[14]‎

‏    ‏‏و اما آنچه گفته شده در احتمال دیگر، وجه تسمیۀ «لیلة القدر» که چون‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 327
‏زمین از ملائکه تنگ شود لیلة القدرش گویند. این وجه گرچه بعید است،‏‎ ‎‏هرچند اعجوبۀ زمان، خلیل بن احمد‏‎[15]‎‏ رضوان اللّه علیه، فرموده، آنچه‏‎ ‎‏مورد بحث توان بود آن است که ملائکة اللّه از سنخ عالم طبیعت و مادّیّت‏‎ ‎‏نیستند؛ پس، معنای تنگی زمین چیست؟ بدان که نظیر این مطلب در روایات‏‎ ‎‏شریفه وارد شده؛ مثل، قضیۀ تشییع سعدبن معاذ‏‎[16]‎‏ رضی اللّه عنه، و مثل‏‎ ‎‏ فرش نمودن ملائکه بالهای خود را برای طالب علم.‏‎[17]‎‏ و این یا از باب تمثّل‏‎ ‎‏ملائکه است به صور مثالیّه و تنزّل آنها است از عالم غیب به عالم مثال و‏‎ ‎‏تضییق ملکوت ارض است، یا تمثّل مُلکی آنها است در ملک ارض؛ گرچه‏‎ ‎‏باز این تمثّل را چشمهای طبیعی حیوانی نبیند. بالجمله، تضییق به اعتبار‏‎ ‎‏تمثّلات «مثالیّه» یا «ملکیّه» است.‏

‏     ‏امر دوم‏ در حقیقت «لیلة القدر». بدان که از برای هر رقیقه حقیقتی، و‏‎ ‎‏برای هر صورتیِ مُلکی باطنی ملکوتی و غیبی است. و اهل معرفت گویند که‏‎ ‎‏مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در افق تعیّنات،‏‎ ‎‏«لیالی» است؛ و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقیقت از آفاق‏‎ ‎‏تعیّنات، «ایام» است. و شرافت و نحوست «ایّام» و «لیالی» به حسب این بیان‏‎ ‎‏واضح شود. ‏

‏     و به اعتباری، قوس نزولْ لیلة القدرِ محمّدی است؛ و قوس صعودْ یوم‏‎ ‎‏القیمۀ احمدی است؛ زیرا که این دو قوس مدِّ نور «فیض منبسط» است، که‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 328
‏«حقیقت محمّدیّه» است و تمام تعیّنات از تعیّن اوّلی «اسم اعظم» است.‏‎ ‎‏پس، در نظر وحدت، عالمْ شبِ قدر و روزِ قیامت است؛ و بیش از یک شب‏‎ ‎‏[‏‏و‏‏]‏‏ روز نیست، که آن تمام دار تحقّق و لیلة القدر محمّدی و یوم القیمۀ‏‎ ‎‏احمدی است. و کسی که متحقّق به این حقیقت شود، همیشه در «لیلة القدر»‏‎ ‎‏و «یوم القیمة» است، و این با هم جمع شود.‏

‏     و به اعتبار نظر کثرت، لیالی و ایّام پیدا شود. پس بعضی لیالی صاحب‏‎ ‎‏قدر است، و بعضی نیست. و در بین همۀ لیالی، بنیۀ احمدی و تیعّن محمّدی‏‎ ‎‏صلّی اللّه علیه و آله، که نور حقیقت وجود به جمیع شئون و اسماء و صفات و‏‎ ‎‏با کمال نوریّت و تمام حقیقت در افق آن غروب نموده است، لیلة القدر مطلق‏‎ ‎‏است؛ چنانچه یوم محمّدی یوم القیمۀ مطلق است. و دیگر لیالی و ایام،‏‎ ‎‏لیالی و ایام مقیّده است. و نزول قرآن در این بنیۀ شریفه و قلب مطهّر، نزول در‏‎ ‎‏«لیلة القدر» است. پس، قرآن هم جملةً در لیلة القدر نازل شده به طریق‏‎ ‎‏کشف مطلق کلی، و هم نجوماً در عرض بیست و سه سال در «لیلة القدر» نازل‏‎ ‎‏شده.‏

‏     و شیخ عارف، شاه آبادی،‏‎[18]‎‏ دام ظله می فرمودند که دورۀ محمّدیه،‏‎ ‎‏«لیلة القدر» است. و این یا به اعتبار آن است که تمام ادوار وجودیّه دورۀ‏‎ ‎‏محمّدیّه است؛ و یا به اعتبار آن است که در این دوره اقطاب کمّل محمّدیّه و‏‎ ‎‏أئمّۀ هداة معصومین «لیالی قدر» می باشند. و دلالت بر آنچه احتمال دادیم از‏‎ ‎‏حقیقت لیلة القدر می کند حدیث شریف طولانی که در تفسیر ‏‏برهان ‏‏از ‏‏کافی‏‎ ‎‏شریف نقل فرموده و در آن حدیث است که نصرانی گفت به حضرت موسی بن‏‎ ‎‏جعفر که تفسیر باطنِ ‏حم، وَ الکِتابِ المُبینِ اِنَّا اَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةٍ مُبٰارَکَةٍ اِنّٰا کُنّٰا مُنْذِرِینَ‎ ‎فِیهٰا یُفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حَکیم‎[19]‎‏ چیست فرمود: «اما «حم» محمّد صلّی اللّه علیه و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 329
‏آله است. و اما «کتاب مبین» امیر المؤمنین علی است. و اما «اللیلة» فاطمه‏‎ ‎‏علیهاالسلام است.»‏‎[20]‎

‏    ‏‏و در روایتی، «لیالی عشر» به ائمّۀ طاهرین از حسن تا حسن تفسیر شده‏‎ ‎‏است.‏‎[21]‎‏ و این یکی از مراتب «لیلة القدر» است که حضرت موسی بن جعفر‏‎ ‎‏ذکر فرموده، و شهادت دهد بر آن که «لیلة القدر» تمام دورۀ محمّدیّه است.‏‎ ‎‏     روایتی که در ‏‏تفسیر برهان‏‏ از حضرت باقر نقل کند؛ و این روایت چون‏‎ ‎‏روایت شریفی است و به معارف چندی اشاره فرموده و از اسرار مهمّه ای‏‎ ‎‏کشف فرموده، ما تیمّناً عین آن حدیث را ذکر می کنیم:‏

‏     ‏قال رَحِمَهُ اللّه ، وَ عَن الشّیخ اَبی جعفر الطوسی، عن رجاله، عن‎ ‎عبداللّه بن عجلان السّکونی، قالَ سَمِعْتُ اَبا جَعْفَر علیه السلام یقولُ: بَیْتُ‎ ‎علِیٍّ وَ فاطِمَةَ حُجْرَةُ رَسولِ اللّه صلَّی اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ سَقْفُ بَیْتِهمْ عَرْشُ رَبِّ‎ ‎الْعالَمینَ. و فی قَعْرِ بُیُوتِهِمْ فُرْجَةٌ مَکْشوُطَةٌ اِلَی العَرْشِ مِعْراجُ الوَحْی؛ و المَلائِکَةُ‎ ‎تَنْزِلُ عَلَیْهِمْ بالوَحْیِ صَباحاً وَ وَمَسائاً وَ کُلَّ ساعةٍ وَ طَرْفَةِ عَیْنِ. و الملائِکَةُ  لا یَنْقَطِعُ‎ ‎فَوْجُهُمْ: فَوْجٌ یَنْزِلُ، وَ فَوْجٌ یَصْعَدُ. وَ اِنَّ اللّه تَبارَکَ وَ تَعالی کَشَفَ لاِبْراهیمَ عَلیه‎ ‎ السَّلامُ عَنِ السَّمواتِ حَتّی اَبْصَرَ الْعَرْشَ؛ وَزادَ اللّه فِی قُوَّةِ ناظِرِه. و اِنَّ اللّه زادَ فی‎ ‎قُوَّةِ ناظِرِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ عَلیهم السَّلام، و کانوا یُبْصِروُنَ‎ ‎العَرْشَ وَ لاَیَجِدُونَ لِبُیُوتِهِمْ سَقْفاً غَیْرَ العَرْشِ؛ فَبُیوُتُهُمْ مُسَقَّفَةٌ بِعَرْشِ الرَّحْمٰنِ.‎ ‎وَ مَعارِجُ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ سَلامٌ. قَالَ، قُلْتُ: مِنْ کُلِّ‎ ‎اَمْرٍ سَلامٌ؟ قالَ: بِکُلِّ اَمْرٍ. فَقُلْتُ: هذا التّنزیلُ؟ قال: نَعَم.‎[22]‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 330
‏    ‏‏و تدبّر در این حدیث شریف ابوابی از معرفت به روی اهلش باز کند و‏‎ ‎‏شمّه ای از حقیقت ولایت و باطن «لیلة القدر» به آن مکشوف شود.‏

‏     ‏امر سوم‏ بدان که از برای «لیلة القدر» چنانچه حقیقت و باطنی است که‏‎ ‎‏به آن اشاره شد، از برای آن صورت و مظهری است بلکه مظاهری است در‏‎ ‎‏عالم طبع. و چون مظاهر ممکن است در نقص و کمال فرقها کند، از این‏‎ ‎‏جهت ممکن است بین اقوال و اخباری که در باب تعیین «لیلة القدر» وارد شده‏‎ ‎‏است جمع نمود به اینکه تمام آن لیالی شریفه که در روایات است از مظاهر‏‎ ‎‏«لیلة القدر» است؛ الاّ آن که بعضی با بعضی در شرافت و کمال مظهریّت‏‎ ‎‏فرق دارد. و آن شب شریفی که تمام ظهور «لیلة القدر» و شب وصل تامّ‏‎ ‎‏ختمی و وصول کامل خاتمی است، در تمام سال، یا در شهر مبارک رمضان،‏‎ ‎‏یا در عشر آخر آن، یا در لیالی ثلاثه، مختفی است. و در روایات عامّه و خاصّه‏‎ ‎‏نیز اختلافاتی است. و در روایات خاصه نیز به طریق تردید، در شب‏‎ ‎‏نوزدهم، و بیست و یکم، و بیست و سوم، مذکور شده. و گاهی تردید بین‏‎ ‎‏شب بیست و یکم، و بیست ‏‏[‏‏و‏‏]‏‏سوم شده است.‏

‏     شهاب بن عبدربّه گوید: «گفتم به حضرت صادق علیه السلام که مرا‏‎ ‎‏خبر ده به «لیلة القدر». فرمود:"شب بیست و یکم، و شب بیست و‏‎ ‎‏سوم."»‏‎[23]‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 331
‏    ‏‏عبدالواحد بن المختار الانصاری گوید از حضرت باقر(ع) سؤال کردم‏‎ ‎‏از «لیلة القدر» فرمود: «در دو شب است: شب بیست و سوم، و شب بیست و‏‎ ‎‏یکم.» گفتم: «یکی از آن دو را به تنهائی ذکر کن.» فرمود: «چه می شود که‏‎ ‎‏عمل کنی در دو شب که یکی از آنها لیلة القدر است.»‏‎[24]‎

‏    ‏‏حسّان بن علی گوید از حضرت صادق(ع) سؤال کردم از لیلۀ قدر‏‎ ‎‏فرمود: «طلب کن آن را در نوزدهم، و بیست و یکم، و بیست و سوم.»‏‎[25]‎‎ ‎‏    ‏‏و سید عابد زاهد رضی اللّه عنه در ‏‏اقبال‏‏ فرماید: «بدان که این شب‏‎ ‎‏بیست و سوم از شهر رمضان، وارد شده است اخبار صریحه به اینکه لیلۀ قدر‏‎ ‎‏است به مکاشفه و بیان. از آن جمله آن است که روایت کنیم به اسناد خود تا‏‎ ‎‏سفیان بن السیط (السمط ـ خ ل ) گفت:" گفتم به حضرت صادق علیه السلام‏‎ ‎‏تعیین فرما لیلۀ قدر را برای من مفرداً." فرمود:" شب بیست و سوم." و از آن‏‎ ‎‏جمله آن است که روایت کنیم به اسناد خود تا زراره از عبد الواحدبن المختار‏‎ ‎‏الأنصاری گفت: "سؤال کردم از حضرت باقر علیه السلام از لیلۀ القدر."‏‎ ‎‏فرمود: "به خدا قسم خبر می دهم به تو و تعمیه نمی کنم به تو. آن اولْ شب از‏‎ ‎‏هفت شب آخر است."» پس از آن از زراره نقل می کنند که گفته آن ماهی که‏‎ ‎‏حضرت تعیین فرمود بیست و نه روز بود.‏‎[26]‎‏ پس از آن روایات دیگر نقل کنند‏‎ ‎‏که «لیلۀ قدر» شب بیست و سوم است، که از آن جمله است قضیۀ جهنی‏‎[27]‎‎ ‎‏که معروف است.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 332

  • )) «ما آن (قرآن) را در شبی مبارک نازل کردیم.» (دخان/ 3)
  • ))  پاورقی 281.
  • )) «روح الامین آن را نازل کرد.» (شعراء/ 193)
  • )) «ای هامان از برای من قصری بنا کن.» (غافر / 36)
  • ))  پاورقی 287.
  • )) «کتاب خدا و عترت من از هم جدا نمی گردند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.» قسمتی از حدیث مشهور و متواتر «ثقلین». اصول کافی، ج 1، ص 299، «کتاب الحجّة»، «باب ما فرض اللّه و رسوله من الکون مع الائمة علیهم السلام»، حدیث 6، و ج 4، ص 141. «کتاب الایمان والکفر»، «باب ادنی ما یکون به العبد مؤمناً»، حدیث 1.
  • )) (احزاب / 72).
  • ))  پاورقی 157.
  • )) اِنَّ الْقُرآنَ نُزِلَ عَلَیٰ سَبْعَةِ اَحْرُفٍ ... بحارالانوار، ج 89، ص 83.
  • )) اِنَّ القرآنَ واٰحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ واٰحِد. اصول کافی، ج 4، ص 438، «کتاب فضل القرآن»، «باب النوادر»، حدیث 12.
  • ))  پاورقی 525 .
  • )) «و کسی که دچار تنگی معاش است ...». (طلاق/ 7)
  • * . وجه تأمل آن است که در اینجا از جهت دیگر می توان این دعوی را تقریر کرد و آن آنست که ظاهر در نسبت دادن محمولی به موضوع آن است که آن موضوع خود دارای آن حکم باشد و تمام موضوع باشد. چنانچه در باب اطلاق نیز شیخ استاد ما در علوم تقلید به این بیان بی احتیاج به مقدمات اطلاق اثبات اطلاق می کردند.
  • )) «... پس استقامت بورز آنچنانکه بدان امر شده ای.» (هود/ 112)
  • )) خلیل بن احمد بن عمر بن تمیم، ابوعبدالرّحمن الباهلی البصری النّحوی العروضی، متولد به سال 100 یا 105 هجری قمری در بصره، و متوفی در سال 160 یا 170 یا 175، ادیب و لغوی معروف و مبتکر علم عروض. امامی مذهب و بنا به قول بعضی از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده و از آن حضرت روایت کرده است. وی را تألیفات متعدد در فنون مختلف است؛ از جمله زبدة العروض، العین، کتابی درباره امامت، الایقاع، النّعم، الجمل، الشواهد، النقط و الشکل، و کتابی درباره معانی اسماء و حروف. برای تفصیل بیشتر به کتب تراجم و رجال از جمله اعیان الشیعة، ج 30، ص 50، مراجعه شود.
  • ))  فروع کافی، ج 3، ص 236، «کتاب الجنائز»، «باب المسألة فی القبر»، حدیث 6.
  • )) در معالم الاصول، ص 7، این مضمون از چند طریق به امام صادق علیه السلام اسناد داده است.
  • ))  پاورقی 97.
  • )) «حم، سوگند به کتاب روشن، ما آن را در شبی مبارک فرستادیم، همانا ما بیم دهنده بوده ایم، در آن شب هر امر استوار (غیرقابل زیادت و نقصان) تفصیل و تبیین می شود.» (دخان/ 1ـ4) تفسیر برهان، ج 4، ص 158.
  • )) اصول کافی، ج 2، ص 326، «کتاب الحجه»، «باب مولد النبیّ ص»، حدیث 4.
  • )) تفسیر برهان، ج 4، ص 457، «سورة الفجر»، حدیث 1.
  • )) «صاحب تفسیر برهان رحمه اللّه گفته است از شیخ ابوجعفر طوسی ـ از رجال او ـ از عبداللّه بن عجلان سکونی روایت شده که گفت شنیدم امام باقر علیه السلام می فرماید: "خانه علی و فاطمه حجره رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله است و سقف خانه شان عرش رب العالمین؛ و در انتهای خانه هاشان شکافی است که از آن تا عرش، پرده از معراج وحی برداشته شده؛ و ملائکه صبح و شام و هر ساعتی و هر لحظه با وحی بر آنان نازل می شوند و رشته فوج ملائکۀ فرود آینده قطع نمی شود؛ گروهی فرود می آیند و دسته ای بالا می روند. همانا خداوند تبارک و تعالی برای ابراهیم از آسمانها پرده برداشت تا آنکه عرش را دید و خدا به قوّت دیده او افزود؛ و همانا خداوند بر قوّت دیده محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام نیز بیفزود (چنانکه) عرش را مشاهده می کردند و جز عرش سرپوشی برای خانه هایشان نمی دیدند؛ خانه هاشان به عرش رحمان مسقف است و معراجهای ملائکه و روح در خانه های ایشان است، به اذن پروردگارشان مِنْ کُلّ اَمْرٍ سَلاٰمٌ."» راوی می گوید پرسیدم: "مِنْ کُلّ اَمْرٍ سَلاٰمٌ؟" فرمود: "بِکُلّ اَمْرٍ." عرض کردم: "این چنین نازل شده؟" فرمود: "آری." تفسیر برهان، ج 4، ص 487، «سورة القدر»، حدیث 25.
  • )) مجمع البیان، ج 10، ص 519. نورالثقلین، ج 5، ص 628، «سورة القدر»، حدیث 71.
  • )) بحارالانوار، ج 95، ص 149.
  • )) مجمع البیان، ج 10، ص 519. وسائل الشّیعة، ج 7، ص 263، «کتاب الصّوم»، باب 32، حدیث 21.
  • )) اقبال الاعمال، ص 206.
  • )) اقبال الاعمال، ص 207.